خزان زود هنگام و کبود شدن یاس بوستان پیامبر ، تسلیت باد .
چه تعبیری خدا در نقطه دارد/ که تفسیری جدا هر نقطه دارد
به تعداد بهار عمر زهرا(س) / همین اندازه کوثر نقطه دارد . . .
(سوره ی کوثر ?? نقطه دارد)
نمایان شد ز خط آتش و دود / که جرم فاطمه حب علی بود
پس از زهرا علی بی همزبان شد / اسیر امتی نامهربان شد . . .
عمریست رهین منت زهرائیم / مشهور شده به عزت زهرائیم
مُردیم اگر به قبر ما بنویسید / ماپیر غلام حضرت زهرائیم . . .
کدامین شب از آن شب تیره تر بود / که زهرا حایل دیوار و در بود
شبی کاندر هجوم تیغ بیداد / سرت را سینه زهرا سپر بود . . .
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم / مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائیم
یتیمان جز دو چشم تر ندارند / به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مرده ها باید فغان کرد / که طفلان علی مادر ندارند
آنان که بر این خانه هجوم آوردند / در خاک نهال کینه را پروردند
در کعبه علی شکسته بتها شان را / اکنون به در خانه تلافی کردند .
خون است که روی خاک خشت افتاده است
داغ است به قلب سر نوشت افتاده است
خیزید و فرشته را به بیرون ببرید
آتش به در باغ بهشت افتاده است
.هر سینه که دوستدار زهراست / آشفته و بی قرار زهراست
گنجینه ی هفت آسمان ها / در سینه ی خون نگار زهراست
از شرح کرامتش همین بس / عالم همه وامدار زهراست
تا که نامت بر زبان آمد ، زبان آتش گرفت / سوختم چندان که مغز استخوان آتش گرفت
حیدر آمدخاک همچون باد ، گرم گریه شد / خواست تا غسلت دهد ، آب روان آتش گرفت
نگاه سرد مردم بود و آتش / صدا بین صدا گم بود و آتش
بجای تسلیت با دسته ی گل / هجوم قوم هیضم بود و آتش
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند
الهی داد از این دل داد از این دل
کنار قبر زهرا کرده منزل
بگو زهرا زجا خیزد ببیند
که اشک دیده کردخاک او گل
چنان داغت دلم غمناک کرده / که دست من تو را در خاک کرده
بجایت زینب مظلومه تو / غبار غم ز رویم پاک کرده
.سوز دل کنم گریه برایت / که دیگر نشنوم زهرا صدایت
در و دیوار خانه با نگاهم / بیادم آورد آن ناله هایت
اگر محور به هر امکان علی بود / ولی بر فاطمه مهمان علی بود
کنار تربتت مظلومه زهرا / سر شب تا سحر گریان علی بود . . .
<>
کلمات کلیدی:
آرایش چشم حرفه ای راهنمایی بابی براون
خط چشم، سایه چشم، و ریمل *خط چشم خود من مدادهایی را دوست دارم که دودی رنگ هستند و به چشم فریبندگی خاصی میدهند. اگر دوست ندارید از مداد برای کشیدن خط چشمتان استفاده کنید، میتوانید از خط چشم مایع استفاده کنید. قبل از استفاده مطمئن شوید که خط چشمتان سبک باشد و روی چشمتان وزن زیادی ایجاد نکند. *سایه چشم *ریمل 6 اشتباه رایج در آرایش چشم 2- چشمان درشت: خط چشم ناتمام: عقیده من این است که کشیدن خط چشم ناتمام از نیمههای چشم تا انتهای آن چشم را کوچک نشان میدهد و تاثیر کمی دارد. شما میتوانید فقط بالای پلکتان را خط چشم بکشید، اما از داخلی ترین ناحیه چشم تا بیرون چشم آن را ادامه دهید. ریملهای حجم دهنده: این ریمل زدنها مربوط به سالهای 1960 است،اما امروزه دیگر کاربردی ندارد. بهترین راه برای پرپشت نشان دادن مژهها این است که با یک ریمل معمولی چند بار مژههای خود را ریمل بزنید. اگر احساس کردید مژههایتان سنگین شده، با یک دستمال خشک حجم ریمل را از برس آن بگیرید.
گردآوری : پایگاه اینترنتی پرشین وی |
کلمات کلیدی:
خانه در دنیا ندارم هست دنیا خانه ام
آسمان ریزد فرو ویران کنی گر خانه ام
گریه داری در گلو از درد غربت خسته یی
یگنفس بگذارسر ای نازنین برشانه ام
غم نبودم گر گرفتی دانه و آب مرا
بی مروت بی خدا برباد دادی لانه ام
بود خونین چون پرم هر گوشه و کنج قفس
آخر با زهر آلودی تو آب و دانه ام
خوانمت افسانه و در خواب شیرین میروی
دیده بگشا! تلخ بشد قصه ام افسانه ام
بعد عمری در دیار مرگبار دیگران
همچنان تحقیر گشته بی وطن بیگانه ام
آسمان بیرحم آمد جام شیرین سرنگون
میزند بر سنگ هر شب شیشه ام پیمانه ام
از تبار ناصرم آواره ام تبعیدی ام
صبحدم در بلخ و شب در ساحل فرغانه ام
کلمات کلیدی:
مگر افغانستان مرکز خرید است تا هرکه هر وقت خواست بیاید و متاع مورد نیاز خود را بخرد و برود!! سفر یکباره مقامات خارجی عمق بی مهری را نشان می دهد که دورنمایی امیدوار کننده ای ندارد |
||||
تاریخ انتشار: ??:?? ????/?/? |
کد خبر: 20355 |
منبع: |
نسخه چاپی |
به گزارش شبکه اطلاع رسانی افغانستان (afghanpaper)، اخیرا ملکه 70 ساله دنمارکی سفر دو روزه ای به ولایت هلمند افغانستان داشته است.
این سفر که روز چهارشنبه گذشته آغاز شده بود، در روزهای نزدیک به خروج وی از افغانستان افشا شد.
آنچه به عنوان دلیل مخفی نگهداشتن سفر ملکه مارگرت دوم به افغانستان اعلام شد، مسایل امنیتی بود اما در مورد اینکه این خانم چرا سر به کابل نزده و به قول معروف از همان راهی که آمده بود بازگشت، چیزی در دست نیست اما رسانه های خارجی مانند بی بی سی از قول مقامات محلی هلمند، گزارش دادند که ملکه با هیچ یک از مقامات دولتی ملاقات نداشته است.
گفته می شود دولت افغانستان پای سندی را در سال 2002 امضا کرده است که براساس آن، مقام های نظامی کشورهایی که در افغانستان نیرو دارند در صورت لزوم می توانند بدون ویزا و با هماهنگی قبلی با مقام های افغان، به افغانستان سفر کنند.
اما بر اساس اطلاعات روزنامه چراغ، آنچه در این میان مدنظر گرفته نمی شود، احترام به مردم افغانستان و حاکمیت ملی در کشور است زیرا ملکه بدون هماهنگی قبلی با مقامات دولتی وارد کشور شده و بازگشته است. این گونه سفرهای مخفی و بدون هماهنگی، صراحتا نقض سریع حاکمیت ملی افغانستان و خلاف عرف دپلوماتیک می باشد.
سفر ملکه مارگرت سوالهای جدی را در روابط دو جانبه افغانستان با غرب مطرح می سازد که باید از طریق کانال های دپلوماتیک کشور پیگیری شود.
چگونه ممکن است یکی از اعضای ارشد یکی از کشورهای اروپایی بدون در میان قرار دادن مقامات افغان، وارد کشور شود و بدون بازدید از کابل به عنوان مرکز حاکمیت، دوباره به کشورش برگردد؟!
مگر اینجا مرکز خرید است تا هرکه هر وقت خواست بیاید و متاع مورد نیاز خود را بخرد و برود!! این سفر عمق بی اعتمادی و بی مهری میان کابل و حامیان غربیش را به شدت نشان می دهد که دورنمایی امیدوار کننده ندارد.
سفر باراک اوباما رئیس جمهوری آمریکا در عید کریسمس امسال و عدم حضورش در کابل نکاتی جدی را در روابط دو طرف افغانستان و غرب ترسیم کرد که ادامه این رفتار بر عمق بدبینی ها و تنشها خواهد افزود و اثرات کوبنده روانی بر کابل که در همه حال با بحران بی اعتمادی مواجه است؛ خواهد گذاشت.
غربیها باید بدانند که برای مبارزه با تروریزم و ادامه حضورشان در افغانستان، باید احترام به مقامات افغان را بیشتر از هر مسئله دیگری در اولویت قرار داده و مد نظر داشته باشند.
کلمات کلیدی:
هرروزتان نوروز نوروزتان پیروز
Gott Nytt Persiskt År ! Glad Noruz!
2011 / 1390 / 5235 / 3736
|
با درود فراوان
|
|
کلمات کلیدی:
به منا سبت روز جها نی زن !
در آغاز کلام روز جهانی زن را به زنا ن رنج دیده وستم کشیده وطنم و تمام زنا ن دنیا تبریک گفته و مبارزات آزادیخواهانه
شا نرا در راه بدست آوردن حقوق حقه شان خواهانم .
ای زن وقتی خشونت و تظلم قد مش را بر زمین میگذارد روشنای رنگش را می بازد پس اگر سیلاب نیستی دریا باش و اگر مهتاب نیستی چراغ باش تا که رهنمایی دیگران باشی .
میدانی که درخت کالبد زن پُرغوغا ست که در ته سینه اش محفوظ است ؟
آیا همه میدانند که جسارت و شهامت و برده باری زن مانند لبه ی تیغی است که بغض ها و کدورت ها را میدرد ؟
پس این تصور هر زن است که در پرتو روشنا یی سپیده ها سایه های شب سرد شسته میشود همانست که تو ای پرستوی زیبا که از کوچه ی افلاک پریده
و آمده یی پس تو همان گمشده یی استی که ترا با کم نامیت در یافته اند براستی که تو تهداب گذار جامعه و فرهنگ تحمل استی .
زنی نشسته به شمع میگوید : من و تو در یک گناه و یکسان میسوزیم پس تقصیر در چیست ؟ گناه من و تو اینست که به دیگران روشنایی میبخشیم .
زنان کشور ما مانند شمع سوخته و قطره قطره چکیدن گرفته و یا چکیده یی از سینه یی روزگار بوده که به مشت موم مبدل شده ودرخاک توده ها و شوره زار
ها بشکل مجسمه های بی روح دیده میشوند .
آیا میدانند که روز هشتم مارچ بنام روزجهانی زن توسط زنان آ گاه و با درک برگزار شده و از دور افتاده ترین کشور های جهان از زنان محروم و نادار که
از حقوق شان محروم و بیخبر اند یاد آوری میشود ، آری باید همه بدانند .
من زنم
منم زاده ی انسان
و انسا نیتم
و تربیت دهنده یی در هر زما ن
که از مرز کهنسا ل آبشارا ن
در غرش دریا ها و گردش زمین
و در همه صخره ها نام مرا خوانند
من زمینم که به گرد خود
میچرخم
از دوران و گرد ش من و
گرداب ها بر تافته و
آتشفشانها برق جسته و
آرام ، آ رام بسوی ساحل
آرامش میروند
دانی که
من از بازار تار و خفقان
و از غروب سوزان
نسوخته ام
نعره هایم بسوی شهر روشن
سوی لانه های نورانی
سوی کبوتر ها
که یاد گاران من اند
نشانی دارم از آ نان
که به بلندی ها رفته و در پرواز اند
من دانم که زنم
آه ای ابر های آغشته به آب
دانی که قا یق من
در چهار راهیی سینه ام
لنگر انداخته
من کیی استم تا حال مرا نشناخته اید
من زنم
در انتظار روزم من که
در برابر فواره های تظلم
به پا خیزم و من هیچگاه
در مد خود غرق نشده ام
نمی میرم
من
آ یا سُرب گشته اید ؟
که هرگز موم نمیشوید
میخواهید دنیا را منفجر سازید
نامم را میدانید
کیی استم من که تا حال مرا نشناخته اید
من زنم
نام من نام هزاران شهر است
روز و شبم را در جاده ی بی پناه
گذرانده ام
وقتی چشمانم باز شد
خود را در بند قفس بدیدم
هیچ دانید
پایان این روز و چنان شب را ؟
من کیی استم و چی میخواهم
بال و پر رنگین
که به برج سحر در پرواز آیم
جامه ی فخر پوشم و
از دل و درون دریا بیرون آمد ه
نگاهم را میان تپه ها و آسما نها دوزم
و رنگ سیاه را از سپید و
سرخ را از نیلی تشخیص دهم
دانی که من زنم
هراسی از بند ندارم
هزاران ، هزار مثل من
در این زمان ، بیزمان اند
و در بی پناهی بی پناه اند
ما همه زنان
اگر خواهید حما سه ی ما را شنوید
به چشمان ما نگاه کنید
میخواهیم به آ رزو هایمان برسیم
اگر حال نه و امروز نه و فردا نه
دانم من
آری پس فردا و فرداهای دیگر رسیدنی است
با تقدیم حرمت « بلقیس مل »
کلمات کلیدی:
دلم هوای آفتاب می کند

تمام روزهای ماه را
فسرده می نماید و خراب می کند
و من به یادت ای دیار روشنی کنار این دریچه ها
دلم هوای آفتاب می کند
خوشا به آب و آسمان آبی ات
به کوههای سربلند
به دشتهای پر شقایقت، به دره های سایه دار
و مردمان سختکوش، توده کرده رنج روی رنج
زمین پیر پایدار !
هوای توست در سرم
اگر چه این سمند عمر زیر ران ناتوان من
به سوی دیگری شتاب می کند
نه آشنا نه همدمی
نه شانهای ز دوستی که سر نهی بر آن دمی
تویی و رنج و بیم تو
تویی و بی پناهی عظیم تو
نه شهر و باغ و رود و منظرش
نه خانه ها و کوچه ها نه راه آشناست
نه این زبان گفتگو زبان دلپذیر ماست
تو و هزار درد بی دوا
تو و هزار حرف بی جواب
کجا روی ؟ به هر که رو کنی تو را جواب می کند
چراغ مرد خسته را
کسی نمی فروزد از حضور خویش
کسش به نام و نامه و پیام
نوازشی نمی دهد
اگر چه اشک نیم شب
گهی ثواب می کند
نشسته ام به بزم دوستان و سرخوشم
بگو بخند و شعر و نقل و آفرین و نوش
سخن به هر کلام و شیوه ای ز عهد و از یگانگی است
به دوستی، سخن ز جاودانگی ست
امان ز شبرو خیال
امان،
چه ها که با من این شکسته خواب می کند
اگر چه بر دریچه ام در آستان صبح
هنوز هم ملال ابربال می کشد
ولی من ای دیار روشنی
دلم چو شامگاه توست
به سینه ام اجاق شعله خواه توست
نگفتمت دلم هوای آفتاب می کند
کلمات کلیدی:
17- دربار خان زند
سربازان مانع ورودش می شوند.
خان زند در حال کشیدن قلیان، ناله و فریاد مردی را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟
پس از گزارش سربازان به خان، وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند.
مرد به حضور خان زند می رسد و کریم خان از وی می پرسد:
چه شده است چنین ناله و فریاد می کنی؟
مرد با درشتی می گوید:
دزد همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم!
خان می پرسد:
وقتی اموالت به سرقت میرفت تو کجا بودی؟!
مرد می گوید:
من خوابیده بودم!
خان می گوید:
خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟
مرد در این لحظه آن چنان پاسخی می دهد که استدلالش در تاریخ ماندگار می شود.
مرد می گوید:
من خوابیده بودم، چون فکر می کردم تو بیداری!
خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد خسارتش از خزانه جبران کنند و در آخر می گوید:
این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم.
کلمات کلیدی: