فصل دوستی
بگذارجوانه ی قشنگ دوستی، چهار فصل را تجربه کند
بذر محبت من،
باران بهار را ببین،
رنگین کمان را ببین،
پلی از عشق بساز تا شکوفه شوی
قلب بی تاب و کوچکت را به تابستان بسپار،
تا نبض عشق در تو منظم شود،
تشنه ی مهر شوی،
و ریشه هایت تا حریم امن دوست نفوذ کنند
ابر و باد پاییز را،
رنگهای دل انگیز را،
جذبه ی زیباترین را،
بگذار پاییز برایت آرام قصه بگوید،
داستان پاییز داستان اندوه نیست،
امانت امید است برای عشق
ساقه ی نازک دوستی من
در آغوش زمستان بخواب،
بستری پاک و لطیف،
با رویای زیبای روییدن
نهال مهربان دوستی من
تکیه گاه شادیم باش،
چتر صمیمیتم باش،
دیگر از طوفان خبری نیست
مینا
کلمات کلیدی:
غروب
هرغروب صدای مبهم پایانی می آمد ،
که می گفت:
فردا انتظاری تازه را آغاز کن.
و یادآور خزانی که درخت امید را برهنه کرد.
عشقی که به نفرت تبدیل شد وآتش کینه را پروراند،
اکنون،
در انتظار نگاهی ام که مشتاق به گذشته بنگرد،
صدای آشنایی که شوق زیستن را زنده کند،
در انتظار طلوع ستاره ها می نشینم ،
رنگ عشق سیاهی لکه ایست که،
در چشم ها باقی می ماند،
افتخار و ننگ ، بر لحظات زندگی سنگینی میکنند.
امشب پایان انتظاری است که،
نقاب گنگ سیاهی را از چهره ی امید بر میدارد.
بامداد فردا، نوید فراموشی همه ی غروب هاست.
عشق ، این آتش گران بها،
ریشه های خشک بیهودگی را سوزاند،
تا از خاکستر آن زندگی جدیدی بروید.
به خاطر بسپار که:
"هر کسی آتشی زیر خاکستر دارد"
مینا
7/11/81
کلمات کلیدی:
شاهد من شاهد بارش ستاره ها در آسمان کویر صداقتم، من شاهد بلورهایی از جنس نرم طراوتم، من شاهد اقیانوس های بی کران محبتم، من شاهد زمزمه های زیبا ی یک صمیمیتم ، من شاهد ذوب یک کوه ، در قلب یک چشمه ی تشنه ام، من شاهد طپش نبضی، لرزش آوایی ، در داستان پر شکوه یک هجرتم ، من شاهد تفسیر کلمات نرم باران ، برای یک رویش دوباره ی بهارانم، در روشنی یک آذرخش ، من شاهد درخشش امید ی در یک نگاه منتظر در پی یک بهانه ام، من باورم شد که از روی بالهای یک پروانه، با پرواز رویاها ی کودکانه، |
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و ششم خرداد 1387ساعت 9:19 توسط مینا |
کلمات کلیدی:
دل
دلم افسانه میخواهد، دلم پیمانه میخواهد،
دلم دلداده میخواهد،
میان شعرهای ناب ، به سان گونه های داغ،
دلم غمنامه میخواهد،
برای رنج بیزاری، میا ن اوج هوشیاری،
دلم ویرانه میخواهد ،
برای نم نم باران ، برای حس دلتنگی ،
دلم دردانه میخواهد ،
برای آسمان شب ،برای حس خوشبختی،
دلم دلداده میخواهد،
برای مستی هر شب ، دلم پیمانه میخواهد ،
دلم پیمانه میخواهد،
دلم با کیست؟ دلم با کیست؟
دلم در جستجوی کیست؟
جوابی نیست ، جوابی نیست؟
سوالی نیست ، سوالی نیست ؟
مینا
کلمات کلیدی:
قطره های باران ، بی تا ب و پر غوغا، عازم سفر شدند،
از دل ابر به آغو ش خاک رسیدند،
به ریشه های سپیدار نفوذ کردند،
در قلب سبز برگها آرمیدند، آفتاب را بوسیدند ،
و راز طراوت آموختند.
من عاشق طراوتم ، سرشار از شیدایی ام ،
راهی نشانم بده ،
تا من از دل پر شور و بی تابم سفر کنم ،
به حریم رویاهای صمیمی ات نفوذ کنم ،
و پشت پنجر? نگاه روشن و پر مهرت بنشینم ،
و آفتاب گرم دوستی ات را بوسه زنم .
راهی نشانم بده ....
مینا
کلمات کلیدی:
ابر های شوق بارید ند،
و سیلاب تمنا، سد سنگین سکوت غرور را شکست،
رود های آرزو جاری اند،
تا دشتها و دره های تشن? عشق جام? سبز صمیمیت به تن کنند،
بهار در قلبها می تپد،
تابستان در دست ها جاری است،
برای رنگ ارغوانی پیمانه،
برای اشک شمع و رقص پروانه،
برای سلام شب به ستاره،
دلیل میخواهی؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
سکه های عشقت را بشمار.
مینا
کلمات کلیدی:
باور نمی کنم که،
باران، رنگ بهار را از صورت سبز دشت شست،
و خاطرات طلایی ما رنگ خزان گرفت،
و نسیم عطر پاک اقاقی را ربود،
ا کنون ،
دستانم به انداز? آشیان? پرنده های مهاجر خا لی است،
و کلمات پشت ابرهای افکارم منتظرند تا طوفان کنند،
یاسهای سفید باغچه، رسم فراموشی را باور کردند،
اکنون این باور من است که،
"سلام من در انتظار شنیدن جوابش در گور خفت"
مینا
کلمات کلیدی:
می توان اشک را پنهان کرد و خندید ،
می توان احساس را کتمان کرد و بخشید،
می توان نگاه را زندان کرد و ندید،
ولی اینجا سکوت گناه است ،
و هق هق های تنهایی
میراث غرور نسلی است که آیات عشق را انکار کرد،
خوب گوش کن تا بشنوی
صدای نفس هایی که به شماره افتاده عشق را تفسیر می کند،
می خواهم صدای شب را به من هدیه کنی،
می خواهم زمزم? چشمه را برایم پیمانه کنی،
"سپید مشکی "من
میخواهم صدای قلبت را برایم ترانه کنی،
می خواهم سکوت را ویرانه کنی،
مینا
25/6/78
کلمات کلیدی:
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر بردهی عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی …
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند،
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی . .. .،
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت، یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگیات
ورای مصلحتاندیشی بروی . . .
-
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن
کلمات کلیدی:
با صدای نفس های گرم تو،
خورشید رفت و روز خوابید،
در فاصل? دستها ی ما چشمه ای جوشید، گلی رویید،
و از نگاه ما زمستان گریخت،
روی پلک های خست? من ، شوق و امید و اشک شرط بندی کرده اند،
برای لحظه های بی تابی ام،
برای عقربه های خست? ساعت ،
دیروز و امروز و فردا معنایی ندارد،
زمان در قلب من خوابید و خاکستر شد،
کلمات در برزخ افکارم منتظرند تا دوباره زاده شوند،
هست شوند ، معنا یابند و فرود آیند،
پاییز میداند که رفتن یعنی چه؟
و برای هر برگی که می افتد اشکی بر زمین میریزد،
" من روزه را با اشکهای عشقم افطار میکنم"
مینا 15/6/78
کلمات کلیدی: