خطر طرد شدگی در همه روابط انسانی وجود دارد. معمولا این مساله در سال های تحصیل پیش می اید. مخرب ترین نوع طرد شدن زمانی اتفاق می افتد که یک کودک از سوی والدین خود طرد شود. این زخم در سه موقعیت ویژه به وجود می آید. اول این که کودک در همان دوران بارداری ناخواسته باشد. یعنی مادر ممکن است طفلی را در رحم خود حمل کند که واقعا نمی خواهد. شاید چیزی به زبان نیاورد اما این احساس در قلب او وجود دارد. چنین کودکی ممکن است با روح طرد شدگی متولد شود.
موقعیت دوم زمانی است که والدین کودک محبت خود را عملا به او نشان نمی دهند. کودکی که اظهار علاقه و محبت عملی کمتری از والدین خود ببیند، تبدیل به کودکی مطرود خواهد شد. ممکن است والدین کودک خود را دوست داشته باشند اما گاهی نمی دانند چگونه به او ابراز محبت کنند. اگر با خیای از کودکان امروزی تند و سرکش و شاید خاطی و منحرف صحبت کنید به شما خواهند گفت: پدر و مادر برای ما لباس و هزینه زندگی فراهم کردند. برایمان ماشین خریدند و اجازه ر فتن به شنا دادند. اما هیچ وقت قوت خود را به ما ندادند. اغلب اوقات در این موارد مادر هم که امروزه مسئولیت های جدید بسیاری بر دوش دارد ممکن است نتواند محبتی را که بی دریغ در حق کودک خود روا میداشت نثار او نماید. در چنین حالتی کودک طرد شدگی مضاعفی را تجربه می کند. هم از سوی پدر و هم از سوی مادر.

سومین وضعیت به وجود آورنده پدیده طرد شدگی هنگامی است که کودک شاهد ابراز محبت نابرابر نسبت به خود است.حال چه این امر عمدی باشد و چه غیر عمدی. خانواده ای را در نظر بگیرید که سه فرزند دارد. فرزند اول باهوش است و پاسخ هر سوالی را می داند و به عنوان فرزند اول از ارشدیت طبیعی خود لذت می برد. فرزند دوم خانواده چندان باهشو نیست. فرزند سوم هم باهوش است و هم زیبا. در این میان فرزند دوم دائما احساس بی لیاقتی و حقارت می کند. والدین نیز گویا همیشه فرزند بزرگ تر یا کوچکترین را تحسین می کنند اما توجه زیادی به فرزند دوم خود نمی کنند. این فرزند در بسیاری موارد احساس طرد شدگی و ناخواسته بودن کرده و با خود فکر می کند: پدر و مادر برادر بزرگتر و خواهر کوچکتر مرا دوست دارند اما مرا دوست ندارند. و این امر باعث احساس طرد شدن از خانواده شده و عوارش حاصل از طرد شد یا احساس طرد شدگی را به دنبال خواهد داشت.
ادامه دارد
کلمات کلیدی:
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخى از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم
مرادى ، و برکبنعبداللهتمیمى و عمروبن بکر تمیمى در یکى از شبها
گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونریزىها و جنگهاى داخلى را بررسى کردند
و از نهروان و کشتگان خود یاد کردند و سرانجام به این نتیجه رسیدند که
باعث این خونریزى و برادرکشى حضرتعلى ( ع ) و معاویه و عمروعاص
است . و اگر این سه نفر از میان برداشتهشوند ، مسلمانان تکلیف خود را
خواهنددانست . سپس با هم پیمان بستند که هر یک از آنان متعهد کشتن
یکى از سه نفر گردد .
ابنملجم متعهد قتل امام على ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه
چند نفر در مسجد کوفه نشستند . آن شب حضرتعلى ( ع ) در خانه دخترش
مهمان بودند و از واقعه صبح با خبر بودند ، وقتى موضوع را با دخترش در
میان نهاد ، امکلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستید .
حضرتعلى ( ع ) فرمود : از قضاى الهى نمىتوان گریخت . آنگاه کمربند خود
را محکم بست و در حالى که این دو بیت را زمزمه مىکرد عازم مسجد شد .
کمر خود را براى مرگ محکم ببند ،
زیرا مرگ تو را ملاقات خواهدکرد .
و از مرگ ، آنگاه که به سراى تو درآید
( 10 ) . جزع و فریاد مکن
ابنملجم ، در حالى که حضرتعلى ( ع ) در سجده بودند ، ضربتى بر فرق مبارک
خون از سر حضرتش در محراب جارى شد و محاسن ( 11 ) آن حضرت وارد ساخت .
شریفش را رنگین کرد . در این حال آن حضرت فرمود :
" فزت و رب الکعبه " به خداى کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آیه 55 سوره
طه را تلاوت فرمود :
" شما را از خاک آفریدیم و در آن بازتان مىگردانیم و بار دیگر از آن
( 12 ) بیرونتان مىآوریم .
حضرتعلى ( ع ) در واپسین لحظات زندگى نیز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و
به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنین وصیت فرمود :
" شما را به پرهیزکارى سفارش مىکنم و به اینکه کارهاى خود را منظم
کنید و اینکه همواره در فکر اصلاح بین مسلمانان باشید .
یتیمان را فراموش نکنید ، حقوق همسایگان را مراعات کنید .
قرآن را برنامهى عملى خود قرار دهید .
نماز را بسیار گرامى بدارید که ستون دین شماست .
حضرت على ( ع ) در 21 ماه رمضان به شهادت رسید و در نجف اشرف به خاک
سپردهشد ، و مزارش میعادگاه عاشقان حق و حقیقت شد .
( 1 ) - سوره احزاب ، آیه 21 .
( 2 ) - فروغ ولایت ، ص 35 ( کشفالغمه ، ج 1 ، ص 90 ) .
( 3 ) - آفتاب ولایت ، ص 19 ( الخرائج و الجرائح ، ج 1 ، ص 171 ، ش 1 ) .
( 4 ) - آفتاب ولایت ، ص 19 ( بحارالانوار ، ج 35 ، ص 18 ) .
( 5 ) - فروغ ولایت ، ص 37 ( سیره ابن هشام ، ج 1 ، ص 236 ) .
( 6 ) - فروغ ولایت ، ص 38
( 7 ) - آفتاب ولایت ، ص 131 ( سوره بقره ، آیه 148 ) .
( 8 ) - فروغ ولایت ، ص 86 ( مستدرک حاکم ، ج 3 ، ص 14 ، استیعاب ، ج 3 ،
ص 35 )
( 9 ) - فروغ ولایت ، ص 141 ( سوره مائده ، آیه 67 )
( 10 ) - فروغ ولایت ، ص 697
( 11 )- فروغ ولایت ، ص 697 ( بحارالانوار ، نقل از مالى ، ج 9 ، ص 650 )
( 12 ) - فروغ ولایت ، ص 697
کلمات کلیدی:
بعثت پیامبر ( ص ) و حضرتعلى ( ع )
شکى نیست که سبقت در کارهاى خیر نوعى امتیاز و فضیلت است . و خداوند
در آیات بسیارى بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر یکدیگر
( 7 )دعوت فرمودهاست .
از فضایل حضرتعلى ( ع ) است که او نخستین فرد ایمان آورنده به
پیامبر ( ص ) باشند . ابنابىالحدید در این باره مىگوید :
بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه " معتزله " اختلافى
نیست که علىبنابیطالب نخستین فردى است که به اسلام ایمان آورده
و پیامبر خدا را تایید کردهاست .
حضرتعلى ( ع ) نخستین یاور پیامبر ( ص )
پس از وحى خدا و برگزیده شدن حضرتمحمد ( ص ) به پیامبرى و سه سال
دعوت مخفیانه ، سرانجام پیک وحى فرا رسید و فرمان دعوت همگانى دادهشد .
در این میان تنها حضرتعلى ( ع ) مجرى طرحهاى پیامبر ( ص ) در دعوت
الهیش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتى بود که وى براى آشناکردن
خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد .
در همین ضیافت پیامبر ( ص ) از حاضران سؤوال کرد : چه کسى از شما مرا
در این راه کمک مىکند تا برادر و وصى و نماینده من در میان شما باشد ؟
فقط على ( ع ) پاسخ داد : اى پیامبر خدا ! من تو را در این راه یارى مىکنم
پیامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنیدن همان جواب فرمود :
اى خویشاوندان و بستگان من ، بدانید که على ( ع ) برادر و وصى و خلیفه پس
از من در میان شماست .
از افتخارات دیگر حضرت على ( ع ) این است که با شجاعت کامل براى خنثى
کردن توطئه مشرکان مبنى بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ایشان خوابید و
زمینه هجرت پیامبر ( ص ) را آماده ساخت .
حضرتعلى ( ع ) بعد از هجرت
بعد از هجرت حضرتعلى ( ع ) و پیامبر ( ص ) به مدینه دو نمونه از
فضایل على ( ع ) را بیان مىنمائیم :
1 - جانبازى و فداکارى در میدان جهاد :
حضور وى در 26 غزوه از 27 غزوه پیامبر ( ص ) و شرکت در سریههاى مختلف
از افتخارات و فضایل آن حضرت است .
2 - ضبط و کتابت وحى ( قرآن )
کتابت وحى و تنظیم بسیارى از اسناد تاریخى و سیاسى و نوشتن نامههاى تبلیغى
و دعوتى از کارهاى حساس و پرارج امام ( ع ) بود . ایشان آیات قرآن چه
مکى و چه مدنى ، را ضبط مىکرد . به همین علت است که وى را از کاتبان وحى
و حافظان قرآن به شمار مىآورند .
در این دوران بود که پیامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادرى مسلمانان را صادر
فرمود و با حضرتعلى ( ع ) پیمان برادرى و اخوت بست و به حضرتعلى ( ع )
فرمود :
" تو برادر من در این جهان و سراى دیگر هستى . به خدایى که مرا به حق
برانگیختهاست ...
تو را به برادرى خود انتخاب مىکنم ، اخوتى که دامنه آن هر دو جهان
( 8 )را فرا گیرد . "
حضرتعلى ( ع ) داماد رسولاکرم ( ص )
عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئیس قبیله اوس دریافتند جز
على ( ع ) کسى شایستگى زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامى که على ( ع )
در میان نخلهاى باغ یکى از انصار مشغول آبیارى بود موضوع را با ایشان
در میان نهادند و ایشان فرمود :
دختر پیامبر ( ص ) مورد میل و علاقه من است . و به سوى خانه رسول به
راه افتاد .
وقتى به حضور رسولاکرم ( ص ) رسید ، عظمت محضر پیامبر ( ص ) مانع از
آن شد که سخنى بگوید ، تا اینکه رسولاکرم ( ص ) علت رجوع ایشان را جویا
شد و حضرتعلى ( ع ) با تکیه به فضایل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام
فرمود :
" آیا صلاح مىدانید که فاطمه را در عقد من درآورید ؟ "
پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادى رسول اکرم ( ص )
نائل آمدند .
غدیر خم
پیامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرین سال عمر پربرکتش در
راه برگشت در محلى به نام غدیرخم در نزدیکى جحفه دستور توقف داد ، زیرا
پیک وحى فرمان دادهبود که پیامبر ( ص ) باید رسالتش را به اتمام
( 9 )برساند .
پس از نماز ظهر پیامبر ( ص ) بر بالاى منبرى از جهاز شتران رفت و
فرمود :
" اى مردم ! نزدیک است که من دعوت حق را لبیک گویم و از میان
شما بروم درباره من چه فکر مىکنید ؟ "
مردم گفتند : " گواهى مىدهیم که تو آیین خدا را تبلیغ مىکردى "
پیامبر فرمود : " آیا شما گواهى نمىدهید که جز خداى یگانه ، خدایى نیست
و محمد بنده خدا و پیامبر اوست ؟ "
مردم گفتند : " آرى ، گواهى مىدهیم . "
سپس پیامبر ( ص ) دست حضرتعلى ( ع ) را بالا گرفت و فرمود :
" اى مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کیست ؟ "
مردم گفتند : " خداوند و پیامبر او بهتر مىدانند . "
سپس پیامبر فرموند :
" اى مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم ، على هم مولا و رهبر اوست . "
و این جمله را سه بار تکرار فرمودند .
بعد مردم این انتخاب را به حضرتعلى ( ع ) تبریک گفتند و با وى بیعت
نمودند .
حضرتعلى ( ع ) بعد از رحلت رسولاکرم ( ص )
پس از رحلت رسولاکرم ( ص ) به علت شرایط خاصى که بوجود آمدهبود ،
حضرتعلى ( ع ) از صحنه اجتماع کناره گرفت و سکوت اختیار کرد.
نه در جهادى شرکت مىکرد و نه در اجتماع به طور رسمى سخن مىگفت . شمشیر
در نیام کرد و به وظایف فردى و سازندگى افراد مىپرداخت .
فعالیتهاى امام در این دوران به طور خلاصه اینگونه است :
1 - عبادت خدا آنهم در شان حضرت على ( ع )
2 - تفسیر قرآن و حل مسائل دینى و فتواى حکم حوادثى که در طول 23 سال
زندگى پیامبر ( ص ) مشابه نداشت .
3 - پاسخ به پرسشهاى دانشمندان ملل و شهرهاى دیگر .
4 - بیان حکم بسیارى از رویدادهاى نوظهور که در اسلام سابقه نداشت .
5 - حل مسائل هنگامى که دستگاه خلافت در مسائل سیاسى و پارهاى از مشکلات
با بنبست روبرو مىشد .
6 - تربیت و پرورش گروهى که از ضمیر پاک و روح آماده ، براى سیر و سلوک
برخوردار هستند .
7 - کار و کوشش براى تامین زندگى بسیارى از بینوایان و درماندگان تا آنجا
که با دست خویش باغ احداث مىکرد و قنات استخراج مىنمود و سپس آنها را
در راه خدا وقف مىنمود .
خلافت حضرتعلى ( ع )
در زمان خلافت حضرتعلى ( ع ) جنگهاى فراوانى رخ داد از جمله صفین ، جمل
و نهروان که هر یک پیامدهاى خاصى به دنبال داشت .
کلمات کلیدی:
تمام انسانها در زندگى خویش از فراز و نشیب برخوردارند و با مشکلات
مختلفى مواجهند .افراد معمولا در برخورد با مشکل دچار ضعف و ناتوانى مىگردند
و سعى مىکنند با کمک و راهنمایى درد آشنایان خود را از مهلکه نجات
دهند و با یافتن " الگوها " در هر زمینهاى ، و سپس تبعیت از آن ، وظایف
خویشتن را بخوبى انجام دهند و مشکلات و دردهاى خویش را تسکین بخشند .
یکى از این اسوهها پیامبراکرم ( ص ) است که قرآن مجید هم این حضرت را
( 1 ) به همین نام معرفى مىفرماید .
بجز رسول خدا ( ص ) اگر به دنبال " الگوى " دیگر و جانشین براى آن حضرت
باشیم ، به پیشواى بزرگى همچون مولاى متقیان حضرتعلى ( ع ) خواهیم رسید ،
و چه زیباست که براى پذیرش اخلاق و رفتار حسنه ایشان ، زندگى پر فراز و
نشیب و سراسر شگفتى آن حضرت را مرور کنیم .
کیفیت ولادت
حضرتعلى ( ع ) نخستین فرزند خانواده هاشمى است که پدر و مادر او هر دو
فرزند هاشماند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف
است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف مىباشد .
خاندان هاشمى از لحاخ فضائل اخلاقى و صفات عالیه انسانى در قبیله قریش و
این طایفه در طوایف عرب ، زبانزد خاص و عام بودهاست .
فتوت ، مروت ، شجاعت و بسیارى از فضایل دیگر اختصاص به بنىهاشم داشته
است . یک از این فضیلتها در مرتبه عالى در وجود مبارک حضرتعلى ( ع )
موجود بودهاست .
فاطمه دختر اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و
خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت :
" خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهایى که از طرف تو نازل شدهاند
و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم .
پرودگارا ! به پاس احترام کسى که این خانه را ساخت ، و به حق
( 2 ) " کودکى که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما !
لحظهاى نگذشت که دیوار جنوب شرقى کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و
یزید بن تعف شکافتهشد . فاطمه وارد کعبه شد ، و دیوار به هم پیوست .
فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتى مهمان خدا بود . و نوزاد خویش
سه روز پس از سیزدهم رجب سىام عام الفیل فاطمه ( 3 ) را به دنیا آورد .
دختر اسد از همان شکاف دیوار که دوباره گشوده شدهبود بیرون آمد و گفت :
( 4 )" پیامى از غیب شنیدم که نامش را " على " بگذار . "
دوران کودکى
حضرتعلى ( ع ) تا سه سالگى نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که
خداوند مىخواست ایشان به کمالات بیشترى نائل آید ، پیامبر اکرم ( ص )
وى را از بدو تولد تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد .
تا آنکه ، خشکسالى عجیبى در مکه واقع شد . ابوطالب عموى پیامبر ، با چند
فرزند با هزینه سنگین زندگى روبرو شد . رسولاکرم ( ص ) با مشورت عموى خود
عباس توافق کردند که هر یک از آنان فرزندى از ابوطالب را به نزد خود
ببرند تا گشایشى در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پیامبر ( ص ) ،
( 5 ) على ( ع ) را به خانه خود بردند .
به این طریق حضرتعلى ( ع ) به طور کامل در کنار پیامبر قرار گرفت .
على ( ع ) آنچنان با پیامبر ( ص ) همراه بود ، حتى هرگاه پیامبر از شهر
( 6 )خارج مىشد و به کوه و بیابان مىرفت او را نیز همراه خود مىبرد .
بعثت پیامبر ( ص ) و حضرتعلى ( ع )
شکى نیست که سبقت در کارهاى خیر نوعى امتیاز و فضیلت است . و خداوند
در آیات بسیارى بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر یکدیگر
( 7 )دعوت فرمودهاست .
از فضایل حضرتعلى ( ع ) است که او نخستین فرد ایمان آورنده به
پیامبر ( ص ) باشند . ابنابىالحدید در این باره مىگوید :
بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه " معتزله " اختلافى
نیست که علىبنابیطالب نخستین فردى است که به اسلام ایمان آورده
و پیامبر خدا را تایید کردهاست .
حضرتعلى ( ع ) نخستین یاور پیامبر ( ص )
پس از وحى خدا و برگزیده شدن حضرتمحمد ( ص ) به پیامبرى و سه سال
دعوت مخفیانه ، سرانجام پیک وحى فرا رسید و فرمان دعوت همگانى دادهشد .
در این میان تنها حضرتعلى ( ع ) مجرى طرحهاى پیامبر ( ص ) در دعوت
الهیش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتى بود که وى براى آشناکردن
خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد .
در همین ضیافت پیامبر ( ص ) از حاضران سؤوال کرد : چه کسى از شما مرا
در این راه کمک مىکند تا برادر و وصى و نماینده من در میان شما باشد ؟
فقط على ( ع ) پاسخ داد : اى پیامبر خدا ! من تو را در این راه یارى مىکنم
پیامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤوال و شنیدن همان جواب فرمود :
اى خویشاوندان و بستگان من ، بدانید که على ( ع ) برادر و وصى و خلیفه پس
از من در میان شماست .
از افتخارات دیگر حضرت على ( ع ) این است که با شجاعت کامل براى خنثى
کردن توطئه مشرکان مبنى بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ایشان خوابید و
زمینه هجرت پیامبر ( ص ) را آماده ساخت .
کلمات کلیدی:
چشم بیمار
من به خال لبت اى دوست گرفتار شدم چشم بیمــــار تــــو را دیــدم و بیمار شدم
فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم همچــــو منصــور خــــــریدار سرِ دار شدم
غم دلدار فکنده است بجانم شررى کـــه بـــجــــان آمدم و شهره بازار شدم
درِ میخانه گشایید برویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
جــــامــه زهد و ریا کَندم و بر تن کردم خــــرقــــه پیــــر خـــراباتى و هشیار شدم
واعـــظ شهــر کــه از پند خود آزارم داد از دم رنــــد مــــىآلــــوده مــــَددکار شدم
بگذارید که از بتکده یادی بکنم من که با دست بت میکده بیدار شدم
منبع :موسسه تنظیم نشر وآثار امام خمینی رحمت الله علیه
کلمات کلیدی:
بسم الله الرحمن الرحیم
من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می دهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است ، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است .
درد دل آدمی را بیدار می کند ، روح را صفا می دهد ، غرور و خود خواهی را نابود می کند. نخوت و فراموشی را از بین می برد ، انسان را متوجه وجود خود می کند .
انسان گاهگاهی خود را فراموش می کند ، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است ، فراموش می کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت می کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود ، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود ، به پیش می تازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. اما درد آدمی را به خود می آورد ، حقیقت وجود او را به آدمی می فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می کند و دست از غرور کبریایی برمی دارد ، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می فهمد و آن را توجه نمی کند .
خدایا تو را شکر می کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم .
خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است .
خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است .
خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد .
خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .
خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق وبرق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند .
خدایا من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم . به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم .
ای حیات با تو وداع می کنم با همه زیباییهایت ، با همه مظاهر جلال و جبروت ، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها ، با همه وجود وداع می کنم . با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم. ای پاهای من ، می دانم شما چابکید، می دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید ، می دانم فداکارید ، می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آئید ، اما من آرزوئی بزرگتر دارم ، من می خواهم که شما به بلندی طبع بلندم ، به حرکت در آئید ، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید ، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید . این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها ونقشه ها وامیدها ومسئولیتها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید .ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید . شما سالهای دراز به من خدمت کرده اید ، از شما می خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید . ای پاهای من سریع وتوانا باشید ، ای دستهای من قوی ودقیق باشید ، ای چشمان من تیزبین وهوشیار باشید ، ای قلب من ، این لحظات آخرین را تحمل کن ، ای نفس ، مرا ضعیف وذلیل مگذار ، چند لحظه بیشتر با قدرت واراده صبور وتوانا باش. به شما قول می دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق وابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید وتلافی این عمر خسته کننده واین لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید،آرامشی ابدی.دیگر شما را زحمت نخواهم داد.دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد.دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس ،لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.
خدایا! وجودم اشک شده ، همه وجودم از اشک می جوشد ، می لرزد ، می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم واز وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان وفداکاری از آن سرچشمه بگیرد .
خدایا تو را شکر می کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدائی رسید.
والسلام
منبع گزارش: تبیان
کلمات کلیدی:
قصیده طیبه در مدح و ستایش حضرت صدیقه طاهره زهرا علیها السلام
مهدى الهى قمشهاى
به برج معرفت، گردون درخشان اخترى دارد
به جیب خود سپهر عشق تابان گوهرى دارد
به باغ وحى و بستان نبوت گلبنى باشد
که آن گلبن هزاران باغ گل در هر پرى دارد
به بستان ولایت تازه سرو قامتى یابى
که آن قامت چو غوغاى قیامت محشرى دارد
به چشم از کحل ادراک حقایق سرمهاى بینش
به گوش از گوشوار علم و ایمان گوهرى دارد
فلک زان حلقه گیسوى مشکین چنبرى گیرد
ملک زان نرگس شهلاى رضوان ساغرى دارد
از آن مشکین دو گیسو لیلة القدر آیتى باشد
و ز آن خندان لب لعل، آب حیوان مظهرى دارد
زمین هر محفل از اشراق رویش شاهدى بیند
فلک هر جانب از انوار حسنش اخترى دارد،
جحیم از قهر او بر دشمنانش شعله افزوزد
بهشت از لطف او بر دوستانش کوثرى دارد
وقارش بر قد و بالاى عصمت زیورى بندد
شکوهش بر سر از سلطان عزت افسرى دارد
به بر از اطلس زیباى جنت حلهاى دیبا
به سر از فاق لولاک نبوت معجرى دارد
در آفاق حقیقت اخترش را بهترین طالع
که چون شاه ولایت شام وصلش همسرى دارد
سزد گر آفتاب و مه ز مهرش رخ بیفروزد،
که در جیب فلک رفعت، شبیر و شبرى دارد
امیر دین از آن برج ولاى آسمان رفعت
به از مه، یازده تا بنده مهر انورى دارد
حسن خلق و حسین افسر على قدر و محمد فر
که او چون شاه صادق ماه مذهب، جعفرى دارد
دگر موسى کاظم پس على فرزند دلبندش
که در ملک رضا آن والى حق کشورى دارد
دگر سلطان تقوى خسرو یکتا تقى دیگر
نقى پاک جان، آن کو حسن فر عسکرى دارد
دگر غوث زمان قطب جهان آن معنى قرآن،
امام انس و جان قائم ولى داورى دارد،
بلى دخت پیمبر طهر اطهر شافع محشر
به طالع یازده رخشنده ماه و اخترى دارد
ز غوغاى قیامت کى هراسد شیعه پاکش
که چونان عصمت کبرى شفیع محشرى دارد
عجب نبود الهى را گرایمن باشد از دوزخ
که از مهرش دلى روشن چو مهر خاورى دارد
منبع: سایت شهید آوینی
کلمات کلیدی:
بامیان؛ آب و خاک و آفتاب
| ||||
بامیان، اگرچه درجنگ های سه دهه گذشته افغانستان، از آسیب مصون نمانده، اما از زمان سقوط طالبان در نزدیک به هفت سال پیش، از آرام ترین ولایت های این کشور بوده است. این ولایت با مناظر طبیعی زیبا و آثار تاریخی عمیقاً زخم خورده - اما همچنان جذاب -، هنوز هم می تواند از قطب های جذب جهانگردی در افغانستان باشد.
بند امیر در سال های پیش از جنگ، پذیرای شمار زیادی از جهانگردان خارجی بود، همچنان زیبایی های خودش را حفظ کرده است. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_1").style.display = "none"; به دلیل ناهموار و خاکی بودن راه های منتهی به ولایت بامیان، اکنون دیگر کمتر مسافری از این زیبایی ها استفاده می کند. بیشتر استفاده کنندگان از این قایق های موتوری هم، مردم محلی هستند. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_2").style.display = "none"; نام بامیان از گذشته تا هنوز، تصویر پیکره های بزرگ بودا را در ذهن ها تداعی می کند. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_3").style.display = "none"; این دو پیکره ارزشمند، در واپسین سالهای حاکمیت طالبان بر افغانستان، به فرمان رهبران این گروه تخریب شد. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_4").style.display = "none"; در اوایل سقوط طالبان، تبلیغات زیادی در مورد بازسازی این دو پیکره وجود داشت، اما به نظر نمی رسد بیش از بستن یک داربست فلزی و قرار دادن چند مانع، کار دیگری در این زمینه انجام شده باشد. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_5").style.display = "none"; بیشترینه مردم بامیان، پیشه کشاورزی و دامداری دارند. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_6").style.display = "none"; زنان در بامیان حضور پررنگی در فعالیت های اقتصادی و اجتماعی دارند. در جریان انتخابات ریاست جمهوری چهار سال پیش افغانستان نیز، بامیان از ولایت هایی بود که درصد زیادی از رای دهندگان آن را زنان تشکیل می دادند. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_7").style.display = "none"; اهالی بامیان، مردم فقیر، اما آرامی هستند. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_8").style.display = "none"; در سرتاسر ولایت بامیان، فقط یک جاده آسفالت وجود دارد که آن هم اخیراً و با کمک کشورهای خارجی بازسازی شده است. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_9").style.display = "none"; برگزاری این جشنواره محلی تئاتر، نشان می دهد که فقر و دور افتادگی، باعث دور ماندن مردم بامیان از فعالیت های فرهنگی نشده است. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_10").style.display = "none"; به دلیل خاکی و ناهموار بودن راهها، بیشتر مردم بامیان از چارپایان برای حمل و نقل استفاده می کنند. < language=Java>document.getElementById("picGalleryNo_11").style.display = "none"; به گفته گزارشگر بی بی سی که اخیراً از بامیان بازدید کرده، روستاییان این ولایت می گویند علیرغم سرازیر شدن میلیاردها دلار کمک خارجی به افغانستان، در شش -هفت سال گذشته تغییری در زندگی آنها وارد نشده است. |
کلمات کلیدی:
آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بی جان بودم
نه فراموشیم از ذکر تو خاموشی بود
که در اندیشه اوصاف تو حیران بودم
بی تو در دامن گلزار نخفتم یک شب
که نه در بادیه ی خارمغیلان بودم
زنده می کرد مرا دم به دم امید وصال
ورنه دور از نظرت کشته هجران بودم
به تولای تو در آتش محنت چو خلیل
گوییا در چمن لاله و ریحان بودم
تا مگر یک نفسم بوی تو آرد دم صبح
همه شب منتظر مرغ سحر خوان بودم
سعدی از جور فراقت همه روز این می گفت
عهد بشکستی و من بر سر پیمان بود
کلمات کلیدی: