پرنده
عجب پرنده شدم روزگار کشت مرا
که بی وفایی عشق و بهار کشت مرا
شکسته بال بیافتاده دردل صحرا
که طعم سوزش ودرد وشرار کشت مرا
بسان پیکرحسی که ریشه ریشه شود
لبان خنجر تیز، آشکار کشت مرا
عجب پرنده ام از جان جان جدا مانده
که مستی های تنو زلف یار کشت مرا
همان پرنده که بعد ازجهان از پرواز
دو چشم ظالمی صیاد وار کشت مرا
من آن پرنده که پرواز سرزمین منست
که بی نهایت ره، آشکار کشت مرا
دراین جهان پر از خط و خال نیرنگی
فریب و بازی نقش و نگار کشت مرا
اگرچه زاده بلخم و شهر وند جهان
لبان شرابی از قندها کشت مرا
کلمات کلیدی:
بالا بکش تصویر را!
باور نکن زاهد تو را درعاشقی داور شود
یا محتسب با خنجرش آید تو را دلبر شود
هرگز مجو ای مهربان! از مسلک آهنگران
غیر از دمِ داس و تبر یا تیشه ای در سر شود
ای شهپر عشق و وفا، انگیزه ی آب بقا
برخیز تدبیری نما، تا بودنت باور شود
بزدا غبار بیشه را، خار و خس بی ریشه را
صیقل بده اندیشه را تا دل تو را رهبر شود
جان تو جانان آورد، پاکیزه دامان آورد
این دود این خمپاره ها یک روز خاکستر شود
ای هم صدای بی خبر! بی تو نمی ماند اثر
از نسل اولاد بشر ، حتی اگر محشر شود
برهم بزن تقدیر را، این کاتب تحریر را
بالا بکش تصویر را تا حرف واضح تر شود
یا دم بزن از جانِ من یا تازه کن ایمان من
شوری بزن برجان من از دل نهالی بر شود
***
باور نکن این باد ها فصلِ بهار آورده است
یا رعد مَشکِ آب را برسبزه زار آورده است
پنداشتی ای آشنا! این طبل و این سرنا مگر
با این صدای زیر و بم، پیمانِ یار آورده است؟
این دلقکِ جادوگری، پشتِ نقابِ دلبری
با حیله و افسونگری، موجِ شرار آورده است
کلمات کلیدی:
کلمات کلیدی:
به آرزوی دیدنت
تا خود آسمون میرم
ابرها رو آتیش میزنم
چشمهای ماه رو میگیرم
تو شعله های عطر تو
خورشید رو پرپر میکنم
میون پرسههای شب
عشقت رو باور میکنم
دستت رو میگیرم، بمون
من بی تو میمیرم، بمون
دستت رو میگیرم، بمون
من بی تو میمیرم، بمون
هنوز تو آینهی چشات
شرم گلهای مریمه
با تو حریــــم لحظهها
غرق از نسیم و شبنمه
نـــــــــــــگاه ناز تو مثل
یک معبد مقدســــــــــه
تو که نباشی عشق من
دنیــــــا به آخر می رسه
دستت رو میگیرم، بمون
من بی تو میمیرم، بمون
دستت رو میگیرم، بمون
من بی تو میمیرم، بمون
کلمات کلیدی:
غروب عاشقان
غروب عاشقان پر از بیت های طولانی است،
رنگ آرزوهای تنها یی است،
شوق لحظه های بی تابی است،
غروب عاشقان،قیمت صبر چشمه های تابستان،
فریاد سنگین سکوت کوهستان،
بهای عطر پاک هوای بارانی است،
غروب عاشقان، سرود برگ های پاییزی است،
راز جاودانی مهربانی است،
بی قراری عهد های پنهانی است،
غروب عاشقان ،مثل نوازش آفتاب،
مثل چشمک ستاره،
مثل لبخند شکوفه،
تکراری است.
مینا
23/8/87
کلمات کلیدی:
کاش میشد
کاش می شد سه چیز را از کودکان یاد بگیریم: بی دلیل شاد بودن و پای کوبیدن* همیشه سرگرم کار بودن و بیهوده ننشستن* حق و خواسته خود را با تمام وجود خواستن و فریاد زدن
کلمات کلیدی:
روزی که آسمون عاشق شد،
خورشید رو مهمون کرد،
توی باغچ? دلش ستاره کاشت،
رویاشو رنگ آبی زد،
غم هاشو رنگ سایه زد،
نفس پاک نسیم رو تن دریا ریخت ،
تو نگاه دریا آسمون عشقشو دید و خندید،
آسمون عاشق عاشق شدنه،
مظهر صداقته،
چشم? سخاوته .
مینا
5/8/78
کلمات کلیدی:
سید ضیاء الحق سخا
کوهست و کوه و کوه، ولی کوهکن کم است
تیشه به دست هست، ولی تیشه زن کم است
دنیا به لحظه های ضعیــــــــفی رسیده است
عالم پُــر از شُغاد شده ، تهَـمـــتن کم است
از بس که خاک ، آب ِ عَفـــَــن نوش کرده است
چیزی که بوی گل بدهد درچمن ، کم است
از ابن مُــلجم است ویا از ابولولوست –
- بویی ، ولی شمیم اویس ِ قــَرَن کم است
آیینه هم به حال خودش گریه میکند
از بسکه جامه ی که بزیبد به تن ، کم است
تنها عنایـــــتی که همه راضی ایم ازان
عقل است،چون نگفته کسی : سهم من کم است!
***
گفتم که : زنده ها چقدر صف کشیده اند ؟!
خندیدمرده ی که : عزیزم ! کفن کم است
کلمات کلیدی:
در افــــــــق فــــاجعـــــــه |
شبگیرپولادیان |
سروده ی 14 |
وقتی از پهنهء سربینهء شب
ادامه دارد... |
کلمات کلیدی:
غـــمــش |
فرشته ضــــــیایی |
|
به چشم باغ همان یک خیال ماند و غمش شکوفه بودی و رفتی نهال ماند و غمش برای ذهن تهی گشته از حقــــــــــایق تو دهان بسته و صد ها سوال ماند و غمش درون سینه قفس در قـــفس اسارت وبس پرنده گوشه گکی با دو بال ماند و غمـش تو که نساختی جانم خراب میــــــــــکردی میان بودن وگشتن مــــــحال ماند وغمش |
کلمات کلیدی: