پيام دوستان
+
بناي خانه را بر ما نهادند
سپس ما را در آن بالا نهادند
چو از بالا نشستن غره گشتيم
در آن بالا دو صد اما نهادند
سروده بعد از انقلاب
در انتظار آفتاب
9:32 صبح
+
چقدر گاهي دلم براي روزهاي خوش پارسي و دوستانم تنگ ميشه
يادت بخير
در انتظار آفتاب
9:19 صبح
786.سلام.چقدر دلم براي مادر هما.نهانخانه جان کفش هاي مکاشفه.در انتظار آفتاب تنننننننننننننگ شده..............و هفت آسمان.دختردوست داشتني و.....
+
و حسنک را سوي دار بردند و بجايگاه رسانيدند. بر مرکبي که هرگزننشسته بود نشانيدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنيد. هيچکس دست بسنگ نميکرد و همه زار ميگريستند، خاصه نشاپوريان. پس مشتي رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده.
پيام رهايي
12:22 صبح
+
اينک که جان به لب وَ لبِ ما به جان رسيد
اين خنجر از شماست که تا استخوان رسيد
زين آسيا شراره به هفت آسمان رسيد
“اين نوبت از کسان به شما ناکسان رسيد
نوبت ز ناکسان شما نيز بگذرد”
پيام رهايي
12:22 صبح
+
بار دگر رويا زود تموم شد و اينبار واقعا بايد راهي ميله ها شوم و احساس مي کنم اينطوري بهترشد چون ثابت مي کنم نرده ها هم جلوي عشق من را سد نکرد و واقعيت اين است که يک عاشق در برابر جهاني عاشق چقدر بها دارد و اين همان چيزي بود که شما به من آموختيد
انديشه نگار
ديروز 11:37 عصر
آمده ام به دوستان رويايي خود بگويم ديگر وقت رفتن آمده بايد بروم خيلي زود از هم دور ميشويم آنجا که آلوين ويلو ميشا طلا را بايد به دست سرنوشت بسپارم و آنجا که ديگر ذهنم توان پر کشيدن ميان اين صفحات را نداردبيشک راه حيدري در زندان هم جريان دارد و اين آزمون ده سال ديگر شايد به کل ما را با هم غريبه کند پرواز بر بال توهم عاقبت اش همين بود
بايد باور مي کردم که از آن کوچه عشق گذشتن من يک اشتباه نابخشودني بود و هيچ کس انتظار يک آدم لاابالي مثل من را هرگز نمي کشيد جاي من و طريقت من اينگونه واقعي تر است بايد راهي شوم راهي آن ديار آشنايي با امثال من آن دياري که پايان آرزوهايي ست که داشتم و دارم ولي دنيا و عاقبت واقعي من به آنجا ختم ميشود بايد بروم جايي که بفهم ام بهاي عشق يک طرفه بوده و بدانيد
بدونيد اون زنجره و قول را به دليل عشق زياد است که اينگونه گير کرده پيش شما حال زارش نبينيد و روزگاري جايش نرم و راحت بود در دل من ام من دوسش داشتم نمي بحش. ام اش براي اينهمه عشق بستم اش رامش کنم هرچند اين وحشي عشق رام شدن بلو نيست هر کاريش مي کنم وحشي تر است واي از اين همه وحشت پي وحشي که دور برش است
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 1:58 عصر
چقدر اونجا دلگيره و ظالم داره چقدر دلم هواي نابودي دشمن داره چقدر دلم براي روزهاي بام تهران تنگ شده چقدر باتو زندگي قشنگ و زيبا مي شه چي ميشه يار هم باشيم رفيق و جان و روح هم را در گرو عشق هم بينيم يار باشيم دلدار باشيم غم خوار و دوست رفيق بکر و دقيقا هم دم هم ت. روزهاي خوش سخت باشيم جان باشيم روح بشيم تو آسمون گم بشيم ابرا بشه محل قرارمون اونجا که نامردي شروع شد آغاز مردانگي و رفاقت
+
شنو زان آدم گم کرده خود را
که نه امروز خوش دارد نه فردا
گهي در خواب خوش که در توحش
نه از پايين خبر دارد نه بالا
سروده قبل از انقلاب
انديشه نگار
ديروز 4:27 عصر
+
سن وبلاگم 15 سال و 5 ماه و 5 روز شده :)
* راوندي *
103/2/5
15 سالم بود، مثل هميشه پشت سيستم تو اتاقم، صفحه ثبت وبلاگ جديد جلوم بود تو فکر انتخاب يه آدرس براي وبلاگم بودم چند تا اسم اومد به ذهنم ولي قشنگ نبودن چيزي که ميخواستم رو نميرسوندن يهو از پسرخالم که چند ترم زبان جلوتر از من بود و کنارم رو صندلي نشسته بود پرسيدم پيشرفته به انگليسي چي ميشه گفت Advanced گفتم همين خوبه و دکمه ثبت رو زدم :دي
+
يادمه اينجا يه آ.مرصاد سيستاني داشت ...يه آ.ابوالفضل صياد ...يه آ.محمدمهاجري ....يه اميدآروين ....يه خاله مهتاب ....يه نگاه منتظر ....يه دستان خالي.....شقايق بانو..دکتر نگو بلا...الهام بانو...محبوبه*..سرباز133
کلبه تنهايي*مريم*
103/2/5
10 فرد دیگر
87 فرد دیگر