گشتیم آخر برباد ازین دل
فریاد ازین دل فریاد ازین دل
باشد که گردیم آزاد ازین دل
فریاد ازین دل فریاد ازین دل
سر تا بپایش یک قطره خونست
لیکن دو عالم شور و جنونست
جور و ستم شد ایجاد ازین دل
فریاد ازین دل فریاد ازین دل
در مکتب عشق جور و ستم بود
رنج و محن بود درد و الم بود
چیزیکه کردیم می یاد ازین دل
فریاد ازین دل فریاد ازین دل
درسین? تنگ این مرغ خودکام
هرگز ندارد یک لحظه آرام
بدنامی ماست بنیاد ازین دل
فریاد ازین دل فریاد ازین دل
..........
کلمات کلیدی:
بیم است که سودایت دیوانه کند مارا در شهر به بدنامی افسانه کند مارا
من می زد? دوشم شاید که خیال تو امروزبه یک ساغر مستانه کند مارا
بهر تو زعقل دین بیگانه شدم آری ترسم که غمت ازجان بیگانه کند مارا
درهجرچنان گشتم ناچیزکه گرخواهد زلفت به سریک مودرشانه کند مارا
زان سلسل? گیسو منشور نجاتم ده زان پیش که زنجیرت دیوانه کند مارا
امیر خسرو دهلوی
ابیات بالا رابا آهنگ زیبا و دلنشین از لینک پایئن بشنوید و کیف کنید:
http://uk.youtube.com/watch?v=dhcLSpKWXvQ&feature=related
کلمات کلیدی:
فعلا نسبت تقلیل تخصیص مالی از سرعت تطبیق پلانهای کیهانی امریکا کاسته شده است. هند دارنده زیادترین تعداد ماهواره در جهان میباشد و ناسا از آن با خبر است و میخواهد تا با سازمان تحقیقات کیهانی هند که دارای راکتهای مطمئن و20000 انجنیر و دانشمند است فعالیت مشترک داشته باشد.
تعداد محدودی مطلع اند که هند در سالهای 1990 از روسها نقشی را در استشن کیهانی بین المللی تقاضا نمودند اما امریکا ما نع شد ولی اکنون میخواهد بطور رایگان از راکتهای هند استفاده کند و سیاستمداران بی مسولیت هند خوش اند که خوش خدمتی کنند.
به گفته حکمران سابق پاناما جنرال مانویل نوریگا، آنکه با وجود سالها کثافت کاری برای سی آی ای اکنون در زند ان امریکا رنج می برد " اگر کسی بخواهد مملکتی را خریداری کند در آنجا کسی است که میخواهد به فروش رسا ند" با اظهار تشویش به ملت هایکه بطرف تعالی اقتصادی روان اند و در آنجا ها خدمتگاران خارجی چون نوریگا خیلی زیاد است که بمقابل چند ملیون دالردر حساب بانک سویس و کارت سبز برای اعضای فامیل شان منافع ملی را قربان نمایند .
در دور اول استعمار ملت های قوی شرق قلمرو و اقتصاد خود را به روی غربیها که از نظر رقابت نا توان بودند باز گذاشتند اما بالاخره بعد از سپری شدن چند دهه خود را تحت استعمارآنها یافتند. تحت شعار و بهانه جهانی سازی و تجارت آزاد ! استعمار 2.0 به عین ترتیب سابق بوقوع خواهد پیوست.
بریدهء از نوشتهء به استعمار2.0خوش آمدید
نویسنده – راکش کرشنان سمحا
گرداننده به فارسی – دوکتور جهش
از تارنمای = globalresearch.ca
کلمات کلیدی:
از کتابatt välja Glädje سوییدی
مولف Kay pollak
مترجم سخی فرهادی
یک بندهء خدا تعداد سلولهای بدن انسان را شمرده است. یک رقم بسیاربزرگ است.
اعضای بدن یک انسان 50بلیون(یک بلیون =1000ملیارد) سلول دارد.
هر کدام این سلول ها دارای انرژی ارتعاشی ثابت است. ما میدانیم که افکار ما نیز دارای انرژی ارتعاشی قابل ملاحطه میباشد. هر تفکری که من فکر میکنم انرزی ارتعاشی آن آناْ به تمام سلولهای بدنم بطور مستقیم تأثیر میگذارند. لذا افکارمن در سلولهای مربوطهء اعضای بدنم موجود بوده و زندگی میکنند. یا به عبارهء دیگر من با هر فکر خویش بالای خودم تأثیر میگذارم. و این راهم میدانیم که همه چیز در وجود ما دارای تغییرات و تبدالات ثابت است، لذا در آن واحد ملیونها ملیون سلولهای بدنم تغیر میکنند.
قابل یادآوزیست که 98? اتم های وجود ما در طی یکسال تبدیل میشوند اسکلت ما در طی سه ماه بطور مکمل بازسازی کلی شده و کاملاْ جدید است. جلد ما بعد از چهار هفته بکلی تبدیل شده و جدیداست. بعدار پنج روز غشای مخاطی شکم مان جدید است. تمام وجود مان در طول دوسال نو میشود یعنی تمام اتمها مالیکولها و سلولهای بدن مان تبدیل شده و نو است. لذا من امروز آن آدمی نیستم که دیروز بودم. حقیقت اینست که در هر ثانیه تازه تولد میشویم.
من هرصبحیکه از خواب برمیخیزم یک انسان تازه هستم و همسایه های من به همین منوال هر صبحیکه از خواب بر میخیزند انسانهای تازه یی هستند همیشه همین طور است.
لذا امکانات عظیمی در خودسازی خویش در اختیار داریم.
بسیار آسان :من میتوانم افکاری را که برایم مفید و خوب است انتخاب کنم و آگاهانه افکار غیر مفید را به افکار مفیدو سازنده تبدیل نمایم.
من متأثر از هر تفکر خویش هستم .
من با تفکر خویش خود را آنچه که هستم میسازم
کلمات کلیدی:
در قرن 18 و 19 زمانیکه جهان توسط ممالکی مانند اسپانیا، انگلیس ، فرانسه ، بلجیم، پورتگال وهالند مستعمره شده بود، هند و چین غنی ترین ممالک جهان بودند و هر دو جمعاً بیشتراز50% درامد نا خالص جهان را می ساختند
اما بالاخره هر دو ملت بزرگ اسیاءی خود را تحت موزه های عساکراستعماریافتند. اگر فکر کنید که استعمار وقتی به وجود آمد که شرق ابتر و عقب مانده و غرب شگوفان و پیشرفته بود و اینکه هند و چین سهل انگاری کرده نظامیان شان تهدید خارجی را که در نزدیک سواحل شان کمین گرفته بودند نا دیده گرفته اند خیلی دچار اشتباه خواهید شد زیرا هر دو مملکت اردو و بحریه قوی داشتند که فرماندهان توانا انها را رهبری میکرد.
اد میرال افسا نوی بحریه هند"کانهوجی هنگری " در اوایل سالهای 1700 بحریه انگلیس، هالند و پرتگا ل را در بحر شکستاند و برای 33 سا ل الی مرگش در 1729 هندیها شکست نا پذیر باقی ماند ند. انگلیس ها آنقدر براشفته شدند که اورا دزد بحری خطاب کردند. درآن ایام کشتی های هند از نظر طرح مهندسی و مقاومت پیشرفته بود ، طوریکه برتانویها کشتی های هندی را در بحریه خود بخدمت داشتند.
اچ ام ا س وکتوری کشتی پیشقراول در سال 1805 درنبرد ترافالگر که هوراسیو نلسن (1) و بیرقش را انتقال میداد یک کشتی ساخت هند بود . طبق تارنمای قوای بحری هند" این وضع ، کشتی سازان انگلیسی بالای دریای تامس (2) را آنقدر عصبی ساخته بود که به مقابل استفاده از کشتیهای ساخت هند در انتقال اموال تجارتی از انگلیس احتجاج نمودند و در نتیجه تدابیری فعالانه روی دست گرفته شد تا صنعت کشتی سازی هند را تخریب نمایند "
سلطنت میسور در جنوب هند برای اولین مرتبه در تاریخ مدرن راکت را در محاربه استعمال نمود. در سال 1780 در نبرد گنتور(4) از تاثیر مرگبار راکت به مقابل قوای برتانوی استفاده شد که در نتیجه اردوی برتانوی را معروض به شکست و فرار از صحنه نبرد نمود. بعد از جنگ یک تعداد راکتهای منفجر ناشده به زراد خانه شاهی لندن فرستاده شد و جهت ساخت راکت های مدرن در اروپا توسط ویلیام کانگریو کارشناس تسلیحات انگلیسی پرزه شده و با شناخت از ساختار انجنیری آن، این سلاح راخود تولید وعرضه نمودند.
بسیاری از فرمانروایان هند دارای اگاهی کافی جیوپولیتیک بودند بطور مثال روی این ملحوظ آنها به تجار اروپایی اجازه ندادند تا به تجارت و ایجاد گارنیزون ها به داخل هند بپردازند، زمانیکه تامس روی نماینده پادشاه برتانیا در سال 1616 در ساحل غربی هند پیاده شد ، یک سال منتظر ماند تا به دربارامپراتورهند باریاب گردد، سه سال بعد با وجود التجاء و کرنش زیاد پیش مقامات بلند پایه دهلی بدون یک معاهده تجارتی عودت نمود ؛ زیرا امپراتورضرورت نمی دید تا با مملکتی تجارت نماید که نمی تواند حتی یک متاع ویا کالای قابل ملاحظه به هند عرضه نماید .
رویداد کوچک با پی امد بزرگ :
یک اشتباه کوچک امپراتور ضعیف ، گله را بداخل راه میدهد. صد سال بعد ازعودت روی بخت به سفارت انگلیس یاری می کند . یکی از اعضای سفارت بنام ویلیام هاملتن – داکتری که مهارت طبی اش سوال برانگیز بود به قسمی توانست تا درد شدیدی را که امپراتور بی کفایت در ناحیه مقبنی ( قد کشک – مترجم ) داشت تخفیف دهد. امپراتور جهت پاداش و به قسم سپاسگذاری فرمانی را امضاء نمود که به اثر آن حق تبادله کالا در داخل هند ، معافیت از محصول گمرکی و حق داشتن سربازخانه به انگلیس داده می شود. متباقی طوریکه آنها می گویند تاریخ است. (مسئله یک پوست گاو جای انگلیس را به یاد می آورد.مترجم).
طبق نظرپروفیسر راجش کوچهار عالم متقاعد که در انستیتوت آموزش و پرورش علوم واقع چندنگرهند مقام افتخاری دارد
« این معافیت ها به تجار انگلیسی باعث نفع بیشتر تجارتی و تفوق ایشان نه تنها بالای کمپنی های اروپایی بلکه
بالای تجار و تبادله کننده گان هندی نیز گردید و از همه مهمتر اینکه اوامر مختلفه رسمی برای دادن امتیازات بیشتر تجارتی بهانه به انگلیس ها داد تا درصورت ضرورت از آن امتیازات توسط نیروی نظامی دفاع نمایند » آیا اینهمه آشنا به گوش نمی رسد ؟
بردهء از به استعمار خوش امدید
منبع آریایی
کلمات کلیدی:
صمد بهرنگی قصه پرداز نستوه در ادبیات کودک ؛ در قصه ی
" الدوز و عروسک سخنگو " ، درزیر عنوان « خود پسند ها چه ریختی اند »؛
«بد و زشت و بد منظره » را چه استادانه به تصویر کشیده است !
خلاصه ی قصه چنین است:
انگشت دست " یا شار" را درکارخانه ی قالین بافی ، کارد بریده بود. " عروسک " ، « دواهای گیاهی را خوب می شناسد » و دوست " یاشار" است، ازاینرو براساس مشور? خوب " عروسک سخنگو " به " یاشار" هردو به جنگل رفتند و " پای درختان رسیدند " تا " عروسک " بر انگشت زخمی " یاشار" مرهم بگذارد.
آنها دیدند که از زمر? ساکنان جنگل ، " خرگوش سفید"، ساقه ی گیاهی را می جوید. " عروسک " با کمال احترام از خرگوش پرسید که آیا او می تواند از آن سر جنگل " یکی دوتا برگ های پهن " برایش بیاورد؟
خرگوش پرسید : باز زخم چه کسی را می بندی؟
" عروسک " پاسخ لازم داد، لیکن خرگوش ، خواهش " عروسک" را نادیده گرفت و خیزک زنان خود را درداخل جنگل گم کرد. " عروسک" ناچارشد، تا خود دست به کارشود: چند دانه برگ و گیاه را جمع کرد و همراه " یاشار " در زیر درخت چناری نشستند. " عروسک " برگ و گیاه را کوبیدن گرفت . درهمین وقت "یارشار " از " عروسک " پرسید:
طاووس را می شناسی؟
" عروسک " پاسخ داد: بسیار زیاد . طاووس « همه اش فیس و افاده می فروشد، پز می دهد. »
با شنیدن حرف های " عروسک " ، " یاشار" را نیز رازدل برزبان آمد: « عروسک سخنگو » مارا پیش طاووس برده بود که با او صحبت کنیم، « اما طاووس فقط ازخود حرف زد! »
" عروسک " گفت: « عروسک سخنگو شما را پیش او برده ، که با چشم خود تان ببینید ، خود پسندها چه ریختی اند. »
" یاشار " گفت : ازطاووس خواهش کردم تا یکی دوتا از پرهایش را برایم بدهد تا « درلای کتاب هایم بگذارم » ، اما طاووس نداد و با فخرفروشی اظهارداشت « که پرهایش به آن ارزانی هم نیست ».
" عروسک " که تا هنوزهم مصروف کوبیدن برگ ها و گیاه ها بود، گفت: چند روزبعد تر وقت ریختن پرهای طاووس می رسد، در « آنوقت هرچقدر بخواهی می توانی برداری! »
" یاشار " پرسید: به راستی چنین می شود؟
" عروسک " پاسخ داد: طاووس هرسال درهمین روزها پرهایش را می ریزد.
" یاشار " پرسید: آن وقت چه ریختی می شود؟
" عروسک " پاسخ داد: « یک چیز بد و زشت و بد منظره. بخصوص که پاهای زشتش را هم دیگر نمی تواند قایم کند. » ( قصه های صمد بهرنگی ، کتاب اول ، ج 1 ، صص 80 ـ 81 )
ودرفرجام: مقصود، از حکایت، درنبشته حاضر آن است ، که یکی از معماران بزرگ نظری? انسان کامل دربار? آن گفته است:
(( " غرض از حکایت" ،
معامله ی « کاربرد» حکایت است،
نه « ظاهر حکایت » که « دفع ملالت » کنی، بصورت حکایت،
بلکه « دفع جهل ، کنی ! )) ( ازسخنان شمس، قسمت 4، داستان ها، خط سوم، تألیف : دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی، ص ، 104 )
کلمات کلیدی:
(سه ید هارتاگوتا ما که به اشتباه بعضی از نویسندگان بسیارارجمند آنرا سیدها رتا می نویسند) وی بعد ازنصایح و تبلیغات ارجمندش بنام بودا گایا معروف شد(یعنی مرد یکه به اصل و حقیقت رسید.)(بودهی به معنی درخت دانش) پیروانش به سفرپرداخت وسر زمین کوهی مارا بانصا یح او بیدارنموده و آنرا مهد پرورش آرامش وحوصله ساخت و تا امروزافتخارات تاریخ بزرگی را برای ماجا گذاشت که بد بختانه دزدان و تارا ج گر ان کلتورو باورهای عالی ما را دربهای ناباوری وشک تبادله نموده و تخم نفاق را به نسل اندر نسل ما به ارمغان گذاشت. قبل ازینکه زمان بودا و زرتشت را تماس بگیرم باید شما را مروری برنظریات سه ید هارتاگوتاما (بودا) بدهم تا بدانید که او کی بود و چه میخواست.
بودا دین نیست، درنظریات بودا خدائی که مافوق تصورویا خارج ازتعقل انسان باشد یاد نشده است. اصلا" هیچ نامی درنطریات او بنام خدا، پروردکارویا قدرت مافوق تذکر نیا فته و او خود را به همه گان انسان معمولی مانند دیگران توضیح کرده و گفته است که من آنچه را درتجربه زندگی آموخته ام بشما عرضه میدارم، هیچوقت مجبوریت پذیرش آنرا بخود هموار نسازید تاآنرا درنیافته باشید. اومیگفت دین واقعی محبت است، سعادت عبارتست از: روحی سالم دربدن سالم. جهان را آغازو انجامی نیست. همه چیز درجهان حادث و متغیر است، امرثابتی درعالم وجود ندارد. ...
بودا پس ازدریافت حقیقت قریب هشتاد سال به رهنمائی مردم میپرداخت. سرانجام در سال 483ق م چشم ازجهان بست. چند قرن بعد از مرگ بودا پادشاه بزرگ هند آشوکا نظریات اورا به رسمیت شناخت و ازان بعد بود که گذاشته های او بنام آئین بوداپذیرفته شد ودر سرزمینهای هند وافغانستان امروزی بشمول آسیای مرکزی ترویج گردید. زیرا سرزمین شبه قاره هند بدون اینکه تحت فرمانروائی شاه، شهنشاه، امپراتورویا دیگراز این قبیل نام باشد بسیار پهناور و نام واحدی داشتند. همین سرزمین کوهی ما درجمله بود. گرچه بعضی دانشمندان غربی به این باور که سرزمین آریائی ها همین سطوح مر تفع پامیر است باور ندارند اما همین مردم که ما آنرا بنام آریائی یاد میکنیم ازهمین جا نسبت تراکم نفوس به اطراف پراگنده شده میرفتند تا آنکه مهاجرتهای وسیع به دنبال آمد و یک عده بسوی قاره هند و دیگری بسوی خلیج فارس رفتند. ازین بعد بود که باور های زردشتی، و بعد ها نظریات بودا درین سرزمین مرکزی رواج یافت.
کلمات کلیدی:
می گویند که "تفکرمنطقی" در انسان ، سه مرحله تاریخی را پشت سرگذاشته است:
1- عصر خرافات: یعنی زمانی که انسان بخاطر نادانی قادر به شناخت روابط بین پدیده ها نبود و با توهم زندگی می کرد.
2- عصر"تمثیل" و "مقایسه" که وجوه مشترک پدیده ها و اشیاء برای طبقه بندی آن ها مورد استفاده قرار می گرفت. داستان معروف "طوطی و از کوزه روغن ریختن" مثنوی ، هم از نظر معنا و هم از نظر شکل (شعر) ،معرف این مرحله از تکامل خرد آدمی است. 3
- مرحله و دوران تفکر منطقی ، که با "منطق صوری" ارسطو ، شامل قیاس و استقراء و منطق دیالکتیک، آن را می شناسیم.
کلمات کلیدی:
" هراس من از مردن در سرزمینی است که در آن مزد گورکن از بهای آزادی بیشتر است"
" چه گوارا"
و اینهم شعری زیبا از چگوارا
آینده
اندوهِ آدمی را می شویَد.
همه چیز
در حالِ تکامل است،
حیات وُ
ترانه هستی
همین است.
به یاد می آورم
همین دیروز بود
آسمانِ هاوانا آبی بود
برای کارگران
از رهاییِ دربندماندگان سخن می گفتم.
حالا
اینجا
باران از سفر بازمانده
زمین، شُسته
شوق، کامل
دامنه ها، سرسبز
و شادمانی
مشغولِ زری بافیِ لحظه به لحظه زندگی ست.
و این همه
زیرِ نورِ آفتاب وُ
آواز پرنده می گذرد.
شُکوهِ آدمی
حلاوتِ حیات
ترانه هستی... !
هستی همین است وُ
قاعده همین!
از امروز گفتن وُ
برای مردم سرودن
دشوار است،
و ما می خواهیم
از امروز و از اندوهِ آدمی بگوییم
و غفلتی عظیم
که آزادی را از شما ربوده است بگویم .
حکومت می کنند. می دانم!
گلوله را با کلمه می نویسند،
اما وقتی که از کلمات
شَقی ترین گلوله ها را می سازند،
چاره چریکی چون من چیست؟
راهگشایِ آگاهیِ آدمی ست
و ما نیز
سرانجام
بر سر ِ معنایِ زندگی متحد خواهیم شد:
کلمه، کلمه نجات! نجات از ظلم ! نجات از بربریت
مردم
ترانه ای از این دست می طلبند که ما آزادی ، عزت ، تمامیت میخواهیم
بیاید یک رنگ ، هم سو ، هم روح ، هم فکر و هم گام بخاطر وطن شــویم « چه »
از دید انسان ها ، سگ ها حیوانات وفاداری هستند که زحمت فراوانی برای صاحبشان می کشند
ولی از دید گرگ ها ، سگها خود فروختگانی هستند خیانتکار که برای اینکه در رفاه بیشتر باشند حتی در قلاده هم حاضرند برای صاحبشان دست به هر عملی بزنند.
کلمات کلیدی:
من زنم
من
زنم
طبعیت مرا انسان
دنیا مرا زن
و مذهب مرا فرمانبردار خواند
خداوند مرا آفرید
تا دنیای ناتکمیلش را
کامل گردانم
و مرد را همراه باشم
صاحب تقدیر مرا
گاهی دختر
و گاه مادر
خواهر و همسر
در هر قالب مرا آزمود
در هر رنگ مرا ناتوان خوانند
خواستم درب ستم را بشکنم
دستم را شکستند
چرا من از گوری به گوری فرستاده میشوم
آری من
زن ذرهء
که در گردباد خود خواهی مردان فنا گردیدم
مرا کم مخوانید
من خدای دوم این کائناتم
تو ای مرد زادهء من
تو در دامانم پرورش یافتی
تو شیرهء بدنم را مکیدی
تو بار اول مرا صدازدی
آری مادر
گاهی پای گهواره ات
بیدار ماندم
گاهی ترا قدم گذاردن
آموختم
بعد همین تو
مرا چون موری زبون زیر باران شلاق داغان کردی
همین تو
مرا شکار هوسهای ناپاکت کردی .
من ترا بارها زندگی بخشیدم
تو مرا ذلت و خواری
ترا با خودت آشنا کردم
در بدل
تو هویت مرا پامال کردی
باری قبول قبول قبول گفته در پناهءتو آمدم
چون گنجشک معصوم در پناهءبته
چون قطرهء در امواج تو شامل گشتم
بی هراس از تلاطم امواجت
با لفظی طلاق طلاق طلاق تو مرا در دست طوفان زندگی پرت کردی
هنوز هم نمیدانم
چی است مهفوم وجودم
من کی هستم
غلام
عروسک
یا مولودی تو
ولی من
یک زنم
گم در وایرانه های زندگی
آری من زنم
20.10.06
Khatol Momand
کلمات کلیدی: