صادق هدایت که از پیشگامان داستاننویسی نوین ایران و روشنفکری برجسته بود، در کتاب بوف کور خود می نویسد :
در زندگی درد هایی است که روح انسان را از درون مثل خوره می خورند و می زدایند، این درد ها را نه می شود به کسی گفت و نه می توان جایی بیان کرد! و اینک؛ سی و هفت درد و عیب اساسی اجتماعی ما ایرانیان که هیچوقت درمان نشد!
1. اکثر ما ایرانی ها تخیل را به تفکر ترجیح می دهیم.
2. اکثر مردم ما در هر شرایطی منافع شخصی خود را به منافع ملی ترجیح می دهیم.
3. با طناب مفت حاضریم خود را دار بزنیم.
4. به بدبینی بیش از خوش بینی تمایل داریم.
5. بیشتر نواقص را می بینیم اما در رفع آنها هیچ اقدامی نمی کنیم.
6. در هر کاری اظهار فضل می کنیم ولی از گفتن نمی دانم شرم داریم.
7. کلمه من را بیش از ما به کار می بریم.
8. غالبا مهارت را به دانش ترجیح می دهیم.
9. بیشتر در گذشته به سر می بریم تا جایی که آینده را فراموش می کنیم.
10. از دوراندیشی و برنامه ریزی عاجزیم و غالبا دچار روزمرگی و حل بحران هستیم.
11. عقب افتادگی مان را به گردن دیگران و توطئه آنها می اندازیم، ولی برای جبران آن قدمی بر نمی داریم.
12. دائما دیگران را نصیحت می کنیم، ولی خودمان هرگز به آنها عمل نمی کنیم.
13. همیشه آخرین تصمیم را در دقیقه 90 می گیریم.
14. غربی ها دانشمند و فیلسوف پرورش داده اند، ولی ما شاعر و فقیه!
15. زمانی که ما مشغول کیمیاگری بودیم غربی ها علم شیمی را گسترش دادند.
16. زمانی که ما با رمل و اسطرلاب مشغول کشف احوال کواکب بودیم غربی ها علم نجوم را بنا نهادند.
17. هنگامی که به هدف مان نمی رسیم، آن را به حساب سرنوشت و قسمت و بد بیاری می گذاریم، ولی هرگز به تجزیه تحلیل علل آن نمی پردازیم.
18. غربیها اطلاعات متعارف خود را در دسترس عموم قرار میدهند، ولی ما آنها را برداشته و از همکارمان پنهان میکنیم.
19. مرده هایمان را بیشتر از زنده هایمان احترام می گذاریم.
20. غربی ها و بعضا دشمنان ما، ما را بهتر از خودمان می شناسند.
21. در ایران کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد.
22. فکر می کنیم با صدقه دادن خود را در مقابل اقدامات نابخردانه خود بیمه می کنیم.
23. برای تصمیم گیری بعد از تمام بررسی های ممکن آخر کار استخاره می کنیم.
24. همیشه برای ما مرغ همسایه غاز است.
25. به هیچ وجه انتقاد پذیر نیستیم و فکر می کنیم که کسی که عیب ما را می گوید بدخواه ماست.
26. چشم دیدن افراد برتر از خودمان را نداریم.
27. به هنگام مدیریت در یک سازمان زور را به درایت ترجیح می دهیم.
28. وقتی پای استدلالمان می لنگد با فریاد می خواهیم طرف مقابل را قانع کنیم.
29. در غالب خانواده ها فرزندان باید از والدین حساب ببرند، به جای اینکه به آنها احترام بگذارند.
30. اعتقاد داریم که گربه را باید در حجله کشت.
31. اکثرا رابطه را به ضابطه ترجیح می دهیم.
32. تنبیه برایمان راحت تر از تشویق است.
33. غالبا افراد چاپلوس بین ما ایرانیان موقعیت بهتری دارند.
34. اول ساختمان را می سازیم بعد برای لوله کشی، کابل کشی و غیره صدها جای آن را خراب می کنیم. در شهرسازی هم از چنین مهارتی برخورداریم.
35. وعده دادن و عمل نکردن به آن یک عادت عمومی برای همه ما شده است.
36. قبل از قضاوت کردن نمی اندیشیم و بعد از آن حتی خود را سرزنش هم نمی کنیم.
37. شانس و سرنوشت را برتر از اراده و خواست خود می دانیم.
کلمات کلیدی:
تا چند بود ناله ی غم، خانه به خانه؟
تا چند به غمخانه فسون است و فسانه؟
تا چند به بیگانه کنی عذر و بهانه؟
برخیز و به هم ریز که تا نظم زمانه
بر هم نخورد پاک، منظم شدنی نیست
آیا براستی آمریکا در سال آینده از افغانستان خواهد رفت؟
واقعیت اینست که حضور آمریکا در افغانستان، حضور در کل این منطقه است. آمریکا بعد از جنگ سرد افغانستان را رها کرد واز کل منطقه محروم شد. بنابراین آمریکا بار دیگر این اشتباه تاریخی را تکرار نخواهد کرد.
آمریکا چگونه در افغانستان حضور یافت و چگونه میخواهد تداوم حضورش را مشروعیت بخشد؟
آمریکا با مبارزه بر علیه تروریزم در افغانستان حضور یافت وبرآن بود که تداوم حضورش را در افغانستان مشروعیت ببخشد. این مشروعیت یابی را آمریکا در پیمان استراتژیک جستجو می کرد وظاهرا به این نتیجه رسیده است که این پیمان مشروعیت عمومی آمریکا را در افغانستان حاصل نخواهد کرد. ازین رو برآن شد که وضعیت را طوری پدید آورد که انگیزه عمومی مردم افغانستان را در تداوم حضور آمریکا تحصیل کند. به همین سبب آمریکا در افغانستان سیاست به نرخ روز را آغاز کرد وطالبان را در آخر خط نگهداشت. تا دلیلی برای حضورش داشته باشد. با همین سیاست است که مردم افغانستان را نا خود آگاه در برابر این سوال قرارداده است که آیا افغانستان دوباره پایگاه دایمی طالبان شود بهتر است یا پایگاه دایمی آمریکا؟ بدیهی است که مردم از میان بد و بد تر، بد را بر می گزیند.
پروثهء صلح دولت افغانستان چرا به بن بست کشیده شد؟
آمریکا با به بن بست رسانیدن پروسه صلح دولت افغانستان، برآن بود که نا توانی دولت افغانستان را در این پروسه به روی مردم افغانستان بیاورد و این برداشت را در اذهان مردم نهادینه کند که هر گونه روند صلح وتخاصم با مخالفین، بدون محوریت آمریکا ناشدنی است.
هدف از به رسمیت شناختن طالبان و ایجاد دفتر نمایندگی ایشان در قطر چیست؟
وازدیگر جانب با به رسمیت شناختن طالبان وایجاد دفترنمایندگی در قطر برآنست که این ضلع را نیز همچنان پایدار تبارز دهد. چه آنکه دوام سیاست وحضور آمریکا تا حدی به پایداری وموجودیت طالبان بستگی دارد. و عدم موجودیت طالبان خود به خود، عدم ضرورت حضور آمریکا در منطقه را زمینه سازی می کند.
چرا پایه های دولت افغانستان لرزان و ناپایدار است؟
آمریکا در افغانستان دولتی را سازمان دهی کرد که فقط به امریکا وابسته و پیوسته باشد. چنانچه میبینید بعد ده سال تا کنون هم ، به آمریکا متکی و وابسته است. یعنی اینکه دولت ساخت امریکا بدون حضورش چندان پایدار و استوار نیست .یعنی اینکه این دولت بخاطر دوامش به حضور امریکا ضرورت دارد
آنان خیانت به تقویم کردند
گلی را ربودند و تقسیم کردند
سرآغاز فصل شکوفایی ات بود
و از این شکوفایی ات بیم کردند
فقط داشتی چوبدستی و حتی
همان را برای تو تحریم کردند
زمانی که دست و دلت زخم برداشت،
نمک بود چیزی که تقدیم کردند
تو با ما شبیهی، همانند سیبی
که آن را درست از وسط نیم کردند
مسلمانی ات هست، با این که با تیغ
صلیبی به قلب تو ترسیم کردند
و با این عمل، چوبه دار خود را
به دست خود امروز، ترمیم کردند
کلمات کلیدی:
صلح با طالبان اکنون به مسابقه ای می ماند که هر کسی می خواهد خود را فاتح آن بداند و بدان افتخار و مباهات نماید. اما تنها مردم افغانستان هستند که نمی دانند این پروسه به کدام سو به پیش می رود.
پروسه صلح و مذاکره با طالبان از آغاز تا کنون به یک منوال پیش رفته است. تنها تفاوتی که در پروسه صلح وجود داشته آدرس ها و مکان های است که چشم ها به سوی آن ها دوخته شده است.
نهادینه شدن صلح، بدون شناخت نهاد اصلی بحران نا ممکن است. طالبان اینک به عنوان نهاد اصلی بحران به نظر می آید. ولی طالبان تنها مهره ی بحران است نه محور بحران. بی تردید محوریت بحران افغانستان را پاکستان وآمریکا بر عهده دارند. بدین ترتیب، دولت افغانستان در معادله جنگ وصلح افغانستان بدون نقش تعریف شده است. آمریکا و پاکستان در کنترل بحران افغانستان ظاهرا هماهنگ حرکت می کردند، چه آنکه هردو دارای منافع مشترک به نظر می آمدند. بحران زمانی از کنترل خارج شد که میان آمریکا وپاکستان نسبت به طالبان، اختلاف در تعریف منافع ملی به وجود آمد. با گسترش اختلاف منافع آمریکا وپاکستان، نا امنی ها در میان قبایل آن سوی خط دیورند گسترده تر شد و از اجنسی ها به دره سوات امتداد یافت. بعید نیست که بن لادن در همین آوان در ابیت آباد پاکستان رحل اقامت گسترده باشد. با دستگیری بن لادن در پاکستان اختلافات استراتژیک میان آمریکا وپاکستان برای همه نخ نماشد. ورابطه این دو متعهد دچار تنش گردید. بدین سبب طالبان هر روز قوی تر از دیروز تبارز کردند. تا آنجا که دیگر گزینه حذف طالبان از روی میز آمریکا ودولت افغانستان برداشته شد. اکنون طالبان پاکستانی در دامن پاکستان اند وپاکستان از ایجاد هر نوع مشکل برای گروه حقانی به آمریکا شدیدا هشدار داده است. آمریکا وافغانستان نیز برآن اند که طالبان افغانی را در دامن خویش بگیرند. ولی طالبان این تر دامنان را مردار می دانند وبا آنان با فاصله سخن می کنند.
با شهادت رهبر شورای عالی صلح،کارگردانی دولت افغانستان در پروژه صلح به اتمام رسید. این بار نوبت گردانندگی را آمریکا به تنهای مصادره کرد. آمریکا طالبان را به رادیکال ومیانه رو وسپس به افغانی وپاکستانی تقسیم بندی نمود و بر آن شد که طالبان افغانی را به میز مذاکره بکشاند. سخن جوبایدن مبنی بر دشمن ندانستن طالبان، همین مبنی را حکایت داشت. به هر روی، آمریکا به طور واضح از پاکستان و افغانستان بی اعتماد گردیده بود. بدینسان آمریکا برآن بود که اگر شده از پاکستان وافغانستان عبور کند. برافروخته ساختن پاکستان قبل از جلسه بن دوم توسط آمریکا، غیر مستقیم پاکستان را از پالیسی صلح به حاشیه قرار داد. سرانجام آمریکا ، افغانستان وپاکستان وحتی شرکای چون عربستان را کنار گذاشت ومیزسیاست را طوری طراحی کرد که تنها آمریکا وطالبان در آن کنارهم قرار می گرفتند. بدین ترتیب افغانستان عملا از بازی بیرون ماند، بدون اینکه جای خالی اش در فضای بازی احساس شود. ولی عدم حضور پاکستان به عنوان ضلع پنهان ، معادله بازی را کاملا بی تعادل نشان میداد. اهل سیاست نیک می دانست که بدون حضور پاکستان هیچ کاروانی صلحی به سلامت به سرانجام نخواهد رسید. چه آنکه پاکستان یگانه پناهگاه ومرجع مالی ودینی، بنیانگذار وسیاست گذار طالبان است. پاکستان از چنان سلطه ی بر طالبان برخوردار است که هرگونه حرکت خودسر از سوی طالبان سرنوشت ملا برادر وملا عبیدالله را در پی خواهد داشت.
پاکستان با اعاده روابط سیاسی ووعده همکاری افغانستان وپشتیبانی عربستان، برآن شد تا پروژه صلح را از انحصار آمریکا به در آورد. اعتماد به نفس پاکستان، دولت افغانستان را آن چنان امیدوار کرد که حامد کرزی قبل از سفرش به پاکستان رسما اعلام کرد که افغانستان با طالبان به صورت مستقیم وارد گفتگو خواهد شد. ولی دیری نگذشت که پاکستان به دولت افغانستان فهماند که بازی سیاست با پاکستان با این سادگی ها میسر نیست.
سرانجام، دولت پاکستان چند روز قبل رسما از طالبان وحزب اسلامی در خواست کرد که دست از جنگ بردارند وخواسته های سیاسی شان را در فضای صلح آمیز جستجو کنند. ناگفته برهمگان هویداست که دولت پاکستان عزم راسخ به ایجاد صلح در افغانستان ندارد. زیرا پاکستان هرچه دارد از حاصل کاروزار در افغانستان است. پس هدف اصلی پاکستان ازاین سخن چه می تواند باشد؟ بدون شک پاکستان می خواهد به اثبات برساند که معادله جنگ وصلح افغانستان در دست پاکستان است. با این مانور می خواهد تلاش ونهادینه سازی صلح با محوریت افغانستان ویا آمریکا را ناقص ونا پایدار نشان دهد وشکست آمریکا را در پروژه ی صلح با طالبان به رخ مردم وآمریکا بکشاند.
khirad va siyas at
سیدآصف حسینی
کلمات کلیدی:
سرزمین حادثه ساز و پرتگاه مرگبار برای قدرت های مهاجم!
حوادث خشونت بار و خونبار ناشی از به آتش کشانیدن کتاب مقدس مسلمانان (قرآن) در بزرگترین پایگاه نظامی ایالات متحده در بگرام، یکبار دیگر نشانداد که افغانستان و مردم آن همچنان خصوصیات تاریخی خود را در برابر اشغالگران و مهاجمین خارجی نگهداشته و این سرزمین همیشه حادثه ساز و پرتگاه مرگبار سقوط برای قدرت های مهاجم بوده است و امروز نیز بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان، ایالات متحده را آنچنان سراسیمه ساخته است، که نمی داند چگونه پا از اینکشور برون کشد، زیرا از یکسو همان غرور همیشگی اش که در جنگ ویتنام نیز باعث شکست اش شد، اجازهء برگشت را نمی دهد، و از جانب دیگر نمی خواهد در بازیهای قدرت نمایی و حضور در دومین منطقهء نفت خیز جهان، بی اثر و بدون نقش باقی بماند!
و اما آنچه غرب و در رأس ایالات متحده را بیشتر دست و پاچه ساخته است، مار های درون آستین شان در درون نظام دست نشاندهء کابل است که در لباس دوست هم امتیاز می گیرند و هم انتقام، و گاه گاهی غضب، قهر و نفرت شان چنان لبریز می شود، که نمی توانند عکس العمل فزیکی و باالمثل شانرا در برابر جنایات این لشکر مغرور و تجاوزگر، نشان ندهند.
ترور دو تن از مشاورین ارشد امریکایی در وزارت داخله و در دفتر کار خود شان که دخول افراد عادی و پائین تر از سطح جنرالان مورد اعتماد شان در داخل رژیم ممکن نیست، غرب را چنان بیچاره و دست و پاچه ساخته است که اعتماد شانرا در برابر همه دست نشاندگان داخل رژیم از دست داده و لذا به تمام مشاورین شان بداخل وزارتخانه های افغانستان ابلاغ داشته اند که وظایف شانرا ترک گویند.
عکس العمل مردم جنگ زده ای افغانستان در برابر این حوادث، تنها ناشی از بی حرمتی چپاولگران غربی به کتاب مقدس شان نیست، بلکه موازی با آن بهانه و وسیله ایست برای ابراز نفرت و انزجار شان از قدرت های خارجی و آن رژیمی بدنام و فاسدی که آنها به ارمغان آورده و همه روزه در حمایت از آن، بر مردم زحمتکش ما در دهات و قریه جات، بم و باروت می ریزند. زمستان سرد امسال که گفته می شود طی بیست سال سابقه نداشته و تنها در شهر کابل بیش از چهل کشته که اکثر اطفال و کودکان بی سرپناه بوده اند، خشم مردم ما را بیشتر ساخته و هر لحظه در صدد بهانه برای ابراز احساسات شان اند.
بی بی سی در نوشتاری تحت عنوان« افغانها خشمگین، غربی ها شرمگین»، در رابطه با خشونتهای آخر می نویسد:
«... اگر به تصویرهای مخابره شده از تظاهرات در مناطق مختلف افغانستان، به دقت نگاه کنیم، بیشتر معترضان از طبقات پائین اند، کسانی که اگر به عنوان یک افغان پای درد دل شان بنشینی، به شدت از حضور خارجی ها در افغانستان ناراضی اند. ناراضی اند نه بخاطر اینکه کفار در سر زمین مسلمانان آمده اند، بلکه ناراضی اند بخاطر اینکه این آمدن و حضور، هیچ ثمری برای آنها نداشته است...»
ولی متأسفانه در چنین احوال که بوی قیام های واقعی و شورش های مردمی از آن به مشام می رسد، بنابر نبود اتحاد و وحدت ملی و افزایش اختلافات فرقوی، زبانی و مذهبی و در نهایت فقدان یک سازمان سیاسی متشکل و با برنامهء مشخص و عملی، هیچ تحول مثبتی را نمی توان امیدوار بود.
تجاوزگران خارجی و عمال مزدور شان در دستگاه دولت پوشالی موجود، بخوبی وضع حاضر را درک می کنند و باور کامل دارند که اگر تمام منطقه به شورش بیاید و رژیم های خود کامه و مزدور را از میان بردارند، در افغانستان هیچ حادثهء رخ نخواهد داد. بنابر همین درک و اطمینان بود که ایالات متحده قوای خود را از عراق خارج ولی برعکس به شمار نیروهایش در افغانستان افزود و هر روز بدون احساس شرم و هراس، به جنایات شان ادامه می دهند و با فقط یک پوزش و عذر خواهی، که تا حال دهها بار تکرار شده است، اکتفا می کنند!/
(آزادی)
کلمات کلیدی:
آتش افروخته در بگرام آتش نخستین نیست. افغانستان سرزمین آتش های افروخته و چهره های بر افروخته است. بسا حرمت ها که در این شعله ها سوخته است. اگر خاکستری از این زمین غبار آلود بر داریم آنگاه نمایان خواهد شد که؛ هرچه سرخ است پیرهن بوده وهرچه خاکستر است تن بوده. سال هاست که افغانستان در آتش بیداد افتاده است. چه آنکه هر آنچه که دل های غم زده ی را بسوزاند آتش است. اما لهیب این آتش اکنون فراگیر تر شده است ودامن دین و ایمان مردم را نیز شعله ور ساخته است.
تقابل با شعایر ومنابع دینی در افغانستان یک آزمون انجام شده است. قبل از آمریکا وغرب، شوروی این آزمون را امتحان کرده بود. بدین رهیافت بدیهی به نظر می آید که آمریکا، آزموده را دوباره نخواهد آزمود. چه آنکه واقعیت خود، گواه تاریخی است که هویت اجتماعی افغانستان ریشه در اسلام وقرآن دارد. از این رو قرآن نه یک کتاب مقدس که فصل الخطاب هر واقعه زندگی است. بدین جهت است که یگانه عنصر انگیزش های اجتماعی در افغانستان قرآن بوده است. با همین کتاب بسی جنبش ها به جوش آمده وبسیار واقعه ها به واقعیت رسیده است. شوروی به اشتباه، مستقیما این عنصر اصلی انگیزش های جامعه مسلمان افغانستان را نشانه رفت و به همان میزان استقامت و پایداری مردم را پدید آورد و نتیجه عکس حاصل کرد. بدین رهیافت آمریکا ازین راه رفته نخواهد رفت. هرچند که در بینش لیبرال، مقدسات جایی ندارد ولی ضدیت مستقیم با مقدسات را نیز جایز نمی داند. آنطور که بینش دگم وایدئولوگ کمونیست شوروی به عنوان نسخه عینی تجویز کرده بود. بدین جهت که بینش لیبرال تضاد عینی با عین منبع دین را کار ساز نمی داند، وبرآنست که بر وجود نهاد ها ومنابع دینی احترام بگذارد ولی ماهیت این منابع را بی مایه وتهی سازد. به عبارتی غرب برآن نیست که عین منابع دین را آتش بزند چه آنکه این آتش، بر افروختگی ها را در پی دارد، بلکه برآنست که درون مایه ی این منابع را به آب سرد و فرح آور مدرنیزم بشوید و با اصالت علمی پوزیتویستی، اصالت ارزشی این منابع را بزداید. ولی با این هم محوریت بخشی لیبرال به آزادی های لجام گسیخته زمینه ی بعضی اهانت هارا به مقدسات سبب می گردد. بدین لحاظ بود که اهانت کاریکاتوریست های دانمارک نسبت به پیامبر اسلام ، با رویکرد آزادی بیان وعقیده تفسیر وتلقی گردید.
بر علاوه، این حرکت های ناسنجیده ی اهانت به مقدسات، برای سیاست های آمریکا بسی گران تمام می شود. چه آنکه آمریکا برآنست که حضورش را در افغانستان همسو با آرامش واحترام به مدنیت انسانی تبارز بدهد. تا بدین رویکرد خودش را نه تنها خطر، بلکه حافظ صلح وارزش های مدنی وحفاظت از کرامت انسانی وخواسته های دموکراتیک مردم افغانستان معرفی کند. از این رو ظاهرا از رفتار های تنش آمیز خود داری خواهد کرد و یا حداقل آن را به نفع منافع سیاسی اش در افغانستان نمی داند.
بنابراین حرکت های اهانت آمیزی چون آتش زدن قرآن در افغانستان چگونه تفسیر می شود؟ به نظر می رسد که برای افروختن این آتش دست های مختلف درکار بوده است. بدون شک افراطیون مسیحی در غرب همیشه بر آن بوده اند تا اسلام را دین خشونت معرفی کنند همچنان که معرفی کرده اند. از این رو دایم در جستجوی راهی اند که هرچه بیشتر احساسات مسلمانان را بر انگیزند، که دست به انتقام های نا سنجیده بزنند. تا بدین صورت واکنش های مذهبی مسلمانان را به عنوان خشونت های مذهبی برای جهانیان ارائه کنند و دین اسلام را منبع خشونت های اجتماعی معرفی کنند.تأسف این جاست که در افغانستان واکنش های اجتماعی مردم در قبال این گونه اهانت های سنجیده شده، اندکی نا برنامه ریزی شده است. البته در واکنش های عمومی وفراگیر کنترل احساسات مشکل به نظر می آید ولی این رسالت بردوش شخصیت های فرهیخته است که احساسات مردم برافروخته را کانالیزه و دقیق جهت دهی کنند. چه آنکه متاسفانه بجایی اینکه در افغانستان احساسات کنترل شوند و اعتراضات مدنی تر برگزار شوند، به زودی احساسات سراسری و فراگیر می گردد و اعتراضات از حالت عادی خارج شده به خشونت منجر می شود و در این مرحله است که فرصت به گرداننده دوم این فاجعه ها می رسد.گروه طالبان که منتظر چنین فرصت هایی هستند،برآنند تا دست به خشونت های بیشتری بزنند واحساسات پاک مردم را به سوی بکشاند که منافع طالبان را به آسانی برآورده وقابل دسترسی بگرداند.
طبیعی است که اگر واکنش های عمومی مردم دقیق برنامه ریزی ومدیریت نشود، به زودی تبدیل به آشوب ومصادره می گردد. آنگاه است که از گسترش دامنه آشوب ها نه دولت افغانستان نفع می برد و نه مردم ما و نه اصل حادثه که براثر آن غایله رخ داده است، به صورت اساسی تحقیق و حل می گردد، زیرا ادامه تظاهرات های خشونت بار، بجای پرداختن به اصل موضوع چنان مسایل حاشیه ای و امنیتی پیدا می کند که اصل حادثه فراموش می شود و مردم و دست اندرکاران امنیت را گرفتار حل یک سری مسایل حاشیه ای به وجود آمده می کند و اصل ماجرا از اذهان محو می گردد.
سیدآصف حسینی
کلمات کلیدی:
ترجیع بند استاد محمد عبدالحمید اسیر مشهور به قندی آغا
21 قوس 1371 هجری شمسی
الا ای رهــبـرمـلــت کــــه نـفـع خـــــویـش مـیـخـواهـی ز خـیـل هـمـقـطـــاران خـویـشـتـن را پـیـش مـیـخـواهـی
بـه کـسـب قـدرتـت دلـهـــای مــــردم ریـش مـیـخـواهـی بـه حـکـم حـرص،دنـیـا را زهـرکـس بـیـش مـیـخـواهـی
بـه هـر افـسـونگـری هـا،مـلـت و هـمکـیش مـیـخـواهـی نـبـاشــد ایـن جـهــاد ای بـیـخـبـر مـکـــر و حـیـل بـاشــد
نـه بـیـنـی گـــر حـقـیـقـت را، در افـکـارت خـلـل بـاشــد
مـســلـمــانـی بـود صـلـح و صـفـــا و رأفـت و احـسـان بـه نـفـع خود مـزن هـرگـز بـه پـاکـان تـهـمـت و بـهـتـان
حـقــوق مـــــــــردم بـیـچــاره را بـا خـود مـسـاوی دان تـو در خـواب خـوشـی مـردم بـه هـرسو مـیـدود حـیـران
تـو غـرق نـوش و نـعمت خلق مـسکـیـن فـاقـد یک نـان نـبـاشــد ایـن جـهــاد ای بـیـخـبـر مـکـــر و حـیـل بـاشــد
نـه بـیـنـی گــــر حـقـیـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشــد
اگــــر مـــــردی بـیـا در کـلـبـه هـــای تـنـگ مـاوا کـن بـه جـای ارگ بـاری بـر دل بـیـچــــاره گــــــان جـا کـن
ز عــز و جـاه بـگـــذر یـک زمـان بـا عـجــز سـودا کـن بـیـا حـــال یـتـیـمــــان را بـه چـشـــم ســــر تـمـاشـا کـن
وگــــــــرنـه از مـســـــلـمــــانـی و دیـنـداری تـبـرا کـن نـبـاشـد ایـن جـهـــاد ای بـیـخـبـر مـکــــر و حـیـل بـاشـد
نـه بـیـنـی گــــر حـقـیـقـت را در افـکـــارت خـلـل بـاشـد
زر و سـیـمـی کـه کـردی جـمـع تـا چـنـدت بـه کـار آیـد ز زر و لـعـل و یـاقـوتـت هـمـــــــه بـوی شـــــــرار آیـد
مـســـلـمــــان حـقـیـقـی را ازیـن کــــــــــردار عـار آیـد درخـت ظـلـم را بـرکــن کـه رنـجـت بـیـشـمـــــــــار آیـد
بـه گـوشـت گــــــریـ? مـردم چـو آهـنـگ هـــــــزار آیـد نـبـاشـد ایـن جـهـاد ای بـیـخـبـر مـکـــــر و حـیـل بـاشـد
نـه بـیـنـی گـــر حـقـیـقـت را در افـکـــارت خـلـل بـاشـد
مـآل عـلـم و دانـش گــــــــر بـود جـهـل و نـگـونسـاری ازیـنـهـا در وجـود آیـدهـمـــــــــه ظـلـم و سـتـمـکــــاری
نـدارد ایـن تـقـاضـا هـیـچـگــــــــاهـی عـقـل هـشـیـاری کـه مـــــردم را بـبـیـنـی در نـزاع و مـحـنـت و خـواری
تـو غـرق عـشـرت و مـــردم هـمـه در گــریـه و زاری نـبـاشـد ایـن جـهــاد ای بـیـخـبـر مـکــــر و حـیـل بـاشـد
نـبـیـنـی گــــر حـقـیـقـت را در افـکـــــارت خـلـل بـاشـد
نـهـی گــــــر گـوش بـر گـفـتـار گـوهـــربـار پـیـغـمـبـر جـهــــــاد نـفــس را خـوانـده جـهــــــــاد اعـظـم و اکـبـر
به این معنی که از حرص و هوا و حـقـد و کـیـن بگـذر جـهــــــــــــان مـعـنـویـت را بـود تـقــــوا و دیـن بـهــتـر
تـو زیـنـهـا غـافـل و گـیـری طــریـق نـفـس افـسـونـگــر نـبـاشـد ایـن جـهــاد ای بـیـخـبـرمـکـــــر و حـیـل بـاشـد
نـه بـیـنـی گـــر حـقـیـقـت را در افـکـــارت خـلـل بـاشـد
چـه شـد ای بـیـخـبـر کـز جـهـل گـول نـفـس را خـوردی بـه دل یـکــســـر ز بـیـدردی نـهـــال حــرص پـروردی
دگـــــرهـا غـــرق رنـج و درد و تـو در نـاز بــی دردی کجـا شـد غـیـرت و نـامـوس و رحـم و هـمـت و مـردی
بـبـیـن ای رهـبـر مـلـت کـجــــــــــا رفـتـی چــه آوردی نـبـاشـد ایـن جـهــاد ای بـیـخـبـر مـکـــر و حـیـل بـاشـد
نـه بـیـنـی گـــر حـقـیـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد
اگـــر مـــرد حـقـی در راه خـدمـت گــــرم جـولان بـاش امـیـن و عـادل و خدمـت گـزار و راسـت پـیـمـان بـاش
چـــراغ کـلـبـ? ظـلمـت فــــــــــــزای مـسـتـمـنـدان بـاش از آن قـدرت کـه خـلق آزار مـی بـیـنـد پـشـیـمـان بـاش
ز خـون ریـزی و کـشـتـار مـسـلـمـانـان گــریـزان بـاش نـبـاشـد ایـن جـهــاد ای بـیـخـبـر مـکـــر و حـیـل بـاشـد
نـه بـیـنـی گـــر حـقـیـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد
دریـن مـوقـع کـه آمـــــد آمـــــد فـصـــــــل شـتـا بـاشـد هـمـه مـحـتاج جــای گــــــــــرم و نـان و هـم دوا بـاشـد
یـتـیـم و بـیـوه و مـعـیـوب ســــرگــــــردان چـرا بـاشـد نـمـیـدانـــی کـــه ایـنـهــــــا بـنـده و خـلـق خــــدا بـاشـد
ز جـودت ای مـجـاهـد شـهـــــر ما، مـاتـمـســــرا بـاشـد نـبـاشـد ایـن جـهــاد ای بـیـخـبـر مـکــر و حـیـل بـاشـد
نـه بـیـنـی گــر حـقـیـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد
خـدا خـود را به قـرآن مـنـتقـم خواند ای زعـقـل عـاری نـمـیـتـرسـی ز جـبـر و قـهـر و خـشـم حـضـرت بـاری
ز خود کـامـی تـو گـردیـده هـرسـو جـوی خـون جـاری تـو در ظـاهـــر اگــــرچـه پـای بـنـد ریـش و دسـتـاری
ولــی از روی بـاطــن ای مــــــزور چـون شـب تـاری نـبـاشـد ایـن جـهــاد ای بـیـخـبـر مـکـــر و حـیـل بـاشـد
نـه بـیـنـی گـــر حـقـیـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد
هـمـــــان بـهـتـر بـود کــــــز مـسـنـد قـدرت کـنـار آیـی شـوی دمـسـاز بـا مـــــــردم، رفـیـق و غـمـگـسـار آیـی
ز فـعـــل خـود تـبـرا کـن وگــــــــرنـه شـــرمـسـار آیـی نـگـیـری گــــر بـگـوشـت پـنـد مـن کـی رسـتـگـار آیـی
ز خـیـل جــاهـــــــلان و نـاکـســــــان انـدر شـمـار آیـی نـبـاشـد ایـن جـهـاد ای بـیـخـبـر مـکـــــر و حـیـل بـاشـد
نـه بـیـنـی گــــر حـقـیـقـت را در افـکــارت خـلـل بـاشـد
کلمات کلیدی:
تذکراتی از کارزار آژیتاسیونی - روانگردانی و استخباراتی در افغانستان
کارزار وسیع فعالیت های روانی برای تغییر روان جامعه ی افغانی و بین المللی از طریق میدیا ( طبق آمار سال دوهزارو ده در افغانستان بیست و پنج شبکه ی تلویزیونی، بیش از نود شبکه ی رادیویی، نزدیک به بیست روزنامه و ده ها جریده و مجله فعالیت نشراتی دارند)، از داخل افغانستان صورت میگیرد . اینها غالباً درتشوش اذهان عامه و بحرانی ساختن اوضاع کشور نقش فعال داشته اند و دارند که وظایف و چگونگی کارکرد های شان را چنین می یابیم –
1 - تمویل :
نزدیک به کل تلویزیون ها و رادیو ها از منبع های خارجی تمویل می شوند. این وضع سبب شده است که رسانه ها از آزادی لازم بر خوردار نباشند و ناچار سلیقه و هدف های منبع تمویل کننده را لحاظ کنند. اگر چه بر طبق ماده ی دهم بند 4 قانون رسانه های همگانی منبع تمویل باید روشن باشد واین منبع نباید خارجی باشد؛ اما هنوزحکومت افغانستان نتوانسته است موفق به رد یابی منبع تمویل رسانه ها شود و رسانه ها همچنان مدعی اند که از داخل تمویل می شوند.
2- دسترسی به اطلاعات :
اگر چه مطابق قانون رسانه های همگانی افغانستان و بر پایه اصل های دموکراسی ، دولت مکلف است که اطلاعات را در اختیار خبرنگاران قرار دهد، اما دولت گاه مانع این حق می شود و گاه اطلاعات تحریف شده را در اختیار خبرنگاران قرار می دهد.
3- استفاده از ژورنالیزم زرد :
اکثر رسانه های کشور به خاطر جلب بیشتر مخاطب ، از ژورنالیزم زرد استفاده می کنند. افترا، توهین ، هتک حرمت ، بزرگنمایی و کوچک نمایی از روش هایی است که رسانه ها به کار می برند.
4- تبلیغ به نفع مخالفان نظامی:
سرخط خبر های رسانه های غیر دولتی اختصاص دارد به نشر فعالیت های نظامی مخالفان و این وضع سبب شده که مخالفان نظامی بیشتر تشویق و ترغیب به توسل به خشونت شوند و به نوعی رسانه ها دانسته یا ندانسته به تبلیغ و تشویق جنگ مصروف اند.
5- تبلیغ به نفع دولت :
رسانه های دولتی با آن که از بیت المال تمویل می شود، اما بیشتر خبر ها و گزارش های آن ها به دور از اصل توازن و انصاف به نفع دولت تبلیغ می کنند.
کلمات کلیدی:
لوشن پای بر آن است که بحران های توسعه و نوسازی عبارتند از:
1. بحران هویت: یعنی در درجه نخست فرد احساس بکند که به ملتی واحد و کشوری واحد تعلق دارد. به میزانی که این حس تقویت می شود، سیاست در آن جامعه توسعه یافته می شود. از سوی دیگر، نظام های توسعه یافته هم این حس را در افراد تقویت می کنند. ما می توانیم به ملت و کشور خود تعلق خاطر داشته باشیم، بدون این که قصد نفی و طرد دیگران را نماییم.
2. بحران مشروعیت: مشروعیت به این معناست که اعتبار و حوزه قدرت یک دولت– به عنوان مهمترین رکن ساخت سیاسی از کجا ناشی می شود ؟ آیا سنتی است، کاریزمایی یا قانونی. همچنین حوزه اختیارات حکومت نیز مورد بحث است که باید تفکیک و مشخص شود. برای مثال، چه کسی می تواند رییس دانشگاه را تعیین کند. آیا وزیر تحصیلات عالی ؟ استادان دانشگاه؟ ویا هرکس که زورش بیشتر بود. از سوی دیگر، محدودهء اختیارات او تا چه اندازه است؟ مثلا آیا می تواند در لباس پوشیدن و نوع تفریحات و سرگرمی های دانشجویان نیز دخالت بکند؟
3. بحران نفوذ: نفوذ با قدرت متفاوت است، چه بسیار آدم هایی که قدرت فراوان دارند، ولی نفوذ اندک. ممکن است رییس یک دانشگاه مشروعیت داشته باشد، ولی نفوذ نه. حتا بر دستیاران خودش هم نفوذ چندانی نداشته باشد. هنگامی که بحران نفوذ عمیق می شود، نفوذ معنوی، فکری و اخلاقی و اجرایی از میان می رود. همچنین به سخن دیگر می توان گفت بحران نفوذ به معنای رواج نظام مدیریت اقطاعی نیز است که سیستم اداره پارچه پارچه شده و هرکس هر گونه که دلش خواست، در حوزه کاری خودش عمل می کند و مرکز نفوذی بر محیط و محلات ندارد.
4. بحران مشارکت و یگانگی: میزان وفاقی است که مردم میان خود و دولت حس می کنند. یا اجزای مختلف دولت و حکومت میان خودشان به چه میزان وفاق و یکپارچگی دارند؟ آیا نظام در اصل نظام فئودالی، اقطاعی و یا تیولداری است که هر کس در هر منطقه یک چیزی به دستاورد ساز خودش را بزند؟ البته لازم به توضیح است، نظام فئودالی با نظام فدرالی که عدم تمرکز است و لیکن وحدت و انسجام داشته و منطبق بر موازین دقیق قانونی می باشد؛ متفاوت است. بنا بر این، نمی توان پیش از گذشتن از مرحلهء قانونیت و پیش از قوام وفاق و همدلی مردم با یکدیگر و با دولت؛ صحبت از مقولاتی چون فدرالیزم کرد. در یک نظام فاقد وفاق هرکس هر جا قدرت دارد بر حسب منافع، فهم ودرک خودش، عمل می کند. بنا بر این، منابع ملی به درستی توزیع نمی شود و در یک کلمه «منافع ملی» تأمین نمی گردد.
5. بحران توزیع: طی روند نوسازی شماری به ثروت های هنگفت می رسند، در حالی که گروهی دیگر مواجه با فقر و تنگدستی می گردند. این بحران در غرب بطور اخص پس از سال 1929 مطرح شد و نظام های غربی با تعمیم و گسترش بیمه های اجتماعی، اصلاح قوانین کار، اصلاح دستمزد ها و غیره سعی کردند بر بحران توزیع ثروت در جامعه غلبه نموده و وارد مرحله دولت رفاه[4] شدند.
بنا بر این، ساخت سیاسی توسعه یافته ساختی است که بتواند این بحران ها را در حد خودش حل کند و پشت سر بگذارد. در غیر این صورت، نظام های اجتماعی فاقد چنین ساخت سیاسی توسعه یافته در برابر این بحران ها شکست خواهند خورد.
به باور ما، بهترین وقایه در برابر بحرانها، سیاستگذاریهای خردورزانه و پراگماتیک در چهارچوب یک استراتیژی ملی فراسیاسی است
BORIDAYE AZ YAK NAVISHTAI ARYANFAR
AZ SAYT MASHAL
کلمات کلیدی:
مگر افغانستان مرکز خرید است تا هرکه هر وقت خواست بیاید و متاع مورد نیاز خود را بخرد و برود!! سفر یکباره مقامات خارجی عمق بی مهری را نشان می دهد که دورنمایی امیدوار کننده ای ندارد |
||||
تاریخ انتشار: ??:?? ????/?/? |
کد خبر: 20355 |
منبع: |
نسخه چاپی |
به گزارش شبکه اطلاع رسانی افغانستان (afghanpaper)، اخیرا ملکه 70 ساله دنمارکی سفر دو روزه ای به ولایت هلمند افغانستان داشته است.
این سفر که روز چهارشنبه گذشته آغاز شده بود، در روزهای نزدیک به خروج وی از افغانستان افشا شد.
آنچه به عنوان دلیل مخفی نگهداشتن سفر ملکه مارگرت دوم به افغانستان اعلام شد، مسایل امنیتی بود اما در مورد اینکه این خانم چرا سر به کابل نزده و به قول معروف از همان راهی که آمده بود بازگشت، چیزی در دست نیست اما رسانه های خارجی مانند بی بی سی از قول مقامات محلی هلمند، گزارش دادند که ملکه با هیچ یک از مقامات دولتی ملاقات نداشته است.
گفته می شود دولت افغانستان پای سندی را در سال 2002 امضا کرده است که براساس آن، مقام های نظامی کشورهایی که در افغانستان نیرو دارند در صورت لزوم می توانند بدون ویزا و با هماهنگی قبلی با مقام های افغان، به افغانستان سفر کنند.
اما بر اساس اطلاعات روزنامه چراغ، آنچه در این میان مدنظر گرفته نمی شود، احترام به مردم افغانستان و حاکمیت ملی در کشور است زیرا ملکه بدون هماهنگی قبلی با مقامات دولتی وارد کشور شده و بازگشته است. این گونه سفرهای مخفی و بدون هماهنگی، صراحتا نقض سریع حاکمیت ملی افغانستان و خلاف عرف دپلوماتیک می باشد.
سفر ملکه مارگرت سوالهای جدی را در روابط دو جانبه افغانستان با غرب مطرح می سازد که باید از طریق کانال های دپلوماتیک کشور پیگیری شود.
چگونه ممکن است یکی از اعضای ارشد یکی از کشورهای اروپایی بدون در میان قرار دادن مقامات افغان، وارد کشور شود و بدون بازدید از کابل به عنوان مرکز حاکمیت، دوباره به کشورش برگردد؟!
مگر اینجا مرکز خرید است تا هرکه هر وقت خواست بیاید و متاع مورد نیاز خود را بخرد و برود!! این سفر عمق بی اعتمادی و بی مهری میان کابل و حامیان غربیش را به شدت نشان می دهد که دورنمایی امیدوار کننده ندارد.
سفر باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا در عید کریسمس امسال و عدم حضورش در کابل نکاتی جدی را در روابط دو طرف افغانستان و غرب ترسیم کرد که ادامه این رفتار بر عمق بدبینی ها و تنشها خواهد افزود و اثرات کوبنده روانی بر کابل که در همه حال با بحران بی اعتمادی مواجه است؛ خواهد گذاشت.
غربیها باید بدانند که برای مبارزه با تروریزم و ادامه حضورشان در افغانستان، باید احترام به مقامات افغان را بیشتر از هر مسئله دیگری در اولویت قرار داده و مد نظر داشته باشند.
کلمات کلیدی:
تدویر کنفرانس در شهر لندن در 2010-01-28 پیرامون مسایل افغانستان بعد ازگذشت 8 سال و فرصت های بهدر رفته درعالم نا امیدی ها و بد گمانی ها امیدی بر انگیخته است .
بحیث یک نظامی که به نجات افغانستان از بحران لغزنده فعلی، باز سازی و ترقی می اندیشم ،نظریات زیرین را ارایه می دهم :
1 ـ اوضاع سیاسی و نظامی بعد از بر گذاری انتخابات پر تقلب، حضور پر قدرت نا قضان حقوق بشر و جنگ سالاران در دستگاه دولت، فساد اداری ، قاچاق وخشونت علیه حقوق زنان، ناکامی های قوتهای نظامی در تأمین امنیت و مبارزه علیه شورشگران، تلفات ملکی، گسترش فقر، مرض، بی کاری و بی عدالتی، افغانستان را وارد مرحلهء خطر ناکی نموده است .
می پندارم انتقاد از عملکرد های ناکام 8 ساله دولت، استعداد چندانی بکار ندارد، اما گفتنی است که : نقش دولت افغانستان درپی، بی ثباتی اوضاع، پرورش کانونها و آموزه های افراطی بنیاد گرائی کمتر از شورشگران نیست . تبلیغ و ترویج ایده های جهادی از طریق رسانه ها، و رجال دولتی به استراتیژی اصلی دولت مبدل گردیده، و پرورش جهادی بر تربیت فرهنگی مردم پیشی گرفته، محیط زیست فکری در معرض تهاجم تند روی مذهبی قرار گرفته است .
مثلأ مستند به گذارشات دولتی در افغانستان هم اکنون به تعداد ( 578 ) باب مدارس تعلیمات دینی که در آن ( 135 ) هزار نفرطالب شامل آموزش بوسیله ( 5630 ) نفر آموزگاران مذهبی، عمدتأ با اعتقادات جهادی، که برنامه ها و اصول آموزش آن مشابهت کلی با مدارس پاکستانی دارد، از سوی وزارت معارف دولت افغانستان آموزش داده شده، طالب تربیه می کند. ارقام فوق یک افزایش دو برابر را در مقایسه با زمان حکومت طالبان نشان میدهد.
همزمان باید گفت که برنامه های آموزشی، و اصول دین اسلام جوهر اعتقادی مردم افغانستان ازمحیط خانواده و کودکستان تا دانشگاه ها و همچنان آموزش های دینی در ( 160 ) هزار مساجد در سراسر افغانستان بوسیله ملا امامان انجام می گردد به عنوان یک امر لازمی مورد تائید قرار میگیرد.
اما درعین حال از یکسو ، تبلیغ گسترده جهادی و محتویات مجادله بر انگیز آن، الگوی القاعده و طالبان، مدرسه سازی و گماشتن ، اخند های جهادی در آن، و از سوی دیگر ـ تقدیس جهاد ؟ از سوی رجال دولتی، بااستفاده از تقویم های مذهبی و جهادی، از طریق رسانه های دولتی ( رادیو ، تلویزیون، روز نامه ها ) انجام میشود، میتواند خدمت صادقانه به تقویت پوتانسیل رزمی و معنوی القاعده و شورشگران محسوب گردد، در واقع یک بخش پول کمک های جامعه جهانی ، بجای اینکه در رشد معارف مودرن، و انکشاف اقتصادی، اجتماعی به مصرف برسد، مستقیماأ در تربیت، یک نسل جهادی با اندیشه های تکفیر گرائی و شهادت طلبی، که قادر به حرکت نگاه داشتن موتور جهاد القاعده و طالبان اند، بوسیله دولت کابل، زیر ریش « ناتو » که سر آن با عناصر القاعده، وشورشگران گرم است بر ضد آن به مصرف میرسد ، بسیاری ها به این نظر اند که هم اکنون وزن یک نسل خشمگین بر شانه ها احساس میشود . اگر با تطبیق راهکار های هوشمندانه، و تبدیل مدارس دینی، به مکاتب معاصر، و جلو اقدامات و تبلیغات جهادی گرفته نشود، اشتباهات دهه هشتاد، در تربیت یک نسل نو، جهادی که خطرات آن قابل پیشبنی است، تکرار خواهد شد .
2 ـ هم اکنون حضور جامعه جهانی و ناتو در افغانستان تحت فشار چند گانه ئی تبلیغات جهادی قرار گرفته است . مقامات و رسانه های دولتی، رسانه های جهادی و جنگسالاری، طالبان و القاعده ایران اسلامی، و بنیاد گرائی . آسیائی و افریقائی، همه بر ضد حضور قوای « ناتو » مستقر در افغانستان به شدت به تبلیغات خود ادامه میدهند . مقامات دولتی از رأس تا قاعده، حتی رئیس جمهور( حامد کرزی
)، وزیران والی ها، به وارد آوردن اتهامات و انتقادات و تحریک احساسات، و عصبیت های مردم، راه اندازی تظاهرات علیه جامعه جهانی و ناتو مصروف اند . در رسانه های دولتی تعدد برنامه های که ابعاد گسترده کمک ها، و مبارزهء جامعهء جهانی را، در نجات افغانستان ازچنگال تروریسم، وعقب ماندگی بر جسته نماید، بملاحظه نمی رسد.
رفع خلای تبلیغاتی، وطرد نفوذ تبلیغی تروریسم و جهادیسم تا بحال نه مورد توجه دولت و نه جامعه جهانی قرار گرفته است، بگونه مثال، دولت کابل تا بحال از عظیم ترین، نیروی دست داشته یعنی ( 160 ) هزار نفر ملا امامان مساجد، که معاشات دولتی اخذ می کنند، و روزانه پنج بار حین ادای نماز ها با مردم سرو کار دارند، استفاده موثر را در راستای توضیح استراتیژی ها، قوانین، تطهیر و پاکیزه نگهداشتن اذهان از رسوب اندیشه های افراطی، بسیج مردم در حمایت سیاست های دولت سازمان نداده است . بجای اینکه یک دانشمند، روشنفکر دینی با قابلیت در مدیریت و سازماندهی را به پست وزارت ( حج و اوقاف ) بر گزیند ، یک خطیب مسجد را که در مسایل تبلیغ جهاد درخشیده است تعین نمود و بعدأ از سوی پارلمان پذیرفته نشد.
نهاد ها و رسانه های اروپائی، از جمله بخش های ( پشتو و دری رادیوی B B C ، و دویچه ویله ) هنوز به سبک و سیاق دوران جنگ سرد از جنگ سالاریسم، تصویر بلند و بالا ، ارایه داده، از جهادیسم با اسطوره و قهرمان تراشی تقدیـس بعمل می آورند. در مجموع چنین اوضاعی به صعود انگیزه های جهادی و روحیه غرب ستیزی و نا رضایتی مردم از دولت و جامعه جهانی مساعدت رسانده است.
بدین ترتیب عرصه های کار فرهنگی درمیدان جنگ افغانستان به بازنگری و تقویت جدی نیازمند است، اگر به آن توجه معطوف نگردد، مخدوش گردیدن، و نا رضایتی ها، و مخالفت ها افزایش خواهد یافت .
3 ـ جامعه جهانی در مبارزه علیه تروریسم با تشریک مساعی قوتهای مسلح فعلی افغانستان که متأسفانه دکتورین به اصطلاح شرکت عادلانهء اقوام آنرا متزلزل گردانده، فقدان تخصص و تجربه مقامات رهبری، وجود افسران غیر مسلکی تنظیمی، افزایش فرار و فروش اسلحه، وجود 90% سربازان بی سواد که به نسبت عدم پیشبرد سیستماتیک کار فرهنگی و تربیتی، از ایده های جهادی شورشگران آسیب می پذیرند، نفوذ عناصر القاعده و طالبان در آن موفق نخواهد گشت .
حل مشکلات فراگیر ارتش افغانستان کاری نیست که با تعجیل انجام گردد، باآنهم تجهیز و تسلیح آن به سلاح مودرن سپردن فرماندهی به نظامیان متخصص، آنهائیکه با شهامت عظیم از تجارب مبارزه با القاعده و جهادیسم بهره مند، اند و تعداد آنها در داخل و خارج کشور چشمگیر است، ترجیح کیفیت نسبت به کمیت، کار پردامنه و سیستماتیک فرهنگی، تربیتی و مورالی با پرسونل، و اکمال قوتهای مسلح با تنفیذ قانون مکلفیت عمومی، به روند تقویت و تحکیم قوتهای مسلح کمک خواهد کرد .
4 ـ در موجودیت وضع پر مخاطره در روند 8 سال گذشته در افغانستان ایجاد گردیده، انبوه مشکلات ویژه، بحران دولتمداری، کشمکشی های منطقوی، عدم شکست، القاعده و گسترش ریشه های تباری و مذهبی طالبان در جامعه،، کاهش طرفداران پیروزی « ناتو » در افغانستان، تلفات ملکی، تحقق هر نوع راه حل از طریق زور و نظامی را به چالش کشیده است، من با کسانی همصدا هستم که بهترین گزینه را حل سیاسی می پندارند اعزام نیرو های بیشتر به افغانستان میتواند یک گرانتور موقتی صلح و ثبات محسوب گردد، اما در عین حال بمعنی افزایش تلفات انسانی برای « ناتو » بویژه تلفات غیرنظامیان، اهالی ملکی، و به معنی مصارف هنگفت اقتصادی نیز میتواند تلقی گردد .
جنگ در افغانستان ویژگی های دارد، که منحصر به خودش است، دراین جنگ افزایش نیروی نظامی به تنهائی موجب پیروزی نمیگردد، عواملی دیگر، اجتماعی، فرهنگی و جیوپولتیک ووجود ارتش، پولیس و استخبارات نیرومند افغانی که قادر به حفاظت از منافع ملی و تشریک مساعی با جامعه جهانی باشد نیز لازمی است .
تا زمانیکه فقر، جهل، بحران مشروعیت، تولید و قاچاق مواد مخدره مسلح بودن 85 % مردم، و تا زمانیکه ناقضان حقوق بشر، جنگسالاران در مقامات بلند دولتی قرار داشته باشند، و تا زمانیکه مدارس دینی افغانی و پاکستانی نسل جدیدی از جهادی ها را برای القاعده و طالبان تولید نمایند مبارزهء نظامی تنها راه حل بوده نمیتواند.
وقت آن فرا رسیده است که یک راه حل سیاسی در مطابقت با منافع ملی افغانستان و جامعه جهانی، جستجو گردد.
5 ـ هویداست که یکی از انگیزه های شورشگری طالبان به مسئله قتل عام 3 هزار افراد اسیر آنها در سال 2001 میلادی بوسیله گروها و افراد معین که فعلأ در کاخ ریاست جمهوری بر اورنگ قدرت تکیه دارند، برمیگردد. کاخ نشینان متقلب منافع خود را برعکس خواستهای مردم در تداوم جنگ بوسیله نا تو می دانند، تا آنها با، باقیماندن در قدرت به داد گاه کشانیده نشوند . وجود چنین فاکتور های
نقش دولت کابل را در سازماندهی هرنوع مذاکره با طالبان به چالش مواجه کرده، از این رو درین روند، نقش سازمان ملل متحد، جامعهء جهانی در سازماندهی و دعوت طالب ها به پای میزمذاکره، تا سرحد تدویر لویه جرگه اضطراری با شرکت تمام نیروهای جامعه افغانی و مخالفان مسلح و ایجاد یک حکومت انتقالی، اهمیت ویژه حاصل می کند .
امید وارم تدویر کنفرانس لندن، و فیصله های آن افغانستان را در صفحهء دیگری از زمان قرار دهد. صفیر گلوله ها و بم های هوشمند و انفجارات مخوف واسکت های انتحاری، که بار گران و اصلی آنرا شهروندان شکیبای افغان بدوش می کشد، خاموش گردد. و افغانستان به کمک جامعه جهانی درحال و آینده ای (بدون قوای ناتو) به صلح و سازندگی وانکشاف اقتصادی اجتماعی نایل گردد .
با بهترین آرزو ها، برای کارکنفرانس لندن پیروزی تمنا مینمایم ./
سید عبدالقدوس سید
منبع کوکچه (کارل سروهه المان – جنوری 2010
کلمات کلیدی: