سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همه دانش به کار بستن آن است . [امام علی علیه السلام]
یادداشتها و برداشتها
 
طنز هایی از افغان پیپر

طنز هایی از افغان پیپر

وزیر مالیه در زمستانی سخت سرایدار وزارتخانه را گفت: که تو با این جامه ی یک لا در سرما چه می کنی که من با این همه جامه می لرزم.
گفت: وزیرصاحب تو نیز مانند من کن تا نلرزی. گفت: مگر تو چه کرده ای؟ گفت: هرچه داشتم همه را در بر کرده ام.


دزدی به خانه رییس حزبی رفت. چیزهایی یافت. آنها را بست و در گوشه ای گذاشت و به اتاقهای دیگر رفت . در این هنگام رییس حزب بیدار شد ، بسته را برداشت و مخفی کرد. دزد برگشت و بسته را نیافت. رو به رییس حزب کرد و گفت: حالا خودت انصاف بده ، دزد منم یا تو؟


بزرگ نماینده ای چنین حکایت کند: شبی همه شب در بیابان کابل از بی خوابی پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار. گفت : ای برادر پارلمان در پیش است و طالب از پس، اگر رفتی بردی و اگر خفتی مردی.


یکی از مسوولان وزارت داخله پاکستان از عالم مهاجری پرسید: از خدمات ما کدام فاضلتر است؟
مهاجر گفت: تو را این روزها چشم پوشیدن از خروج ما و اینکه مهاجری را از برای بازگشت داوطلبانه نیازاری!


یاد دارم که شبی مهاجری همه شب کنار بیشه ای خفته، بناگاه راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت . چون روز شد گفتنش آن چه حالت بود؟
گفت: خواب اتباعچی ایرانی را دیدم که به دنبالم در آمده بود و تمام شهر را زیر و رو می کرد، اندیشه کردم که بگریزم تا به بازگشت داوطلبانه ناگزیر نباشم.

>>>   حکایت کرده اند که
برای مجددی وحی آمد که به کرزی رائ دهد ، شب بعدی به کرزی وحی شد که پسر مجددی را والی کابل مقرر کند .( این وحی از کجا میاید ؟ امریکا یا پاکستان ؟ )
خودم از کابل ویران

>>>   طی مراسم حج غوغای بر پا شد ، دیدم که حاجیان سنگ زنان و لعنت کنان از عقب شیطان دوان و شیطان سنگ زنان و لعنت کنان از عقب رهبران افغان دوان .
خودم از کابل ویران

>>>   
شبی دزدی به خانه کارمندی از کارمندان دولت رفت و مقداری اساس و پول دزدید. صاحب خانه وقتی بیدار شد , دزد را گرفت که چرا این اموال را گرفته ای تا بدزدی ؟ دزد جواب داد : صاحب ! این اموال خودم است که به تو رشوه داده ام و اینک که برایم چیزی نمانده تا به تو به رسم رشوه دهم دست به دزدی زده ام تا آن را بار دیگر به تو رشوه دهم

>>>   شبانی مکاری بدید
مکار بدو گفت: ای شبان چرا علم مرا نیاموزی تا از رنج دنیا خلاصی یابی؟
شبان گفت: می‌ترسم به رنج آخرت گرفتار آیم که خلاصی از آن نتوانم!!!!!!!!!!!!
معصومه از تهران


>>>   مصاحبه تلفونی کرزی با عبدالله
کرزی : بلی داکتر صایب بلی
عبدالله : بلی جناب کرزی بفرمایید مثل که افراد کمپاین ات کمبود کرده
کرزی : بیا او داکتر برت چای میتم نان میتم چوکی متم از کله شخیت تیر شو ماره پیش سیالای خارجی کم نیار ده کوکنار قندار شریکت می کنم منزل اول هوتل کابل سرینا از تو باشه زیر زمینی گلبهار سنتر از تو باشه تره بخدا تجارت خانوادگی ما ره خراب نکو ایتو چانس ده امریکا هم نبود
عبدالله : کرزی صاحب تو خو فدرالی نمی خواهی مگر فدرالی ره پیش از پیش شرماندی افغانستان از پدرت خو نیس که توته توته توزیع کدی
کرزی : بیادر مه خو ده ای گپا نمی فامم فدرالی دمکراسی مردم سالاری ای کلش گپس مزه چوکی مره خراب خراب کده باز ای پول کوکنار عجب مستی داره توره بخدا پرده ماره بکو خدا پردیته کنه
عبدالله : کرزی صاحب بیا که ای کشور جور کنیم تیر شو از خیالاتت بیا مه هم برت چای میتم هم برت نان میتم ولی چوکی سخت اس چون مه وعده کردیم که کار ره به اهل کا میتم

>>>   مصاحبه تلوبزیونی کرزی صایب
خبرنگار : آقای کرزی سرمایه شخصی را بگویید
کرزی : ده هزار دالر امریکایی
تبصره 1: اعلانات بانک مرکزی همه شب : از پول افغانی برای هویت ملی تان استفاده کنید
تبصره 2:
مشور اقتصادی کرزی: کرزی صاحب ای ابراز نظر تان به سطح جهانی مشکل ایجاد میکنه
کرزی: بیادر مه راست گفتیم
مشاور : چطور ؟
کرزی : تو خودت متخصص اقتصاد استی نمیفامی
مشاور : چطور؟
کرزی: همی سرمایه چی ره میگن
مشاور: تمام دارایی منقول و غیز منقول
کرزی : اینه نفامیدی نی
مشاور: خی چی؟
کرزی : سرمایه یعنی پول نقد م اوهم بشرطیکه در جیب باشه!!!

>>>   مصاحبه رادیویی کرزی
خبرنگار: کرزی صاحب قسمیکه اطلاع دارید اتحادیه دانشمندان افغانستان طی یک قطعنامه از شما خواهش کردند که از نامزدی تان در دور دوم انتخابات صرف نظر کنید شما چه نظر دارید
کرزی: اینها چه ره می فامن اگه یک سال هم ده امریکا قاب می شستن اهمیت پیسه ره می فامیدن ایطور گپاره پدرشان هم نمی زد
خبرنگار: خوب حالا شما چه تصمیم دارید
کرزی: مه یک پروژه نوسازی زیر دست دارم پیسه کمبود کده اگه خوده کاندید نکنم ناتمام می مانه
خبرنگار: اگه پروژه دولتی باشه بعد از شما هم ادامه خواهد کرد
کرزی: اوبیادر پروژه شخصی خودم اس او هم ده امریکا
خبرنگار: آیا شما مطمئن هستید که معاش شما برای ادامه پروژه کافی خواهد بود
کرزی: نی بابا مه او معاشه بخاطر می گیرم که سروصدای شما بلند نشه
خبرنگار: پس عاید شما از کجاس
کرزی: اصل معاش از کوکنار میایه باقیش از ایران
خبرنگار: خوب پروژه تان چیس
کرزی : یک فروند هتل در امریکا زیر کارس 8 منزلش تمام شده 5 منزلش باقیس و ارتباط می گیره به 5 سال آینده!!!!!!!!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 88/7/13:: 2:38 صبح     |     () نظر
 
+ ?عجب صبری خدا دارد

+ ?عجب صبری خدا دارد

?عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، همان یک لحظه اول ، که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی
وجدان ، جهان را با همه زیبائی و زشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم.

?عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامه
رنگین ، زمین و آسمان را ، واژگون مستانه می کردم.

?عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم ، برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ، هزاران لیلی ناز آفرین را کو
به کو ، آواره و دیوانه میکردم .

?عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، که در همسایه صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ، نخستین نعره
مستانه را خاموش آندم ، بر لب پیمانه می کردم.

?عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، نه طاعت میپذیرفتم ، نه گوش از بهر استغفار این بیداد گرها تیز کرده ، پاره پاره
از کف زاهد نمایان ، تسبیح صد دانه میکردم

?عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان ، سراپای وجود بی وفا معشوق را ، پروانه
میکردم.
که می دیدم مشوش عارف و آهی ز برق فتنه این علم عالم سوز دم کش، بجز
اندیشه عشق و وفا معدوم هر فکری در این دریای پر افسانه می کردم.

?عجب صبری خدا دارد.
اگر من جای او بودم ، به عرش کبریائی ، با همه صبر خدائی ، تا که میدیدم عزیز نا بجائی ناز ، برگی
ناروا گردیده خواهی می فروشد.
گردش این چرخ را وارونه بی صبرانه می کردم.

?عجب صبری خدا دارد.
چرا من جای او باشم.
همین بهتر که او خود جای خود بنشیند و تاب تماشای تمام زشتکاری های این
مخلوق را دارد.
وگرنه من به جای او چه بودم.
یک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه می کردم.

?عجب صبری خدا دارد.

?عجب صبری خدا دارد.

                                       ? معیری?


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/8/28:: 6:35 صبح     |     () نظر
 
طنز
 
از دفتر خاطرات اوباما : سرم خیلی شلوغ است!

 

* ارژنگ حاتمی
دوشنبه - امروز با صدای زنگ تلفن همراهم از خواب بیدار شدم، یک نفر آن طرف خط در حال تبریک گفتن بود، کمی فکر کردم، امروز که



روز تولدم نیست، از ازدواجم هم سالهای زیادی می گذرد، احساس می کنم شاید مزاحم باشد، می گویم: شما؟!و پاسخ می شنوم: جان!!می گویم: جانت بی بلا!خودت رو معرفی کن!
و صدای آن طرف خط می گوید: جان هستم، جان مک کین، رقیب انتخاباتی ات، زنگ زدم بهت تبریک بگم، تو رئیس جمهور امریکا شدی!
از او تشکر و گوشی تلفن را قطع می کنم، با خودم می گویم عجب آدم های مردم آزاری وجود دارند ها!مگر رئیس جمهور امریکا شدن تبریک گفتن هم دارد؟!که ناگهان5 اوه!مای گاد!!من رئیس جمهور شدم، و حالا با این وعده ای که دادم، چه کار کنم؟!خدا کنه ساشا و مالیا نفهمند من رئیس جمهور شدم!!نباید به آنها اجازه بدم تلویزیون نگاه کنند!

سه شنبه- ساشا و مالیا به خانه می آیند و متأسفانه در مدرسه فهمیده اند که رئیس جمهور شدم، از اینکه باید وعده ام را عملی کنم بسیار شادمان هستند، می گویم: اما مادرتان هنوز اجازه نداده!، ساشا و مالیا حرف خودشان را می زنند و می گویند وعده ای را که دادی، عمل کن!و حالا من مانده ام و اینکه چطور خانمم را راضی کنم با توجه به آلرژی داشتن مالیا، یک سگ در خانه نگه داریم!! ای کاش به مانند دیگر نامزدهای ریاست جمهوری در سراسر دنیا عمل می کردم و وعده های کارشناسی نشده نمی دادم!

چهارشنبه - مشاور نخست وزیر سابق اسرائیل گفت: با اوباما خواب راحت نخواهیم داشت؛ واقعا نمی دانم چرا این حرف رو زده؟!من اصلاً قرار نیست موقع خواب مزاحم اونها بشم، من مثل زمانی که رئیس جمهور نبودم شبها در کنار خانواده ام خواهم بود!

پنجشنبه - سرم خیلی شلوغ است، علاوه بر اینکه باید دنبال یک سگ بگردم که آلرژی زا نباشد، باید پیش یک دکتر جراحی پلاستیک هم بروم، آخه روزنامه صهیونیستی هاآرتص نوشته: دوست اسرائیل کسی است که شبیه بوش باشد، البته نمی دانم خانمم را چکار کنم؟!او گفته اگر با استفاده از جراحی پلاستیک خودم رو شبیه بوش کنم، طلاقم می ده!!

جمعه - چند روز پیش یک نامه تبریک از ایران به دستم رسیده بود، در پاسخ به خبرنگاری که نظرم رو در این مورد پرسید، گفتم: بعداً پاسخ می دهم، راستش را بخواهید این روزها درگیر پیدا کردن یک سگ غیر آلرژی زا و همچنین یک جراح پلاستیک خوب هستم و هنوز فرصت نکردم نامه رو بخونم!سرم خیلی شلوغ است!

شنبه- امروز یکی از دوستان خبر خوبی بهم داد، گفت، منظور اون روزنامه صهیونیستی از این جمله که: دوست اسرائیل کسی است که شبیه بوش باشد، این است که از لحاظ تفکر شبیه بوش باشد نه از نظر شکل ظاهری، راستش را بخواهید خیلی خوشحال شدم که عمل جراحی کنسل شد، آخه آدم به خوش تیپی من میره خودش رو شبیه یه]... [مثل بوش کنه؟!حالا که بهتر فکر می کنم خانمم حق داشت تهدیدم کنه، اگه شکل ظاهری ام رو مثل بوش کنم طلاقم می ده!تصمیم می گیرم با مراجعه به آرشیو صحبتهای بوش با طرز تفکرش آشنا بشم تا بتونم شبیه اون بشم و با برخی دوستان، دوستی مون بهم نخوره!!

یکشنبه- همه مغازه ها امروز تعطیل هستند، هنوز سگ مناسبی برای بچه ها پیدا نکردم، دیشب هم اصلاً نخوابیدم، داشتم با مطالعه صحبتهای بوش با طرز تفکرش آشنا می شدم، فردا در مصاحبه مطبوعاتی اعلام می کنم: ایران از تروریسم حمایت می کند!

   روزنامهء قدس


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/8/25:: 5:39 صبح     |     () نظر
 
بزن قدش
بزن قدش چاپ ارسال به دوست

یک بار رضاشاه میشنوه که عسکرگاریچی کرایه زیاد میگیره.خودش رو به شکل یه سرباز درمیاره سرشو میتراشه و میره سوار گاری عسکر میشه بعد سر صحبت وا میکنه و میگه: چقدر کرایه میگیری؟ میگه: حدس بزن، رضاشاه میگه: 2 قرون میگیری؟ میگه: برو بالاتر، میگه 4 قرون، میگه برو بالاتر، میگه: یه تومن میگیری؟میگه برو بالاتر میگه: 2 تومن؟ میگه: برو بالاتر، میگه: 5تومن؟! میگه همینجا واستا بزن قدش، بعد عسکر میگه: خوب آشخور درجت چیه؟ میگه: حدس بزن، میگه: تو سربازی، میگه: برو بالاتر، میگه: تو یه گروهبانی؟ میگه: برو بالاتر، میگه: تو یه استواری؟ میگه: برو بالاتر، میگه: نکنه یه سرهنگی؟ میگه برو بالاتر، میگه: نکنه سرلشگری؟ میگه: برو بالاتر، میگه: نکنه خود رضاشاهی؟! میگه: آره همینجا واستا بزن قدش. بعد رضاشاه میگه: میبنم که زرد شدی! میگه برو بالاتر، میگه: داری میلرزی؟ میگه برو بالاتر. میگه: عرق هم که کردی! میگه: برو بالاتر، میگه: نکنه به خودت هم ریدی؟! میگه: آره همینجا واستا. بزن قدش!!!

< type=text/java>
var _JOOMLACOMMENT_MSG_DELETE = "آیا مطمئن هستید که می خواهید این نظر را حذف کنید?"; var _JOOMLACOMMENT_MSG_DELETEALL = "آیا مطمئن هستید که می خواهید تمام تمام نظر ها را پاک کنید?"; var _JOOMLACOMMENT_WRITECOMMENT = "نوشتن نظر"; var _JOOMLACOMMENT_SENDFORM = "ارسال"; var _JOOMLACOMMENT_EDITCOMMENT = "ویرایش نظر"; var _JOOMLACOMMENT_EDIT = "ویرایش"; var _JOOMLACOMMENT_FORMVALIDATE = "حداقل یک نظر بنویسید."; var _JOOMLACOMMENT_FORMVALIDATE_CAPTCHA = "کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید."; var _JOOMLACOMMENT_FORMVALIDATE_CAPTCHA_FAILED = "کد آنتی اسپم وارد شده صحیح نمی باشد. لطفا کد نمایش داده شده در عکس را وارد کنید."; var _JOOMLACOMMENT_FORMVALIDATE_EMAIL = "اعلام خواهد شد, لطفا ایمیل خود را وارد کنید"; var _JOOMLACOMMENT_ANONYMOUS = "ناشناس"; var _JOOMLACOMMENT_BEFORE_APPROVAL = "نظر شما برای تایید در لیست مدیر سایت قرار گرفت و بعد از تایید شدن انتشار خواهد یافت."; var _JOOMLACOMMENT_REQUEST_ERROR = "درخواست ناموفق"; var _JOOMLACOMMENT_MSG_NEEDREFRESH = "صفحه دوباره بار گذاری شد.";
< src="http://iranjoke.ir/components/com_comment/joscomment/js/client.js" type=text/java>
 

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/8/25:: 4:26 صبح     |     () نظر
 
به سلامتی
سرود? زیبایی که رضا بحری عزیز فرستاده
 
به سلامتی

 

به سلامتیِ درختنه به خاطرِ میوه‌ ش، به خاطرِ سایه‌ش.
   
به سلامتیِ دیوارنه به خاطرِ بلندیش، واسه این‌که هیچ‌وقت پشتِ آدم روخالی نمی‌کنه.
  
به سلامتیِ دریا!  نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یک‌رنگیش.
  
به سلامتیِ سایهکه هیچ‌وقت آدم رو تنها نمی‌ذاره.
  
به سلامتیِ   پرچم ایرانکه سه‌رنگه.تخم‌مرغکه دورنگه.رفیقکه یه‌رنگه.
  
به سلامتیِ   همه اونایی  که دوسشون داریم و نمی‌دونن، دوسمون دارن و نمی‌دونیم.
  
به سلامتیِ   نهنگکه گنده‌لات دریاست.
  
به سلامتیِ  زنجیر  !نه به خاطر این‌که درازه، به خاطر این‌که به هم پیوستس.
   
به سلامتیِ   خیار!نه به خاطر «خ»ش،  فقط به خاطر «یار»ش.
  
به سلامتیِ   شلغم!نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.
   
به سلامتیِ   کرم خاکی!نه به خاطر کرم‌بودنش،به خاطر خاکی‌بودنش
  
به سلامتیِ   پل عابر پیاده!که هم مردا از روش رد می‌شن هم  نامردا!
  
به سلامتیِ   برف!که هم روش سفیده هم توش.
  
به سلامتیِ   رودخونه!که اون‌جا سنگای بزرگ هوای سنگای  کوچیکو دارن.
  
می‌خوریم   به سلامتیِ گاو!که نمی‌گه من، می‌گه ما.
 
به سلامتیِ   دریا! که ماهی گندیده‌هاشو دور نمی‌ریزه.
  
می‌خوریم   به سلامتیِ اون  که همیشه راستشو می‌گه.
  
به سلامتیِ   سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو می‌گیره دورش.
  
به سلامتیِ  بیل!که هرچه ‌قدر بره تو خاک،بازم برّاق‌تر می‌شه.
  

به سلامتیِ  دریاکه قربونیاشو پس می‌آره.
  
به سلامتیِ  تابلوی ورود ممنوعکه یه ‌تنه یه اتوبان رو حریفه.
  
به سلامتیِ  عقربکه به خواری تن  نمی‌ده
 
)
   عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش می‌ره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش می‌کُشه که کسی ناله‌هاشونشنوه
  
 
به سلامتیِ  سرنوشت!که نمی‌شه اونو از "سر" نوشت.
   
به سلامتیِ  سیم خاردار!که پشت و رو نداره




کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/8/23:: 2:29 عصر     |     () نظر
 
رسما از بزرگسالی استعفا میدهم
بدین وسیله من رسما از بزرگسالی استعفا میدهم

و مسؤولیت‏های یک کودک 8 ساله را قبول میکنم.

میخواهم یک ساندویچ‏فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران 5 ستاره است.

میخواهم فکر کنم که شکلات از پول بهتر است، چون میتوانم آنرا بخورم!

میخواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم.

میخواهم درون یک چله آب بازی کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.

میخواهم به گذشته برگردم، وقتی همه چیز ساده بود،

وقتی داشتم رنگها را، جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را یاد میگرفتم،

وقتی نمیدانستم که چه چیزهایی نمیدانم و هیچ اهمیتی هم نمیدادم.

میخواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب هستند.

میخواهم ایمان داشته باشم که هرچیزی ممکن است

و میخواهم که از پیچیدگی‏های دنیا بی خبر باشم.

میخواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم،

نمیخواهم زندگی من پر شود از کوهی از مدارک اداری،

خبرهای ناراحت کننده، صورتحساب، جریمه و ...

میخواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم، به یک کلمه محبت آمیز،

به عدالت، به صلح، به فرشتگان، به باران، به ...

این دسته چک من، کلید ماشین، کارت اعتباری و بقیه مدارک، مال شما.

من رسما از بزرگسالی استعفا میدهم.

از ساعت عشق

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/8/21:: 4:5 عصر     |     () نظر
 
پاره آجر
پاره آجر

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت.

ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد .

مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند .

پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.
پسرک گفت: اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم.

"برای اینکه شما را متوقف کتم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم ".

مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت... برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ....

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند!

خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند.

اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند.

این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه!
|+| نوشته شده توسط سید علیرضا شفیعی مطهر

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/8/17:: 5:16 صبح     |     () نظر
 
گفتگوی یک کودک با خدا

گفتگوی یک کودک با خدا

کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید: "می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم؟" خداوند پاسخ داد: "از میان بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته ام. او در انتظار توست و از تو نگهداری خواهد کرد. " اما کودک هنوز مطمئن نبود که می خواهد برود یا نه. اینجا در بهشت ، من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند لبخند زد: " فرشته تو برایت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود. " کودک ادامه داد: " من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟" خداوند او را نوازش کرد و گفت: "فرشته تو، زیباترین و شیرین ترین واژه هایی را که ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی."

کودک با ناراحتی گفت: " وقتی می خواهم با شما صحبت کنم، چه کنم؟" خداوند برای این سوال هم پاسخی داشت: "فرشته ات دستهایت را کنار هم می گذارد و به تو یاد می دهد که چگونه دعا کنی. "کودک سرش را برگرداند و پرسید : " شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند . چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ "فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد، حتی اگر به قیمت جانش تمام شود. "کودک با نگرانی ادامه داد: "اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم، ناراحت خواهم بود. "خداوند لبخند زد و گفت: "فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه بازگشت نزد مرا خواهد آموخت، گرچه من همواره در کنار تو خواهم بود."

در آن هنگام بهشت آرام بود، اما صداهایی از زمین شنیده می شد. کودک می دانست که باید به زودی سفرش را آغاز کند . او به آرامی یک سوال دیگر از خداوند پرسید: "خدایا ! اگر باید همین حالا بروم ، لطفا نام فرشته ام را به من بگویید. "خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد: "نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی می توانی او را مادر صدا کنی . "
از لاورفا


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/8/15:: 11:30 عصر     |     () نظر
 
یک جو ک کوتاه ار وب سایت منظومهء تفریح

خاص بخاطر نظر خواهی نقل میکنم

انواع مرد: اروپایی: یه زن داره یه دوست دختر(زنشو بیشتر از دوست دخترش دوست داره) امریکایی: یه زن داره یه دوست دختر(دوست دخترشو بیشتراز زنش دوست داره) ایرانی: یه زن داره سی تا دوست دختر(ننه اش رو از همه بیشتر دوست داره )


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/8/8:: 7:22 صبح     |     () نظر
 
طنز
حمام کردن حاجیه خانوم
یه روز یه خانوم حاجی بازاری خونه ش رو مرتب کرده بود و دیگه می خواست بره حمام که ترگل ورگل بشه برای حاج آقاش. تازه لباس هاش رو در آورده بود و می خواست آب بریزه رو سرش که شنید زنگ در خونه رو می زنند. تند و سریع لباسش رو می پوشه و می ره دم در و می بینه که حاجی براش توسط یکی از شاگردهاش میوه فرستاده بوده.
 
  
دوباره میره تو حمام و روز از نو روزی از نو که می بینه باز زنگ در رو زدند. باز لباس می پوشه می ره دم در و می بینه اینبار پستچی اومده و نامه آورده. بار سوم که می ره تو حمام، دستش رو که روی دوش می ذاره ، باز صدای زنگ در رو می شنوه. از پنجره ی حمام نگاه می کنه و می بینه حسن آقا کوره ست.
 
 
 بنابراین با خیال راحت همون جور لخت و پتی می ره پشت در و در رو برای حسن آقا باز می کنه.حاج خانوم هم خیالش راحت بوده که حسن آقا کوره، در رو باز می کنه که بیاد تو چون از راه دور اومده بوده و از آشناهای قدیمی حاج آقا و حاج خانوم بوده.
 
 درضمن حاج خانوم می بینه که حسن آقا با یه بسته شیرینی اومده بنده خدا. تعارفش می کنه و راه میافته جلو و از پله ها می ره بالا و حسن آقا هم به دنبالش. همون طور لخت و عریون میشینه رو کاناپه و حسن آقا هم روبروش. می گه: خب خوش اومدی حسن آقا. صفا آوردی!
 
 این طرفا؟ حسن آقا سرخ و سفید می شه و جواب می ده: والله حاج خانوم عرض کنم خدمتتون که چشمام رو تازه عمل کردم و اینم شیرینی اش که آوردم خدمتتون .....

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/8/6:: 5:8 صبح     |     () نظر
   1   2   3      >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
EMOZIONANTE
یا امیر المومنین روحی فداک
حاج آقاشون
همفکری
خورشید تابنده عشق
پرسه زن بیتوته های خیال
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
در انتظار آفتاب
.:: بوستان نماز ::.
لنگه کفش
ای لاله ی خوشبو
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
عاشقان
به سوی فردا
عشق و شکوفه های زندگی
اگه باحالی بیاتو
دیار عاشقان
فرزانگان امیدوار
(( همیشه با تو ))
آیینه های ناگهان
تمیشه
***جزین***
همنشین
به وبلاگ بیداران خوش آمدید
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
لیلای بی مجنون
به سوی آینده
عشق سرخ من
نگاهی به اسم او
ایران
آموزه ـ AMOOZEH.IR
و رها می شوم آخر...؟!!
جلوه
بی نشانه
PARSTIN ... MUSIC
رهایی
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
پارمیدای عاشق
دلبری
نظرمن
هو اللطیف
افســـــــــــونگــــر

جاده های مه آلود
جوان ایرانی
hamidsportcars
پوکه(با شهدا باشیم)
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
جمعه های انتظار
سپیده خانم
هادرباد شناسی (روستایی در شرق شهرستان بیرجند) HADERBAD SHENASI
بندیر
شقایقهای کالپوش
د نـیـــای جـــوانـی
قلمدون
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
یه گفتگوی رودر رو
پرواز تا یکی شدن
بچه مرشد!
سکوت ابدی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
*تنهایی من*
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خاکستر سرد
شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه
شوالیه سیاه
خندون
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
ای نام توبهترین سر آغاز
هه هه هه.....
سه ثانیه سکوت
►▌ استان قدس ▌ ◄
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.

مهر بر لب زده
نغمه ی عاشقی
امُل جا مونده
هفت خط
محمد جهانی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
ارتش دلاور
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
فانوسهای خاموش
گروه تک تاز
مقاله،پایان نامه،پرو‍ژه،کتاب الکترونیک،تحقیق،جزوه،نمونه سوال و..
سیب سبز
دانشگاه آزاد الیگودرز
فریاد بی صدا
اکبر پایندان
کانون فرهنگی شهدای شهریار
پژواک
تخریبچی ...
عاشقانه
geleh.....
بــــــــــــــهــــــــــــار
****شهرستان بجنورد****
وبلاگ آموزش آرایشگری
یک کلمه حرف حساب
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
«حبیبی حسین»
..:.:.سانازیا..:.:.
+
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
حوض سلطون
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
دلدارا
پناه خیال
مجله اینترنتی شهر طلائی
جوک بی ادبی
عاطفانه
آقاشیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
قرآن
دریـــچـــه
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
من بی تو باز هم منم ...
عشق در کائنات
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سروش دل
تنهایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تنهایی افتاب
نمایندگی دوربین های مداربسته
کوسالان
امام مهدی (عج)
@@@گل گندم@@@
سفیر دوستی
کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
کلبه عشق
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
کربلا
جوکستان بی تربیتی
کلبهء ابابیل
وبسایت رسمی مهندس امیر مرتضی سعیدی ایلخچی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جـــیرفـــت زیـبا

سارا احمدی
مهندسی عمران آبادانی توسعه
ققنوس...
حزب الله
««« آنچه شما خواسته اید...»»»
ashegh
طاقانک
تک درخت
تراوشات یک ذهن زیبا
سکوت سبز
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
@@@این نیزبگذرد@@@
بادصبا
ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
راز رسیدن به شادی و سلامتی
معارف _ ادبیات
پوست مو زیبایی
تنهای تنها
آخرین صاحب لوا
جاده مه گرفته
دخترانی بـرتر از فــرشته
دلـتنگـ هشـیگـــــــــی
تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
مستانه
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
ناز آهو
گیسو کمند
جــــــــــــــــوک نـــــــت
عکس سرا- فقط عکس
عکس های عاشقانه
حقوق دانشگاه پیام نور ایلام
تیشه های اشک
فقط خدا رو عشقه
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
آزاد
ارمغان تنهایی
فقط عشقو لانه ها وارید شوند(منامن)
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
علی پیشتاز
تنهاترم
محمدمبین احسانی نیا
یادداشتهای فانوس
دوست یابی و ویژگی های دوست
کد تقلب و ترینر بازی ها
ستاره سهیل
داستان های جذاب و خواندنی
عاشقانه
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
یادداشتهای من
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
سرافرازان
*bad boy*
سرزمین رویا
برای اولین بار ...
خاطرات و دل نوشته های دو عاشق
چون میگذرد غمی نیست
بازگشت نیما
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
سایه سیاه
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
بچه های خدایی
مرام و معرفت
خوش آمدید
The best of the best
بوستان گل و دوستان
صفیر چشم انداز ایران
من.تو.خدا
۞ آموزش برنامه نویسی ۞
شبستان
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
یامهدی
تنها هنر
دل نوشته
صوفی نامه
har an che az del barayad
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
شجره طیّبه

دانلود هر چی بخوایی...
نور
Dark Future
مجله مدیران
S&N 0511
**عاشقانه ها**
پنجره چهارمی ها
AminA
نسیم یاران
تبیان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
اندکی صبر سحر نزدیک است....
ابهر شهر خانه های سفید
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
جزتو
ترخون
عشق پنهان
@@@باران@@@
شروق
Manna
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
پرسش مهر 8
دریایی از غم
طره آشفتگی
...ترنم...
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
کرمان

عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
قمه‏زنی سنت یا بدعت؟
سلام
عطش
حضرت فاطمه(س)
♀ ㋡ JusT fOr fuN ㋡ ♀
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
آرشیو یادداشت‌ها
دینی
گلچینی از جغرافیای طبیعی و تاریخی افغانستان
آثارتأریخی افغانستان
گلچینی از تاریخ جهان و افغانستان
میراث گرانبهای گذ شتگان چراغی است برآیند گان
کابل و ولایات افغاانستان عزیز
زبان شرین پارسی
وازه نامهء هم زبانان
ادبیات و هنر
پرواز خیال
شعر و ادب
اى الهه عشق مادر!
عاشقانه ها
موزیک و اشعار آهنگهای بهترین اوازخوان افغان احمد ظاهر و دیگران
سیاسی
جامعه شناسی -مردم شناسی
دانستنیهای جالب
طب ورزش صحت وسلامتی
مسائل جنسی خانه و خانواده
آموزش زیبایی
روانشناسی
طب سنتی و نسخه های پزشکی با گیاهان دارویی
غذا موادغذائی و اشامیدنیها
خواص میوه ها و سبزیجات
اخبار
زندگینا مه
داستانهای کوتاه و آموزنده
نجوم فضا وفضانورد ی
کمپیوتر انترنیت و وب نویسی
لطیفه ها اندرز ها و پیامهای کوتاه خواندنی و عالی
طنز
تقویم هجری شمسی اوج درایت فرهنگی ما
سرگرمی ها
معرفی کتاب
تصویر عکس ویدئو فلم
بهترین های خط
جالبترین کارتونها
طالع بیی
یادداشتها
قوانین خواب و رویا وتعبیرخواب
تبریکی و تسلیت
داغ غربت
علمی
تاریخی و اجتماعی
خانهء مشترک ما زمین
اشعار میهنی رزمی و سیاسی
هوا و هوانوردی
آموزش و پرورش
معانی اصطلاحات و تعاریف
دنیای عجاء‏بات