آمریکا تاریخ را نمیسازد
13اما غرب آینده این روند را تعیین نمیکند. سیاست کنونى و اقدامات آمریکا چهارچوبهاى سیاسى موجود در خاورمیانه را خواه ناخواه بهم میریزد، اما مناسبات آلترناتیوى که شکل خواهد گرفت را نیروهاى دیگرى تعیین خواهند کرد. در این شک نیست که رویارویى غرب با اسلام سیاسى به تضعیف جنبش اسلامى و احزاب و دولتهاى این جنبش منجر میشود. اما این کشمکش در یک صحنه خالى صورت نمیگیرد. خاورمیانه، همچنان که خود غرب، صحنه جدال جنبشهاى اجتماعى اى است که مقدم بر این کشمکش بورژوازى غرب با اسلام سیاسى وجود داشته اند و روند سیاسى در جوامع مختلف را شکل داده اند. جدال غرب با اسلام سیاسى، با همه اهمیتى که دارد، نیروى محرکه و موتور پیشبرنده تاریخ در این جوامع نیست، برعکس، خود در متن این تاریخ قرار میگیرد و معنى میشود. جدال بر سر تعیین نظم نوین جهانى بازیگران مهم ترى دارد. طبقات اجتماعى و جنبشهاى سیاسى آنها چه در غرب و چه در خاورمیانه، بر سر آینده سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جهان صفبندى کرده اند. این جنبشها هستند که مستقل از خواست سران و سیاستمداران غربى و زعماى اسلام سیاسى، جهت نهایى این روندها را تعیین خواهند کرد.
14
بطور مشخص، تا آنجا که به خاورمیانه مربوط میشود، حتى اگر غرب خواهان عقب نشینى جزئى اسلام سیاسى و تعریف مبانى یک همزیستى جدید با آن باشد، جنبشهاى سوسیالیستى و آزادیخواهانه و سکولاریستى در منطقه در این شرایط جدید مستقل از طرحهاى غرب به جلوى صحنه میایند. براى مثال بنظر من اسلام سیاسى در ایران سرنگون میشود، نه از آن رو که غرب در این رویارویى اخیر چنین تمایل یا جهتى دارد، بلکه از آنجا که در متن و به موازات این کشمکش جدید مردم ایران و در راس آنها کمونیسم کارگرى حکومت اسلامى را بزیر میشکند. شکست جمهورى اسلامى بزگترین ضربه بر پیکر اسلام سیاسى خواهد بود. اگر حل مساله فلسطین شرط از بین رفتن زمینه هاى سیاسى و فکرى و فرهنگى رشد اسلام سیاسى در خاورمیانه و در سطح جهانى است، شکست جمهورى اسلامى شرط در هم کوبیده شدن آن بعنوان یک جنبش مدعى قدرت در خاورمیانه است. بدون جمهورى اسلامى ایران، اسلام سیاسى در مقیاس خاورمیانه به یک جریان اپوزیسیون بى افق و بى آینده تبدیل میشود.
کلمات کلیدی:
آمریکا
by Mohammad Reza Tavakoli Saberi18-Nov-2008
آمریکا،
اى گسترده پهندشت قدرت و مکنت جهان
وى بیشه سبز سبزینه دلار،
اى که جنگل شیشه و پولاد افراشته اى
وز اوج بلند آن
سینه سپهر خراشیده اى.
اى که آبى آسمان و سپیدى ستاره را
با رنگ سرخ خون آمیخته اى،
و نقش آن
برپرچم خویش انگاشته اى.
از مشعل آزادیت
دود و بوى استخوان سوخته پراکنده است،
و چون عنکبوت هزار بازو
تار نامرئى سلطه خویش
بر خاک و آب و آسمان عالم تنیده اى
و در کنج کنج گیتى
خواب وآرام از چشم آزادگان ربوده اى.
آمریکا،
دیرى نبود شنیدم در کوچه پس کوچه هاى شهر
فریاد انبود مردمان را
مردان خشمگین
خروشان زنان را.
فریاد، فریاد:
".بگذار و بگذر
ایران ما را.
این سرزمین
آزادگان را.
نابود شاید
تسخیر نشاید."
مادر آرش و بومسلم و بابک و ستار
هرگز نخوابد.
بیهوده در کمینگاه
به انتظار مباش .
آمریکا،
از خاطر مبر آن دعاى چند هزار ساله را
آن را که گفت:
"هرگز مباد
دست دشمن و دروغ و خشکسالى
بر این سرزمین."
هرگز مباد، هرگز مباد.
زیراک، هر بیگانه اى پاى بر این خاک نهاد
چه به زور و زر و یا تزویر
پیشانى و زانو
سر انجام بر خاک نهاد.
آمریکا،
خواهى بدانى که پایان روز کامکاران چونان به سررسید؟
رم را بیاد آر و پارس را
و سلحشوران تازى تبار را.
کلمات کلیدی:
رفتن روسها، آمدن «ناتو» و باقی ماندن فقر و عقب ماندگی در افغانستان! | ||||||
نظامیان دولت مسکو پس از 9 سال استقرار در افغانستان، به تصمیم گورباچف! از هشتم اوت 1988 تخلیه آن کشور را آغاز کردند. 13 سال پس از خروج آنان، نخست نظامیان آمریکا و سپس اعضای پیمان دفاعی اتلانتیک شمالی (ناتو) جایشان را گرفتند. ورود نظامیان شوروی به افغانستان که به خواست دولت وقت کابل صورت گرفته بود با اعتراض شدید آمریکا و غرب همراه بود ولی روسها و حتی چینی ها که کشورشان همسایه دیوار به دیوار افغانستان است هنوز اعتراضی به استقرار ناتو در اینجا نکرده اند. در طول استقرار نظامیان شوروی در افغانستان، دولت آمریکا با کمک دولت سعودی و دولت پاکستان به ایجاد دسته های مسلح برای حملات چریکی و خرابکاری برضد روسها دست زد که القاعده و طالبان بقایا و دنباله های آنها هستند که اینک "بهانه" برای استقرار ناتو در افغانستان شده اند. روسها که تا به امروز به سکوت خود در قبال استقرار نظامی ناتو در افغانستان ادامه می دهند در طول آن 9 سال متحمل 13 تا 15 هزار کشته شدند.
|
کلمات کلیدی:
هسپانیه در خواست پناهنده گی سیاسی پسر بن لادن را رد نمود | |
09/11/2008 |
بعد از آنکه اسپانیا در خواست پناهنده گی سیاسی پسر بن لادن رهبر القاعده را رد نمود، مصر از دادن اجاز? ورود بوی به آنکشور امتناع ورزید.
عمر بن لادن یکی از ?? فرزند رهبر القاعده میگوید، وی در مصر احساس مصئونیت نمیکند.
عمر بن لادن، بعد از آنکه مقامات اسپانوی تقاضای ویرا برای حکم یک محکمه رد نمود، بروز شنبه به قاهره مواصلت کرد.
عمر بن لادن یکی از ?? فرزند رهبر القاعده میگوید، وی در مصر احساس مصئونیت نمیکند.
وی قبل ازینکه به اسپانیا برود، در مصر بسر میبرد.
مامورین مصری میگویند وی تقاضا نموده است که به قطر فرستاده شود.
وزیر داخل? اسپانیا گفته است که عمر بن لادن نیازمندیهای حقوقی اسپانوی را برای پناهنده گی سیاسی برآورده نمیسازد. اما خانم عمر بن لادن میگوید شوهرش ناراحت بوده و در مورد مصئونیت اش نگران میباشد.
کلمات کلیدی:
فساد زاده استبداد است |
نگارش یافته توسط محمود قوچانی | |
فساد زاده استبداد است. این سخن را که تکیه کلام محمدعلی جمالزاده بود، در سالمرگ او بهانه کردم تا از پیرِ قصهگوی سرزمینمان یادی کنم. اینبار اما نه از حیات فرهنگی و ادبی او، بلکه میخواهم شمهای از نظرات او درباره انقلاب بهمن 57 ایران را بازگویم؛ خاصه آنکه امروز پس از گذشت بیش از بیست و شش سال از انقلاب، هنوز نه تنها مردم که مجموعه نظام نیز از گسترش فساد در رنجاند و از افزایش فقر شکوه و شکایتها دارند و از فزونی تبعیض مینالند. اما شگفتا، سالهاست که همه جا سخن از «مبارزه با فقر و فساد و تبعیض» است ولی چنین مینماید که زور و زایش استبداد، مجال رفع فساد نمیدهد. بهقول جمالزاده، درد واقعی جامعه فساد است که علاجش مشکل است و نه با مذهب میشود آن را مداوا کرد و نه با سیاست و تنبیه. او با این سخن انگشت بر زخمی دیرینه میگذاشت و در نامهای نیز دلیل نرفتن بهایران را ترس از رشوهخواری و فساد گسترده میداند و فساد را همزاد استبداد و جفت سنت استبدادی میخواند. او مینویسد: «مکّرر بهدوستانم گفتهام که میترسم بهایران بروم و از یک طرف عصبانی بشوم و عنانِ اختیار از دستم بیرون برود و حتی جذبه رشوه، از جاده بیرونم بیندازد و دارای قوه و قدرتی که بتوانم در مقابل امکان ثروتمند شدن- از راه رشوه و دخل و مداخل و عایدات نامشروع - استقامت بورزم، نباشم و آدم محولی، یعنی ناپاک و آلوده و پُرسر و صدا و پُرمدعا و بیکاره از آب درآیم. حالا هم بیکاره و بیمصرف هستم ولی لااقل قدرت اینکه کار نامشروع و عمل زشتی انجام بدهم، ندارم». اما نگاهی بیندازیم بهنظرات جمالزاده درباره انقلاب که سبب واکنشهایی متفاوت و اغلب تند شد؛ چه از جانب موافقان و چه از جانب منتقدان و مخالفان انقلاب، تا جایی که کار بهناسزاگویی و بستن تهمت بهجمالزاده کشید و او در یکی از نامههایش بهمن نوشت: «در هر صورت من که جمالزاده نام دارم و تاکنون کتابهایم رویهمرفته بیخریدار و طالب نمانده است و البته با انواع مشکلات و از آن جمله تکفیر و دشنام و حتی مهدورالّدم واقع شدن، یعنی اگر پس از صدور چنین حکمی که فلان کس مهدورالدم است، اگر کسی او را بهقتل برساند کسی از قاتل نخواهد پرسید که ای مرد چرا این پیرمرد را کشتی و قاتل ابداً مورد تحقیق و محاکمه واقع نخواهد گردید... عجبا که جوانان ما در این اوقات حساستر از سابق شدهاند و بهآسانی بنای بدگویی و حتی فحش و دشنام را میگذارند و اسناد تلخ و بیاساس هم گاهی بهطرف میبندند که مایه تعجب است». البته بیشتر انتقادها و اعتراضهایی که بهپیرمرد میشد، پایه و اساس و منطق درستی نداشت و در واقع جزو ایرادات بنیاسراییلی بهشمار میآمد. مثلاً اینکه چرا از انقلاب با نام «انقلاب ایران» یاد میکند و نه «انقلاب اسلامی»! یا تکرار همان انتقادات قدیمی جلال آلاحمد از کتاب «صحرای محشر» جمالزاده. عدهای هم که ابراز نظرهای او نسبت بهانقلاب ایران را مطابق دیدگاههای خود نمیدیدند، بهخشم آمدند و اشتغال جمالزاده در «دفتر بینالمللی کار» در ژنو، بین سالهای 1310 تا 1335 را بهانه قرار دادند و بهاو تهمتهای ناروا بستند و بهتعرضاتی ناجوانمردانه علیه او دست زدند. و این همه در حالی بود که جمالزاده بهوضوح وقوع انقلاب در ایران را مثبت ارزیابی میکرد و در عین حال نکات ضعف و کمبود و کاستیهای آنرا نیز از نظر دور نمیداشت. در یکی از نامههایش میخوانیم: «نظر اساسی و قطعی من درباره انقلاب ایران مبنی بر دو حقیقت است که میتوان هر دو را حقیقت تاریخی نامید. متجاوز از 2500 سال در مملکت ایران همیشه در حقیقت استبداد مطلق حکمفرما بوده است که جزییات آن تا اندازهای بر ما معلوم است و گاهی باور نکردنى. حالا خودتان میتوانید حساب کنید که چنین استبدادِ بی حد و اندازهاى، در مدت 2500 سال تا چه اندازه تولید فساد (دروغ و تملق و نفاق و دورویی و بىغیرتی و بىشرافتی و بىعفتی و جنایت و خیانت) میکند. در هر صورت، اکنون پس از 2500 سال در ایران انقلاب عجیبی که حتی در مطبوعات خارجه بهقلم آدمهای با نام و نشان خواندم که نوشتند Sans Precedent و بىسابقه است و بهطور معجزهآسایی ظهور کرد و در مدت بسیار بسیار کوتاهی پادشاه کم فهم و از خود راضی را که لشکری مرکب از هفت صد هزار نفر آدم جوان مسلح داشت و در حدود بیست و پنج هزار مشاور آمریکایی آنها را تربیت میکردند و در دست داشتند، همه را جاروب کرد و دور انداخت. برای من در گوشه قلب و در زوایا و خفایای وجودم دو آرزو نهفته است: اول آنکه مردم ایران دیگر از جور و آزار شاه و شاهنشاه (خواه آریامهر باشد یا نباشد) رهایی بیابند. دوم آنکه فساد- که زاییده همین نوع سلطنتها و حکومتهاست و با گرسنگی و ترس و بیسوادی و نادانی ایجاد میگردد- کمکم و بهمرور ایام از میان برود. امروز که 15 اردیبهشت 1360 است، یقین دارم که آرزوی قلبی اولم برآورده شده و تحقق یافته است و دیگر هرگز ما مردم ایران رعیت و غلام و چاکر و جاننثار هیچ شاه و پادشاهی نخواهیم گردید. ثانیاً چون فساد را زاده استبداد میدانم و معتقدم که استبداد کمکم از میان خواهد رفت (و یا کمکم کمتر خواهد شد)، در نتیجه فساد هم تقلیل خواهد رفت. خواهید گفت که این انقلاب کنونی ما معایب و نواقصی دارد. ابداً منکر نیستم و شاید احدی هم منکر نباشد. من شخصاً خوب میدانم که هر انقلابی در دنیا برای مردم بىگناه هم مشکلاتی ایجاد میکرده است و بهاصطلاح چه بسا که تر و خشک را با هم میسوزانیده است و انقلاب را مانند سیلی میدانم که بلاانتظار روان گردیده است و لطمههای بسیار بدانچه در مسیر خود دارد، وارد میسازد. باز بهشهادت تاریخ، این قبیل کیفیات موقتی بوده است و رفتهرفته مسیر تعادلی را پیموده و بهحال طبیعی خود برگشته است. همه باید دعا کنیم و آرزومند باشیم که دوره شدت و تب و بحران انقلاب کنونی ایران هر چه زودتر مظفرانه و در نفع و صلاح کامل ملک و ملت ایران سیر طبیعی خود را بهپایان رسانده بهجایی برسد که منظور هر ایرانی با ایمان و پاک و وطندوست و آزادیخواهی است. برای اینکه بهاین هدف مبارک برسیم، حُسن نیّت و شعور و درّاکه آگاه و اطلاعات کافی لازم است و بدیهی است که دلالت خیرخواهانه که خالی از غرض و مرض باشد و گاهی بهصورت «مخالف» و بهقول فرانسویها opposition (اُپوزیسیون) تجلی مینماید همیشه در این موارد نه تنها ضرری نداشته، بلکه مفید و سودمند هم بوده است». |
کلمات کلیدی:
سیاست غیرانسانی و رقابت کثیفانهی قدرت
? عباس فراسو
اشاره: تاریخ افغانستان شاهد سیاست ورزی های غیر انسانی در قالب رقابت های کثیفانه و غیر انسانی بوده که همواره از مردم قربانی گرفته است. توسعه اجتماعی- فرهنگی- سیاسی- اقتصادی قربانی این رقابت های کثیفانه شده و تاهنوز مردم سالاری و دموکراسی نتوانسته اند که در این سرزمین پا بگیرد؛ پس مدرنیته و هیومانیزم نیز همواره مسخ شده و قربانی تمسخر بربریت شده اند.
رقابت کثیفانه فدرت
با کمی مکث به تاریخ افغانستان این مساله روشن می شود که همواره رقابت بر سر قدرت و دست یافتن به قدرت سیاسی، تا حد ممکن کثیفانه و غیر انسانی بوده است. به همین دلیل بعد از فروپاشی طالبان، بدون اینکه افغانستان در حرحله اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی برای تجربه دموکراسی و مظاهر ان رسیده باشد، همه گی از دموکراسی و فراورده های دنیای امروز، پشتبانی کرده و برای ثبات وامنیت حضور نیروهای خارجی در افغانستان را تمکین کردند.
رقابت بر سر قدرت در افغانستان در سطوح مختلف کثیفانه بوده است؛ هم در میان خانواده های شاهی، میان اقوام، و میان طبقات واقشار مختلف اجتماعی. شعارها و گفتارهای مختلف برای کسب قدرت و ضربه زدن به رقیب، مطرح بوده اند، اکثراً برجسپ های مساعد برای یک رقابت کثیفانه بوده اند. در طی دهه های اخیر در افغانستان در زمان حکومت چپی ها، بدترین و وحشتناک ترین ابزارها برای از بین بردن و شکنجه ی حریفان سیاسی به کار برده می شد که تحت برچسپ های مختلف مستور می گردید. از جانب دیگر، نیروهای ضد روسی آن زمان که قدرت را به دست گرفتند نیز بدترین جنگ ها و کشتارها و شکنجه ها را از کسی دریغ نکردند. پشش های ایدوژیکی و قومی، سمتی و گروهی، زبانی و نژادی همواره از جمله مهم ترین سازمایه های برای کشتار و جنگ و شنکجه، و توجیهات این اعمال بوده اند. بنابراین، تاریخ افغانستان، همان تاریخ تراژیدی انسان و انسانیت در این سر زمین است که همواره تکرار شده است.
هر از گاهی که کمی روشنی در فضای این مملکت دمیده است، به زودی به خاطر مداخلات از خارج و قدرت طلبی های غم انگیز از داخل، دوباره به تاریکی گراییده است. این مساله در زمان امان الله خان تجربه شد و نشانه ها حاکی از ان است که در شرایط کنونی نیز تکرار خواهد شد. البته مساله تنها رقابت قدرت نیست؛ بلکه افغانستان در همواره تاریخ به عنوان گره گاه رقابت ها مطرح بوده که این بار نیز گره گاه رقابت ها در منطقه است. حملات انتخاری، کشته شدن صد ها انسان بی گناه، نقض گسترده حقوق بشر، ذبح انسان ها در جلو لنز دوربین های قرن بیست و یک، همه و همه نشان از وحشیانه ترین اعمال غیر انسانی برای رسیدن به قدرت و دفاع از یک حقانیت موهوم و به شدت مشکوک، است.
بدتر از آن، رقابت بر سر قدرت زمان واقعاً کثیفانه می شود که تروریزم، بنیادگرایی، طالبیزم ساختاری شده و تمام امیدها برای صلح و دموکراسی را از بین می برد. از جانب دیگر، تلاش می شود که این مفاهیم با هویت های قومی نیز گره زده شود. بعضی ها هم حاضر به حمایتِ "تهای گفتارهای" دیپلومات های بریتانیایی شده، طالبیزم را اوج و عقده ای ناسیونالیزم فلان قوم جلوه می دهند. چنین بازی سیاسی و فراموشی دموکراسی و مردم افغانستان، کثیفانه ترین شکل رقابت برای انحصار قدرت، و تداوم تراژیدی درافغانستان است. این تراژیدی نه تنها که توسعه، صلح، دموکراسی، حقوق بشر... را به نابودی می کشاند، بلکه بقا و حیات چندین ملیون انسان را در این جغرافیا به خطر و زوال مواجه می کند. چون، هرگاه تمدن، فرهنگ و ملتی فرصتی رشد و تکامل را نداشته باشند و نتوانند که خود را با جهان جدید وفق بدهند، محکوم به افول است.
مرگ مدرنیته و دموکراسی
افغانستان در تحولات و گسست های مهم و سنگین تاریخی، فرصت توسعه در ابعاد مختلف را نداشته و در یک پهنای گسترده جدل و کشمکش های سیاسی زخمی شده و به یاس فرورفته است. اولین تلاش برای مدرنیزیشن افغانستان در دوران محمود طرزی و شاه امان الله خان صورت گرفت که شکست خورد. بعد از آن، در اواخر پادشاهی ظاهر شاه، افغانستان آرامش و امنیت را برای توسعه، صلح و مدرن شدن پیدا کرد که با کودتاها و ظهور افراط گرایی های ایدولوژیکی، دوباره فرصت از دست رفت و افغانستان به عقب کشانده شد. به این ترتیب می توان گفت که تاریخ افغانستان، تاریخ بی خویشتنی و وامانده گیِ فرو رفته در یاس است.
عده ای زیاد از روشنفکران افغانستان، معتقد به "تیوری توطئه" هستند؛ یعنی معتقد به دست داشتن انگلیس و در کل خارجی ها در قضایا و شکست افغانستان هستند. حتا حادثه 11 سپتامبر را زاده توطئه خود آمریکایی ها می دانند. حال، چه به تیوری توطئه معتقد باشیم و چه نباشیم، ریشه ای بسیاری از بد بختی ها در داخل افغانستان وبافتاری اجتماعی-فرهنگی- سیاسی افغانستان نهفته است. زمینه ی رشد و جان گرفتن طالبیزم و بنیادگرایی در افغانستان وجود دارد، اما بعد از شکست طالبان و آمدن آمریکا و ناتو در افغانستان امید های تازه برای استقرار دموکراسی و حقوق بشر که برایند مدرنیته در غرب می باشند، پدید آمد. اما بعد از چند سال، اوضاع تغییر کرد. تاجای که مقامات بلند پایه بریتانیا مثل جنرال مارک کارلتون اسمیث فرمانده بلند پایه بریتانیا در افغانستان اعلان کرد که حملات نظامی علیه طالبان، به پیروزی قطعی نخواهد انجامید. مدت زیادی است که بریتانیا به همکاری عربستان تلاش می کنند تا دولت افغانستان و طالبان مذاکرده کرده وطالبان در ساختار سیاسی افغانستان سهیم شوند. این مذاکرات معمولا به شکل مخفی و اما بدون نتیجه تاکنون ادامه داشته و منجره به تقویت مواضع طالبان و سرگردانی غم انگیز دولت افغانستان در این دایره شده است.
از دید انگلیسی ها طالبان، ناسیونالیزم پشتون بوده و متفاوت از القاعده و تروریزم اند. چیزی را که بارها پدی اشداون بدان تاکید کرده و طرفدارانی در حلقات داخلی نیز دارد.
بنابراین، در این مقطه تاریخی نیز، مدرنیته، دموکراسی، حقوق بشر و صلح قربانی همان منطقی کثیفانه قدرت خواهد شد. بازی با سرنوشت دموکراسی و حقوق بشر و وحدت ملی در افغانستان، با همان منطق غیر انسانی بر سر قدرت هم چنان ادامه دارد که چشم انداز مدرنیته و دموکراسی، توسعه و مبارزه با بنیادگرایی را به سوی مرگ می برد.
ملاعمر برادر کرزی در پاکستان است
حامد کزری ریس جمهور افغانستان نیز بارها به طالبان خوش آمد گفته چراغ سبز نشان داده است. موضع گیری های چند گانه رییس جمهور کرزی در برابر طالبان و پاکستان، قبل از آن که به نفع دولت افغانستان تمام شود به قدرت موضع طالبان در افغانستان انجامیده است. طرح مذاکره با طالبان و تقسیم ان ها به نیک و بد، سبب شده طالبان از انزوای بیشتر نجات پیدا کرده عملاً در عرصه سیاسی صاحب نقش شده، وارد تعامل شود. این در حالی است که طالبان ازشرط های که در برابر دولت افغانستان داشته، هنوز انعطافی نشان نداده اند.
حامد کرزی در مصاحبه خود با شبکه تلویزیونی خصوصی پاکستانی بنام جیو، ملا عمر رهبر طالبان را برادر خود خواند و از وی خواست که بیاید و در انتخابات آینده سهم بگیرد. در حالی که ملا عمر به انتخابات و دموکراسی نه تنها که معتقد نیست بلکه به شدت برضد آن می جنگد. ملاعمر، با دموکراسی، قانون اساسی، حضور نیروهای خارجی مخالف بوده و معتقد به جهاد در برابر خارجی ها، دگراندیشان و استقرار حکومت شریعت است.
به هر صورت، در طی استراتژی غلط ناتو و امریکایی ها، و بی برنامه گی دولت افغانستان، طالبان قدرت گرفت و پاکستان نیز از آن ها حمایت بی دریغ کرد. تاجای که مذاکره با طالبان ظاهراً امر اجتناب ناپذیر می نماید و عملاً این طالبان است که در برابر دولت افغانستان و آمریکا، شرط می گذارد. در سال اخیر، رویکرد واحد بریتانیا و امریکا در مبارزه بر ضد تروریزم در منطقه و افغانستان به شدت زیر سوال رفته است. بریتانیا از مذارکره با طالبان حمایت کرده و حامد کرزی نیز برای پروژه مذاکره باطالبان، وقت زیاد را تاکنون صرف کرده و ملا عمر را بلاخره برادر خواند. پس باید منتظر باشیم که این بار بحران افغانستان را این دوبرادر چگونه حل خواهد کرد.
اولویت نان بر آزادی و تراژدی فراموشی خویشتن
بی کاری و فقر، مهاجرت های دوباره، نه تنها که کاهش نیافت بلکه دوباره افزایش نیز یافت. غرب و دولت افغانستان تنها برای مبارزه با تروزیزم شعار داند اما برای رشد اقتصادی و رفاه مردم کاری نکردند. در کنار ناامنی و قاچاق تریاک و بی قانونی ها، فقر و تنگدستی مردم را از دولت دور کرده و سبب نارضایتی مردم از دولت شد. به این اساس، مرم به فکر نان شدند تا به فکر دموکراسی و ازادی و زندگی به سبک جدید. تا زمان که مردم از نظر اقتصادی به مرحله ای نرسد، سخن گفتن از ازادی و دموکراسی، به جای نخواهد رسید واین را دولت افغانستان و جامعه جهانی به خوبی می دانند. بنابرین، تحرک و جوشش برای آزادی و دفاع از ان کاهش یافت و دوباره مردم به ساختار های کهن اجتماعی پناه برده و از دولت و پارادایم جدید، فاصله گرفتند.
فقر و نارضایتی گسترده و گسست اجتماعی سبب شدند که مردم و حلقات باسواد افغانستان، تلاش در جهت وحدت ملی و الزامات ان نکنند وبیشتر به فکر نان و بقا باشند. یعنی در طی این مدت گروه های نفوذگر کشورهای خارجی در افغانستان به شدت نفوذ کرده و به خاطرات دوران چند سال قبل را، افغانستان میدان جنگ سازمان های استخباراتی بود، دوباره زنده می کند. پس فقر و نارضایتی و بی اعتمادی چنان پیامد ناگواری به وجود اورد که برای همه نان و بقا اولویت پیدا کرد و آزادی و خلق "هویت- خویشتن" به فراموشی رفت.
حقایق دلگیر
آنچه ذکر شد حقایق دلگیر جامعه افغانستان است؛ بنیادگرایی و طالبان دوباره قدرت گرفتند، فقر و بی کاری افزایش یافت، امنیت مختل شد، مردم از دولت فاصله گرفتند، بازی های سیاسی هم چنان غیر انسانی باقی ماند، و در بین قوت های خارجی نیز چند دسته گی مزمن ظهور کرد. به این ترتیب، مذاکره با طالبان، خود به عقلانی ترین گزینه تبدیل شد. اما انچه از همه مهمتر این است که از جمله 11 شرط پیشنهادی طالبان یکی از هم کنار زدن گروه های مجاهدین وغیر پشتون از قدرت است که نگرانی های گسترده را پدید اورده است.
پس می توان چنین نتیجه گرفت که بازی برای قدرت در افغانستان پیامدهای ناگوار را تاهنوز به ارمغان اورده است؛ از جمله پیچیده تر شدن و کثیف تر شدن رقابت برای رسیدن به قدرت که منجر به کشته و شکنجه انسان های این سرزمین از سال ها قبل تا کنون به شکل های مختلف ادامه دارد. بنابراین، تازمانی که سیاست در افغانستان انسانی نشود، مبارزه سیاسی شفاف و دموکراتیک نگردد، ما هم چنان به بدترین شکل اش قربانی رقابت های کثیفانه قدرت در داخل افغانستان و منطقه خواهیم بود.
کلمات کلیدی:
انگلیس ، درسودای پادشاه تراشی جدید!
عبدالله هروی
چند روزقبل روزنامه انگلیسی تایمز افشا نمود که شرارد کوپر کولز سفیر انگلیس در کابل عملیات مبارزه با طالبان در افغانستان را شکست خورده خوانده است. روزنامه مذکور به نقل از متن منتشر شده یک مکالمه رمزی میان یک دیپلمات فرانسوی و دفتر رئیس جمهور فرانسه نوشت که آقای کولز معتقد است تنها دورنمای واقع بینانه برای افغانستان، به قدرت رسیدن یک دیکتاتور قابل قبول در این کشور است.
از جانب دیگر یکی از مقامات ارشد نظامی انگلیس که به تازگی از افغانستان برگشته است اظهار نظر نموده است که عملیات نظامی علیه طالبان، به پیروزی قطعی نخواهد رسید. ژنرال مارک کارلتون اسمیث (Mark Carleton-Smith ) تاکید کرده که برای پایان دادن به شورش ها در افغانستان، با طالبان معامله شود. وی در ادامه اظهاراتش گفته است اگر طالبان آماده مذاکره برای دست یافتن به یک توافق سیاسی باشند، این می تواند فرصت مناسبی برای پایان دادن به بحران باشد.
اظهارات اخیر مقامات بلند پایه انگلیس در حالی صورت میگیرد که این کشور از سال 2001 به بعد هماره سخن از جدیت و قاطعیت سازش ناپذیر در پیشبرد مبارزه و هدف ضد تروریسم بر زبان می راندند و جهان را به این رسالت جهانی و سرنوشت ساز فرا می خواندند. اما هنوز چند صباحی از داعیه های بلند پروازانه انگلیس نگذشته بود که شایعات ارتباط و حمایت ضمنی انگلیس از نیروهای طالبان در پاکستان و افغانستان بر سر زبانها افتاد. در پی یابی این شایعه ها رخداد های نیز رونما گردید که شایعه های یاد شده را قوت بخشید. اما بسیاری این شایعه ها را ناشی از ذهن توطئه گرایانه تلقی می نمودند. اما معامله انگلیس ها در جنوب
( هلمند ) با طالبان این شایعه ها را به واقعیت بدل نمود. هم چنین مقامات سیاسی انگلیس نیز بار ها تلاش ورزیده اند که مناسبات طالبان و کابل را بهبود بخشیده و آنان را به نوعی در قدرت سهیم سازند. هر چند این تلاش ها با روح و هدف اصلی جبهه مبارزه با تروریزم کاملا مغایرت داشت ، اما با آن هم انگلیس ها بخاطر منافع فرا مرزی خود بصورت مجدانه تلاش بخرج دادند که از نابودی و اضمحلال طالبان جلوگیری بعمل آید. سر انجام آخرین اظهارات مقامات انگلیسی آشکار ساخت که انگلیس ها در آغاز در امر مبارزه با تروریزم و استقرار دموکراسی در افغانستان صداقت نداشته بلکه از چنین داعیه های فقط بعنوان ابزار پوششی برای تامین منافع فرامرزی خود استفاده می نمایند. آنان بصورت کاملا واضح و بدور از نزاکت های انسانی سرنوشت مردم افغانستان و منطقه را قربانی و معامله بازی های سیاسی و کسب منافع خویش ساخته اند.آنچه موجب شگفتی می باشد اینست که انگلیس ها توانسته بر روند آنچه مبارزه باتروریزم خوانده می شود کنترل دقیق داشته و حتی امریکایی ها و غربی ها را درجهت مقاصد خود سوق دهد.
با نگاهی گذرا به آیینه تاریخ ، شیوه های شیطنت آمیز و حیله گرانه انگلیس را در طول تاریخ می توان سراغ گرفت ؛ سرنوشت کشور های استعمارزده نشان میدهد که چگونه استعمارگران انگلیسی با شگرد های خاص سرنوشت و مقدرات آنان را به بازی گرفته است. آنان چگونه با تزویر های فریبنده خویش دامهای تفرقه و نزاع را در میان ملت ها بجای گذاشته و زمینه اختلاف و کشمکش های مرزی را میان دولت ها بوجود آورد تا در فردا های دور نیز زمینه نفوذ و دخالت آنان مهیا باشد. استعمار انگلیس بصورت بسیار فریبنده توانست که امپراتوری عثمانی را تجزیه نموده و سرزمین های عربی را بصورت لقمه های راحت الحلقوم درآورد. هم چنین با شگرد های خاص از جمله تامین ثبات و امنیت در جامعه بحران زده آن روز ایران ، استبداد رضاخانی را برقرار ساخت ؛ در افغانستان با تحریک احساسات مذهبی حکومت ترقی خواه امان الله خان را برانداخت و بجای آن رژیم های خود کامه و ارتجاعی هم چون استبداد نادر خانی را تحمیل نمود.
در دوران معاصر، بار دیگرانگلیس در چهره پیشکسوت و پرچمدار مبارزه با تروریزم در پی آنست که اهداف فرامرزی و استعماری خود را تعقیب نماید. سخنان و داعیه های آتشین سران انگلیس در سالهای 2001 تاکنون از خاطره ها فراموش نگردیده است که چگونه خواهان به محاکمه کشاندن سران و رهبران گروههای تروریستی گردیدند. این برای نخستین بار نیست که انگلیس نسبت به گروههای تروریستی از خود خوش بینی نشان داده و راه مذاکره و مفاهمه را با آنان را در پیش گرفته است. علاوه بر نقش اساسی انگلیس در بنیاد گذاری گروه طالبان و حمایت همه جانبه از آنان ، قضیه ولسوالی سنگین در ولایت هلمند از مواردی مهم دیگری است که راز همدستی و هم پیمانی انگلیس ها با طالبان و القاعده را افشا گردانید. هم چنین ادعای اخیر سفیر انگلیس در کابل مبنی بر ضرورت یک دیکتاتور برای ایجاد ثبات و امنیت در افغانستان و حمایت جنبی سایر کشور های غربی از این نظریه و نیز حمایت از مذاکره حکومت با طالبان به و ساطت عربستان و تشویق انگلیس حکایت از واقعیت های دارد که تا دیروز بنام شایعه در محافل سیاسی و در جامعه مطرح بود. افکار عمومی بر این باور بودند که طالبان نه یک جنبش دینی ، بلکه یک پروژه سیاسی و اقتصادی است که با نقاب مذهب و دین ،از سوی انگلیس ، قدرت با تجربه استعماری ، و برخی کشور های دیگر جهت تحقق اهداف فرا مرزی غربی ها در منطقه به میدان کشانیده شده اند. در آغاز عده ای این گمانه را منسوب به ذهنیت توهم توطئه نسبت می دادند؛ اما رخداد های امروزی گواهی میدهد که شایعات دیروزی واقعیت داشته است.
در طرح تازه انگلیس ها ، که متخصص رهبر پروری و پاد شاه تراشی و مهندس پروژه سازی در جهان می باشند مشخص نشده است که این دیکتاتور جدید که بتواند افغانستان از بحران نجات بخشد دارای چه ویژگی هایی باید باشد و از کجامی توان چنین دیکتاتوری را پیدا نمود؟ تا جایی که شواهد تاریخی نشان میدهد اینست که دیکتاتور مطلوب برای غرب ، خصوصا انگلیس ها دیکتاتورانی هستند که با آنان رابطه نزدیک داشته و حتی الامکان دست آموز و فرمانبر آنان باشد ، منافع استراتژیک آنان را خصوصا در رابطه با مسایل نفتی و اقتصادی تامین کرده بتواند. زمینه و بستر لازم را برای ایجاد بازار پر رونق تجارت اسلحه فراهم بتواند.چنانچه هم اکنون حکومت های عربی در منطقه از منظر غربی ها و انگلیس ، بدون آنکه به اصول دموکراسی و رعایت قانون و مسایل حقوق بشری متعهد و پای بند باشند ، بهترین و مطلوبترین رژیم ها محسوب می شوند و آنان همیشه از لطف و توجه همه جانبه غربی ها برخوردار می باشند.
نتیجه ای که از گفته های فوق می توان گرفت اینست که غرب و انگلیس ها هیچ مشکلی با دیکتاتور ها ندارند. آنان با هر کس و نیروی که بتواند منافع فرامرزی و سیاست های استعماری شان را تامین نماید سرسازش خواهند داشت. چنانچه تا هنگامی که صدام حسین از عهده این تعامل برآمده می توانست با تمام قوا از او حمایت نمودند. اما موقعی که فاکتور های این تعامل به زیان غربی ها تغییر نمود یک لحظه هم برای او فرصت ندادند. قبل از صدام شاه ایران تا زمانی که می توانست بر اساس معادلات بین المللی و منطقه ای ژاندارم غرب در منطقه باشد ، از اوحمایت همه جانبه صورت می گرفت ؛ اما لحظاتی که دریافتند که رژیم شاه به اثر فساد و ضعف بیش از حد از ایفای چنین نقشی ناتوان گردیده است ، دست از حمایت او برداشته و کار شاه بجایی رسید که یک وجب زمین برای تدفین او در دسترس نبود. همین طور در مورد طالبان و مشرف هم این قضیه صدق می نماید. تا زمانی که طالبان با روشهای غیر انسانی خود چهره و اعتبار خود را بیش از حد زیر سوال نبرده بودند ، امریکا و انگلیس و در مجموع غرب با زیرپا گذاشتن شعار های دموکراسی خواهانه و حقوق بشری ، از طالبان حمایت نمودند و آنان را حاکمان مطلوب در افغانستان و سفیران صلح و امنیت می خواندند. ولی وقتی رسوایی و خود سری طالبان از حد گذشت در یک لحظه ورق برگشت. در مورد مشرف نیز وقتی تاریخ مصرف او و زمان بازیگری او در این پروژه به پایان رسید ، بسادگی او را وادار به استعفا و برکناری ساختند. اینک نیز همان قدرت های دست اندر کار غربی در پی آنند که یا از زمامداران فعلی کشور یک دیکتاتور مطلوب بسازند یا اینکه دیکتاتور دیگری را بر بنیاد های دموکراسی قلابی در افغانستان روی کار آورند تا طرح و برنامه استراتژیک آنان دچاروقفه نگردد. بر اساس شواهد تاریخی و روی داد های جاری ، انگلیس بعنوان طراح و پیشگام این پروژه قراردارد. چنانچه امریکایی ها هم فقط منتظر اند که زمان انتخابات داخلی شان بگذرد تا حمایت خود را از طرح پدر خوانده خود یعنی انگلیس ها اعلام نمایند.
منبع روزنامهء افغانستان
کلمات کلیدی:
ن قسمتی از رازهای آمریکا را در افغانستان فاش کرد
سارا پیلین، معاون اول جان مک کین، نامزد جمهوری خواهان برای انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده، طی اظهاراتی، افغانستان را کشور همسایه آمریکا اعلام کرد.
برخی رسانه های آمریکایی مانند رویترز این گفته سارا را خنده دار و تعجب آور توصیف کرده نگاشت: این گاف خنده دار پیلین احتمالا دستمایه برنامه های طنز شبانه شبکههای آمریکایی خواهد شد.
اما واقعیت قضیه این است که سارا پیلین یکی از واقعیت های سیاست آمریکا در منطقه را فاش ساخته با این گفته خود قسمتی از رازهای مگوی آمریکایی را در افغانستان به تبارز کشید.
در این میان رسانه های آمریکایی تلاش دارند تا از سیاست های پخته آمریکا دفاع کرده نگذارند رازهای سر به مهر آنان با سهل انگاری یک تازه کار سیاسی افشا شود.
به همین منظور اعلام داشتند که این یک فول سیاسی بوده و جنبه طنزگونه آن بیشتر از واقعیت آن است.
برای همگان آشکار است که منظقه ای بنام پشتونستان از چندین دهه در بررسی کارشناسانه کشورهای غربی بخصوص آمریکا قرار داشته که با مداخله روسها در سال 57 شمسی قسمتی از این معادله به زمان های دیگری موکول گردید.
هرچند برخی از غربی ها با کمک پاکستان می خواستند تا افغانستان بصورت تمام و کامل فدای آرمان های منطقه ای موهوم و مبهم بنام پشتونستان کنند اما مداخلات دیگری از سوی ایران و برخی از کشورهای عربی و مجددا روسیه از این طرح خیانتکارانه آنها جلوگیری بعمل آورد و آنان را به واکنش های گمراه کننده ای برای مدت زمانی در مسیرهای انحرافی هدایت نمود.
این سیاست به مرور زمان به گسترش قوم پشتون کمک نموده آنان را در پست های کلیدی افغانستان حاکم نمود.
بگونه ای که دیگر حتی اسمی از افراد فعال غیر پشتون در زمان حاضر بندرت برده می شود.
پشتون هایی که در اوایل حمله آمریکا در سال 2002 میلادی تعداد افراد فعال به اندازه انگشتان دست هم نبود امروز بر تمامی پست های کلیدی کشور تکیه زده قدرت های نظامی و سیاسی و اقتصادی کشور را در دست گرفته اند.
همسایه بودن افغانستان با آمریکا شاید بدین معنی باشد که قرار است یک امریکای کوچک بنام پشتونستان در منطقه ایجاد شود.
کلمات کلیدی:
بادکنک ترکید!
نویسنده: سیتارام یچوری
برگردان: ع. سهند
سود زیاد سرمایه مالی جهانی، اغلب به عنوان بادکنکی معرفی میشد که تا بینهایت میتوان آن را باد کرد. بحرانهای ادواری مانند سقوط «ببرهای» جنوب آسیا در دهه 1??? یا سقوط سرمایهگذاری بلندمدت «صندوقهای پوشش ریسک» hedge fund حدود یک دهه پیش، و ورشکستگی غولهای مالی عمده در این سالهای قرن بیست و یکم، همه به عنوان گسستگیهای کوچکی معرفی میشدند که مانند سوراخ لاسیتک ماشین میشد آنها را تعمیر کرد. اما، با توجه به ماهیت ناپایدار جهانیسازی، بادکنک باید میترکید و اینطور هم شد.
«شرکت سهامی لیمن برادرز» Lehman Brothers Holdings Inc، چهارمین بانک سرمایهگذاری ایالات متحده، با ?1?میلیارد دلار بدهی مجبور به اعلام ورشکستگی شد. این بنگاه 1?? ساله، به خاطر پشت سرگذاشتن ورشکستگیهای شرکتهای راهآهن در نیمه دوم قرن نوزدهم، و رکود بزرگ دهه 1??? شهرت داشت. این واقعیت که شرکت مزبور اکنون سقوط کرد بسیاری را به این نتیجه رسانده است که بحران کنونی سرمایه مالی جهانی عمیقتر ار رکود بزرگ Great Depression است.
معهذا، موضوع اینجا خاتمه پیدا نمیکند. «مریل لینچ» Merrill Lynch بالاجبار و به طور اضطراری به ملبغ ??میلیارد دلار به «بانک آمریکا» Bank of America فروخته شد. غول بخش بیمه یعنیAmerican International Group Inc، برای کمک به بانک مرکزی ایالات متحده و ایالت نیویورک متوسل شده است. در زمان انتشار این نوشتار، بانک مرکزی ایالات متحده «برای جلوگیری از یک بحران ممکن مالی جهانی» با یک کمک ??میلیارد دلاری برای نجات AIG موافقت کرد. بحران به ناچار بر ما، در هند نیز تأثیرات بسیار سختی خواهد داشت.
گفته میشود ورشکستگی «لیمن» موجب از بین رفتن بیش از 2??میلیون روپیه از ارزش آن دسته از شرکتهای هندی شده است، که غول مالی آمریکایی در آنها سرمایهگذاری کرده بود. «مریل لینچ» با دارایی جهانی حدود 2?? تریلیون دلار در پایان مارس 2??7 حدود ?? میلیارد روپیه دارایی در هند داشت. این شرکت از سال 1?8? در هند حضور داشته و شش دفتر عمده با حدود ??? کارمند دارد. اکنون یک علامت سؤال بزرگ در مقابل آیند? آن قرار دارد.
پیآمد ناگزیر
«لیمن» و «مریل لینچ» در برابر بحران وام مسکن نامرغوب که خود آنها به ایجاد آن کمک کرده بودند از پا درآمدند. این بحران پیآمد ناگزیر مسیر جهانیسازی است که در دهههای اخیر پیموده شده است.
باید به دو مشخصه جهانیسازی توجه داشت. اولاً، این روند با رشد نابرابری اقتصادی، هم در داخل کشورها بین فقیر و غنی و هم بین کشورهای فقیر و غنی، همراه بوده است. «گزارش توسعه انسانی 2??8- 2??7» خود با آمار غیرقابل انکار این را نشان میدهد. چهل درصد جمعیت جهان با درآمدی کمتر از 2 دلار در روز و با ? درصد درآمد جهانی زندگی میکند، در حالی که 2? درصد جمعیت جهان بیش از دو سوم درآمد جهانی را به خود اختصاص میدهد. بیش از ?? درصد جمعیت جهان در کشورهایی زندگی میکنند که تفاوت درآمد در آنها در حال گسترش است.
ثانیاً جهانیسازی موجب پیدایش پدیده «رشد بیکاری» شده است. رشد اشتغال همیشه کمتر از نرخ جهانی رشد تولید ناخالص داخلی GDP بوده است. این دو مشخصه روی هم چنین معنی میدهند که قدرت خرید اکثریت وسیع جمعیت جهان در حال کاهش بوده است. اکنون، سرمایهداری موقعی که نتواند آنچه را که تولید کرده است بفروشد، به طور ناگزیر دچار بحران میشود. تحت این شرایط، تنها راهی که سرمایهداری میتواند از طریق آن سطوح سود خود را حفظ کند این است که مردم را به گرفتن وام تشویق کند، وامهایی که هزینه کردن آنها موجب حفط سطوح فعالیت اقتصادی میشود. اما موقعی که زمان بازپرداخت این وامها برسد، عدم پرداخت آنها ناگزیر خواهد بود.
این دقیقاً همان چیزی است که در ایالات متحده آمریکا در بحران کنونی وامهای نامرغوب sub-prime loan (وامهایی که با نرخهای بهره بالاتر از نرخ معمول داده میشوند) اتفاق افتاده است، بحرانی که به سقوط قیمتهای مسکن و عدم پرداخت وسیع وامهای مسکن انجامید. بسیاری از اینها قبل از این ورشکست شده بودند و بسیاری دیگر سرنوشت مشابهی را انتظار میکشند. حجم ضررهای ناشی از وامهای مسکن نامرغوب حدود ???میلیارد دلار تخمین زده میشود. آنچه که گزارش نمیشود این است که کسانی که قادر به بازپرداخت وام خود نیستند، نابود میشوند.
این نباید باعث تعجب شود. «وال استریت ژورنال» در 12 اکتبر 2??7 گزارش داد که در سال 2??? ثروتمندانی که 1 درصد جمعیت آمریکا را تشکیل میدهند حدود 2??2 درصد درآمدها را به خود اختصاص دادند. این رقم نسبت به سال 2??? (1? درصد) و سال 2??? (2??8 درصد) افزایش یافته است. از طرف دیگر، ?? درصد پایین جمعیت حدود 1??8 درصد درآمد را داشتند که نسبت به سال 2??? (1??? درصد) و سال 2??? (1? درصد) کاهش یافته است. پیآمد رشد نابرابریها بدین صورت، چیزی است که «مریل لینچ» به آن اشاره کرد: «کاهش ???میلیارد دلار در قدرت خرید طی سالهای 2???- 2??8.» این بدین معنی است که بحران شدت خواهد گرفت. ظاهراً «مریل لینچ» توصیههای خود را جدی نگرفت.
ضربه به محرومان از همه طرف
در حالی که ثروتمندان با تشویق فقرا به گرفتن وام، سودهای نجومی برده اند، بحران حاصل از آن سیاست به طور ناگزیر آسیب بیشتری به همان بخشهای محروم وارد خواهد کرد. باری که بر دوش محرومان جهان قرار دارد با افزایش شدید قیمتهای خواربار و محصولات نفتی سنگینتر شده است. این عمدتاً ناشی از سوداگری بورس کالا است. این مستقیماً در ارتباط با بحران وام مسکن نامرغوب است که بسیاری از غولهای مالی جهان را ورشکست کرده است. سوداگران جهانی، برای جبران زیان خود تصمیم گرفتند فعالیتهای خود را از خرید و فروش «مشتقات» به خرید و فروش کالاها تغییر دهند.
مشتقات Derivatives افزار مالی غیر شفافی هستند که شامل قراردادهای سلف forwards، قرادادهای آتی futures و قرادادهای اختیار معامله options میشود. اگر کسی در بازار سهام بخرد یا بفروشد، این مبادله واقعی است. اما اگر کسی اختیار options خرید یا فروش یک سهام را بخرد یا بفروشد، در این صورت یک مبادله مشتقه صورت گرفته است. فروشند? اختیار، باور داشته باشید یا نه، لازم نیست صاحب آن سهم باشد. همینطور هم، خریدار لازم نیست بهای کامل آن سهام را بپردازد. این نوع سوداگری در بازارهای سهام جهان موجب بازی مخربی با قیمتهای خواربار و نفت شده است.
بنا به گزارش «بانک جهانی حل و فصل» در دسامبر 2??7، کل ارزش داد و ستدهای مشتقه بالغ بر ???تریلیون دلار میشد. این رقم در سال 2??? حدود 1??تریلیون دلار بود. در نتیجه، این اقتصاد سایه 1? برابر تولید ناخالص داخلی در جهان (??تریلیون دلار) و بیش از ? برابر مبادلات واقعی سهام در بازارهای سهام جهان (1??تریلیون دلار) است.
دولت «ائتلاف مترقی متحد» باید عمل کند
هر دولتی که سرکار باشد مؤظف است برای مصون کردن ما در مقابل این سوداگری جهانی و در حمایت از معیشت مردم گامهای لازم را بردارد. به هر حال، تورم مانند آنفولانزای مرغی یک پدیده جهانی است. آیا ما برای جلوگیری از شیوع این بیماری کاری نمیکنیم؟ در این مورد هم وظیفه دولت «ائتلاف مترقی متحد» است که ما را از سوداگرهای عظیم جهانی مصون بدارد.
حداقل در حال حاضر، دولت «ائتلاف مترقی متحد» باید بداند که بدون غیرقانونی کردن معاملات سلف و آتی در کالاهای اساسی، نمیتوان قیمتهای خارج از کنترل را مهار کرد. همینطور هم، دولت باید فوراً همه سیاستهایی را، که به نام «اصلاحات» هدف آزادسازی بیشتر در بخش مالی هند را دنبال میکنند، متوقف کند. در نتیجه، حرکت به سمت افزایش حجم سرمایه مالی خارجی در بخش بیمه، اجازه دادن به بانکهای خارجی برای خرید بانکهای هندی و غیره از طریق ارایه راههای جدید سرمایهگذاری و سودجویی، تنها راه را برای نجات سرمایه مالی جهانی از بحران کنونی هموار میکند. معهذا، این پسانداز تمام عمر شماز عظیمی از مردم ما را، که در حال حاضر در اختیار مؤسسات مالی هند است، به خطر میاندازد. به خاطر داشته باشیم که بخش عمده داراییهای غولهای بیمه مانند AIG Inc در صندوقهای بازنشستگی کارگران و کارمندان است. دولت «ائتلاف مترقی متحد» باید فوراً قانون پیشنهادی برای خصوصی کردن صندوقهای بازنشستگی را رها کند.
از اقتصاد و مردم هند باید در مقابل این بحران حمایت کرد. از ? بانک مستقل بزرگ سرمایهگذاری «وال استریت» ? بانک در عرض کمتر از ? ماه ناپدید شدند. آزادسازی کمتر و نه آزادسازی بیشتر، چیزی است که هند به آن احتیاج دارد. کار درستی خواهد بود اگر دولت «ائتلاف مترقی متحد» به جای این «اصلاحات»، به خاطر منافع اقتصاد هند و معیشت مردم ما، مخالفتهای چپ با این سیاستها را بپذیرد.
منبع: دمکراسی مردم
توضیح مترجم: برای اطلاعات بیشتر درباره معاملات و اوراق مشتقه به زبان فارسی، به نشانی زیر مراجعه نمایید:
کلمات کلیدی:
پاورقی این مشت های پنهان را باید رسوا کرد مهسا طایع بیزارم از مرثیه نوشتن و تکرار هزار باره ی دردهایی که انگار تمام شدنی نیستند... اما در شولای ظلمت ناآگاهی، باید ذهن های گرفتار و آشوب زده را بیدار کرد و این شهر بی تپش را آیینه بندی نمود. شهری که هنوز هم بوی باروت از پیکرهای مردمان اش می جوشد ... شهری که اشک های مان را سانسور می کند و گونه های خیس کودکان مان را از جلو دوربین های جامعه جهانی دور می کند تا نشان دهد که در تورم شهوت جنایت، هیچ کسی قربانی نمی شود... شهری که کوچه هایش پر شده از بچه هایی که دهان شان به جای شیر بوی خون می دهد ... شهری که صاحبان قدرت در جمجمه های ترک خورده و سقف های کوتاه ذهن شان کرم های خزیده است که ریشه های بودن مان را می جود ... بیزارم از مرثیه نوشتن و تکرار دردها، اما این مشت های پنهان را باید رسوا کرد که فقط نشسته اند و از کمبودها حرف می زنند و سرخوشانه حجم فاجعه ها را اندازه گیری می کنند ... در شهری که خاکسترش کرده اند، اما گناه را به گردن آتش می اندازند ... باید از ریگزارهای داغ این روزگار هم عبور کرد ... ابهت مان را دیریست در جهت های کودکانه ی کاخ نشینان گم کرده ایم، و همین است که هنوز هم کسی جغرافیای مان را به رسمیت نمی شناسد، هر چند جاده های جهان امروز به کابل ختم می شود، اما هنوز هم کسی در گستره ی بی مرز این جهان، برای ما سقف نمی سازد ... هر چند آن قدر مهم شده ایم که خبرها به خاطر مان تب می کند اما هنوز هم دست های مان پر از خراش های زندگیست ... و آزادی یک گلوله می شود که روی لب های مان نقش می گیرد ... اما در تکرار بی رمق این روزها که همه چیز تیره و تار و تلخ و ناخوشایند است، و در بحبوحه مرگ های ناگهانی هم، باید یاد مان نرود که زندگی یعنی چی؟ باید به جوانه های نورسته امیدوار بود که سبزناکی ریشه های شان به لطف سلام خورشید می تواند سیاهی این روزهای پر از مرگ را تاب آورد ... به کودکانی دل بست که زندگی روی سر پنجه های آنان می رقصد ... کسانی که بر طبل طوفان می کوبند و از چشمه های حادثه، شعله می رویانند، فراموش کرده اند که قیام مان قیامتی بود ... قیامتی که هنوز هم روی شانه های جهان سنگینی می کند آن قدر که آمده اند تا تجزیه ی مان کنند، تحلیل مان کنند و نام ما را در لیست های سیاه شان جای دهند ... تا این بار همه ی ابراهیم های شهر را در آتش بسوزانند... و نسل های آینده را با پیراهنی از آتش بپوشانند ... اما مردهای بی تفنگ و زنان داغدار ما هنوز هم نقطه آغاز تاریخ را از یاد نبرده اند و می دانند که همه ی واژگان پاکدامن در عبور آنان به مرز ایستادگی تعبیر می شوند... مردمان زمستان زده ی این جا خوب می دانند که در استوارترین پاییز هم می توان به تمنای سبز بهار ایستاد ... |
|
کلمات کلیدی: