همه زهد در دو کلمه از قرآن فراهم است : خداى سبحان فرماید « تا بر آنچه از دستتان رفته دریغ نخورید ، و بدانچه به شما رسیده شادمان مباشید . » و آن که بر گذشته دریغ نخورد و به آینده شادمان نباشد از دو سوى زهد گرفته است . [نهج البلاغه]
یادداشتها و برداشتها
 
حقایقی اعجاب انگیز درباره مغز انسان

حقایقی اعجاب انگیز درباره مغز انسان



 



آیـا تـا کنون اتـفاق افـتاده کـه در مـورد مـغز خود فکر کنید و
نسبت به عملکرد آن اظهار تعجب نمایید؟



در این مقاله قصد داریم تا شما را با چند نمونه از سحرآمیز
ترین حقایق موجود درمورد مغز شگفت انگیزتان آشنا کنیم.



- وزن طبیعی مغز یک انسان معمولی چیزی در حدود 1300
تا 1400 گرم می باشد، چیزی در حدود یک کیسه شکر.




- مغز انسان از مغز فیل ها کوچکتر است. وزن مغز یک فیل چیزی در حدود 6000 گرم اندازه گیری شده است. این در حالی است که مغز انسان از مغز میمون ها بزرگتر است. مغز یک میمون وزنی معادل 95 گرم دارد! مغز سگ ها چیزی در حدود 72 گرم و گربه ها 30 گرم برآورد می شود.



- میزان وزن پوست کلی بدن دو برابر میزان وزن مغز انسان می باشد!



- وزن مغز انسان %2 از کل وزن بدن او را تشکیل می دهد. حداکثر عرض آن 14میلی متر، طول 167 میلی متر و ارتفاع 93 میلی متر دارد.



- در ماه های اولیه حاملگی، یاخته های عصبی موجود در مغز با سرعتی معادل 2500 نرون در دقیقه تولید مثل می کنند.



- 60 درصد کل حجم مغز را سلول های سفید و 40 درصد آنرا سلول های خاکستری تشکیل می دهند.



- سرعت انتقال اطلاعات در نرون های مختلف، متفاوت است. نرخ این انتقال می تواند به کندی 5/0 متر در ثانیه باشد و یا به تندی 120 متر بر ثانیه باشد. رقم 120 متر در ثانیه معادل عددی نزدیک به 268 مایل در ساعت می باشد.



- 75% از مغز یک انسان را آب تشکیل می دهد.



- مغز انسان قادر است بیش از تعداد کل اتم های موجود در کل دنیا، ایده در خود داشته باشد و آنها را تجزیه تحلیل نماید!



- اگر می شد نیرویی که در مغز جریان دارد را مهار نمود، به واسطه آن می توانستید یک لامپ 10 واتی را روشن نگه دارید.



- "من 10 سال پیش عمل جراحی مغز انجام دادم، به همین دلیل اطلاعات بسیار جالبی در مورد مغز دستگیرم شد. به عنوان مثال متوجه شدم که خود مغز هم میتواند درد را احساس کند. (می توان نتیجه گرفت که عمل جراحی مغز درد زیادی به همراه دارد!)"



- 20% از کل اکسیژنی که در بدن پمپاژ می شود، به مغز می رسد.



- و در حدود 75 میلی لیتر از خون در هر دقیقه به مغز پمپاژ می شود.



- مغز شما حاوی 100 میلیارد یاخته ی عصبی است.



یعنی چیزی در حدود 166 برابر کل افرادی که بر روی کره زمین زندگی می کنند.



حتی می توانیم در حدود 3171 سال به عقب باز گردیم و تمام انسان هایی را که از آن موقع تا کنون بر روی زمین زندگی می کرده اند را نیز در شمارش خود به حساب آوریم، آنوقت شاید تعداد آنها با نرون های موجود در مغز برابری کند.



- زمانی که شما به دنیا آمدید مغزتان چیزی در حدود 300 تا 400 گرم بود، اما تمام سلول هایی را که می بایست تا آخر عمر داشته باشید، در مغزتان وجود داشت. در حقیقت می توان گفت که مغز یکی از اندام هایی است که در زمان تولد از سایر اندام ها به فرم بلوغ یافته ی خود نزدیک تر است.



و ...



- رشد مغز در سن 18 سالگی متوقف می شود.



- تعداد گذرگاههای اندیشه ای که مغز می تواند تولید کند عبارت است از:



یک عدد 1 که جلوی آن 5/10 میلیون کیلومتر صفر با خط معمولی تایپ شده باشد!



- بیهوشی 8 تا 10 ثانیه پس از نرسیدن خون به مغز اتفاق می افتد.



- کل مقوله های مربوط به "تفکر" توسط جریان الکتریسته و تغییر و تحولات شیمیایی میسر می شوند.



اطلاعاتی در مورد مغز



مغز چیست؟



مغز انسان یکی از جالب ترین چیزهایی است که بر روی این سیاره یافت می شود.



این ماده گرم و نرم گوشتی به شما اجازه فکر کردن، راه رفتن، صحبت کردن، یاد گرفتن، دوست یابی، درک احساسات، و درک معنای زنده بودن را می دهد.



کدام حیوان بزرگترین مغز را دارد؟



وال برگترین مغز را دارد به طوریکه وزن مغز این حیوان چیزی نزدیک به 6 کیلوگرم می باشد.



با در نظر گرفتن نسبت وزن کلی بدن به وزن مغز، انسان ها بزرگترین مغز را نسبت به وزن بدن خود دارند.



سلول های مغزی چه کاری انجام می دهند؟



هر یک از سلول ها با هزاران سلول دیگر مغزی در ارتباط هستند. هر بخش از مغز مسئول انجام کار مخصوص به خود می باشد (بوییدن، دیدن، صحبت کردن و غیره). ارتباط سلول های مغزی به گونه ای است که در کنار هم یک شبکه عظیم متصل را تشکیل می دهند. اگر شما بتوانید کل ثانیه هایی را که از زمان دایناسورها تا کنون گذشته است را بشمارید، آنوقت می توانید ارتباطاتی را که میان سلول های عصبی مغز وجود دارد را بشمارید.



آیا مغز هنگامیکه چیزی را یاد می گیریم تغییر می کند؟


دانشمندان بر این باورند که هر بار که یک فکر جدید به ذهنتان خطور می کند و یا چیزی را در ذهن خود حفظ می کنید، یک پیوند عصبی جدید در مغز ایجاد می شود.



آیا می توانم حافظه خود را تقویت کنم؟



البته؛ حافظه شما هم مانند یک ماهیچه ها، شبیه به ماهیچه های دیگر بدن است. هرچقدر بیشتر از آن استفاده کنید، بهتر می شود. بنابراین می توانید برای آن تمرینات روزانه ای در نظر بگیرید. به عنوان مثال در مورد ریزترین جزئیات کارهایی که در طول امروز انجام داده اید، فکر کنید: زمانیکه در حال قدم زدن به طرف محل کار یا مدرسه بودید، زمانی که با کسی صحبت می کردید یا سعی کنید تمام چهره های جدید، نام ها، بوها، و یا مکان هایی که را که امروز با آنها آنها شدید را به خاطر بیاورید.



آیا می توانم یادبگیرم که سریع تر فکر کنم؟



بله، مانند سایر چیزهای دیگر، زمانیکه تمرین کنید، مطمئناً می توانید از عهده آن بر بیایید. مثلاً در مورد تمام لغاتی که با حرف "پ" شروع می شوند، و یا به یاد آوردن نام تمام حیوانات، شروع کنید. حل جداول حروف متقاطع، پازل، و معما نیز انعطاف پذیری مغز را بیشتر کرده و به شما اجازه می دهند تا روند تفکر خود را تسریع بخشید.



آیا مغز اینشتین بزرگتر از افراد عادی بوده؟



نه، حتی می توان گفت که مغز او از حالت طبیعی هم کوچک تر بوده. هوش بالای او به واسطه پیوند های ایجاد شده میان سلول های عصبی مغزش ایجاد شده بود. هر زمان که شما چیز جدیدی یاد می گیرید، یک ارتباط جدید میان سلول های مغزتان ایجاد میشود.


 



 



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 6:6 صبح     |     () نظر
 
روشهای از بین بردن چین و چروک پوست




اگر در فکر این هستید که زمان را به عقب بازگردانید و مجدداً شادابی و جوانی خود را بدست آورید، قاعدتاً باید به دنبال راههایی باشید که به وسیله آنها چین و چروک های موجود بر روی پوست خود را از بین ببرید. سالخوردگی یک فرایند کاملاً طبیعی است، اما این روزها با استفاده از تکنولوژی های جدید و همچنین دانش پزشکی می توانید تکنیک هایی را مشاهده نمایید که این فرایند را کند می کنند. هر چند اگر سنتان 78 سال است نمی توانید انتظار داشته باشید که یک مرتبه 25 ساله شوید، اما به هر حال با از بین بردن چین و چروک ها می توانید چندین سال سن خود را کاهش دهید.



1- از قرار گرفتن در معرض آفتاب بپرهیزید. بر اساس پژوهش های اخیر پزشکان، قرار گرفتن در معرض نور خورشید بیش از هر عامل دیگری – حتی وراثت – می تواند بر روی پوست شما چین و چروک ایجاد نماید. اگر می خواهید پوست صورتتان همچنان جوان و شاداب باقی بماند از قرار گرفتن در معرض اشعه ی UV خودداری کرده و روزهایی که قرار است بیش از اندازه در فضای باز قرار بگیرید، حتماً از کرم های ضد آفتاب استفاده نمایید. اگر هر قسمت از پوست شما دچار آفتاب سوختگی شد، روی نقطه ی مورد نظر ژل آلوورا استعمال نمایید.



2- از سیگار کشیدن خودداری کنید. ترکیباتی که در سیگار وجود دارد سبب می شود که کلاژن های پوست از بین برود. از اینرو قابلیت ارتجاعی پوست کم شده و در نتیجه چین و چروک بر روی آن ایجاد می شود. هر چند دانشمندان هنوز در این زمنیه به نتایج کاملاً قطعی دست نیافته اند، اما بر طبق تحقیقات اخیر آنها می توان گفت که پوست افراد سیگاری 40% نازک تر و شکننده تر از پوست افراد غیر سیگاری است. اگر می خواهید پوستی شاداب و جوان داشته باشید این عادت را کنار بگذارید.



3- انحراف چشم و کج بینی. تحقیقات گویای این مطلب هستند که افرادیکه نسبت به فعالیت های درست ماهیچه های صورت خود بی تفاوت می باشند، به احتمال زیاد صورتشان دچار چین و چروک می شود. اگر انحراف چشم دارید، به چشم پزشک مراجعه کنید. همچنین می توانید با استفاده از عینک آفتابی از ضعیف تر شدن ماهیچه های اطراف چشم خود در فضای باز جلوگیری نمایید. این امر هم نور کمتری را به چشم ها می رساند و هم اینکه دیگر مجبور نیستید هنگامیکه با نور شدید خورشید مواجه می شوید چشم های خود را به صورت نیمه باز و با فشار زیاد، باز نگه دارید.



4- صورت خود را بیش از اندازه نشویید. یکی دیگر از راههایی که از ایجاد چین و چروک بر روی پوست جلوگیری می کند این است که در طول روز بیش از اندازه صورت خود را نشویید. آبی که از شیر می آید، مواد نرم کننده ی طبیعی پوست را از بین میبرد و این امر سبب خشکی پوست شده و چین و چروک بر روی آن ایجاد می کند.



5- به اندازه کافی از میوه ها و سبزیجات تازه استفاده کنید. بله و این هم یک دلیل دیگر برای استفاده مکرر از میوه و سبزی. بر اساس بررسی های اخیر پژوهشگران، میوه ها و سبزیجات حاوی آنتی اکسیدان هایی می باشند که رادیکال های آزاد موجود در بدن را از بین می برند. همانطور که می دانید این رادیکال های آزاد موجب ایجاد پیری زودرس می شوند. اگر می خواهید چین و چروک های روی پوست خود را از بین ببرید، مطمئن شوید که رژیم غذایی تان به اندازه ی کافی میوه و سبزی در خود جای داده باشد.



6- مصرف ماهی را افزایش دهید. پروتیئن در شادابی و طراوات پوست نقش مهمی را بازی می کند. در این میان ماهی نه تنها حاوی مقادیر زیادی پروتئین میباشد، بلکه نوعی مصونیت طبیعی برای پوست ایجاد کرده و از پیر شدن آن جلوگیری می نماید. از این گذشته ماهی حاوی مقادیر زیادی امگا – 3 نیز می باشد که جزء اسیدهای چرب بوده و در دوباره جوان سازی پوست نقش مهمی را ایفا می نماید.



7- به اندازه کافی بخوابید. زمانیکه میزان خواب و استراحت شما کافی نباشد، بدن به طور خودکار هورمون کورتیزول بیشتری ترشح می کند. این هورمون سلول های پوست را درهم می شکند و سبب ایجاد چین و چروک می شود. اگر می خواهید از پیر شدن پوست خود جلوگیری بعمل آورید، مطمئن شوید که شب ها حداقل 7 تا 8 ساعت می خوابید.



8- از کرم های مرطوب کنند استفاده کنید. این مورد شاید بیشتر برای خانم ها مورد استفاده قرار بگیرد تا آقایون. کرم های مرطوب کننده قابلیت ارتجاعی پوست را افزایش داده و آن را تازه و شاداب نگه می دارند. استفاده از این نوع کرم ها به ویژه پیش از استفاده از لوازم آرایشی توصیه می شود. صبح ها پیش از آرایش کردن از این کرم بر روی پوست خود بمالید و شب ها پس از شست و شوی پوست، دومرتبه از این کرم استفاده کنید تا پوست خشک نشده و چین و چروکی بر روی ان ایجاد نشود.



9- طاق باز بخوابید. خوابیدن بر روی شکم و یا پهلو به پوست شما فشار وارد آورده و در طول شب چین و چروک هایی را بر روی آن ایجاد می کند که شاید دیگر هیچ گاه از بین نروند. به همین دلیل بهتر است که خودتان را عادت بدهید تا بر روی کمرتان بخوابید و از بالش های نرم استفاده نمایید.



10 – شکلات مصرف کنید. براساس یک تحقیق که به تازگی در نشریه ی تغذیه به چاپ رسیده، کاکائو حاوی مواد شیمیایی است که سبب می شود آب زیادی زیر پوست جمع شده، پوست به طور مقتضی تغذیه شود، و گردش خون را در آن ارتقا پیدا کند. کلیه موارد ذکر شده از ایجاد چین و چروک بر روی پوست جلوگیری می نمایند، بنابراین به جای اینکه قهوه و یا نوشابه های گازدار بنوشید، یک لیوان نوشیدنی کاکائویی را امتحان کنید.


 



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 6:4 صبح     |     () نظر
 
هرجا هستی"یا دت هستم

حسن میرزایی


هرجا هستی"یا دت هستم

تو کجایی که ببینی زندگیم چه سوت و کوره
قربون چشای نازت"چشم تو از من چه دوره

نمی بخشم خودم و روزی که چشمات و بستی
اگه بودم پیش چشمات"من و تنها نمی زاشتی

کاش منم با تو می مردم"دیگه تنها نمی موندم
دستاتم از من گرفتی"مگه عاشقت نبودم

نمی دونی چه غریبم"میون این همه ادم
زنده موندن خیلی سخته"خودم و دارم می بازم

دیگه ارزشی نداره"عمر من رو به زواله
کاشکی بودی و می دیدی"کسی که به غم دچاره

حالا من تنها نشستم " ای برادر خیلی خستم
اسم تو برام عزیزه"هر جا هستی یادت هستم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 5:45 صبح     |     () نظر
 
نازنین خدا بزرگه

حسن میرزایی


نازنین خدا بزرگه

می دونم دلت گرفته ؛ من برات سنگه صبورم
چی شده تنها نشستی ؛ مثل تو از همه دورم

واسه من زندگی سرده ؛ نکنه تو هم غریبی
کاش می شد اشکهات و پک کرد؛بمیرم تو هم بریدی؟

چه تبسم قشنگی ؛ وقتی به غمها بخندی
اخه ارزشی نداره ؛ دل به این دنیا ببندی

نازنین دنیا همینه ؛ اون که خوب بود بدترینه
نکنه تنهات گذاشته ؛ اخره عشقها همینه

این روزا عشقها خیاله ؛ حتی فکرشم محاله
عشق پک پیدا نمی شه ؛ باشه هم رو به زواله

می دونی چقدر عزیزه ؛ قطره سپید شبنم
مثل اون اشکهای نازنت ؛ رو تن گلهای مریم

نازنین خدا بزرگه ؛ غم و از خودت جدا کن
ما که تنها نمی مونیم ؛ افرین اخمات و وا کن

بهار امسال
امسال سال غریبی بود غریب تر از گذشته ها
رو سفره عیدی فقط غباری بود از غصه ها

بهار فقط اسمش و داشت مثل یه قاب کاغذی
روزاش پر از دلتنگی و شبهاهش به رنگ کهنگی

انگاری خورشیدی نبود واسه طلوع زندگی
یه جاده بود رو به سراب اخرشم اوارگی

زمین تو اوج تشنگی بارون می خواست خیلی زیاد
همش می گفت تموم می شه همین روزاست بارون بیاد

قناری هم توی قفس صداش و از یاد برده بود
چراغهای خیابونها شعلشون و باد برده بود

حتی دیگه هیزم شکن چوبی نداشت که بشکنه
تو جنگل زندگیمون امروز دلها رو می شکنه

اخرشم نفهمیدیم روزا چه زود حروم شده
جوهر خودنویس من مثل بهار تموم شده


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 5:43 صبح     |     () نظر
 
نسل سوخته

حسن میرزایی


نسل سوخته

نسل؛نسل سوخته؛به رنگ خکستر..........................حریق عشق و ایمان؛نسل غارتگر
غروب عاطفه ؛ مرگ حقیقت.......................................صلیب زندگی؛مرگ کبوتر

فرود غیرت و دست رفاقت.........................................قنوط بلبل و ترک صداقت
گریز از اینه ؛ اه دروغین...........................................قبول خاری و تن به فضاحت

سقـوط ادمیت ؛ترک فریاد..........................................هزاران خفته در خون؛رفته از یاد
سوار بی سر و صد سربداران....................................فـروپاشی انسان؛تکیه بر باد

فراز سایه ها؛رنگ سیاهی......................................قحیط زندگی؛روح تباهی
شراب خون و دل؛ شرم تبسم..................................مسیر ادمیت در دو راهی


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 5:41 صبح     |     () نظر
 
ترجمه این بیت از صائب
سوال : با سلام
لطفا ترجمه این بیت از صائب را برای من بنویسید :
از بر روضه حسن تو زنبور عسل گردم ****گلاب از ابر می بارد ز دود شمع تا محشر
با تشکر
پاسخ :
با عرض سلام خدمت شما دوست عزیز :

از بر روضه حسن تو زنبور عسل گردم / گلاب از ابر می بارد ز دود شمع تا محشر

روضه حسن : اضافه تشبیهی است . عاشق زیبایی چهره و خوبی یار خود را به باغ و خود را به زنبور عسلی تشبیه کرده است که از گل های این باغ بهره می برد .
در مصرع دوم بیان می کند : با وجود تو ای محبوب من ، جهان ایده آل می شود به گونه ای که دود شمع با وجود ذات آزار دهنده اش درهنگام رفتن به آسمان به ابری تبدیل می شود و محصول این ابربارانی است از جنس گلاب و جهان تا روز قیامت همین سان است .
آن هم برای همیشه .

پیروز باشید و پایدار

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 5:33 صبح     |     () نظر
 
پنهان هرگز مینتوان کردن
سوال : با سلام خانم امامی
دستتون درد نکنه این یک قصیده هستش نه یک غزل اگر لطف کنید واضح تر و بیت به بیت توضیح بدید متشکر می شوم و ادامه شعر را لطف کنید معنی کنید ممنون می شم :

پنهان هرگز می‌نتوان کردن...................از چشم عقل قصه‌ی پیدا را
دیدار تیره‌روزی نابینا.......................... عبرت بس است مردم بینا را
ای دوست، تا که دسترسی داری...........حاجت بر آر اهل تمنا را
زیراک جستن دل مسکینان...................شایان سعادتی است توانا را
از بس بخفتی، این تن آلوده...................آلود این روان مصفا را
از رفعت از چه با تو سخن گویند...............نشناختی تو پستی و بالا را
مریم بسی بنام بود لکن......................رتبت یکی است مریم عذرا را
بشناس ایکه راهنوردستی....................پیش از روش، درازی و پهنا را
خود رای می‌نباش که خودرایی................راند از بهشت، آدم و حوا را
پاکی گزین که راستی و پاکی..................بر چرخ بر فراشت مسیحا را
آنکس ببرد سود که بی انده....................آماج گشت فتنه‌ی دریا را
اول بدیده روشنی آموز..........................زان پس بپوی این ره ظلما را
پروانه پیش از آنکه بسوزندش...................خرمن بسوخت وحشت و پروا را
پاسخ : سلام دوست عزیز

چشم عقل (بصیرت) عبرت های اشکار را می بیند و نمی توان آنها را مخفی کرد .( از جمله این عبرتها :)

وقتی زندگی مشقت بار نابینایی را انسانهای بینای باطنی (عاقل و خردمند) میبینند برایشان کافیست تا قدر نعمت را بدانند.

(و قدر نعمت را این گونه پاس میداریم که ) هرکجا اهل دردی را دیدی تا وقتی فرصت خدمت داری سعی بر بر طرف کردن نیازش کن .

چراکه دلجویی از مسکینان برای انکه توان کمک دارد سعادتی بزرگ است.

از بس حرکتی نکردی و تن اسایی کردی تن آلوده ات جان پاکت را هم آلوده کرد.

و برای چنین فردی چرا باید از بزرگی و عظمت سخن گفت وقتی خودش پستی و بلندی شخصیت را تشخیص نمی دهد؟

حضرت مریم بسیار مشهور بود اما در فقط او آنچنان رتبه بالایی داشت و در آن رتبه همتایی نداشت ( شاید منظور این باشد که همگان او را می شناسند اما کسانی که بدانند چه میزان جلالت مقام داشت بسیار کمند.)

ای کسی که راه را می خواهی بپیمایی قبل از حرکت مختصات حرکت را بدان.( بی گدار به اب نزن )

خود رای نباش چراکه اعتماد به رای شخصی خود بود که ادم و حوا را راند.

پاکی را انتخاب کن که پاک بودن عیسی او را به اسمان چهارم برد.

کسی که در دریا ها گنج می یابد و سود زیاد می کند ازین روست که با اغوش باز به استقبال حوادث سخت رفته است.

اول به چشمانت خوب و درست دیدن را بیاموز و سپس راه تاریک زندگی را بپیمای.

پروانه قبل از انکه دیگران او را بسوزانند خود خرمن ترس و احتیاط زیاد را سوزاند.

موفق باشید

       

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 5:27 صبح     |     () نظر
 
ـ شهوات
 ـ شهوات

شهوات، همه میلها (= خواستنها و تعلقات) است که مربوط به منِ مجازى و نفسانیاتند. و اینها چون یک حرکت برونگرا هستند، ذهن انسان را از منِ راستین دور مىکنند، و این، غفلتى تأسفبار است. البته، واضح است که خواستنها و تعلقاتى که در حد منطقى و شرعى براى تن و نفس، و در چارچوب بندگى مورد نیازند، معقول و پسندیدهاند و بىتوجهى به آنها مذموم است. منظور ما از شهوات، زیادهخواهىهایى است

که با منطق و عقل و شرع، هماهنگى ندارند و ما را از من اصلى و هدف اعلاى حیات دور مىکند و خلاصه، منظور خواستههاى مجازى هستند. شهوات یا میلهاى غیر خدایى حالت خوردن آب شور را دارند، هر چه بیشتر بیاشامیم، عطش ما را بیشتر مىکنند; ضمن این که این شهوات، حلاوتى موقتى دارند، اما حلاوت جان ما نیستند، بلکه سرمایههاى موقتى و سراب مانند هستند.

خفته باشى بر لب جو خشک لبمیدوى سوى سراب اندر طلبزین حجاب این تشنگان کفپرستزاب صافى او فتاده دوردستویسه و معشوق هم در جان تو استوین برونىها همه آفات تو استدر من مجازى، به دنبال هیچ و پوچ مىرویم، و نتیجهاش معلوم است: لا شیئى بر لا شیئى عاشق شده استهیچ نى مر هیچ نى را ره زده استو آن وقت همه نابسامانیها شروع مىشوند. نه ز جان یک چشم جوشان مىشودنه بدن از سبز پوشان مىشودنه صداى بانگ مشتاقى در اونه صفاى جرعه آبى در اوو در وضعیت بدى قرار مىگیریم;

از یک سو، اگر خواستههاى مجازى را تحقق نبخشیدیم، احساس پوچى و ملامت و نقص و کمبود مىکنیم (و خود را خلع سلاح و بدبخت مىدانیم) و نتیجه این امر، همان کینههاست که رأس دیگر مثلث و نتیجه حاکم شدن منِ مجازى و خواستههاى مجازى است. و از سوى دیگر اگر به خواستههاى مجازى، در منِ مجازى برسیم، کبر و غرور و سرمستى مجازى به ما دست مىدهد. بنابراین، زندگى ما مىشود نوسانى بین این دو، و در حقیقت به روى دو سکهاى مىافتیم

که هر دو طرفش پوچ است; چرا که پاى جان و منِ اصلى و هدف اعلاى حیات در میان نیست. چون گرسنه مىشوى سگ مىشوىتند و بد پیوند و بد رگ مىشوىچون شدى تو سیر مردار مىشوىبى خبر بىپا چو دیوار مىشوىپس دمى مردار و دیگر دم سگىچون کنى در راه شیران خوش تکى؟بنابراین، نتیجه این احوال، یعنى خواستههاى مجازى، براى من مجازى مشکلات زیر خواهد بود:

1 ـ حرص:

مادام که به دنبال خواستههاى مجازى، براى منِ مجازى هستیم.

2 ـ هراس:

هر وقت به آن خواستههاى مجازى برسیم، هراس نگهدارى آنها ما را رنج مىدهد.

3 ـ غم:

نگرانى از دست دادن آن خواستههاى مجازى. نتیجه این که، خواستههاى نفس، خواستههاى مجازى است; قوتِ اصلى ما نیست، جان ما را سیراب نمىکند و گونهاى سراب است. قوتِ اصلى بشر نور خدا استقوت حیوانى مر او را ناسزا استلیک از علت در این افتاد دلکه خورد او روز و شب از آب و گلقوت اصلى را فراموش کرده استروى در قوت مرض آورده استنوش را بگذاشته، سم خورده استقوتِ علت، همچو چوبش کرده است

2 ـ قیاسها

در این وضعیت، چون و چرا و تعبیرها و تفسیرها و مقایسههایى است که ابزار آن، وهم و خیال یا فکرى است که در منِ مجازى شکل گرفته; یعنى فکر مجازى. در این حال، انسان در تصورات ذهنى به سر مىبرد و تصورات ذهنى را با صورتها و ظواهر مرتبط مىکند و به چون و چرا مىپردازد و بعد نتیجهگیرى مىکند و عجیب است که از تصورات ذهنى خود، تصویر بیرونى مىسازد، اما نتیجه این دو پوچى، حقیقى است و آن هم هلاکت اوست.

براى روشن شدن مطلب، مثالى مىزنیم: در جنگلى، شیرى بود که خود را سلطان جنگل مىپنداشت (پندار، وهم، خیال و غرور) و حیوانات جنگل را طعمه مىکرد، تا نوبت به خرگوش رسید. خرگوش با توسل به قیاسهاى شیر، نقشهاى کشید و به شیر گفت: «شیر دیگرى آمده و مىگوید من سلطان جنگل هستم، با او چه کنیم؟» شیر از خرگوش پرسید: «آن شیر دوم کجاست؟» خرگوش گفت: «در فلان چاه مسکن دارد.» شیر و خرگوش، بر سر چاه رفتند.

شیر در آب نگاه کرد، تصویر خود را دید (تصویر منِ مجازى را دید، نه تصویر حقیقى خود را) و بر آن پرید (منِ مجازى و تصویر من مجازى که هر دو پوچ بودند) و نتیجهاش هلاکت شیر (نتیجه حقیقى از آن دو پوچى) بود که در چاه افتاد و خفه شد.

وانگهى از خود قیاساتى کنىمر خیال محض را ذاتى کنىشیر خود را دید در چه وزغلوخویش را نشناخت آندم از عدوعکس خود را او عدوى خویش دیدلا جرم بر خویش شمشیر کشیدبنابراین، مثل حالت خواستن، که منِ مجازى و خواستههاى مجازى آن مطرحند و دنبال آن خواستهاى مجازى، اثرات حقیقىاش، یعنى مشکلات و رنجها به وجود مىآیند، در قیاسها نیز منِ مجازى و تصویرش، که آن هم مجازى است، حاصل مىشود، اما نتیجه نهایىاش، مشکلات و رنجهاى ما خواهد بود. البته در این جا نیز قیاسهایى که بر مبناى عقل و منطق باشند، مطلوبند و عیبى ندارند، بلکه منظور ما، قیاسهایى است که اساس آنها، نفسانیات و منِ مجازى است.

خلاصه بحث این که، در وضعیت قیاسهاى مجازى و در منِ مجازى، به حقیقت امر نرسیدهایم و در تاریکى هستیم، در حالى که در منِ راستین، عین علم، عین دیدن، عین شنیدن و عین یقین هستیم. آن حقیقت که بود عین عیانهیچ تأویلى نگنجد در میانجانشناسان از عددها فارغاندغرقه دریاى بى چوناند و چندجان شو و از راه جان، جان را شناسیار بینش شو، نه فرزند قیاسجان چه باشد با خبر از خیر و شر؟شاد از احسان و گریزان از ضرر؟

گفتیم که در منِ راستین، رسیدن به کمال و عشق و ایثار مطرح است. پس، تأویل و تفسیر و چون و چرا مطرح نیست; چرا که در منِ راستین، جان ما با جان جهان مرتبط است و در بحر جان، ذهنیات مطرح نیست; حق الیقین مطرح است. نفس نمرود است

و عقل و جان خلیلروح در عین است و نفس اندر دلیلبا توجه به این که گفتیم ساختمانى که به نام منِ مجازى در خود به وجود مىآوریم، بر اساس توهمات و افکار مجازى است، عدهاى عقیده دارند که شناخت منِ مجازى معنى ندارد و هر حرکتى را در منِ مجازى، حرکتى بىهدف مىدانند و معتقدند که حرکات فکرى و ذهن در چارچوب منِ مجازى، راه به جایى نمىبرند. منِ مجازى، منکر حقیقت است و حجابى است

روى منِ اصلى، و خروج از این حجاب با حرکتهایى از جنس خودش، محال است و حتى منجر به تقویت بیشتر من مجازى مىشود. (خون به خون شستن محال است و محال.) مثال آن، کسى است که در زندان باشد (زندان منِ مجازى)، امّا مرتباً در زندان، معلومات خود را ـ اما در چارچوب خودِ زندان ـ زیاد مىکند، نه در چارچوب خروج از زندان یا خارج از زندان. دیده تن دائماً تنبین بوددیده جان جان پرفنبین بودهر درونى که خیالىاندیش شدچون دلیل آرى، خیالش بیش شددیده تن، عین وهم و پندار است.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 4:54 صبح     |     () نظر
 
انواع نفس

انواع نفس

نفس امّاره:

یکى از جنبههایى که در نفس انسان هست و مربوط به خودِ طبیعى است و تحت فرمان عقل نیست، همان نفس امّاره است. این نام، در قرآن هم آمده و نفس امّاره، انسان را به بدیها سوق مىدهد، که (انّ النّفس لامّارة بالسّوء).

]بىگمان، نفس به بدى امر مىکند.[ این نفس، حتّى تحت تأثیر عقل جزئى، با شدتى بیشتر، در جهت ناصواب عمل مىکند. خواست نفس امّاره، آرزوهاى ناصواب است و انسان را فریب مىدهد، مشغول مىکند، از حال بازمىدارد و قول آینده مىدهد. نفس امّاره، پایگاه شیطان است. نفس و شیطان هر دو یک تن بودهانددر دو صورت خویش را بنمودهاندآمال و آرزوهاى نفس امّاره پایانى ندارد;

همچون آب شور که هر چه بیشتر بنوشیم، عطش، فراوانتر مىشود. دوزخ است این نفس و دوزخ اژدهاستکو به دریاها نگیرد کم و کاستهفت دریا را در آشامه هنوزکم نگردد سوزش آن حلق سوزتمام رذایل اخلاقى، در نفس امّاره شکل مىگیرد و ناشى از نفس امّاره است و بزرگترین پرستش را انسان براى نفس خود، که صنم اکبر است، انجام مىدهد. کسى که مالک نفس خود نباشد، اگر همه دنیا را هم داشته باشد، به گوهر اصلى انسانى نخواهد رسید که:

اللّهم أعوذبک من الشّرک الخفىّ. النّفس هى الصّنم الأکبر. أعدى عدوّک نفسک الّتى بین جنبیک. و همین است که گفتهاند، پیامبر گرامى، همواره در سجده مىفرمودند: إلهى لا تکلنى إلى نفسى طرفة عین أبداً.

البته گفتیم که دشمن برونى، شیطان، و دشمن درونى، نفس است. اما حقیقت این است که اگر نفس را در فرمان خویش درآوریم، شیطان نیز دستش کوتاه مىشود: گر شود دشمن درونى نیستباکى از دشمن برونى نیستبنابراین، همیشه باید دعاى ما این باشد که پروردگارا: بازخر ما را از این نفس پلیدکاردش تا استخوان ما رسید

نفس مطمئنّه:

اگر نفس انسان، از شرور و آلودگیها پاک شود و در پناه عقل کلّى قرار گیرد، به نفس مطمئنّه تبدیل مىشود که به تعبیر قرآن کریم:(یا أیّتها النّفس المطمئنّة إرجعى إلى ربّک راضیّةً مرضیّةً) که نفس، تحت فرمان عقل کلّى و در جهت خدا قرار مىگیرد.

2 ـ منِ اصلى

منظور از «منِ اصلى»، گوهر اصلى انسانى، یا مقام روح است که جلوهاى از ذات بارى تعالى است و یا آن چیزى است که نشأت گرفته از روح است. منِ انسان، یعنى خودِ انسان که هست، و هستِ انسان، از هست خدا (به تجلّى) نشأت مىگیرد، و مجرّد است. بنابراین، من، حد و زمان و مکان ندارد و مشمول مسائل مربوط به مادّه نیست. من، توسط تن و حواس عمل مىکند و اینها، ابزارِ من هستند، و آثار من را نشان مىدهند.

براى مثال، در موردِ دیدن یا شنیدن، این دو، پرتوى از مناند که با ابزار چشم و گوش مىبیند یا مىشنود. امّا دقت کنیم که من، مرکزى به اسم دیدن یا شنیدن ندارد، بلکه من، بتمامه دیدن و بتمامه شنیدن است و در عین حال، دیدن، عین شنیدن است (و همین طور یدیگر شئون) و بین این دیدن و شنیدن، وحدت است، و شأنى (مث دیدن)، او را از دیگر یشئون (مث شنیدن)، بازنمىدارد. خلاصه این که مسأله حضور محض من، در همه شئون مطرح است. ارتباط من، با عالم بیرونى به این صورت است که آن مادّه، یا هر چه در بیرون ماست، در عالم خیال یا مثال، در درون ما تصویر مىشود و از این طریق، با عالم بیرون مرتبط مىشویم;

ضمن این که هیچ گونه اختلاطى با آن عالم بیرونى (= مادّه)، نداریم، و ما از آن منقطع هستیم و توسط این تصویرگیرى، با بیرون مرتبط مىشویم که این برداشت نیز توسط من صورت مىگیرد. اما، ما به غلط گمان مىکنیم که در بیرون از من، حالتى وجود دارد، در حالى که ما آن را در نزد خود ابداع کردهایم. نتیجه این که من، در موطن هر یک از شئونات و ادراکات (شنیدن، دیدن و ...) جلوهاى مىیابد، یا اسمى مىشود، در آن شأن. یعنى من، مىشود دیدن، شنیدن و ... .

این امر، چیزى جز حضور محض من، نیست. از طرفى گفتیم که من، تجلّى ذات حق است و هست من، نسبى و عین ربط با پروردگار است. نتیجه این که، من از یک طرف مىبیند و مىشنود و ... از یک طرف، تجلّى ذات حق است. بنابراین، اگر منِ مجازى نباشد (حجابها نباشد) خدا، که بصیر و سمیع است، او مىبیند و او مىشنود و ... . اگر در این امر خیلى دقت کنیم، متوجه مىشویم که معنى این حدیث که: «بنده من مىرسد به جایى که من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و... .»

یعنى چه. و متوجه مىشویم که اگر یکى از اولیاء الله بر سر سفرهاى بنشیند، اگر سفره، شبههناک باشد، دست او جلو نمىرود، یعنى چه. و سرانجام در جهان هستى و در انسان، مىفهمیم که این جهان و این انسان، هستانى هستند که هستى آنها از اوست. کاشکى هستى زبانى داشتىتا ز هستان پردهها برداشتىکه یکى هست و هیچ نیست جز اووحده لا شریک الاّ هوسیر در نفس خود و در عالم هستى، ما را به آیه مبارکه رهنمود مىشود که: (سنریهم آیاتنا فى الآفاق وفى انفسهم، حتى یتبیّن لهم انّه الحق) به زودى نشانههاى خود را در افقها ]ى گوناگون[ و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود، تا برایشان روشن گردد که او خود حقّ است. آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است؟

!و جان کلام این که، در حقیقت، ما محسوسات بیرون را توسط چشم، در من شهود مىکنیم (که این چیزى جز خود را دیدن نیست) و همین حالت را در رابطه با عالم غیب داریم. بنابراین، همه ادراکها از درون است و در من. اما چرا عالم محسوسات را بهتر مىبینیم و عالم غیب را کمرنگ؟

زیرا ارتباط با عالم محسوسات، آسان، و جنس آن، از نوع کثرت است و ما نیز خود در وضعیت کثرت (= دنیازدگى و حالت ایندنیایى) هستیم و من را به این حالت کثرات، مشغول کردن، ما را از عالم غیب ـ که حالت وحدت است ـ دور مىکند و این در حالى است که عالم کثرت، هستنماست و در حقیقت، عدم است، و وجود حقیقى، همان عالم غیب و وحدت است. (خدا)باید بدانیم که بهترین دریچه ارتباط با حق، من است

نه غیر آن و سیر در غیر و کثرت، یعنى در ذهنیات و منِ مجازى و سیر در منِ اصلى، یعنى سیر به طرف خدا. بنابراین، باید مواظب باشیم که آینه غیر نشویم، بلکه آینه حق (محلّ تجلّى حق) بشویم. چرا که عالم کثرات از سنخ ما نیست، در حالى که عالم غیب و وحدت، از سنخ ما و عین ربط با منِ اصلى است. از طرفى، من انسان، به هر چه توجه کند، با آن متحد مىشود و به آن مشغول یمىگردد. مث اگر به تن توجه داشته باشد، با آن متحد مىشود و اگر به نفسانیات توجه کند،

با آنها متحد مىشود و همین طور اگر به خدا توجه کند، الهى مىشود. هر چه این، حالات و توجهات من به آن چیز مورد نظر، بیشتر شود، این اتحاد قویتر مىگردد، و در مورد توجه به خدا، هر چه بیشتر به او توجه کنیم، من، شدتى بیشتر و هستى بیشتر مىیابد; زیرا این امر، روشنتر شود. توجه داشته باشیم که موقع خواب، که تعلق من به تن کمتر مىشود، در خواب، مثالى از خود مىبینیم، یا در موقع بیهوشى (در پزشکى و موقع عمل جراحى)، توجه من به تن کم مىشود و یا در موقع مرگ، این توجه قطع مىشود. در آن دنیا نیز منِ انسان است که زنده است و ظهور دارد و البته بدنِ آندنیایى مىبیند و مىشنود، اما ظهور این من در آن دنیا، بسته به نوع توجه او، در این دنیا و حالاتش در این دنیا، متغیّر است.

اگر تمام توجه و اهداف او در این دنیا، غرایز و دنیا و مادّیات و شهوات ونفسانیات باشد، در آن دنیا چیزى ندارد و در حقیقت، به صورت منِ مجازى شهود مىیابد. اما اگر توجه او در این دنیا به عالم غیب و وحدت (خدا) باشد و دنیا و غرایز و خواستهاى تن و نفس را ابزار بندگى کرده باشد، ظهور آندنیایى من، به صورت منِ اصلى و مقام اصلى انسانى خواهد بود. عاشق و معشوق را در رستخیزدو بدو بندند و پیش آرند تیزالمرء مع من احبّ. هر کس با آن چیزى است که آن را دوست دارد. یولو أنّ رج یحبّ حجراً لحشر الله معه. اگر کسى، سنگى را دوست داشته باشد، خدا او را با همان سنگ محشور مىکند. در حالى که در توجه به خدا مىفرماید: ( یحبّهم ویحبّونه) خدا آنان را دوست مىدارد

و آنان ]نیز[ او را دوست دارند. اگر انسانى، به خدا توجه کند، و این توجه را افزون کند، منِ اصلى و هستىاش، شدت مىگیرد; چرا که انسان از آن لحاظ که هست، همه هستى را اشغال کرده و همه عالم از ملک تا ملکوت را دربرمىگیرد، اما خودش را در جایى حسّ مىکند که به آن توجه دارد. توجه به خدا چنان مىتواند شدت بگیرد که انسان به جایى برسد که خدا مىفرماید: «بنده من به جایى مىرسد که من مىشوم چشم او، من مىشوم گوش او و ... .» و در این حال، انسان خدا نمىشود،

بلکه خدا در انسان تجلّى پیدا مىکند. در این توجه به خدا، انسان به لذت و ابتهاج و انبساط حاصل از انس با خدا و اطمینان خاطر دست مىیابد و سپس نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه. در حقیقت، انسان، هست خود را به هست خدا متصل مىکند. البته، این اتصال هست و محال است که قطع شود و نمىتواند قطع شود; چرا که خدا در حال تجلّى دایم و فیض دایم است، مهم این است که ما با توجه به غیر او، از این ارتباط غافل نشویم و این ارتباط را کم نکنیم. بندگى، این قرب و اتصال را فزون مىکند:

گر در طلب منزل جانى، جانىگر در طلب لقمه نانى، نانىاین نکته به رمز گویمت تا دانىهر چیز که اندر پى آنى، آنىاساساً ارزش انسان، در تعلّق است که دارد و حدّش، با تعلّق معیّن مىشود. حال اگر تعلّق او، خداست، الهى مىشود و اگر حدّش، مادّه و حیوانیت است، مادّى و حیوانى مىشود. طالب هر چیز اى یار رشیدجز همان چیزى که مىخواهد ندیدبنابراین، اگر به حق توجه کنیم، حق با ما متحد و در ما جلوهگر مىشود و هر چه این توجه بیشتر باشد، تجلّى بیشتر است. اما در توجه به غیر حق و مشغول شدن به غیر او ـ گر چه به طور موقت مشغول شویم و حتى لذت بریم ـ در نهایت، چون توجه به غیر حق، قوت جان ما نیست و قوت تن و نفس ماست، اقناع نمىشویم و سرخورده مىشویم،

و ریشه همه نابسامانیهاى ما را باید در همین پى جست. (اَمْ تحسب أنّ أکثرهم یسمعون أو یعقلون إنْ هُم إلاّ کالأنعام بل هم یأضلّ سبی) یا گمان دارى که بیشترشان مىشنوند یا مىاندیشند؟! آنان جز مانند ستوران نیستند، بلکه گمراهترند. گر ز صندوقى به صندوقى روداو سمائى نیست، صندوقى بودذوق آزادى ندارد جانشانهست صندوق صور میدانشانمنِ اصلى، هر چه دریافت کند، عین روشنى است: عاقلى گر خاک گیرد، زر شود و حتى: جهل آید پیش او، دانش شود. در منِ اصلى، در پناه نور و حق بسر مىبریم

; در پناه نور و حق مىبینیم; در پناه نور و حق ارتباط برقرار مىکنیم; و سرانجام، بینش ما، در پناه نور و حق است و با روح و عصاره زندگى مرتبط مىشویم; با معانى و باطن امور برخورد مىکنیم، نه با نمودهاى سطحى و ظاهرى. منِ اصلى، چشمهاى زاینده است در جان ما و کوثر است، دریاست، همه چیز است و اتصال به همه بىنهایتها. انسان فارغ از قالبها، که به چیزى شدن، چیزى بودن و چیزى داشتن نمىاندیشد، داراى حالات و کیفیات روحى و روانى خاصى است که براى خود اوست

و نمىخواهد آنها را به نمایش بگذارد و او براى خودش، کافى است (که صاحب دل بداند آنچه حال است) و او، چیزى عمیق و زنده و متحرک و پرمعنا در خود مىیابد که متصل به همه بىنهایتهاست و او را از متعلقات خارجى، بىنیاز مىکند و در نتیجه، او، بیرون را متهم نمىکند، احساس تهى بودن نمىکند; چرا که وجودش از بىنهایت پر است. نتیجه مهم حاکم شدن منِ اصلى این است که مثلث سازنده کمال، عشق و ایثار در انسان به وجود مىآید; چرا که من اصلى، به هدف عالى حیات، که بىنهایت است (=خدا)، مىاندیشد;

همان که کمال مطلق است و به این کمال مطلق عشق مىورزد. بنابراین، به عشق هم مىرسد و در عشق، ایثار را مىآموزد، که ایثار چیزى جز از دست دادن منِ مجازى نیست. البته، نتایج ثانوى بسیارى دیگر در این مثلثِ کمال، عشق و ایثار، عاید انسان مىشود; من جمله، در توجه به کمال مطلق، بینش صحیح پیدا مىکند

و در توجه به کمال مطلق، حلاوت جان خود را ـ که حلاوت اصلى است ـ مىیابد و سرانجام، در حرکت به سوى کمال و با مرکب عشق، بینش صحیح مىیابد; زیرا در حرکت به سوى کمال با مرکب عشق، زشتى و بدى نیست، و بینش او، اصلاح مىشود (خویش را تعدیل کن، عشق و نظر) و همه چیز را در عین زیبایى مىبیند و سرانجام، در مراتب بالاى این راه، به یقین مىرسد که یقین، خود، در مراتب بالاتر علت و ایجاد است که عالیترین مرتبه آن، ظهور اراده خدا در انسان است. (در قسمت بندگى و یقین، اشاراتى بیشتر به این مطالب خواهیم کرد.)

3 ـ منِ مجازى

در صفحههاى قبل، منِ اصلى را شرح دادیم و در این قسمت، به من مجازى مىپردازیم. لازم به ذکر است که خواستهاى منطقى تن و نفس، که در پناه شرع و عقل و منطقند، جایز و صحیح هستند و تأمین آنها، خواست خداست و براى زندگى ما و براى رسیدن به منِ اصلى، توجه به آنها، بسیار مطلوب است. آنچه خواستهاى غیر منطقى و غیر عقلى، تن و نفس است، در چارچوب منِ مجازى، و مذموم است. من مجازى، ساختمانى موهوم است که در نفس خود ساختهایم،

و این ساختار، بر اساس توهّمات و افکار مجازى ماست. منِ مجازى، از یک طرف، رابطه ذهن را با اعماق وجود ما (= منِ اصلى)، قطع مىکند و از طرفى دیگر، مانند یک نوار است که تنها ویژگى ضبط و انعکاس دارد و آنچه مىخواهد، براى سوداگرى، پُز و نمایش مىخواهد. همچو جوى است او نه آبى مىخوردآب از او بر آب خواران مىرسدآب در جو، زان نمىگیرد قرارز آنکه آن جو، نیست تشنه و آبخواروجود خود را چون جوى آب، حمل کننده آب مىکند، اما خود از آن آب بهره نمىیابد

; مىخواهد، اما براى صِرفِ داشتن، براىپُز دادن، و سرانجام چون ویترین عرضه شده، و «چون بیاید مشترى، خویش برفروخت» و اگر مشترى نیاید، برافروخته مىشود. واقعاً، زیانى بزرگ است که انسان، از درون ببرد و اسیر توهّمات بیرونى شود، و از طرفى، به ظرفیتها و استعدادهاى درونى خود، خیانت کند و از طرف دیگر، خود را به یک کارخانه بدل کند که بدلى خرهایى نظیر خودش را در این سوداگرى، خواهان است. او، در این وضعیت، أداى انسانیت را درمىآورد، در حالى که از گوهر اصلى انسانى خود غافل است

; اداى محبّت را درمىآورد، ودر حالى که از عشق حقیقى، بىخبر است. این حالتِ من مجازى، یک وضعیت مىگیرد و مشکل و پوچى را براى او به وجود مىآورد که براى این وضعیت، رنج و عذابى شدید را نیز متحمل مىشود و مشکل این جاست که هر چه را در منِ مجازى دریافت کنیم، منِ مجازى آن را از جنس خود مىکند; یعنى آن را مجازى مىکند: «ناقص ار زر برد، خاکستر شود.» و یا «جهل شد، علمى که در ناقص رود.» روشنایى به مزاق منِ مجازى، خوش نمىآید. او خفاشگونه است;

از نور بیزار است. لیک اغلب هوشها در افتکارهمچو خفاشند و ظلمت دوستداراما نتیجه این وضعیت، بسیار مهلکتر است و آن این که مجبوریم خود را در کرى و منگى و ماتى و کورى فرو بریم، تا این سرمایه هیچ و پوچ را حفظ کنیم و پوچ را به حساب هستى واقعى بگذاریم و خواب را به حساب بیدارى و ظلمت را به حساب روشنایى. خویشتن را کور مىکردى

و ماتتا نیندیشى ز خواب و واقعاتتا دمى از هوشیارى وارهىننگت خمر و بنگ بر خود مىنهىمىگریزى از خودى در بىخودىیا به مستى یا به شغل اى مهتدىهمان طور که در منِ اصلى، مثلث سازنده کمال، عشق و ایثار، حاکم مىشود، در منِ مجازى مثلث مخرّب شهوات (= میلها و تعلقات)، قیاسها (= چون و چرا، تعبیر و تفسیر) و کینه قرار دارد. و این سه ـ یعنى شهوات، قیاسها و کینهها ـ به صورت سه عامل مرتبط و اصلى عمل مىکنند و سیکل معیوبى را به وجود مىآورند و زندانى معذّب براى انسان پدید مىآورند

و حجاب یا کلافى سردرگم، به دور منِ اصلى مىکشند و همه نابسامانیهاى ما را در پى دارند. این پدیده (من مجازى و نفسانیات) عاریتى و عارضى و بیگانه است و علت دستور به توبه نیز همین عاریتى و عارضى بودن نفسانیات است و چون «خوى بد در ذات تو عاریتى است» در نتیجه: آن بد عاریتى باشد که اوآرد اقرار و شود او توبهجو


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 4:51 صبح     |     () نظر
 
سلامتی تن و روان
سلامتی تن و روان

مقدّمه

آنچه در کتاب حاضر آمده، حداقل معارفى است که براى رسیدن به یک راه و رسم مشخص در زندگى مورد نیاز است. انسان، که نقطه اوج آفرینش است، باید راه و رسم رسیدن به مقام اصلى خود را بداند و براى رسیدن و شدن تلاش کند. کتاب حاضر، این راه و رسم را نشان مىدهد تا ان شاء الله در عمل نیز به آن رسیم. لازم به ذکر است که در این کتاب، سعى شده است تا حتى الامکان، اصالت و خلوص نوشتهها طورى باشد که از هرگونه کجفهمى و انحراف به دور باشد و در نتیجه، خواننده نیز به بصیرتى در پناه نور و خلوص دست یابد.

بنابراین، از هیچ نوع گرایش خاصّى، جز شرع و عقل و منطق پیروى نشده است. همچنین، سعى شده است تا جایى که در توان بوده، از مشهورترین آیات قرآنى، احادیث، اشعار، سخنان ائمّه و اولیا، استفاده شود و بنابراین، توصیه مىشود در خواندن کتاب، حوصله داشته باشیم و چند بار آن را بخوانیم و با آن مأنوس شویم

و حتى الامکان به نوشتهها تسلط یابیم و بیشتر جملات را حفظ کنیم; چرا که مطالب کتاب، بیشتر مطالب فطرى و قلبى است و کمتر به مسائل ذهنى پرداخته است و بحثهاى فطرى و عقلى رسیدن و شدن هستند، نه ذهنیات و اطلاعات صرف. از این رو، توصیه مىشود کتاب را به عنوان سرگرمى و با سرعت نخوانیم، بلکه با حوصله، دقت و صرف وقت و به تکرار بخوانیم و سرانجام به پیاده کردن مطالب آن در زندگى روزمره بپردازیم تا ان شاء الله به هدف اعلاى حیات دست یابیم.

فصل نخست : شناخت انسان

انسان از تن، نفس و روان به وجود آمده است.

تن:

وجه مادى انسان است که عین حیات نیست. امّا وقتى که روح به آن تعلق مىگیرد، دیگر مادّه صِرف نیست، بلکه کالبدى حیات یافته است که با مادّه، تفاوتى اساسى دارد. بعد از این که روح به بدن ملحق شد، درست مانند دو آینه، مقابل یکدیگر قرار مىگیرند و به هم آمیخته مىشوند، و در این وضعیت، دیگر جسم و روح را از همدیگر جدا نمىدانیم. درست است که بدن و روح، جداى از هم بودهاند، اما وقتى به همدیگر تعلق مىگیرند دیگر نباید فکر کنیم که بدن و روح، مثل مرغ در قفس تن است، بلکه روح با حقیقت مادّه، در هم مىآمیزد.

نفس:

مجموعهاى است که ناشى از مجاور شدن روح با تن، به وجود مىآید و بیشتر، منظور ما در این کتاب، خواستهاى انسان در رابطه با تن و نفس است، و به عبارت دیگر، منظور، منِ مجازى است که در فصل آینده از آن، بحث خواهد شد.

روان:

گوهر اصلى انسان است که در مرحله نهایى خود، مىتواند حتى بدون ابزار یا واسطه (ى بدن) معنى داشته باشد و این، همان منِ اصلى است. بنابراین، به نظر مىرسد که انسان، سه مرتبه یا سه مقام دارد:

مقام اوّل:

مقام روح (= روان) که قبل از دنیاست: (لقد خلقنا الإنسان فى أحسنِ التّقوی

م)]که[ براستى انسان را در نیکوترین اعتدال آفریدیم.، که وجه الهى انسان و مقام اصلى اوست.

مقام دوم:

مقام دنیوى و تنزل یافته و مادّى او، که انسان در این مقام، در حجاب تن و نفس است.

مقام سوم:

مقامى است که انسان باید به آن برسد و آن، مقام اصلى، یا مقام روح است.

فصل دوم: شناخت نفس و روان

1 ـ نفس و شئون آن

نفس، از دیدگاه تحلیل علمى، به سه جزء تقسیم مىشود: نفس نباتى، نفس حیوانى و نفس انسانى.

نبات:

عبارت است از: مادّه + نفس نباتى.

حیوان:

عبارت است از: مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى.

انسان:

عبارت است از: مادّه + نفس نباتى + نفس حیوانى + نفس انسانى. (= ناطقه)این مراحل، در مورد انسان، شاید چنین مطرح شود که نفس ناطقه انسانى، مراحل زیر را طى مىکند: نفس نباتى (اوایل جنینى) و نفس حیوانى (اوایل زندگى) و سرانجام، نفس انسانى که رسیدن به نفس ناطقه است و با کمک عقل، امکانپذیر است. شئون نفس عبارتند از:

اوّل:

شئونى که از طریق آنها، نفس با بیرون، ارتباط مىیابد که همان حواس پنجگانه هستند.

دوم:

شئونى که از طریق آنها، احساس از درون پیدا مىشود، که همان وهم و خیال است. (وهم، احساسى است که در پناه عقل نباشد و خیال، احساس در پناه عقل را گویند.)

سوم:

عقل، که قواى حسّى و خیالى را فرمان مىدهد.

قواى پنجگانه:

عبارتند از: حسّ لامسه، حسّ بویایى، حسّ سامعه و حسّ باصره، که با آنها، درک محسوسات خارجى انجام مىگیرد و در حقیقت، قواى نفس، در جلوه نازلهاند. همچنین، اعتقاد دارند که یک حسّ مشترک هم هست که عبارت است از ادراکى که محسوسات و فرآوردههاى حسّى به آن مىرسند و بنابراین، جامع و گردآورنده دیگر محسوسات است. البته حسّ مشترک، حسّ ششم نیست، بلکه یک طبیعت مشترک میان حواس پنجگانه است و ادراک حواس پنجگانه، در آن تجمع مىیابند، و تجمع حواس است که شیئى را به صورت برداشت واحد، تصور مىکند. خلاصه این که، جمع و نتیجه میان محسوسات را حسّ مشترک نامند.

وهم و خیال:

از محسوسات است و باعث درک معانى مىگردد و به عبارت دیگر، نیروى وهم و خیال، آمیزهاى از معنى و مادّه را تصویر مىکند. در فصول آینده از وهم و خیال، بیشتر بحث مىشود.

عقل:

مراتبى گوناگون دارد و تمام شئون نفس (= حواس و وهم و خیال) را مىتواند تحت فرمان و نظارت خود درآورد. اگر وهم و خیال و حواس، تحت نظارت و فرمان عقل نباشند، مشکلآفرین خواهند بود. خلاصه مطلب این که نفس، با حسّ ظاهر متحد مىشود که همان نفس حیوانى است در حالى که اگر نفس با وهم و خیال و یا با عقل متحد شود، آن را نفس انسانى نامند. این مراتب نفس را حرکت جوهرى نفس مىنامیم و در ذات نفس است و نفس براى ارتباط با بیرون از بدن، توسط شئون خود، این ارتباط را برقرار مىکند

و باعث ایجاد ادراک مىشود که ادراک، یک حالت غیر مادى است و در خیال واقع مىشود، و در حقیقت، در نفس یک حالت تصویرگیرى به وجود مىآید. بنابراین: نفس، جوهرى است که در ذات و حقیقت خویش، قابلیت تحوّل، دارد و از احساس تا وهم و خیال و سرانجام تا عقل و در نهایت، تا عقل کلّ، مىتواند کمال یابد. همان طور که ما، در آینه ظاهر، مادّه را مىبینیم، در آینه وجودى (نفس)، نیز تصویرگرى داریم; یعنى آینه وجودى ما، مثل یک نوار، فیلمبردارى مىکند،

اما مادام که در مرحله صورت (= ظاهر) و حسّ بماند، نتیجه این انعکاس، مجازى خواهد بود، و این امر، همان برداشت در حسّ و وهم و خیال است (منِ مجازى، این جا مطرح مىشود); اما اگر تصویرگیریها در آینه وجودى ما (= نفس)، همراه و از روى عقل باشد، برداشت واقعى خواهد بود و سرانجام اگر در پناه عقل کلّ باشد، برداشت حقیقى و بینش حقیقى و نگاه اصلى خواهد بود.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/21:: 4:50 صبح     |     () نظر
<   <<   146   147   148   149   150   >>   >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
*پرواز روح*
همفکری
EMOZIONANTE
دیار عاشقان
در انتظار آفتاب
حاج آقاشون
به سوی فردا
اگه باحالی بیاتو
ای لاله ی خوشبو
خورشید تابنده عشق
آیینه های ناگهان
(( همیشه با تو ))
حوض سلطون
عاشقان
کانون فرهنگی شهدای شهریار
یا امیر المومنین روحی فداک
پرسه زن بیتوته های خیال
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
.:: بوستان نماز ::.
لنگه کفش
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
عشق و شکوفه های زندگی
فرزانگان امیدوار
تمیشه
***جزین***
همنشین
به وبلاگ بیداران خوش آمدید
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
لیلای بی مجنون
به سوی آینده
عشق سرخ من
نگاهی به اسم او
ایران
آموزه ـ AMOOZEH.IR
و رها می شوم آخر...؟!!
جلوه
بی نشانه
PARSTIN ... MUSIC
رهایی
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
پارمیدای عاشق
دلبری
نظرمن
هو اللطیف
افســـــــــــونگــــر

جاده های مه آلود
جوان ایرانی
hamidsportcars
پوکه(با شهدا باشیم)
عصر پادشاهان
جمعه های انتظار
سپیده خانم
هادرباد شناسی (روستایی در شرق شهرستان بیرجند) HADERBAD SHENASI
بندیر
شقایقهای کالپوش
د نـیـــای جـــوانـی
قلمدون
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
یه گفتگوی رودر رو
پرواز تا یکی شدن
بچه مرشد!
سکوت ابدی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
*تنهایی من*
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خاکستر سرد
شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه
شوالیه سیاه
خندون
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
ای نام توبهترین سر آغاز
هه هه هه.....
سه ثانیه سکوت
►▌ استان قدس ▌ ◄
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.

مهر بر لب زده
نغمه ی عاشقی
امُل جا مونده
هفت خط
محمد جهانی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
ارتش دلاور
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
فانوسهای خاموش
گروه تک تاز
مقاله،پایان نامه،پرو‍ژه،کتاب الکترونیک،تحقیق،جزوه،نمونه سوال و..
سیب سبز
دانشگاه آزاد الیگودرز
فریاد بی صدا
اکبر پایندان
پژواک
تخریبچی ...
عاشقانه
geleh.....
بــــــــــــــهــــــــــــار
****شهرستان بجنورد****
وبلاگ آموزش آرایشگری
یک کلمه حرف حساب
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
«حبیبی حسین»
..:.:.سانازیا..:.:.
+
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
دلدارا
پناه خیال
مجله اینترنتی شهر طلائی
جوک بی ادبی
عاطفانه
آقاشیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
قرآن
دریـــچـــه
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
من بی تو باز هم منم ...
عشق در کائنات
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سروش دل
تنهایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تنهایی افتاب
نمایندگی دوربین های مداربسته
کوسالان
امام مهدی (عج)
@@@گل گندم@@@
سفیر دوستی
کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
کلبه عشق
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
کربلا
جوکستان بی تربیتی
کلبهء ابابیل
وبسایت رسمی مهندس امیر مرتضی سعیدی ایلخچی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جـــیرفـــت زیـبا

سارا احمدی
مهندسی عمران آبادانی توسعه
ققنوس...
حزب الله
««« آنچه شما خواسته اید...»»»
ashegh
طاقانک
تک درخت
تراوشات یک ذهن زیبا
سکوت سبز
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
@@@این نیزبگذرد@@@
بادصبا
ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
راز رسیدن به شادی و سلامتی
معارف _ ادبیات
پوست مو زیبایی
تنهای تنها
آخرین صاحب لوا
جاده مه گرفته
دخترانی بـرتر از فــرشته
دلـتنگـ هشـیگـــــــــی
تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
مستانه
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
ناز آهو
گیسو کمند
جــــــــــــــــوک نـــــــت
عکس سرا- فقط عکس
عکس های عاشقانه
حقوق دانشگاه پیام نور ایلام
تیشه های اشک
فقط خدا رو عشقه
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
آزاد
ارمغان تنهایی
فقط عشقو لانه ها وارید شوند(منامن)
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
علی پیشتاز
تنهاترم
محمدمبین احسانی نیا
یادداشتهای فانوس
دوست یابی و ویژگی های دوست
کد تقلب و ترینر بازی ها
ستاره سهیل
داستان های جذاب و خواندنی
عاشقانه
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
یادداشتهای من
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
سرافرازان
*bad boy*
سرزمین رویا
برای اولین بار ...
خاطرات و دل نوشته های دو عاشق
چون میگذرد غمی نیست
بازگشت نیما
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
سایه سیاه
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
بچه های خدایی
مرام و معرفت
خوش آمدید
The best of the best
بوستان گل و دوستان
صفیر چشم انداز ایران
من.تو.خدا
۞ آموزش برنامه نویسی ۞
شبستان
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
یامهدی
تنها هنر
دل نوشته
صوفی نامه
har an che az del barayad
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
شجره طیّبه

دانلود هر چی بخوایی...
نور
Dark Future
مجله مدیران
S&N 0511
**عاشقانه ها**
پنجره چهارمی ها
AminA
نسیم یاران
تبیان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
اندکی صبر سحر نزدیک است....
ابهر شهر خانه های سفید
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
جزتو
ترخون
عشق پنهان
@@@باران@@@
شروق
Manna
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
پرسش مهر 8
دریایی از غم
طره آشفتگی
...ترنم...
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
کرمان

عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
قمه‏زنی سنت یا بدعت؟
سلام
عطش
حضرت فاطمه(س)
♀ ㋡ JusT fOr fuN ㋡ ♀
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
آرشیو یادداشت‌ها
دینی
گلچینی از جغرافیای طبیعی و تاریخی افغانستان
آثارتأریخی افغانستان
گلچینی از تاریخ جهان و افغانستان
میراث گرانبهای گذ شتگان چراغی است برآیند گان
کابل و ولایات افغاانستان عزیز
زبان شرین پارسی
وازه نامهء هم زبانان
ادبیات و هنر
پرواز خیال
شعر و ادب
اى الهه عشق مادر!
عاشقانه ها
موزیک و اشعار آهنگهای بهترین اوازخوان افغان احمد ظاهر و دیگران
سیاسی
جامعه شناسی -مردم شناسی
دانستنیهای جالب
طب ورزش صحت وسلامتی
مسائل جنسی خانه و خانواده
آموزش زیبایی
روانشناسی
طب سنتی و نسخه های پزشکی با گیاهان دارویی
غذا موادغذائی و اشامیدنیها
خواص میوه ها و سبزیجات
اخبار
زندگینا مه
داستانهای کوتاه و آموزنده
نجوم فضا وفضانورد ی
کمپیوتر انترنیت و وب نویسی
لطیفه ها اندرز ها و پیامهای کوتاه خواندنی و عالی
طنز
تقویم هجری شمسی اوج درایت فرهنگی ما
سرگرمی ها
معرفی کتاب
تصویر عکس ویدئو فلم
بهترین های خط
جالبترین کارتونها
طالع بیی
یادداشتها
قوانین خواب و رویا وتعبیرخواب
تبریکی و تسلیت
داغ غربت
علمی
تاریخی و اجتماعی
خانهء مشترک ما زمین
اشعار میهنی رزمی و سیاسی
هوا و هوانوردی
آموزش و پرورش
معانی اصطلاحات و تعاریف
دنیای عجاء‏بات