بعثت پیامبر ( ص ) و حضرتعلى ( ع )
شکى نیست که سبقت در کارهاى خیر نوعى امتیاز و فضیلت است . و خداوند
در آیات بسیارى بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر یکدیگر
( 7 )دعوت فرمودهاست .
از فضایل حضرتعلى ( ع ) است که او نخستین فرد ایمان آورنده به
پیامبر ( ص ) باشند . ابنابىالحدید در این باره مىگوید :
بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه " معتزله " اختلافى
نیست که علىبنابیطالب نخستین فردى است که به اسلام ایمان آورده
و پیامبر خدا را تایید کردهاست .
حضرتعلى ( ع ) نخستین یاور پیامبر ( ص )
پس از وحى خدا و برگزیده شدن حضرتمحمد ( ص ) به پیامبرى و سه سال
دعوت مخفیانه ، سرانجام پیک وحى فرا رسید و فرمان دعوت همگانى دادهشد .
در این میان تنها حضرتعلى ( ع ) مجرى طرحهاى پیامبر ( ص ) در دعوت
الهیش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتى بود که وى براى آشناکردن
خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد .
در همین ضیافت پیامبر ( ص ) از حاضران سؤوال کرد : چه کسى از شما مرا
در این راه کمک مىکند تا برادر و وصى و نماینده من در میان شما باشد ؟
فقط على ( ع ) پاسخ داد : اى پیامبر خدا ! من تو را در این راه یارى مىکنم
پیامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنیدن همان جواب فرمود :
اى خویشاوندان و بستگان من ، بدانید که على ( ع ) برادر و وصى و خلیفه پس
از من در میان شماست .
از افتخارات دیگر حضرت على ( ع ) این است که با شجاعت کامل براى خنثى
کردن توطئه مشرکان مبنى بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ایشان خوابید و
زمینه هجرت پیامبر ( ص ) را آماده ساخت .
حضرتعلى ( ع ) بعد از هجرت
بعد از هجرت حضرتعلى ( ع ) و پیامبر ( ص ) به مدینه دو نمونه از
فضایل على ( ع ) را بیان مىنمائیم :
1 - جانبازى و فداکارى در میدان جهاد :
حضور وى در 26 غزوه از 27 غزوه پیامبر ( ص ) و شرکت در سریههاى مختلف
از افتخارات و فضایل آن حضرت است .
2 - ضبط و کتابت وحى ( قرآن )
کتابت وحى و تنظیم بسیارى از اسناد تاریخى و سیاسى و نوشتن نامههاى تبلیغى
و دعوتى از کارهاى حساس و پرارج امام ( ع ) بود . ایشان آیات قرآن چه
مکى و چه مدنى ، را ضبط مىکرد . به همین علت است که وى را از کاتبان وحى
و حافظان قرآن به شمار مىآورند .
در این دوران بود که پیامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادرى مسلمانان را صادر
فرمود و با حضرتعلى ( ع ) پیمان برادرى و اخوت بست و به حضرتعلى ( ع )
فرمود :
" تو برادر من در این جهان و سراى دیگر هستى . به خدایى که مرا به حق
برانگیختهاست ...
تو را به برادرى خود انتخاب مىکنم ، اخوتى که دامنه آن هر دو جهان
( 8 )را فرا گیرد . "
حضرتعلى ( ع ) داماد رسولاکرم ( ص )
عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئیس قبیله اوس دریافتند جز
على ( ع ) کسى شایستگى زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامى که على ( ع )
در میان نخلهاى باغ یکى از انصار مشغول آبیارى بود موضوع را با ایشان
در میان نهادند و ایشان فرمود :
دختر پیامبر ( ص ) مورد میل و علاقه من است . و به سوى خانه رسول به
راه افتاد .
وقتى به حضور رسولاکرم ( ص ) رسید ، عظمت محضر پیامبر ( ص ) مانع از
آن شد که سخنى بگوید ، تا اینکه رسولاکرم ( ص ) علت رجوع ایشان را جویا
شد و حضرتعلى ( ع ) با تکیه به فضایل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام
فرمود :
" آیا صلاح مىدانید که فاطمه را در عقد من درآورید ؟ "
پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادى رسول اکرم ( ص )
نائل آمدند .
غدیر خم
پیامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرین سال عمر پربرکتش در
راه برگشت در محلى به نام غدیرخم در نزدیکى جحفه دستور توقف داد ، زیرا
پیک وحى فرمان دادهبود که پیامبر ( ص ) باید رسالتش را به اتمام
( 9 )برساند .
پس از نماز ظهر پیامبر ( ص ) بر بالاى منبرى از جهاز شتران رفت و
فرمود :
" اى مردم ! نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان
شما بروم درباره من چه فکر مىکنید ؟ "
مردم گفتند : " گواهى مىدهیم که تو آیین خدا را تبلیغ مىکردى "
پیامبر فرمود : " آیا شما گواهى نمىدهید که جز خداى یگانه ، خدایى نیست
و محمد بنده خدا و پیامبر اوست ؟ "
مردم گفتند : " آرى ، گواهى مىدهیم . "
سپس پیامبر ( ص ) دست حضرتعلى ( ع ) را بالا گرفت و فرمود :
" اى مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کیست ؟ "
مردم گفتند : " خداوند و پیامبر او بهتر مىدانند . "
سپس پیامبر فرموند :
" اى مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم ، على هم مولا و رهبر اوست . "
و این جمله را سه بار تکرار فرمودند .
بعد مردم این انتخاب را به حضرتعلى ( ع ) تبریک گفتند و با وى بیعت
نمودند .
حضرتعلى ( ع ) بعد از رحلت رسولاکرم ( ص )
پس از رحلت رسولاکرم ( ص ) به علت شرایط خاصى که بوجود آمدهبود ،
حضرتعلى ( ع ) از صحنه اجتماع کناره گرفت و سکوت اختیار کرد.
نه در جهادى شرکت مىکرد و نه در اجتماع به طور رسمى سخن مىگفت . شمشیر
در نیام کرد و به وظایف فردى و سازندگى افراد مىپرداخت .
فعالیتهاى امام در این دوران به طور خلاصه اینگونه است :
1 - عبادت خدا آنهم در شان حضرت على ( ع )
2 - تفسیر قرآن و حل مسائل دینى و فتواى حکم حوادثى که در طول 23 سال
زندگى پیامبر ( ص ) مشابه نداشت .
3 - پاسخ به پرسشهاى دانشمندان ملل و شهرهاى دیگر .
4 - بیان حکم بسیارى از رویدادهاى نوظهور که در اسلام سابقه نداشت .
5 - حل مسائل هنگامى که دستگاه خلافت در مسائل سیاسى و پارهاى از مشکلات
با بنبست روبرو مىشد .
6 - تربیت و پرورش گروهى که از ضمیر پاک و روح آماده ، براى سیر و سلوک
برخوردار هستند .
7 - کار و کوشش براى تامین زندگى بسیارى از بینوایان و درماندگان تا آنجا
که با دست خویش باغ احداث مىکرد و قنات استخراج مىنمود و سپس آنها را
در راه خدا وقف مىنمود .
خلافت حضرتعلى ( ع )
در زمان خلافت حضرتعلى ( ع ) جنگهاى فراوانى رخ داد از جمله صفین ، جمل
و نهروان که هر یک پیامدهاى خاصى به دنبال داشت .
کلمات کلیدی:
تمام انسانها در زندگى خویش از فراز و نشیب برخوردارند و با مشکلات
مختلفى مواجهند .افراد معمولا در برخورد با مشکل دچار ضعف و ناتوانى مىگردند
و سعى مىکنند با کمک و راهنمایى درد آشنایان خود را از مهلکه نجات
دهند و با یافتن " الگوها " در هر زمینهاى ، و سپس تبعیت از آن ، وظایف
خویشتن را بخوبى انجام دهند و مشکلات و دردهاى خویش را تسکین بخشند .
یکى از این اسوهها پیامبراکرم ( ص ) است که قرآن مجید هم این حضرت را
( 1 ) به همین نام معرفى مىفرماید .
بجز رسول خدا ( ص ) اگر به دنبال " الگوى " دیگر و جانشین براى آن حضرت
باشیم ، به پیشواى بزرگى همچون مولاى متقیان حضرتعلى ( ع ) خواهیم رسید ،
و چه زیباست که براى پذیرش اخلاق و رفتار حسنه ایشان ، زندگى پر فراز و
نشیب و سراسر شگفتى آن حضرت را مرور کنیم .
کیفیت ولادت
حضرتعلى ( ع ) نخستین فرزند خانواده هاشمى است که پدر و مادر او هر دو
فرزند هاشماند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف
است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف مىباشد .
خاندان هاشمى از لحاخ فضائل اخلاقى و صفات عالیه انسانى در قبیله قریش و
این طایفه در طوایف عرب ، زبانزد خاص و عام بودهاست .
فتوت ، مروت ، شجاعت و بسیارى از فضایل دیگر اختصاص به بنىهاشم داشته
است . یک از این فضیلتها در مرتبه عالى در وجود مبارک حضرتعلى ( ع )
موجود بودهاست .
فاطمه دختر اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و
خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت :
" خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهایى که از طرف تو نازل شدهاند
و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم .
پرودگارا ! به پاس احترام کسى که این خانه را ساخت ، و به حق
( 2 ) " کودکى که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما !
لحظهاى نگذشت که دیوار جنوب شرقى کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و
یزید بن تعف شکافتهشد . فاطمه وارد کعبه شد ، و دیوار به هم پیوست .
فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتى مهمان خدا بود . و نوزاد خویش
سه روز پس از سیزدهم رجب سىام عام الفیل فاطمه ( 3 ) را به دنیا آورد .
دختر اسد از همان شکاف دیوار که دوباره گشوده شدهبود بیرون آمد و گفت :
( 4 )" پیامى از غیب شنیدم که نامش را " على " بگذار . "
دوران کودکى
حضرتعلى ( ع ) تا سه سالگى نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که
خداوند مىخواست ایشان به کمالات بیشترى نائل آید ، پیامبر اکرم ( ص )
وى را از بدو تولد تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد .
تا آنکه ، خشکسالى عجیبى در مکه واقع شد . ابوطالب عموى پیامبر ، با چند
فرزند با هزینه سنگین زندگى روبرو شد . رسولاکرم ( ص ) با مشورت عموى خود
عباس توافق کردند که هر یک از آنان فرزندى از ابوطالب را به نزد خود
ببرند تا گشایشى در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پیامبر ( ص ) ،
( 5 ) على ( ع ) را به خانه خود بردند .
به این طریق حضرتعلى ( ع ) به طور کامل در کنار پیامبر قرار گرفت .
على ( ع ) آنچنان با پیامبر ( ص ) همراه بود ، حتى هرگاه پیامبر از شهر
( 6 )خارج مىشد و به کوه و بیابان مىرفت او را نیز همراه خود مىبرد .
بعثت پیامبر ( ص ) و حضرتعلى ( ع )
شکى نیست که سبقت در کارهاى خیر نوعى امتیاز و فضیلت است . و خداوند
در آیات بسیارى بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر یکدیگر
( 7 )دعوت فرمودهاست .
از فضایل حضرتعلى ( ع ) است که او نخستین فرد ایمان آورنده به
پیامبر ( ص ) باشند . ابنابىالحدید در این باره مىگوید :
بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه " معتزله " اختلافى
نیست که علىبنابیطالب نخستین فردى است که به اسلام ایمان آورده
و پیامبر خدا را تایید کردهاست .
حضرتعلى ( ع ) نخستین یاور پیامبر ( ص )
پس از وحى خدا و برگزیده شدن حضرتمحمد ( ص ) به پیامبرى و سه سال
دعوت مخفیانه ، سرانجام پیک وحى فرا رسید و فرمان دعوت همگانى دادهشد .
در این میان تنها حضرتعلى ( ع ) مجرى طرحهاى پیامبر ( ص ) در دعوت
الهیش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتى بود که وى براى آشناکردن
خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد .
در همین ضیافت پیامبر ( ص ) از حاضران سؤوال کرد : چه کسى از شما مرا
در این راه کمک مىکند تا برادر و وصى و نماینده من در میان شما باشد ؟
فقط على ( ع ) پاسخ داد : اى پیامبر خدا ! من تو را در این راه یارى مىکنم
پیامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنیدن همان جواب فرمود :
اى خویشاوندان و بستگان من ، بدانید که على ( ع ) برادر و وصى و خلیفه پس
از من در میان شماست .
از افتخارات دیگر حضرت على ( ع ) این است که با شجاعت کامل براى خنثى
کردن توطئه مشرکان مبنى بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ایشان خوابید و
زمینه هجرت پیامبر ( ص ) را آماده ساخت .
کلمات کلیدی:
چشم بیمار
من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم
غم دلدار فکنده است بجانم شررى کـــه بـــجــــان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید برویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جــــامــه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم خــــرقــــه پیــــر خـــراباتى و هشیار شدم
واعـــظ شهــر کــه از پند خود آزارم داد از دم رنــــد مــــىآلــــوده مــــَددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم
منبع :موسسه تنظیم نشر وآثار امام خمینی رحمت الله علیه
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می دهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است ، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است .
درد دل آدمی را بیدار می کند ، روح را صفا می دهد ، غرور و خود خواهی را نابود می کند. نخوت و فراموشی را از بین می برد ، انسان را متوجه وجود خود می کند .
انسان گاهگاهی خود را فراموش می کند ، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است ، فراموش می کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت می کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود ، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود ، به پیش می تازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. اما درد آدمی را به خود می آورد ، حقیقت وجود او را به آدمی می فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می کند و دست از غرور کبریایی برمی دارد ، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می فهمد و آن را توجه نمی کند .
خدایا تو را شکر می کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم .
خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است .
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است .
خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد .
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .
خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق وبرق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند .
خدایا من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم . به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم .
ای حیات با تو وداع می کنم با همه زیباییهایت ، با همه مظاهر جلال و جبروت ، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها ، با همه وجود وداع می کنم . با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم. ای پاهای من ، می دانم شما چابکید، می دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید ، می دانم فداکارید ، می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آئید ، اما من آرزوئی بزرگتر دارم ، من می خواهم که شما به بلندی طبع بلندم ، به حرکت در آئید ، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید ، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید . این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها ونقشه ها وامیدها ومسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید .ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید . شما سالهای دراز به من خدمت کرده اید ، از شما می خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید . ای پاهای من سریع وتوانا باشید ، ای دستهای من قوی ودقیق باشید ، ای چشمان من تیزبین وهوشیار باشید ، ای قلب من ، این لحظات آخرین را تحمل کن ، ای نفس ، مرا ضعیف وذلیل مگذار ، چند لحظه بیشتر با قدرت واراده صبور وتوانا باش. به شما قول می دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق وابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید وتلافی این عمر خسته کننده واین لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید،آرامشی ابدی.دیگر شما را زحمت نخواهم داد.دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد.دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس ،لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.
خدایا! وجودم اشک شده ، همه وجودم از اشک می جوشد ، می لرزد ، می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم واز وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان وفداکاری از آن سرچشمه بگیرد .
خدایا تو را شکر می کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدائی رسید.
والسلام
منبع گزارش: تبیان
کلمات کلیدی:
قصیده طیبه در مدح و ستایش حضرت صدیقه طاهره زهرا علیها السلام
مهدى الهى قمشهاى
به برج معرفت، گردون درخشان اخترى دارد
به جیب خود سپهر عشق تابان گوهرى دارد
به باغ وحى و بستان نبوت گلبنى باشد
که آن گلبن هزاران باغ گل در هر پرى دارد
به بستان ولایت تازه سرو قامتى یابى
که آن قامت چو غوغاى قیامت محشرى دارد
به چشم از کحل ادراک حقایق سرمهاى بینش
به گوش از گوشوار علم و ایمان گوهرى دارد
فلک زان حلقه گیسوى مشکین چنبرى گیرد
ملک زان نرگس شهلاى رضوان ساغرى دارد
از آن مشکین دو گیسو لیلة القدر آیتى باشد
و ز آن خندان لب لعل، آب حیوان مظهرى دارد
زمین هر محفل از اشراق رویش شاهدى بیند
فلک هر جانب از انوار حسنش اخترى دارد،
جحیم از قهر او بر دشمنانش شعله افزوزد
بهشت از لطف او بر دوستانش کوثرى دارد
وقارش بر قد و بالاى عصمت زیورى بندد
شکوهش بر سر از سلطان عزت افسرى دارد
به بر از اطلس زیباى جنت حلهاى دیبا
به سر از فاق لولاک نبوت معجرى دارد
در آفاق حقیقت اخترش را بهترین طالع
که چون شاه ولایت شام وصلش همسرى دارد
سزد گر آفتاب و مه ز مهرش رخ بیفروزد،
که در جیب فلک رفعت، شبیر و شبرى دارد
امیر دین از آن برج ولاى آسمان رفعت
به از مه، یازده تا بنده مهر انورى دارد
حسن خلق و حسین افسر على قدر و محمد فر
که او چون شاه صادق ماه مذهب، جعفرى دارد
دگر موسى کاظم پس على فرزند دلبندش
که در ملک رضا آن والى حق کشورى دارد
دگر سلطان تقوى خسرو یکتا تقى دیگر
نقى پاک جان، آن کو حسن فر عسکرى دارد
دگر غوث زمان قطب جهان آن معنى قرآن،
امام انس و جان قائم ولى داورى دارد،
بلى دخت پیمبر طهر اطهر شافع محشر
به طالع یازده رخشنده ماه و اخترى دارد
ز غوغاى قیامت کى هراسد شیعه پاکش
که چونان عصمت کبرى شفیع محشرى دارد
عجب نبود الهى را گرایمن باشد از دوزخ
که از مهرش دلى روشن چو مهر خاورى دارد
منبع: سایت شهید آوینی
کلمات کلیدی:
فتوای دارالافتاء در الازهر
بسم الله ، والحمد لله، والصلاة والسلام علی رسول الله ، وبعد: بهائیت یک فرقه و گروه مرتد از اسلام است، درست نیست که به آن ایمان آورد و با آنها مشارکت نمود و نسبت به ایجاد جمعیتها و مؤسساتی که ایجاد می کنند نباید بی تفاوت بود و چشم پوشید. این به آن سبب است که آنها بر اساس عقیده به حلول و تشریع غیر از آنچه خداوند نازل کرده و ادعای نبوت و حتی ادعای الوهیت به وجود آمده اند لذا مجمع بحثهای اسلامی در زمان شیخ جاد الحق این فتوی را صادر و مجمع کنونی نیز آن را تأیید می نماید.
علی جاد الحق _ رحمه الله _ رئیس قبلی الازهر می گوید: بابیه و بهائیه فکری است که از اختلاط فلسفه ها و دینهای متعدد به وجود آمده و در آن چیز تازه ای وجود ندارد که امت اسلامی برای اصلاح حال و وضع خویش در همه مسائل به آن احتیاج داشته باشد بلکه در واقع چیزی است که برای خدمت کردن به صهیونیسم و استعمار شکل گرفته است و مجموعه افکار و یک دین ساختگی است که امت با آن آزمایش می شود و به نام دین اعلان جنگ بر علیه اسلام است.
کلمات کلیدی:
مجنون به روایت گرانی | چهارشنبه 29 خرداد 1387 ساعت 8:54 صبح |
تور به خدا اسم من روبه اسم شاعر بگذارید بماند بعد اگر خواستید آن را این ور وآن ور ببرید محسن فینی زاده گفتم که ای پسر جان ، در حال خوب مستی مجنون به ره ندیدی، در حال می پرستی گفتا خیال خامت، مجنون کجاشنیدی رفتند همه پی کار، در سالروز مستی گفتم چرا ز لیلی، بی میل گشته ای نیک گفتا که شرط کرده، نه حال من ز سستی گفتم که شرط اوچیست؟ تا من کنم دوایش گفتا که بچه ای تو، رو در کنار دستی گفتم بگو عزیزیم، لااقل شنیدم اورا گفتا 3شرط سخت است، شرط وصال مستی اول یه دانه خانه، در شهر خوب تهران دوم نوید مهراست، بر سال های هستی سوم یه کار خوب است، در حد خانواده شاید که یار بینی، بعد هزار دستی گفتم که خوب باشد، تا تو روی بمیری اینکه چرا نشستی، ای ننگ و نام هستی در باب خانه خوب، در شهر بی نشانم متری سه دویست است، در کوره راه هستی مهرش که سکه ای است، در دم به قیمت خون صد پول خون جنگی، خواهد زوال سستی اینها همه که خوب است، مرد سه شغله بدتر پارتی که تو نداری، در کار راه مستی اینک برو عزیزم، نامه بده به جانان گو میل من نباشد، بر سوت و سار مستی ای لیلی جهانی، رو سوی بخت خود حال تا به ابد بمانی، در چهار راه هستی | |
کلمات کلیدی:
آیا من یک مسلمانم؟ | جمعه 31 خرداد 1387 ساعت 8:50 عصر |
محسن فینی زاده پرسیدم همین! نگفتم که مسلمان نیستی که به تو برخورد، تومسلمانی فقط نماز مغرب و عشا را ساعت 12 شب می خوانی، ظهر نمازت را ساعت 6 یا 7 ، صبحها هم قضا می شود ، «مگر مسلمان بودن به نماز خواندن است» صدقه هم نمی دهی! ،انفاق کیلویی چند است؟ ، چشمش کور می رفت کار می کرد مثل من پول دار می شد، اصلا مثل من که کار کردم این همه ثروت بدست آورده ام. «خدا که بی حساب به کسی نمی دهد.» غیبت وتهمت هم بازگویی حقایق است، باور کن همه اینها را جلویش هم می گوییم، دروغ را هم همه می گویند اگر قرار باشد برای دروغ گفتند کسی جهنم برود باید تمام دنیا بروند جهنم. محرم و رمضان اهل اسلام هستم یعنی نماز وروزام درست است. فدایی اهلبیت هستم، کار درست می شوم. نماز جمعه، وقت ندارم. حج وزیارت هم برای دوران پیری است که بی کار هستی، حج من زن و بچه ام است که برود کیش و شمال. مسجد محل هم برای ختم و استشهاد رفته ها از مسجدی ها خوشم نمی آید. پارتی بازی ورشوه هم عمومی شده ، اگر تو هم به آن کار نداشته باشی نمی شود. پارتی بازیکه معرفی نیرو های کارآمد است ، که کارآمودی شان را از اینکه با ما فامیل هستند به ارث برده اند رشوه هم حق زحمه است، امروزه من به این عنوان رشوه می گیرم، فردا باید همین را به کس دیگری بدهم، چرخه اقتصاد می گردد. حالا باز هم بگو من مسلمان نیستم | |
کلمات کلیدی:
بیایید از امروز با ور کنیم خدایی داریم | چهارشنبه 5 تیر 1387 ساعت 2:30 عصر |
محسن فینی زاده-مطلب برگزیده پارسی بلاگ تا می خواهیم این گونه بروم؟ تا کی؟ تا کجا؟ باید مانند فرعون در وسط نیل گیر کنیم تا بفهمیم خدایی داریم، مگر نمی شود بدون پرنده قطع، قطع شده و یا آتش سرد شده یا عصاء، اژدها شده فهمید خدا هست، مرده زنده نشود، ماه به دو نیم نشود، دست نورانی نشود، یعنی خدایی نیست، تمام شد آن دوران که این گونه وجود خدا اثبات می شد. دیگر چگونه حجت بر من شما تمام شود تا بفهمیم خدایی هست، حساب وکتابی در کارهست تا کی می خواهیم کج راه را طی کنیم و به روی خودمان نیاوریم هی این ور یا آن ور دنبال هوای نفسمان باشیم تا به سختی می خوریم به یاد خدا بیفتیم خجالت را برای همین وقت ها گذاشته اند دیگر. آیه قرآن را شنیده ای که مضمونش این بود: چون به سختی می رسند به یاد ما می افتند مانند کسی که در دریا به خوفی می رسد و چون به ساحل به سلامت روند دوباره همانند جالب آن که در ادامه اش می فرمود : گمان می کنند دیگر به خوف نمی رسند چند بار تا به حال در سختی ها رفته ای مسجد، هئیت، زیارت چند بار بخاطرکنکور، زن گرفتن، بدهکاری، کارو... نزر کرده ایم . نمی گویم در سختی ها به یاد خدا نباش ولی بگو وقت خوش هایت کجاهستی در سختی ها پی خدا می گردی در خوشی ها پی چه کسی هستی می شود در خوبیهایمان هم خدا، خدا کنیم اصلا یک بار برویم در خانه خدا به او بگوییم دوستت دارم برای اینکه خدای من هستی یاد صحبت های آن آقا بزرگوارا افتادم که می فرمود:«رفقا بیایید از امروز باور کنیم خدایی داریم» شاید این راه حل این زندگی یک نواخت کار، خوردن و خوابیدن باشد، شاید شاید این همان نسیم خوش زندگی مان باشد تا آدم شویم با همین نسیم بیدار شویم شاید هم تا نمیریم بیدار نشویم در جهنم تازه بفهمیم خدایی هست یکی می گفت می دانی تفاوت ما ومرده شور چیست ؟ گفتم: خوب بگو گفت: مرده شور مرده را باور دارد! گفت: یعنی چه؟ گفت: اگربه ما بگویند آیا مرده می تواند کاری بکند؟ . می گوییم: نه ولی وقتی از ما بخواهند شب در کنار مرده بخوابیم قبول نمی کنیم اما مرده شور این گونه نیست او هم می گوید مرده هیچ کاری نمی تواند بکند و هم حاضر است کنار او بخوابد شاید با مرده درد دل نیز بکند چون به این حرف یقین دارد می دانی این را برای چه به من گفت؟ گفت تا بفهمم چرا مایی که قبول داریم خدا بزرگتر است و خودمان کوچک هستیم باز هم گناه می کنیم بیا بفهمیم |
کلمات کلیدی:
یکی از این پنجره ها رو به دریا و زیبایی ها باز میشود و پنجره ی دیگر رو به کویر خشک و سوزان و بی آب و علف نا امیدی .
اگر از پنجره ی اول به بیرون نگاه کنی خود را سوار بر کشتی می بینی که به سوی مقصد در
حرکت است و اگر از پنجره ی دیگر به تماشا بنشینی ، خواهی دید که سوار بر شتری هستی و
در بیابانی بی آب و علف سرکردان ، بی آنکه به مقصد برسی .
پس زندگی را از آن پنجره ای ببین که آن را به تو زیباتر نشان می دهد .
زندگی کن و افسار آن را در دست بگیر تا زندگی بر تو چیره نشود ...
» عاطفه
»
کلمات کلیدی: