دانش نه در آسمان است که بر شما فرود آید و نه در زیر زمین تا برایتان بیرون آید؛ بلکه دانش در دلهایتان سرشته شده است . به آداب روحانیان متأدّب شوید تا برایتان آشکار گردد . [امام علی علیه السلام]
یادداشتها و برداشتها
 
عقل و عشق
عقل و عشق

سنّت فاخر و فربه تصوّف اسلامی محصول دو عکس‌العمل است: یکی در برابر تجمّل و عشرت و عیش و نوش و فساد و دنیاگرایی و کامجویی بی‌حساب و بی‌امان دربار خلفای اموی و عبّاسی و دیگری در مقابل خدای مهیب و خودکامه و پرقدرت متکلّمان اشعری و موشکافی‌های فیلسوفانه معتزلیان در صفات و افعال باری‌، به خصوص عدالت او. عکس‌العمل نخست تصوف زاهدانه را پدید آورد و دومی تصوّف عاشقانه را.
تصوّف عاشقانه، هم بر عقل قلم بطلان می‌کشید هم بر خوف. می‌خواست خدا را دوست بدارد نه اینکه از او بترسد. و می‌خواست در او چون یک عاشق حیران بماند، نه اینکه فیلسوفانه معمّای وجود او را بگشاید. منصور حلّاج، صوفی مشهور قرن سوم هجری، خلاصه و عصاره این رویکرد را چنین بیان می‌کند: «معشوق همه ناز باشد نه راز» یعنی او خوراک فیلسوفان و عاقلان نیست بلکه در خور عاشقان است و بس. و عشق چنین بود که به جنگ عقل آمد. شاید واژه «جنگ» واژه غلیظی بنماید امّا جست‌وجو در آثار صوفیان، کمتر از این را افاده نمی‌کند.
عشق هم رقیب عقل نظری شد هم رقیب عقل عملی. از طرفی صوفیان مدّعی شدند که عشق چشمانی به عاشق می‌بخشد و دیدن منظره‌هایی را برای او ممکن می‌سازد که عقل از آنها محروم است. جلال‌الدّین رومی بزرگترین عارف و شاعر ایرانی / افغانی، متولد بسال 604/1234، در خطاب به مرشد و محبوبش،‌ شمس تبریزی می‌گوید: «شمس تبریز تو را عشق شناسد نه خرد» یعنی عشق، معرفت‌بخش است،‌ قدرت کشف دارد و یافته‌هایش ارزش معرفتی دارند. از طرف دیگر، به اعتقاد صوفیان، عقل موجودی خودخواه، سودجو و محافظه‌کار است و اهل ایثار و کرم و فداکاری نیست، در مقابل آن، عشق، خودخواهی عاشق را به صفر می‌رساند، «او را می‌میراند»،‌ او را گشاده‌دست و خوشخو و بلاکش و فداکار می‌کند،‌ و همه بیماری‌های روحیِ عاشق را شفا می‌بخشد.
به قول رومی:

مرحبا ای عشق خوش سودای ما          ای طبیـب جمله علّت‌هـای ما
ای دوای نخــوت و نامــوس ما                ای تو افلاطون و جالینوس ما

این عاشقی گرچه گوهر دینداری است اما به حقیقت ورای تکالیف دیندارانه است. عموم دینداران در دین‌ورزی سودی و پاداشی می‌جویند،‌ و این اگرچه فی‌نفسه بد نیست، الاّ اینکه به مرتبه عاشقی نمی‌رسد که سود و پاداش را ترک گفته است و دست به قمار عاشقانه گشوده است.
تصوّفی که بر این‌گونه عاشقی بنا می‌شود،‌ با وحی پهلو می‌زند و کم‌وبیش پیامبران را عارفانی بزرگ می‌شمارد که محصول وحی خود را با مردم در میان نهاده‌اند. حال آنکه عارفانِ ناپیامبر، چنین مأموریتی ندارند.
باری رابطه میان تصوّف و فلسفه یا عشق و عقل،‌ همچون رابطه عقل و وحی رابطه‌ای هموار و آرام نبوده و نیست. فیلسوفان مسلمان همچنان که از وحی بهره جسته‌اند از عرفان هم بهره جُسته‌اند و هیچکدام را منافی عقل صافی ندانسته‌اند. کمترین چیزی که در اینجا می‌توان گفت که فیلسوفان،‌ آن مقدار از اکتشافات عرفانی را که قابل عقلانی کردن بوده برگرفته‌اند و در مورد بقیّه سکوت کرده‌اند. اما عارفان، ذهن عاری از فلسفه را بیشتر می‌پسندیدند،‌ و فلسفه‌اندیشی و «سبب‌دانی» را با حیرت که شأن عاشقان است ناسازگار می‌یافتند. به علاوه که درک ما قبل تئوریک عارفان گرچه می‌توانست به قالب‌های مفهومی فیلسوفان ریخته شود، امّا با این قالب‌گیری بساطت و بکارت و اصالت خود را از دست می‌داد و همین بود آنکه آنانرا از فلسفه حذر می‌داد.
من که هم فلسفه و هم عرفان تدریس کرده‌ام، عمری را در دل این تعارض زیسته‌ام. و در شاگردانم به خوبی نگریسته‌ام که نهایتاً به کدام سو می‌روند. کمتر دیده‌ام که کسی تاب این کشمکش را بیاورد و هر دو وزنه را با هم بردارد. غلبه نهایتاً یا با عقل بود یا عشق. و عشق اغلب تواناتر بود.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 4:49 صبح     |     () نظر
 
عقل و وحی

عقل و وحی

پاپ بندیکت شانزدهم در سخنرانی غوغاساز اخیرش، با افتخار به همکاری میان مسیحیّت و فلسفه یونانی اشاره کرد و آشتی آن دو را امری میمون و دوران‌ساز برای مسیحیت برشمرد و اسلام و پروتستانتیسم را تقبیح کرد که با عقل، آنهم عقل فلسفی و یونانی، چنانکه باید رشته الفت را محکم نکرده‌اند و خدای اسلام را به صراحت، خدایی غیرعقلانی بل ضدعقل دانست.
اینجا جای داوری در باب سخنان بعضاً غیردقیق و ناسنجیده پاپ نیست. سخن این است که رابطه میان عقل و وحی هیچگاه رابطه آدم و صددرصد دوستانه‌ای نبوده است. عقل مستقلّ از وحی،‌ همواره رقیب وحی شمرده می‌َشده است و پیامبران هیچ‌گاه خوش نمی‌داشته‌اند که فیلسوف نامیده شوند. متکلّمان، که عقاید دینی را استدلالی و عقلانی می‌کردند و خود را از این جهت خادم دین می‌پنداشتند در نظر پیروان ارتدوکس ادیان خائن محسوب می‌شدند. اینان متهم بودند که با عقلانی کردن،‌ دین را تابع عقل کرده و صحت و حقیقت آن را با ترازوی خرد وزن می‌نمایند و این امری است، دست‌کم مشکوک و بی‌فایده. مؤمنان می‌گفتند وحی برای دستگیری از عقل آمده است و چگونه می‌توان این نسبت را واژگون کرد و عقل را به دستگیری وحی گماشت؟ پاره‌ای پا را از این هم فراتر می‌نهادند و می‌گفتند شمع عقل به کار شب‌های بی‌وحیی می‌آید اما همین‌که خورشید وحی طلوع کند، آن شمع را باید کُشت.
همکاری عقل و وحی البتّه انتخاب دیگر بود. اینکه خداوندِ خالقِ عقل همان خداوند فرو فرستنده وحی است مبنایی بود برای آن همکاری. بسیاری از فیلسوفان بزرگ مسیحی و اسلامی چون بوعلی سینا و فارابی و توماس آکویناس بدین مشرب تعلّق داشتند و حتی صدرالدین شیرازی فیلسوف عقلی سده هفدهم میلادی ایران می‌گفت: «خاک بر سر فلسفه‌یی که دین حق تأییدش نکند». مکتب کلامی معتزله، که متأسّفانه از رقیبش مکتب اشعری، شکست تاریخی زیانباری خورد، بر موافقت عقل و شرع بنا نهاده شده بود و با حکمت یونانی هم بر سر مهر بود.
خدای این مکتب، خدایی عادل و اخلاقی، و رفتارش همه بر وفق موازین خرد بود. همچنین بود درکی که از پیامبر و آموزه‌هایش داشتند. عقل در این مکتب چندان فربه بود که دین در کنارش لاغر می‌نمود. برعکس مکتب اشعری، که دینی فربه و عقلی لاغر داشت. صوفیان که از اصل حسابی جدا داشتند،‌ و به عشقی فربه رسیده بودند که دین و عقل هر دو در کنارش لاغر می‌نمودند. باری، یافته‌های عقل تجربی در قرون شانزدهم و هفدهم اروپا، و تعارض میان علم و کتاب مقدس، کشمکش فروخفته میان عقل و وحی را ناگهان بیدار کرد و این دریا را دوباره به تلاطمی شدید افکند. این تعارض برای هر دو طرف، یعنی هم علم هم دین، به گمان من تعارضی خجسته بود و به هر دو آموخت که کم ادّعاتر و فروتن شوند و به پیچیدگی روابط میان حقایقی که در حوزه‌های مختلف به دست می‌آیند، حسّاس‌تر شوند. این کشمکش البته تا آن‌جا پیش رفت که همراه با ظهور پروتستانتیسم، بروز مخاصمات خونین فرقه‌های مختلف مسیحی، راه را بر سکولاریسم تمام عیار گشود و صلای بی‌طرفی حکومت نسبت به ادیان را سر داد و هژمونی یک دین بر دیگر ادیان را از میان برداشت. وحی اسلامی، گرچه با عقل غیردینی (و به خصوص عقل فلسفی / یونانی) گاه آشتی و گاه جدل داشت، اما هیچ‌گاه با عقل تجربی روبرو نشد، و این جز بدان سبب نبود که علم تجربی جدید در میان مسلمانان نرویید. گرچه آفاتش را ندید از برکاتش هم نصیب نبرد و وقتی این علم فاتح، در قرون نوزدهم و بیستم به سرزمین‌های اسلامی رسید، نه تنها پُشتی را نلرزاند بلکه دل‌ها را شاد کرد که فاتحی در می‌رسد که مسیحیّت را شکست داده و اینک رفیق اسلام می‌شود. داستان جالبی است که علم و فلسفه جدید در ممالک اسلامی تقریباً با هیچ مقاومتی روبرو نشد. ابتدا درهای دانشگاه‌ها و سپس درهای حوزه‌های علمی دینی بروی آنها گشوده شد و موضوع بحث و درس قرار گرفتند.
در ایران پس از انقلاب اسلامی نیز چنین بود و هست. به یاد دارم که پس از انقلاب، هنگامی‌که من در ستاد انقلاب فرهنگی بودم یکی از خبرنگاران ایتالیایی در مصاحبه با من، می‌پرسید که آیا قرار است تدریس تئوری تکامل از دانشگاه‌ها حذف شود و من جواب منفی دادم و آنگاه با خود اندیشیدم که چنین مسأله‌ای حتی به ذهن من و همکارانم خطور نکرده بود. البته حساب مارکسیسم را باید جدا نگاه داشت. روحانیان همواره آنرا یک تئوری ماتریالیستی و ضد دین محسوب می‌کردند.
امروزه، حرکتی بنام روشنفکری دینی در ایران به باز تعریف نسبت عقل و وحی همت گماشته است و خصوصاً در تفسیر متن مقدس (یعنی قرآن) از دستاوردهای جدید هرمنوتیکی و از تجربه مسیحی کمک می‌گیرد و برخلاف نظر پاپ بندیکت شانزدهم، متن قرآن را نه تنها به تفسیرهای متعدد می‌سپارد و این را منافی با وحیانی بودن عین الفاظ قرآن نمی‌شمارد،‌ بلکه اسلام را چیزی جز همین تفسیرها نمی‌داند و رسیدن به جوهر ناب دین را دشوار بلکه محال می‌یابد.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 4:48 صبح     |     () نظر
 
اندر باب عقل

اندر باب عقل 

ای برادر تو همه اندیشه ای

مابقی تو استخوان و ریشه ای

اندر باب عقل

عبدالکریم سروش

ریچارد رورتی وقتی گفته بود که در دوران قرون وسطا خدا، خدا بود. آنگاه در دوران روشنفکری و مدرنیسم عقل، خدا شد و امروزه،‌ یعنی در دوران پست‌مدرنیزیم،‌ هیچ خدایی وجود ندارد. این سخن، بهرة بزرگی از حقیقت دارد. بُت عقل یا خدای عقل امروز شکسته است و واژه عزیز خرد که روزی فاخرترین و مقدس‌ترین واژه‌ها بود، امروز جز معنایی مشکوک و مبهم و فروتن افاده نمی‌کند. عقل ارسطویی، عقل دکارتی، عقل کانتی، عقل هگلی، عقل دینی، عقل تاریخی، عقل دیالکتیکی، عقل نظری، عقل عملی و ... دیگر انقسامات خرد و درشت، آیینه عقل را چنان در هم شکسته‌اند و تکه تکه کرده‌اند که در آن هیچ صورت سالمی دیده نمی‌شود.
امروز وقتی از عقل سخن می‌رود یا غرض شیوه‌های منطقی قیاس و استقراء و اثبات و ابطال و ... است یا منظور، محصولات خرد است که عبارتند از فلسفه، زبان، اخلاق، علم و امثال آنها. و چون این محصولات، همه سیّال و متغیّرند، لذا تحول (یا تکامل) عقل جزو مسلّمات این دوران به شمار می‌رود. عقل مدرن و عقل کلاسیک متفاوت‌اند چون محصولات این دو عقل، یعنی علم و فلسفه و اخلاق و سیاست و اقتصادشان متفاوت‌اند و چون چنین است از تن دادن به نوعی نسبی‌گری (relativism) چاره‌ای نیست و این همان است که امروزه همه در آن غوطه‌وریم.
پاره‌یی از فیلسوفان مسلمان،‌ عقل نظری را مجموعه بدیهیات نظری و عقل عملی را مجموعه بدیهیّات عملی می‌شمردند. بنابراین تعریف، باید گفت که بدیهیّات عوض شده‌اند و آنچه برای گذشتگان بدیهی می‌نموده امروزه از بداهت افتاده است و بالعکس. در قرون وسطا وجود خدا چیزی نزدیک به یک بدیهی نظری بود ولی امروزه این مقام را از دست داده است، در مقابل، «حقوق بشر» امروزه از بدیهیات دوران شمرده می‌شود در حالی‌که نشانی از آن در میان بدیهیات عقل عملی گذشتگان دیده نمی‌شود. دوران روشنگری (Enlightenment)خود را روشن می‌دید و قرون وسطا را عصر ظلمت (Dankages) می‌نامید و البته اگر از قرون وسطائیان می‌پرسیدید جای این دو صفت را عوض می‌کردند و روشنی را از آنِ خود و ظلمت را از آنِ رقیب می‌دانستند. همین‌که امروزه کمتر کسی تعبیر «عصر ظلمت» را به کار می‌برد، خود حکایت از تغییر موضع عمیقی در معرفت می‌کند. معلوم شده است که هم دوران روشنگری هم دوران قرون وسطا محصور و محبوس پارادایم‌های خود (یا بدیهیّات خود) بوده‌اند و ساکنان این دو پارادایم (یا اپیستمه) به زحمت می‌توانسته‌اند از ارتفاعی بالاتر، به نقد خود دست ببرند. و فقط وقتی که آن حصارها برافتاده است زبان‌ها و چشم‌ها باز شده است. وضعیت ما هم در دوران پست ‌مدرن بی‌شباهت با آنها نیست.
این نکته را همه از کوهن و فوکو آموخته‌ایم که یک عقلانیت نداریم بکله عقلانیت‌ها داریم و اگر یک درس باید از آن بگیریم عبارتست از تواضع عقلانی. گذشتگان می‌گفتند تکبّر و خودخواهی حجاب خردورزی است حالا باید گفت تکبّر عین بی‌خردی است. و تواضع از فضایل اجتناب‌ناپذیر خردورزان و معرفت‌اندوزان است.
احکام عام و جهانی و فراتاریخی از دل «عقل مطلق فراتاریخی» به درآوردن و بر همه آدمیان در همه اعصار حاکم وصادق دانستن، امروزه از هر وقت دیگر مشکل‌تر شده است. بشریت اینک به پلورالیسم و رلاتیویسمی بهداشتی و سودمند رسیده است که میوه‌اش فروتنی و نفی دگماتیزم است. آن را به فال نیک باید گرفت. امّا عقل نه تنها از درون با انواع و انقسامات خردکننده و خِرَدشکن روبرو بوده و هست، بکله از بیرون هم رقیب‌های فراوان داشته و دارد. من درین‌جا به سه رقیب که خود آنها را آزموده و با آنها زیسته‌ام اشاره می‌کنم:


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 4:47 صبح     |     () نظر
 
بشنو ....بشنو .....بشنو

بشنو ....بشنو .....بشنو  

بشنو این نی چون شکایت می‌کند

 

از جداییها حکایت می‌کند

کز نیستان تا مرا ببریده‌اند

 

در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند

سینه خواهم شرحه شرحه از فراق

 

تا بگویم شرح درد اشتیاق

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

 

باز جوید روزگار وصل خویش

من به هر جمعیتی نالان شدم

 

جفت بدحالان و خوش‌حالان شدم

هرکسی از ظن خود شد یار من

 

از درون من نجست اسرار من

سر من از ناله‌ی من دور نیست

 

لیک چشم و گوش را آن نور نیست

تن ز جان و جان ز تن مستور نیست

 

لیک کس را دید جان دستور نیست

آتشست این بانگ نای و نیست باد

 

هر که این آتش ندارد نیست باد

آتش عشقست کاندر نی فتاد

 

جوشش عشقست کاندر می فتاد

نی حریف هرکه از یاری برید

 

پرده‌هااش پرده‌های ما درید

همچو نی زهری و تریاقی کی دید

 

همچو نی دمساز و مشتاقی کی دید

نی حدیث راه پر خون می‌کند

 

قصه‌های عشق مجنون می‌کند

محرم این هوش جز بیهوش نیست

 

مر زبان را مشتری جز گوش نیست

در غم ما روزها بیگاه شد

 

روزها با سوزها همراه شد

روزها گر رفت گو رو باک نیست

 

تو بمان ای آنک چون تو پاک نیست

هر که جز ماهی ز آبش سیر شد

 

هرکه بی روزیست روزش دیر شد

در نیابد حال پخته هیچ خام

 

پس سخن کوتاه باید والسلام

بند بگسل باش آزاد ای پسر

 

چند باشی بند سیم و بند زر

گر بریزی بحر را در کوزه‌ای

 

چند گنجد قسمت یک روزه‌ای


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 4:44 صبح     |     () نظر
 
گفتوگو با طبیعت

گفتوگو با طبیعت 

 

 

آب زنید راه را هین کــــــه نگار می ?رســد ..     مژده دهـــــــید باغ را بوی بهـــــار می? رسـد

راه دهـــــید یار را آن مـه ده چهــــــــار را     .. کــــــز رخ نوربخش او نـــــور نثار می ?رسـد

چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان ..     عنبر و مشک می ?دمــــد سنجق یار می ?رسـد

رونق باغ می? رسد چشم و چراغ می ?رسـد   ..   غم به کــــناره می ?رود مــه به کـنار می ?رسد

تیر روانه می ?رود ســــوی نشانه می ?رود   ..   مــا چه نشسته?ایم پس شـه ز شکار می ?رســد

باغ ســلام می ?کند ســـــرو قیام مـی? کـــنـد   ..   ســــبزه پیاده می ?رود غنچه ســـوار می ?رسـد

خلوتیان آســمان تا چه شـراب می ?خــورند   ..   روح خراب و مسـت شـد عقل خمـار می ?رسد

چون برسی به کوی ماخامشی است خوی مــا

زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار می ?رسد

                                                                                                                                 مولانا

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 4:39 صبح     |     () نظر
 
دیوار چین و کتاب ها....
 

دیوار چین و کتاب ها....

 

« شی هوانگ تی » نخستین امپراتور بود که مقرر داشت تا همه ی کتاب ها ی پیش از او سوخته شود . و نصب پانصد تا شش صد فرسخ سنگ در برابر وحشیان و نسخ بی چون و چرای تاریخ ، یعنی نسخ گذشته ، از یک تن واحد ناشی شده و بر روی هم جزو صفات او باشد « شی هوانگ تی » پادشاه « تسینگ » که معاصر جنگ های « هانیپال » است ، شش حکومت را به زیر سلطه ی خود آورد و دستگاه خانخانی را بر انداخت ، دیوار بزرگ چین را برافراشت زیرا دیوار در آن زمان از وسایل دفاعی بود ، کتابها را سوخت زیرا مخالفان با استناد به آنها امپراتوران گذشته را می ستودند . ساختن قلاع و سوختن کتب کار مشترک همه سلاطین است تنها خصوصیت « شی هوانگ تی » عمل کردن در مقیاس چنین وسیع است . چینیان در آن زمان سه هزار سال تاریخ مدون در پشت سر داشتند { در آن زمان « امپراتور زرد » و « چوانگ تسو » و « کنفوسیوس » . « لا،و تسو » را داشتند } که آنگاه « شی هوانگ تی » دستور داد تا تاریخ را از زمان او شروع کنند .

« شی هوانگ تی » مادرش را به گناه فسق و فجور تبعید کرده بود. در عدالت سخت او علمای مذهبی چیزی جز کفر ندیدند .

« شی هوانگ تی » شاید از آن روخواست تا کتابها ی قانون را بر اندازند که این کتابها او را گناهکار میشمردند . شی هوانگ تی ، شاید از آن رو می خواست تا همه ی گذشته را منسوخ کند که فقط یک خاطره را از میان بر دارد :

فضیحت مادرش را . « بر همین نهج ، یکی از شاهان یهود همه ی کودکان را نابود کرد تا یک کودک را از میان بردارد » شی هوانگ تی قدغن کرد که از مرگ سخن رود و به جستجوی آب حیات برآمد و در کاخ نگارین بست نشست که عدد حجره هایش با عدد روز های سال برابر بود . ازین شواهد بر می آید که دیوار در مکان و آتش در زمان سد هایی جاودانه در برابر پیشروی مرگ بوده اند .

« باروخ اسپینوزا » نوشته بود : که همه ی چیز ها میخواهند در هستی خود دوام آورند . شاید امپراتورو جادوگرانش گمان برده بودند که جاودانگی امری باطنی است و « درون ذاتی » است و فساد نمی تواند در مدار بسته داخل شود . شاید امپراتورخواسته بود مبدا زمان را ازنو بیافریند و خود را « نخستین » نامیده بود تا واقعا نخستین شود . یعنی امپراتور افسانه ای که خط وقطب نما را اختراع کرد.

این امپراتور نام درست اشیاء را بر اشیاء نهاد و بر همین نهج در کتیبه های که هنوذ باقی است لاف زد که همه اشیاء در روزگاراو نامی شایسته یافتند . آرزو کرد که سلسله ای جاودان پایه گذاری کند و دستور داد که جانشینان امپراتوردوم ، امپراتور سوم ، امپراتور جهارم نامیده شوند و هکذا الی غیرالنهایه ....

اگراز نیتی جاودانه سخن گوییم ، شایسته است که فرض کنیم که ساختن کتب و سوختن کتب اعمالی همزمان نبوده اند . این نکته تصویر پادشاهی را در نظر می آورد که از ویران کردن آغاز کرد و سپس به نگهداشتن گردن نهاد ، با تصویر پادشاهی مایوس را که آنجه قبلا از آن دفاع میکرد از میان برداشت .

شی هوانگ تی بر کسانی که کتاب ها را پنهان میکردند داغ می زد و محکوم شان میکرد تا روز مرگ تا آن دیوار بیکران را بسازد . شاید دیوار آن استعاره ای بوده است که شی هوانگ تی کسانی را که « گذشته پرستی » میکردند به کاری محکوم کرد که به اندازه گذشته وسیع بود و به همان اندازه ابلهانه و به همان اندازه بیهوده . دیوار چین در حکم دعوت به مبارزه بود . شی هوانگ تی با خود اندیشیده بود که « مردم گذشته را دوست دارند و من با این دوستی بر نمی تابم و دژخیمان من با آن بر نمی آیند ، اما روزی کسی خواهد آمد که همانند من حس کنند و آن کس دیوار مرا نابود خواهد کرد همچنانکه من کتابها را نابود کردم و آن کس یاد مرا محوخواهد کرد و سایه ی من آیینه ی من خواهد شد و خود این را نخواهد دانست .»

شی هوانگ تی از آن به گرد امپراتوری دیوار کشید که امپراتوری را پایدار ندانست و از آن رو کتابها را نابود کرد که آنها کتابهای مقدس بودند ، یعنی کتابهای بودند که چیزی را تعلیم میدادند که سراسرآفاق یا شعور هر انسان تعلیم میدهد .

شاید سوختن کتاب ها و ساختن دیوار اعمالی بود که به شیوه ای مرموز یکدیگر را نفی میکرد .

این دیوار پابرجا که ، در این زمان و در همه ی زمانهای دیگر ، بر زمینهایی که هرگز نخواهیم دید دستگاه سایه اش را می افگند ، سایه قیصری که فرمان داد تا احترام گذارنده ترین ملل ، گذشته ی خود را بسوزد . و این نکته خارج از هرگونه حد س جایزی ما را متاثر می کند .

 

و اما ....

 

یک حرف حق در جغرافیای نا حقی کنونی ، اینست که : مدنیت شرق بر « سزار »  کنونی جهان بر نمی تابد و چون «  شی هوانگ تی »  عزم به نابودی آن جزم کرده است . با این تفاوت که شی هوانگ تی ، مدنیت سه هزار ساله پشت سر داشت و سزار عصر حاضر، چهار قرن بیشتر سابقه تاریخی ندارد و فاقد تمدن است و تجددش بر روی لخته های خون بیست ملیون برده افریقا و دو صد و چهل ملیون بومیان قاره آمریکا بنا نهاده شده است . سزار عصر حاضر ، حاکم ابر قدرت  یکه تاز جهان است با نابودی مدنیت پنج هزار ساله شرق ، تصمیم دارد تا تاریخ را از نو بنویسند و به نام او امپراتوری اول واپراتوری دوم و امپراتوری سوم و ... ایجاد کند . امحای مدنیت فلسطین بدست صهیونیست ها ، و افغانستان بدست بنیادگرایان ووهابیون طالبی و نابودی مدنیت پنج هزار ساله عراق بدست پر قدرت خودش و عمالش ، از نمونه های بارزیست ، از برنامه امحای تاریخ و گذشته مردمان صاحب مدنیت با گذشته تاریخی ...   زیر نام « محو گذشته پرستی » ... و چرا نه ؟ ساموییل هانتینگتون در کتاب « فلسفه پایان تاریخ » جواز صدور داده و«  شی هوانگ تی »  قبلا این کار را کرده است ، کنون او چرا نکند ؟؟؟

 

ظالم آن قومی که چشمان دوختند

وز سخن ها عالمی را سوختند

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 4:8 صبح     |     () نظر
 
باز جویی نیکا ن ....

باز جویی نیکا ن ....

 

از برتولت برشت :

 

جلو بیا  إ  می شنویم که مرد نیکی هستی

خود ت را نفروخته ای ، اما صاعقه هم

که به خا نه میزند ، خرید نی نیست .

به حرفت پا یبند ی ، خوب ، حرفت چه بوده است ؟

راستگو هستی ؟ عقیده ات را می گویی ؟

 کدام عقیده را ؟

شجاعی ؟ دشمنت کیست ؟

خرد مند ی ؟  برای که  ؟

چشم بر منا فع خود  ندوخته ای ؟

پس د ر پی منافع که می روی ؟

د وستی خوب هستی ،

آیا با مردم خوب هم دوستی می کنی ؟

ا ینک  گوش کن :

ما می دانیم

که د شمن ما یی .  به این علت می خواهیم نا بود ت کنیم .

ولی به ملاحظه ی خد متها ،

و صفت های خوب تو ،

د یوار نیکو انتخاب کرده ایم که تو را بر آن واداریم ،

و با تفنگی اعلاء ، رگباری از گلوله های خوب ،

نثارت می کنیم و د فنت می کنیم .

با یک بیل خوب ، د ر خا کی  مرغوب ....

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 3:55 صبح     |     () نظر
 
گر به خود محکم شوی ….
 

گر به خود محکم شوی ….

موج را از سینهء دریا گسستن می توان

بحر بی پایان به جوی خویش بستن می توان

از نوایی می توان ، یک شهردل در خون نشاند

یک چمن گل ، از نسیمی سینه خستن می توان

می توان جبریل را گنجشک دست آموز کرد

شهپرش با موی آتش دیده بستن می توان

ای سکندر، سلطنت نازکتر از جام جم است

یک جهان آیینه از سنگی شکستن می توان

گر به خود محکم شوی ، سیل بلا انگیز چیست ؟

مثل گوهر، در دل دریا ، نشستن می توان …

من فقیر بی نیازم ، مشربم این است و بس …

مومیایی خواستن نتوان ، شکستن می توان

 

اقبا ل لاهوری

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 3:52 صبح     |     () نظر
 
زمانه ....

زمانه ....

هرآنچه بر سر این شهر خسته می گذرد

شکسته می رسد از راه گسسته می گذرد

خیال خاطر خوش جلوه بال عنقا ییست

کز آسمان سر ما شکسته می گذرد

ازین دیار ازین یادگار آبایی

زمانه بقچه امید بسته می گذرد

نه بانگ مهر نه بوی صداقت است اینجا

محبت از بر ما دست شسته می گذرد

عاصی شهید


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 3:51 صبح     |     () نظر
 
چارلی چاپلین

چارلی چاپلین ، هنرمند بزرگ سینما، فیلم سازی  که در آثارش به انسان ارج نهاد و فساد و تباهی را با طنز به باد انتقاد گرفت ، نامه ای به دخترش جرالدین چاپلین دارد که یکی از با ارزش ترین نوشته ها به شمار می آید . این نوشته سرشار از نکات اخلاقی ، بسیار زیبا و خواندنی است.

 

جرالدین ، دخترم !

از تو دورم ، ولی یک لحظه تصویر تو از دیدگانم دور نمی شود ، تو کجایی ؟

در پاریس روی صحنه تئاتر پر شکوه شانزه لیزه ... ، در نقش ستاره باش ، بدرخش ! اما اگر فریاد تحسین آمیز تماشاگران و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند ، ترا فرصت هوشیاری داد ، بنشین و نامه ام را بخوان .

هنر قبل از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد ، اغلب دو پای او را می شکند ... .


جرالدین دخترم !

پدرت با تو حرف می زند ، شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان ترا فریب دهد . آن شب است که این الماس ، ریسمان نااستوار زیر پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است . روزی که چهره زیبای یک اشراف زاده ترا بفریبد ، آن روز است که بندباز ناشی خواهی بود ، بندبازان ناشی همیشه سقوط می کنند .

از این رو ، دل به زر و زیور مبند . بزرگترین الماس این جهان آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد . اما اگر روزی دل به مردی آفتاب گونه بستی ، با او یک دل باش و به راستی او را دوست بدار.

دخترم ! 

هیچ کس و هیچ چیز را در این جهان نمی توان شایسته این یافت که دختری ناخن پای خود را به خاطرش عریان کند . برهنگی بیماری عصر ماست . به گمان من ، تن تو باید مال کسی باشد که روحش را برای تو عریان کرده است .

جرالدین ، دخترم !

با این پیام نامه ام را به پایان می رسانم :

انسان باش ، زیرا که گرسنه بودن و در فقر مردن ، هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است.

 

برگرفته از سایت فارسی( تبیان )



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/13:: 3:2 صبح     |     () نظر
<   <<   151   152   153   154   155   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
*پرواز روح*
همفکری
EMOZIONANTE
دیار عاشقان
در انتظار آفتاب
حاج آقاشون
به سوی فردا
اگه باحالی بیاتو
ای لاله ی خوشبو
خورشید تابنده عشق
آیینه های ناگهان
(( همیشه با تو ))
حوض سلطون
عاشقان
کانون فرهنگی شهدای شهریار
یا امیر المومنین روحی فداک
پرسه زن بیتوته های خیال
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
.:: بوستان نماز ::.
لنگه کفش
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
عشق و شکوفه های زندگی
فرزانگان امیدوار
تمیشه
***جزین***
همنشین
به وبلاگ بیداران خوش آمدید
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
لیلای بی مجنون
به سوی آینده
عشق سرخ من
نگاهی به اسم او
ایران
آموزه ـ AMOOZEH.IR
و رها می شوم آخر...؟!!
جلوه
بی نشانه
PARSTIN ... MUSIC
رهایی
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
پارمیدای عاشق
دلبری
نظرمن
هو اللطیف
افســـــــــــونگــــر

جاده های مه آلود
جوان ایرانی
hamidsportcars
پوکه(با شهدا باشیم)
عصر پادشاهان
جمعه های انتظار
سپیده خانم
هادرباد شناسی (روستایی در شرق شهرستان بیرجند) HADERBAD SHENASI
بندیر
شقایقهای کالپوش
د نـیـــای جـــوانـی
قلمدون
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
یه گفتگوی رودر رو
پرواز تا یکی شدن
بچه مرشد!
سکوت ابدی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
*تنهایی من*
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خاکستر سرد
شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه
شوالیه سیاه
خندون
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
ای نام توبهترین سر آغاز
هه هه هه.....
سه ثانیه سکوت
►▌ استان قدس ▌ ◄
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.

مهر بر لب زده
نغمه ی عاشقی
امُل جا مونده
هفت خط
محمد جهانی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
ارتش دلاور
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
فانوسهای خاموش
گروه تک تاز
مقاله،پایان نامه،پرو‍ژه،کتاب الکترونیک،تحقیق،جزوه،نمونه سوال و..
سیب سبز
دانشگاه آزاد الیگودرز
فریاد بی صدا
اکبر پایندان
پژواک
تخریبچی ...
عاشقانه
geleh.....
بــــــــــــــهــــــــــــار
****شهرستان بجنورد****
وبلاگ آموزش آرایشگری
یک کلمه حرف حساب
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
«حبیبی حسین»
..:.:.سانازیا..:.:.
+
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
دلدارا
پناه خیال
مجله اینترنتی شهر طلائی
جوک بی ادبی
عاطفانه
آقاشیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
قرآن
دریـــچـــه
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
من بی تو باز هم منم ...
عشق در کائنات
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سروش دل
تنهایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تنهایی افتاب
نمایندگی دوربین های مداربسته
کوسالان
امام مهدی (عج)
@@@گل گندم@@@
سفیر دوستی
کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
کلبه عشق
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
کربلا
جوکستان بی تربیتی
کلبهء ابابیل
وبسایت رسمی مهندس امیر مرتضی سعیدی ایلخچی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جـــیرفـــت زیـبا

سارا احمدی
مهندسی عمران آبادانی توسعه
ققنوس...
حزب الله
««« آنچه شما خواسته اید...»»»
ashegh
طاقانک
تک درخت
تراوشات یک ذهن زیبا
سکوت سبز
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
@@@این نیزبگذرد@@@
بادصبا
ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
راز رسیدن به شادی و سلامتی
معارف _ ادبیات
پوست مو زیبایی
تنهای تنها
آخرین صاحب لوا
جاده مه گرفته
دخترانی بـرتر از فــرشته
دلـتنگـ هشـیگـــــــــی
تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
مستانه
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
ناز آهو
گیسو کمند
جــــــــــــــــوک نـــــــت
عکس سرا- فقط عکس
عکس های عاشقانه
حقوق دانشگاه پیام نور ایلام
تیشه های اشک
فقط خدا رو عشقه
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
آزاد
ارمغان تنهایی
فقط عشقو لانه ها وارید شوند(منامن)
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
علی پیشتاز
تنهاترم
محمدمبین احسانی نیا
یادداشتهای فانوس
دوست یابی و ویژگی های دوست
کد تقلب و ترینر بازی ها
ستاره سهیل
داستان های جذاب و خواندنی
عاشقانه
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
یادداشتهای من
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
سرافرازان
*bad boy*
سرزمین رویا
برای اولین بار ...
خاطرات و دل نوشته های دو عاشق
چون میگذرد غمی نیست
بازگشت نیما
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
سایه سیاه
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
بچه های خدایی
مرام و معرفت
خوش آمدید
The best of the best
بوستان گل و دوستان
صفیر چشم انداز ایران
من.تو.خدا
۞ آموزش برنامه نویسی ۞
شبستان
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
یامهدی
تنها هنر
دل نوشته
صوفی نامه
har an che az del barayad
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
شجره طیّبه

دانلود هر چی بخوایی...
نور
Dark Future
مجله مدیران
S&N 0511
**عاشقانه ها**
پنجره چهارمی ها
AminA
نسیم یاران
تبیان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
اندکی صبر سحر نزدیک است....
ابهر شهر خانه های سفید
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
جزتو
ترخون
عشق پنهان
@@@باران@@@
شروق
Manna
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
پرسش مهر 8
دریایی از غم
طره آشفتگی
...ترنم...
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
کرمان

عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
قمه‏زنی سنت یا بدعت؟
سلام
عطش
حضرت فاطمه(س)
♀ ㋡ JusT fOr fuN ㋡ ♀
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
آرشیو یادداشت‌ها
دینی
گلچینی از جغرافیای طبیعی و تاریخی افغانستان
آثارتأریخی افغانستان
گلچینی از تاریخ جهان و افغانستان
میراث گرانبهای گذ شتگان چراغی است برآیند گان
کابل و ولایات افغاانستان عزیز
زبان شرین پارسی
وازه نامهء هم زبانان
ادبیات و هنر
پرواز خیال
شعر و ادب
اى الهه عشق مادر!
عاشقانه ها
موزیک و اشعار آهنگهای بهترین اوازخوان افغان احمد ظاهر و دیگران
سیاسی
جامعه شناسی -مردم شناسی
دانستنیهای جالب
طب ورزش صحت وسلامتی
مسائل جنسی خانه و خانواده
آموزش زیبایی
روانشناسی
طب سنتی و نسخه های پزشکی با گیاهان دارویی
غذا موادغذائی و اشامیدنیها
خواص میوه ها و سبزیجات
اخبار
زندگینا مه
داستانهای کوتاه و آموزنده
نجوم فضا وفضانورد ی
کمپیوتر انترنیت و وب نویسی
لطیفه ها اندرز ها و پیامهای کوتاه خواندنی و عالی
طنز
تقویم هجری شمسی اوج درایت فرهنگی ما
سرگرمی ها
معرفی کتاب
تصویر عکس ویدئو فلم
بهترین های خط
جالبترین کارتونها
طالع بیی
یادداشتها
قوانین خواب و رویا وتعبیرخواب
تبریکی و تسلیت
داغ غربت
علمی
تاریخی و اجتماعی
خانهء مشترک ما زمین
اشعار میهنی رزمی و سیاسی
هوا و هوانوردی
آموزش و پرورش
معانی اصطلاحات و تعاریف
دنیای عجاء‏بات