ای دل چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان و فا، زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندین کرم، زین سو خلاف و بیش و کم
زان سوی او چندان نعم، زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد، چندین خیال و ظن بد
زان سوی او چندان کشش، چندان چشش، چندان عطا
چندین چشش از بهر چه؟ تا جان تلخت خوش شود
چندین کشش از بهر چه؟ تا در رسی در اولیا
از بد پشیمان می شوی، وز چاره پرسان می شوی
آن دم ترا او می کشد تا وا رهاند مرترا
از جرم ترسان می شوی، الله گویان می شوی
آن لحظه ترساننده را در خود نمی بینی چرا؟
گر چشم تو بر بست او، چون مهره ای در دست او
کلمات کلیدی:
چند اعجاز از قران کریم
نذیراحمد صوفی زاده تلاشجو
قران کریم کتاب مقدس مسلمانان بزرگترین معجزه ای پیامبر بزرگ اسلام حضرت محمد (ص) میباشد. قران کریم دارای اعجاز زیاد بوده که گذشت زمان ومطالعات دانشمندان اسلام یکی بعد دیگر آنها را واضع ساخته و میسازد. گرویدن مردم ادیان مختلف دیگربه دین اسلام خود بیانگراعجاز قران کریم است، زمانیکه از اشخاص گرویده به دین اسلام سوال میگردد که چطوربه این دین گرویده اند؟ اولین پاسخ شان اینست، “بعدازینکه درمورد دین اسلام وقران کریم مطالعه کردیم دریافتیم که دین اسلام دین کامل و رستگاری است”.
چنانچه خداوند (ج) درقران کریم میفرماید “به تحقیق امروزتکمیل نمودیم دین شما را” که مراد از تکمیل نمودن دین همانا دین اسلام است. درجای دیگر از قران کریم آمده است، اگرهمه انسانها وجنیات باهم یکجا شوند وبخواهند یک آیت شبه آیات قران کریم بسازند قارد نخواهند بود.
حال ارقام را ذکر میداریم که بیانگر اعجاز قران کریم است.
• کلمه مرد 24 مرتبه و کلمه زن نیز 24 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه دنیا 115 مرتبه وکلمه آخرت نیز 115 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه ملایکه 88 مرتبه وکلمه شیطان نیز 88 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه حیات 145 مرتبه وکلمه مرگ نیز 145 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه مفاد 50 مرتبه وکلمه زیان نیز 50 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه سختی 102 مرتبه وکلمه صبر نیز 102 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه مردم 50 مرتبه وکلمه پیامبران نیز 50 مرتبه در قران کریم ذکر شده است.
• کلمه شیطان 11 مرتبه وکلمه مغفرت خواستن نیز 11 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه مصیبت 75 مرتبه و کلمه شکران وسپاس نیز 75 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه صدقه 73 مرتبه وکلمه خوشنودی و رضایت نیز 73 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه مسلمین 41 مرتبه وکلمه جهاد نیز 41 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه زنده گی مجلل 8 مرتبه وکلمه زنده گی ساده نیز 8 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه محبت 83 مرتبه وکلمه طاعت نیز 83 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه جادو 60 مرتبه وکلمه فتنه نیز 60 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه زکات 32 مرتبه وکلمه برکت نیز 32 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه فهم ودانش 49 مرتبه وکلمه نور و روشن نیز 49 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه صالحات 167 مرتبه وکلمه سیات نیز 167 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه زبان 25 مرتبه وکلمه وعظ کردن نیز 25 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه زحمت ومشقت 114 مرتبه وکلمه شکیبایی نیز 114 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه محمد 4 مرتبه وکلمه شریعت محمد نیز 4 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه صلات 5 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه ماه 12 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه روز 365 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
• کلمه بحر 32 مرتبه درقران کریم ذکر شده است.
• کلمه خشکه 13 مرتبه درقران کریم ذکرشده است.
اخیرآ علم ساینس ثابت کرده است که 71.111 فیصد زمین را بحر و 28.888 فیصد زمین را خشکه احتوا میکند یعنی خشکه+ بحر مساویست به 45 (32+13=45).
32/45x100=71.11111111% (71.11111111 مساویست به بحر).
28.88888889 مساویست به خشکه).13/45x100=28.88888889%
بحر (71.11111111فیصد) + خشکه (28.88888889فیصد) مساویست به 100 فیصد
نذیراحمد صوفی زاده تلاشجو
کابل افغانستان
28 ثور 1385
18 می 2006
کلمات کلیدی:
گــوهــر عــرفــان
درود بر گروه شمس در ایران
وهزاران درود بر خانم رویا ( از دوستان رادیو گلها که مرا با شاهکاری از گروه شمس آشنا نمود و بر ارادتم بایشان افزود )
پیش کش برهنوردان راه درویشی و دوستان بی شمار رادیو گلها
شاه درویشان (پیر بلخ ؛ مولانا ) را شیفتگان فراوان وپراکنده اش در جهان خوب میشناسند واز نکته سنجیها وزیبا اندیشیها وآرایش واژه هایش که تن را بلرزه در میآورد ، آگاهند
چیزی که تازگیها بآن راه یافته ام ... فراوانی واژه های پاک فارسی است که در سروده های شاهنشاه میدرخشند واین باور را در دلها یمان باز سازی میکند که آن فرهیخته ی بی همتا گرایشاتی بسیار ژرف بفارسی نگاری داشته وهر هنگام میکوشیده تا آن واژه ها را بجای گویش تازیان که در دوران زندگیش فراگیر بوده .... بکار گیرد وبیشتر وبیشتر سروده های هفتادهزار خانه ایش را با واژه های خودی بیاراید ....
از این نکته ی بالنده که بگذریم .... وارد دنیای شکوهمند اندیشه ی شاهنشاه میشویم که آن نیز گنجینه ی دیگریست که نیاز بباز نگریها وپژوهشهای گسترده دارد که براستی واژه ها ی گویشمان تاب رسیدگی باین دنیای با شکوه را ندارد یا بسخنی دیگر شگفت زده میشویم که چگونه وبا چه روش ونگارش وآرایشی باین گلزار همیشه بهار پای نهیم واز آنهمه شکوه مات نشویم ..... وبا چه رنگ و سخنی آغاز به ستایشش کنیم .
تازگیها در سرزمین گل وبلبل و زادگاه کورش وداریوش گروهی از شیفتگان شاهنشاه
( مولانا ) بر خواسته اند ونام شمس را بر خود نهاده وبا یاری از نوای کهن ایران که در آمیخته با دستگاه های خوش موسیقی سنتی است ، با برداشت از چکامه ها وسروده های آن فرهیخته ی بی همتا ... شاهکارهائی را بارمغان آورده اند که شنیدنش تا تک تک یاخته های بدن را بشادی وسرور میآورد که دمشان گرم وزندگیشان در آمیخته با شادی باد .....یکی از دوستان رادیو گلها ( خانم رویا ) شاهکاری از گروه شمس را برایم فرستاده بود که بازتاب شگفت آور اندیشه ی شاه درویشان را بگونه ای در خور بزرگداشت ودر آمیخته با تـَف و چنگ وچغانه و نی وتار بشنونده ، مستی بی می را پیش کش میکند :
بی تو بسامان نرسم ، ای سروسامان همه تو
ای بتو زنده همه من ، ای بتنم جان ، همه تو
دو باره وسد باره وهزار باره وارد دنیای درویشانه ی او میشویم که در یک واژه بخود رنگ میگیرد ... شمس
همان درویش یک لا قبائی که پیران دگر اندیش او را شمس پرنده یا شمس سیاه پوش میخواندند .... کسی که با گویش وآرایش سخنش بر آن کهکشان اندیشه ودریای زیبا اندیشی زد واز مولانای آموزگار دین ... درویشی ساخت که جهانی را بکف زدن واداشته وانگشت ها را بلب آورده که براستی آن پیر توریزی ( تبریزی ) ژنده پوش کی بود که هفتاد هزار بار مولانا را وادار کرد که در سروده هایش .... او را بستاید :
ای همه دستان زتو ومستی مستان زتو هم
رمز میستان زتو وراز نیستان همه تو
دستان را بگونه هائی بر آورد کرده اند که پسندیده ترینش پایکوبی در آمیخته با بزرگداشت از ایزد را میرساند که بباور من با اندیشه ی کهکشانی مولوی همخوانی دارد .
رمز میستان بر همگان آشنا است ولی راز نیستان را میشود چنین بر آورد کرد که نیستان هنگام بر خوردش با وزش باد آهنگین میشود ودر آمیخته با نواهائی نا شناخته وگنگ و از سوی دیگر آهنگ خوش نی که از جدائیها در مثنوی یاد میکند نیز میتواند باز تابی از راز درون باشد ، چیزی که در خور شگفتی است همانا نا رسائی ویا سادگی در آمیخته با نا رسائی است که در سخن شاهنشاه ، خواننده را باوج شگفتی میرساند وهمان راز نیستان نمونه ایست از بازتاب آن شگفتیهای سرور انگیز ومستی بخش :
من که بدریا زده ام ، تا چه کنی با دل من
تخته و ورته همه تو ، ساحل وتوفان همه تو
در این پیام ، نمیشود بیک روی داد ساده بسنده کنیم که کسی بدریا زده وبدنبال تخته و ورته و کرانه ی دریا میگردد ، اگر چنین باشد .... پیام نمیتواند با پرواز اندیشه ی شاهنشاه (مولوی) همخوانی داشته باشد ، چون او بالاتر از بالاترین ها وبیسو ترین بیسوئیها را میبیند ، برای اندیشه ی او توفان و کرانه ی دریا وتخته و ورته در یک واژه گنجانیده شده وآن واژه ما را دو باره وهفتاد هزار باره به بن بستی میکشاند که راهی دگر را نمیشود بر آن زد و آن شمس است که اندیشه ی شاهنشاه را در هم آمیخته وتوفانی که همه چیز را در هم میکوبد وپیش میتازد براه انداخته ... یا در او آفریده ؛ در جائی گفته که ستاره ای در دلش آفریده شده که هفت کهکشان درونش میگنجد ، اندیشه او بالاتر از بالاترین ها را میبیند :
همتی ای دوست که این دانه زخود سر بکشد
ای همه خورشید تو و خاک تو باران همه تو
میبینید ! دو باره ما را بهمان بن بست شمس میکشاند که بیش از پیش شگفت زده شویم که آن خورشید همیشه درخشان که دانه را با یاری از آب باران ، ودرون خاک ، وادار بسرکشی میکند ، تا بدرختی تنومند و پر بار برگردانده شود ، میبینید اندیشه سر از چه جهانی در میآورد ! آیا در پیامهای دگر فرهیختگان گیتی ، همانندش را دیده اید ؟:
تا بکجایم بری ای جذبه ی خون ، ذوق جنون
سلسله بر جان ، همه من ، سلسله جنبان همه تو
در اینجا ، شمس از دریای پرگهر اندیشمندی برون میآید وغوغا آفرین میشود ، یکپارچه باجان وروان در میآمیزد ، تن بلرزش وپایکوبی ودست افشانی میرسد وچشم براه است تا بفرمان شمس ، سلسله جنبان شوند ، تن وجان ودست وپا وتک تک یاخته های سازنده ی تن بهم آیند ودر افتند وبگردند وبپا خیزند وکوه را از لرزش پایکوبی برقص در آورند :
شور تو آواز توئی ، وصف شیراز توئی
جاذبه ی شعر تو و گوهر عرفان همه تو
دُر افشانیها را با این پیام که رنگ وبوی آسمانی دارد .... بپایانی میبرد که مستی بر ما چیره شده واز غوغای درون بوجد آمده ایم .... شور وآواز را در هم آمیخته ، بیان باز آمده از اوج کهکشانهایش را بزمین آورده و در یک واژه پیاده میکند .... گوهر عرفان را که از ژرفنای دریا های بیکران دانش وبینش یافته ... بسرورش ، بآموزگار فرهیخته اش ، بکسی که از نور دیدگانش بیشتر وبیشتر دوست دارد بارمغان میآورد ودر سبدی ، آن گوهر نایاب را پیش کشش میکند و در یک واژه او را میستاید ..... گوهر عرفان تو ئی
کمی بخودمان آئیم وبیشتر وبیشتر بیاندشیم که در فرهنگ مانایمان که جهانی بر آن میبالد چه کسانی را داریم وبا چه اندیشه هائی میتوانیم شب وروزمان را سپری کنیم .....
پیوسته دلتان شاد ولبتان خندان باد ارسال باقر کتابدار
کلمات کلیدی:
روز پاداش
روز عید فطری، امام حسن مجتبی علیه السلام مردی را سرگرم بازی و خنده دیدند، به اصحاب خویش روی کرده، فرمودند:
"خداوند ماه مبارک رمضان را میدانی ساخته تا بندگانش در آن به مسابقه عبادت و طاعت بپردازند. در این مسابقه گروهی پیشی گرفتند، برنده شدند و رستگار گشتند، و گروهی پس افتادند، باختند و جز خسارت حاصلی نبردند. پس شگفتا! شگفت از کسانی که در چنین روزی – که نیکوکاران و بلندهمتان پاداش و جایزه میگیرند و مقصران و سست همتان خسران میبینند – چنین به خنده و بازی سرگرم باشد."
یکی از اعمال روز عید فطر، نماز عید است. هر چند نماز نشان از بخشش و بزرگواری خداوند است، اما این نیز هست که هر نمازی افزون بر اینکه راه باریابی بسوی خداست، ویژگی دیگری نیز دارد. پاره ای از نمازها شیوه و زمینه ای برای دستیابی به کارسازیها و بخششها و هدیههای ویژه او نیز هستند.
در چنین روزی و چنین جایگاهی، به حکم اندیشه و ادب، بنده باید بسی بیش از آنکه از نومیدی و تهیدستی بیم داشته باشد، به بخشش و بخشایش خدا و فیض و فضل او امیدوار باشد و اگر چه خود روسیاه و بیآبرو باشد، روسپیدی و آبرومندی پاکان و امامان و پیامبران را شفیع قرار دهد که خداوند در این روز، بنده ای را که بدو رو کند بیبهره نمیگذارد.
پس با امیدواری و شرمساری چشم به کرم خدا دوزد و به نماز ایستد و آداب و آیین نماز را هر چه بیشتر پاس دارد.
آیةالله میرزا جواد ملکی تبریریزی، کتاب المراقبات،بااندکی تصرف
کلمات کلیدی:
متن حاضرخلاصه ای است از سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین محمد تقی فاضل میبدی با موضوع بدعت های پس از رحلت پیامبر(ص) در ویژه برنامه تعزیت آفتاب که به همت کانون فرهنگی مسجد الحسین (ع)میرنشانه کاشان به منظور بازشناسی قیام امام آزادگی در تاریخ 25/11/85 برگزار گردید.
پس از رحلت پیامبر(ص) جلوی آزادی بیان و مطرح شدن مسائلی پایه ای از قبیل سابقه بعضی از افراد که در حکومت آینده دخیل بودند گرفته شد. همینطور جلوی مطرح شدن پاره ای از احادیث مربوط به پیامبر که اشاره به چگونگی حکومت و فرد مورد نظر برای حکومت را داشت گرفته شد. پس اولین بدعت جلوگیری از آزادی بیان و آگاهی و دومین بدعت در مسئله رهبری جامعه مسلمین بود. که این بدعت ها باعث انحراف در مسیر دین شد. عده ای می گویند که رهبری باید توسط مردم انتخاب شود و پس از پیامبر مردم خود خلیفه را انتخاب کردند و انتخاب صحیح انتخابی است که مستقیما توسط مردم صورت گرفته باشد. حال آنکه رهبری جامعه مسلمانان پس از پیامبر با رای مستقیم تمام مردم انتخاب نشد و فقط در مورد انتخاب امام علی(ع) برای خلافت این امر محقق شد. نمونه هایی از اعتراض به نحوه انتصاب خلیفه پس از پیامبر توسط برخی بزرگان صورت گرفت از قبیل ابوذر غفاری و خطبه افشاگرایانه ی زهرا(س). پس از رحلت پیامبر دوباره آداب و رسوم جاهلیت به شکلی دیگر به جامعه بازگشت. اسلام آداب جاهلیت را از جامعه ریشه کن کرد و زمینه ساز زندگی بهتر و راحتتر برای مردم شد. حال آنکه در دل دو بدعت گذاشته شده دو بدعت خطرناک دیگر متولد شد. اول ناامنی سیاسی که باعث شد آدم ها در نظام سیاسی جدید سر جای خود نباشند. عالمان دین لجام به دهانشان زده شد و جاهلان جامعه بزرگ داشته شدند و جهل و جهالت به ارزش بدل شد. دوم ناامنی اقتصادی که نارضایتی عمومی را در پی داشت. علی(ع) چهار چیز را موجب سرنگونی حکومت ها بر می شمرد: 1- آدم های پست, بی مایه, نا لایق و بی سواد را جلو انداختن.2- انسان های فاضل را عقب انداختن.3- به فروعات چسبیدن و 4- ریشه ها و اصول را رها کردن و از بین بردن.
در نهج البلاغه داریم که جامعه ای که خداوند و پیامبران به دنبال تحقق آن بوده اند جامعه ای شاداب, سربلند و با نشاط است و نه جامعه ای غمگین و ناامید از آینده.
دین, پیامبر و قران آمده اند تا رنج بشریت را کم کنند و زندگی را برای انسان آسان کنند. حال این سوال پیش می آید که چرا پیامبران این همه با رنج زیسته اند؟ جواب این است که آنها رنج کشیده اند تا رنج انسان ها را کم کنند. و آنها الگوی رنج و درد نیستند.
خداوند در سوره نحل در معرفی خصوصیات یک جامعه آرمانی می فرماید: 1- آرامش جامعه. 2- اطمینان در روح و دل مردم و آزادی بیان و دوری از ترس و اضطراب. 3- رونق در رزق و روزی مردم.
با پیدا شدن بدعت ها ( به عنوان مثال ممنوعیت نقل احادیث موثق پیامبر, جعل احادیث به نام پیامبر که در جهت نگهداشتن مردم در ناآگاهی بود, در زمان معاویه جلوگیری از انتقاد به وی و ممانعت از ارتباط مردم شام و مدینه)پس از پیامبر در جامعه اسلامی جامعه آرمانی پیامبر به یک جامعه آزاده کش و ظالم تبدیل شد. مانند سرنوشت ابوذر غفاری که به دست افرادی کشته شد که داعیه دینداری داشتند.
لازم به یادآوری است که دین هم مانند هر امر دیگری در معرض آفت می باشد همانطور که ایجاد شکاف های اعتقادی یکی از آفات دین می باشد. و یا معاویه خود را مستقیما منصوب از طرف خدا می دانست حال آنکه تنها علی (ع) منصوب خدا و در عین حال منتخب مردم بود.
پس از تبدیل حکومت اصیل اسلامی زمان پیامبر به حکومت پادشاهی در زمان معاویه, روند انتخابی خلیفه حذف و یزید مستقیما توسط خود او انتخاب شد و این یکی دیگر از بدعت های پس از رحلت پیامبر بود. این جاست که حسین(ع) می فرماید: اگر جامعه ای بخواهد گرفتار پیشوایی مثل یزید شود باید فاتحه اسلام را خواند در این جا بود که حسین جبهه گیری خود را علیه سیستم حاکم به عنوان یک منتقد و مصلح معرفی کرد.
85/11/25
© کپی رایت توسط : Bidargaran:::بیدارگران:::کانون فرهنگی مسجد الحسین (ع) - میر نشانه - کاشان (کلیه حقوق مادی و معنوی مربوط و متعلق به این سایت است.)
برداشت مطالب فقط با اجازه کتبی و ذکر منبع امکان پذیر است .
کلمات کلیدی:
«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازهگیرى است.(1) «تقدیر» نیز به معناى اندازهگیرى و تعیین است.(2) اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن(3) به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد. (4) بنابر دیدگاه حکمت الهى، در نظام آفرینش، هر چیزى اندازهاى خاص دارد و هیچ چیزى بىحساب و کتاب نیست. جهان حساب و کتاب دارد و بر اساس نظم ریاضى تنظیم شده، گذشته، حال و آینده آن با هم ارتباط دارند.
استاد مطهرى در تعریف قدر مىفرماید: « ... قدر به معناى اندازه و تعیین است... حوادث جهان ... از آن جهت که حدود و اندازه و موقعیت مکانى و زمانى آنها تعیین شده است، مقدور به تقدیر الهى است.»(5) پس در یک کلام، «قدر» به معناى ویژگىهاى طبیعى و جسمانى چیزهاست که شامل شکل، حدود، طول، عرض و موقعیتهاى مکانى و زمانى آنها مىگردد و تمام موجودات مادى و طبیعى را در برمىگیرد.
این معنا از روایات استفاده مىشود؛ چنان که در روایتى از امام رضا علیه السلام پرسیده شد: معناى قدر چیست؟ امام فرمود: «تقدیر الشىء، طوله و عرضه»؛ «اندازهگیرى هر چیز اعم از طول و عرض آن است.» (6) و در روایت دیگر، این امام بزرگوار در معناى قدر فرمود: «اندازه هر چیز اعم از طول و عرض و بقاى آن است.»(7)
در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مىشود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مىگردد. امام باقر علیه السلام مىفرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مىشود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مىشود.»
بنابراین، معناى تقدیر الهى این است که در جهان مادى، آفریدهها از حیث هستى و آثار و ویژگىهایشان محدودهاى خاص دارند. این محدوده با امورى خاص مرتبط است؛ امورى که علتها و شرایط آنها هستند و به دلیل اختلاف علل و شرایط، هستى، آثار و ویژگىهاى موجودات مادى نیز متفاوت است. هر موجود مادى به وسیله قالبهایى از داخل و خارج، اندازهگیرى و قالبگیرى مىشود. این قالب، حدود، یعنى طول، عرض، شکل، رنگ، موقعیت مکانى و زمانى و سایر عوارض و ویژگىهاى مادى آن به شمار مىآید. پس معناى تقدیر الهى در موجودات مادى، یعنى هدایت آنها به سوى مسیر هستىشان است که براى آنها مقدر گردیده است و در آن قالبگیرى شدهاند. (8)
اما تعبیر فلسفى قدر، اصل علیت است. «اصل علیت همان پیوند ضرورى و قطعى حوادث با یکدیگر و این که هر حادثهاى تحتّم و قطعیت ضرورى و قطعى خود و نیز تقدّر و خصوصیات وجودى خود را از امرى یا امورى مقدم بر خود گرفته است.
(9) اصل علیت عمومى و نظام اسباب و مسببات بر جهان و جمیع وقایع و حوادث جهان حکمفرماست و هر حادثى، ضرورت و قطعیت وجود خود و نیز شکل و خصوصیت زمانى و مکانى و سایر خصوصیات وجودىاش را از علل متقدمه خود کسب کرده است و یک پیوند ناگسستى میان گذشته و حال و استقبال میان هر موجودى و علل متقدمه او هست.»(10)
اما علل موجودات مادى ترکیبى، فاعل و ماده و شرایط و عدم مانع است که هر یک تأثیر خاص بر آن دارند و مجموع این تأثیرها، قالب وجودى خاصى را شکل مىدهند. اگر تمام این علل و شرایط و عدم مانع، کنار هم گرد آیند، علت تامه ساخته مىشود و معلول خود را ضرورت و وجود مىدهد که از آن در متون دینى به «قضاى الهى» تعبیر مىشود. اما هر موجودى با توجه به علل و شرایط خود قالبى خاص دارد که عوارض و ویژگىهاى وجودىاش را مىسازد و در متون دینى از آن به «قدر الهى» تعبیر مىشود.
با روشن شدن معناى قدر، امکان فهم حقیقت شب قدر نیز میسر مىشود. شب قدر شبى است که همه مقدرات تقدیر مىگردد و قالب معین و اندازه خاص هر پدیده، روشن و اندازهگیرى مىشود.
به عبارت روشنتر، شب قدر یکى از شبهاى دهه آخر ماه رمضان است. طبق روایات ما، یکى از شبهاى نوزدهم یا بیست و یکم و به احتمال زیادتر، بیست و سوم ماه مبارک رمضان است.(11) در این شب - که شب نزول قرآن به شمار مىآید - امور خیر و شر مردم و ولادت، مرگ، روزى، حج، طاعت، گناه و خلاصه هر حادثهاى که در طول سال واقع مىشود، تقدیر مىگردد.(12) شب قدر همیشه و هر سال تکرار مىشود. عبادت در آن شب، فضیلت فراوان دارد و در نیکویى سرنوشت یک ساله بسیار مؤثر است.(13) در این شب تمام حوادث سال آینده به امام هر زمان ارائه مىشود و وى از سرنوشت خود و دیگران با خبر مىگردد. امام باقر علیه السلام مىفرماید: «انه ینزل فى لیلة القدر الى ولى الامر تفسیر الامور سنةً سنةً، یؤمر فى امر نفسه بکذا و کذا و فى امر الناس بکذا و کذا؛ در شب قدر به ولى امر (امام هر زمان) تفسیر کارها و حوادث نازل مىشود و وى درباره خویش و دیگر مردمان مأمور به دستورهایى مىشود.»(14)
پس شب قدر شبى است که:
1. قرآن در آن نازل شده است.
2. حوادث سال آینده در آن تقدیر مىشود.
3. این حوادث بر امام زمان - روحى فداه - عرضه و آن حضرت مامور به کارهایى مىگردد.
بنابراین، مىتوان گفت شب قدر، شب تقدیر و شب اندازهگیرى و شب تعیین حوادث جهان ماده است.
این مطلب مطابق آیات قرآنى نیز مىباشد؛ زیرا در آیه 185 سوره مبارکه «بقره» مىفرماید: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ»؛ ماه رمضان که در آن قرآن نازل شده است.» طبق این آیه، نزول قرآن (نزول دفعى) در ماه رمضان بوده است. و در آیات 3 - 5 سوره مبارکه دخان مىفرماید: «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ إِنَّا کُنَّا مُنْذِرِینَ* فِیها یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ* أَمْراً مِنْ عِنْدِنا إِنَّا کُنَّا مُرْسِلِینَ.» این آیه نیز تصریح دارد که نزول [دفعى] قرآن در یک شب بوده است که از آن به شب مبارک تعبیر شده است. همچنین در سوره مبارکه قدر تصریح شده است که قرآن در شب قدر نازل شده است.
«قدر» در لغت به معناى اندازه و اندازهگیرى است. «تقدیر» نیز به معناى اندازهگیرى و تعیین است. اما معناى اصطلاحى «قدر»، عبارت است از ویژگى هستى و وجود هر چیز و چگونگى آفرینش آن به عبارت دیگر، اندازه و محدوده وجودى هر چیز، «قدر» نام دارد.
پس با جمع آیات سه گانه بالا روشن مىشود:
1. قرآن در ماه رمضان نازل شده است.
2. قرآن در شبى مبارک از شبهاى ماه مبارک رمضان نازل شده است.
3. این شب، در قرآن شب قدر نام دارد.
4. ویژگى خاص این شب بر حسب آیات سوره مبارکه دخان دو امر است:
الف. نزول قرآن.
ب. هر امر حکیمى در آن شب مبارک جدا مىگردد.
اما سوره مبارکه قدر که به منزله شرح و تفسیر آیات سوره مبارکه «دخان» است، شش ویژگى براى شب قدر مىشمارد:
الف. شب نزول قرآن است (إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ).
ب. این شب، شبى ناشناخته است و این ناشناختگى به دلیل عظمت آن شب است ( وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ).
ج. شب قدر از هزار ماه بهتر است. (لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ).
د. در این شب مبارک، ملائکه و روح با اجازه پروردگار عالمیان نازل مىشوند (تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ) و روایات تصریح دارند که آنها بر قلب امام هر زمان نازل مىشوند.
ه. این نزول براى تحقق هر امرى است که در سوره «دخان» بدان اشاره رفت (مِنْ کُلِّ أَمْرٍ) و این نزول - که مساوى با رحمت خاصه الهى بر مومنان شب زندهدار است - تا طلوع فجر ادامه دارد (سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ).
و. شب قدر، شب تقدیر و اندازهگیرى است؛ زیرا در این سوره - که تنها پنج آیه دارد - سه بار «لیلة القدر» تکرار شده است و این نشانه اهتمام ویژه قرآن به مسئله اندازهگیرى در آن شب خاص است.
مرحوم کلینى در کافى از امام باقر علیه السلام نقل مىکند که آن حضرت در جواب معناى آیه «إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةٍ مُبارَکَةٍ» فرمودند: «آرى شب قدر، شبى است که همه ساله در ماه رمضان و در دهه آخر آن، تجدید مىشود. شبى که قرآن جز در آن شب نازل نشده و آن شبى است که خداى تعالى دربارهاش فرموده است: «فیها یفرق کل امر حکیم؛ در آن شب هر، امرى با حکمت، متعین و ممتاز مىگردد.» آنگاه فرمود: «در شب قدر، هر حادثهاى که باید در طول آن سال واقع گردد، تقدیر مىشود؛ خیر و شر، طاعت و معصیت و فرزندى که قرار است متولد شود یا اجلى که قرار است فرارسد یا رزقى که قرار است برسد و ... .»(15)
منبع: گروه انترنتی ایران عشق
کلمات کلیدی:
امشب در کوچه های عشق و نیاز پرسه میزنم ،
وروح عاشقم مهمان سفر? روشن مهتاب است،
زمزم? عاشقان بیدار،
پیمان? مستان هشیار،
صدای سرود سبز سپیدار،
ومن به دروازه های ایمان رسیدم،
و از چشم? شیرین شب نوشیدم،
آسمان مرا به یاد آورد،
در آغوش گرفت و بوسید،
و من دستان مهربان خدا را دیدم که ،
" پر از گلهای امید بود"
و نگاهش را خواندم که ،
" سرشار از شادی بود"
مینا30/6/78
کلمات کلیدی:
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر بردهی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند،
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی . .. .،
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگیات
ورای مصلحتاندیشی بروی . . .
-
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن
کلمات کلیدی:
آیا شیطان وجود دارد؟
استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند.
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:"بله او خلق کرد"
استاد پرسید: "آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟"
شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"
استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر صفات ماست , خدا نیز شیطان است"
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما سوالی بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته"
شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون حسش نکرده ای؟ "
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند.
مرد جوان گفت: "در واقع آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد." شاگرد ادامه داد: "استاد تاریکی وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"
شاگرد گفت: "دوباره اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا، شیطان وجود دارد؟"
زیاد مطمئن نبود. استاد پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."
و آن شاگرد پاسخ داد: شیطان وجود ندارد آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد. خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید.
نام مرد جوان یا آن شاگرد تیز هوش کسی نبود جز ، آلبرت انیشتن !
کلمات کلیدی: