سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هیچ صدقه ای نزد خدا، محبوب تر از حقگویی نیست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
یادداشتها و برداشتها
 
به بهانه روز جهانی کودک

کارل مارکس بدون تردید پر آوازه ترین اندیشمند و فیلسوف سراسر تاریخ است. فلسفهء این متفکر که مارکسیسم نامیده میشود در جهان معاصر مشهور ترین و گسترده ترین فلسفهء دنیای امروز بشمار میرود.

زنان و مردان بزرگ تاریخ از بسیاری جهت ها آدمهایی بوده اندمانند شما و من . بزرگان تاریخ تمدن نیز مانند شما و من محصول یا ارمغان دوران خود خانواده نخستین محیط زندگی محیط تحصیل بستگان و دوستان  اوضاع واحوال اجتماعی بوده اند. برای پی بردن به اندیشه ها نظر ها وشخصیت بزرگان تاریخ بررسی افکار آنان به تنهایی کافی نیست و حتی امکان دارد گمراه کننده نیز باشد. برای شناسایی بهتر نویسندگان، فیلسوفان شاعران و اندیشمندان باید آگاهی هایی دربارهء سرگذشت زندگی خصوصی اوضاع و احوال دوران زندگی آنان بویژه چگونگی شکل گرفتن شخصیت و اندیشه های شان بدست آورد.زیرانظرها واندیشه های بزرکان تاریخ در واقع باز تابی از شرایط دوران زندگی آنان است.باپی بردن به ویژگیهای فردی در ی اندیشمندو تجربه دوران زندگی اوبهتر میتوان به چگونگی اندیشه ها و ریشهء افکارش پی برد.
خانوادهء مارکس
نزدیک به 180سال پیش مارکس در شهر کوچکی در آلمان بیشتر ساکنانش به شدت تهی دست و فقیر بودند به دنیا آمد.پدرش وکیل دادگستری موٌٍفق و مادرش از خانواده ثروت مند بود. پدر ومادر که در اصل یهودی بودند برای استفاده از مزایای قانونی مسیحی بودن خودرا پروتستان معرفی کرده بودند. مارکس همیشه ازینکه پدر مادر و اجدادش یهودی بوده انداحساس شرمساری میکرده است.
مارکس 8 برادر و خواهر داشت و خودش بچهء سوم بود. بعضی از نویسندگان سرگذشت مارکس میگویند که وی از همان دوران گودگی رفتار برتری جویانه داشته ومیکوشیده تا برتری حود رابر دیگران بویژه
به حواهران وبرادران نشان دهد.
مارکس با هیچ کدام آنها رابطهء نذدیک نداشته است
بعضی ها میگویند که مارکس علاقه به تاریخ وفلسفه را از پدرش به ارث برده زیرا پدرش فلسفه و تاریخ را دوست داشته وبا جنبش روشنفکران در فرانسه آشنایی داشته. پدرش معتقد تا دولتهای ضعیف وپراگندهء آلمان باید بایکدیگر متحدشوند تاآلمان نیرومند و متحد پدید آید. وی هوا دار اصلاحات بزرگ اجتماعی و واگذاری آزادی های فردی و گروهی به مردم بوده است
مارکس در دوران تحصیل در دیستان و دبیرستان دانش آموز معمولی و متوسط به شمار میرفت ومعلمانش توانایی و استعداد ویژهءدر او ندیدند.وکسی آیندهء جالب برایش پیشبینی نکرد در نخستین سالهای دانشجویی بیشتر به خوشگذرانی و مشروب نوشی پرداخت حتی یکبار بخاطر بد مستی زندانی شد. درجوانی درسالهای نخست تحصیل در دانشگاه علاقه به خوشگدرانی و تفریح نشان میدهد. بر علاوهء اینه ثروت پدر رااز ذست میدهد سخت مقروض هم میشود.
مرتب پول میحواهد. بلاحره پدر او را به دانشگاه برلین در دسپلین خود مشهور است میپرستد.
مارکس درتمام زندگی شغل ثابت و درآمد مرتب و قابل پیشبینی لازم نبوده است ازین جهتخود و خانواده اش مشلات فراوان دیده اند با اینکه دکترایش را ازیک دانشگاه مشهور آلمان گرفته بخاطر اندیشه اش به کار استخدام نمیشد.
او در انشأ های دبیرستانی نوشته بود.
 مردان بزرگ تاریخ آینده و زندگی را وقف زندگی نوع بشر میکنند و در اندیشه شغل پر درامدو زندگی پرزرق وبرق نیستند.
در آن زمان که در دانشگاه درس میخواند درجواب سوال پدر مبنی برنکه در آینده چه شغلی رابخود انتخاب کرده میگوید میخواهم شاعر شوم.
پدربه شدت از کوره در رفته جوب میدهد در فکر نان باش که خربوزه آب است. و ازو میخواهد دست کم نویسنده شود.زیزا شاعزی نه کسب است و نه آب ونانی دارد.
مارکس با دختر زیبا رویی بنام جینی ارتیاط عاشقانه داشت او یکی از اشراف  زاذگان بوده و 4سال از او بزرگتدبود پدر  دختر ومارکس به پیوند راضی بودند ولی نسبت مشکلات زندکی مارکس این کار وقتی صورت گرفت پدر هر دو در قید حیات نبدند.
جشن عروس در موجودیت فقط مادر وبرادر دختر انجام شد
مارکس و همسرش 4دختر و2پسر بدنبا آوردند که 2دحتر و هر دوپسر شان در اوایل زندگی به نسبت فقر تنگدستی از بین رفت

 

به اندیشه کار و پیکارش  نسبت پالیسی هایی که پارسی بلاک دارد ما کاری نداریم .

خانم مارکس از سرطان جگر مرد وخودش بعداز دو سال به اثر خونریز شش هایش در روی صندلی تنها در پیش یگانه خدمه اش که از 20 سال بدین طرف مادر خانمش برای آنها استخدام کرده بود در عین فقر و بدبختی درگذشت.

بعداً هردو دخترش یکی پی هم خود کشی کردند . این بود شمهء از زندگی یکی فیلسوفان قرن ما.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 88/7/17:: 3:1 صبح     |     () نظر
 
ابونصر فارابی

ابونصر فارابی

 ( ???-??? ه / ???-??? م)

ابونصر فارابی بزرگ ترین فیلسوف دوره اسلامی است. وی در شهر فاریاب از نواحی خراسان بزرگ، متولد شد. پدرش از سران سپاه مرزنشین بود. در جوانی طی سفری طولانی و پر رنج به بغداد رفت و نزد استادان بزرگ زمان، به تحصیل منطق و فلسفه یونان پرداخت. پس از اندک زمان، وی که به زبان های فارسی، ترکی، عربی، سریانی و یونانی تسلط کامل داشت، در فهم فلسفه یونان به پایه ای رسید که او را معلم دوم خواندند. معلم اول ارسطوست و پس از ابونصر دیگر هیچ کس را معلم نگفته اند.
فارابی در راه کسب دانش سختی بسیار تحمل کرد. شب ها در نور چراغ پاسبانان شهر کتاب می خواند و اغلب تا صبح بیدار می ماند. زندگی محدود و محقر او به خوابیدن کنار رودخانه ها و باغ ها گذشت. در همان وضع به نوشتن و خواندن روز می گذراند و شاگردان بسیار خویش را نیز همان جا تعلیم می داد. این محرومیت های مادی، اگرچه بیشتر در سال های جوانی بر او تحمیل شد اما پس از آن نیز وی با همه دانش و شهرت خویش، هم چنان ساده می زیست. نوشته اند که از سیف الدوله همدانی فاتح دمشق نیز، که او را گرامی می داشت، هر روز بیش از چهار درم که مبلغی بسیار ناچیز بود نمی پذیرفت.
دوران زندگی ابونصر فارابی هم زمان با فروپاشی و ضعف خلافت عباسی است. خاندان های بزرگ وزیران
خراسان مانند برمکیان که در دربار خلافت عباسی از علم و اندیشه حمایت می کردند، از میان رفته بودند. خاندان های دانش دوست و هنرپرور خراسان چون سامانیان و آل بویه نیز هنوز قدرت چندانی نداشتند. در چنین احوال، ناچار بزرگانی چون ابونصر فارابی، در جستجوی حامی و مشوق دانش، به دیارهای دور سفر می کردند و گاه چون او ناچار از سرزمین هایی که در آن مورد آزار و تهدید بودند می گریختند.
سیف الدوله همدانی در روزگار زندگی ابونصر در دمشق، هنگامی که بواسط تهمت بد دینی از بغداد فراری شده بود، دمشق را گرفت و چون از افراد انگشت شمار آزاد اندیش روزگار خود بود، دانشمندانی چون فارابی و شعرا و گویندگانی چون متنیی را پیرامون خود گرد آورد. متنیی پس از آن در دربار عضد الدوله دیلمی به مقام بزرگ و والایی رسید. اما زندگی محدود و محقر ابونصر در چنین روزگار بیشتر در نتیجه عدم اعتنای بزرگان به دانش و فلسفه بود. در این دوران تعصب در عقیده و تظاهر به دین داری در بین قدرت مندان و حاکمان سخت رواج داشت. ناچار آنان که چون ابونصر فارابی دانستن و اندیشیدن درباره حقیقت را تجمل و راحت جسمانی برتر می دانستند در تنگی و فشار می زیستند.
ابونصر فارابی فیلسوف بود اما برای گذراندن زندگی ناچار به پزشکی و مداوای بیماران می پرداخت. این راهی بود که بیشتر فلاسفه اسلامی در آن روزگار پیش می گرفتند. به همین جهت حتی تا روزگار ما هنوز به پزشک، حکیم نیز می گویند، در حالی که حکیم در اصل به معنی فیلسوف و اندیشه ور است.
کتاب های فلسفه ای که تا زمان ابونصر فارابی ترجمه شده بود اغلب غلط بسیار داشت و قابل فهم نبود. فارابی نخستین کسی است که با رنج بسیار آثار ارسطو و افلاطون را به طور کامل دریافت و در کتاب ها و رساله های خود به شرح و تفسیر و نقد آنها پرداخت. آشنایی دوباره جهان با آثار این فیلسوفان در واقع مرهون دانش و تلاش ابونصر فارابی است. وی، علاوه بر فلسفه و منطق که موضوع بیشترین آثار باقی مانده از اوست، در همه علوم زمان خود سرآمد دیگران بود. پزشکی را نیک می دانست اما در روزگار رفاه بدان نمی پرداخت. در ستاره شناسی کتابی از او باقی است که بی پایه بودن پیش گویی منجمان را ثابت می کند و آنها را بی ارزش می شمرد. کتاب بزرگ و معتبر او در سیاست نمودار اطلاع وسیع او درباره جوامع بشری است. مهم تر از همه کتابی است که وی درباره مدینه فاضله و شهر آرمانی فلاسفه نوشته است. وی در این کتاب که خود به چند بخش بسیار بزرگ و مهم تقسیم شده، با پیش بینی فلسفی و عارفانه نظریات خود را در باره جوامع انسانی بیان داشته است.
ابونصر فارابی در موسیقی نیز استادی بی نظیر بود. اختراع قانون را به او نسبت داده اند. او علاوه بر نوشتن رساله های متعدد درباره موسیقی و زبان شناسی، نوازنده ای ماهر بود. نوشته اند که وی در محضر سیف الدوله همدانی ابتدا خطای یک یک خوانندگان و نوازندگان مجلس را بازنمود، آنگاه از کیسه ای که در کمر داشت چند چوب درآورد و آنها را به هم پیوست و بنواخت. همه را خنده گرفت. پس چوب ها را درهم ریخت و ترکیبی تازه فراهم بساخت و بزد. همه به گریه درآمدند. بار دیگر چوب ها را درهم ریخت و ترکیبی تازه فراهم آورد و ضربی دیگر آغاز کرد. همه حاضران حتی پرده داران و دربان ها نیز به خواب رفتند. او آنها را خفته رها کرد و برفت. ابونصر فارابی سعادت انسان را درترک پیوندهای ظاهری و بستگی های مادی می دانست و معتقد بود که تنها کسی باید به فلسفه و علم روی آورد که از جهت اخلاقی سخت پاک و بی نیاز باشد. وی به تربیت نفسانی خویش و شاگردانش بسیار اهمیت می داد و در زندگی شخصی به جاه و جلال و نام و شهرت بی اعتنا بود. بی علاقه گی وی را به جمع آوری تالیفات خود ناشی از عظمت روحی او دانسته اند. با وجود این بیش از ??? رساله و کتاب از او به جای مانده که هریک در نوع خود بی نظیر است.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا خود را شاگرد مکتب فارابی خوانده و گفته است که تنها از طریق مطالعه رساله های ابونصر توانسته است منظور ارسطو را از کتاب متافیزیک درک کند.
ابونصر فارابی در آثار متعدد فلسفی خود کوشیده است تا فلسفه را به معتقدات دینی مردم نزدیک کند، یا، به عبارت دیگر، معتقدات دینی را با اصول فلسفی از خرافه و توهم دور سازد. وی ثابت می کند که مثلا در موضوع آغاز آفرینش، فلسفه از اخبار مذهبی دقیق تر و به توحید نزدیک تر است. افزون بر این، فارابی برای رواج فلسفه، که دانستن آن را مانند علوم دیگربرای همه مردم لازم می دانسته، کوشیده که آن را به زبان و اصطلاحات مذهبی نزدیک کند. این کار پس از او در اواسط قرن دهم میلادی به وسیله اخوان الصفا، به طور کامل در رسالات متعدد عملی گردید. اما عده ای نیز به شدت آن را مردود شمردند. امام محمد غزالی در کتاب خود بر رد فیلسوفان، ابونصر فارابی و ابوعلی سینا را به عنوان دو تن از بزرگ ترین فلاسفه برگزیده تا با رد عقاید ایشان به طور کلی فلسفه را نادرست جلوه دهد. این قبیل مباحث و درگیری های فکری نشان می دهد که فلاسفه در آن زمان تا چه حد ناچار از کناره گیری از مردم و تحمل فشارهای اجتماعی بوده اند.
ابونصر فارابی در هشتاد سالگی در دمشق درگذشت و با آن که بیش از تنی چند بر جنازه او نگریستند، مجموعه ای گران قدر از آثار خود را به زبان عربی بر جای گذاشت. اما نه عرب که فیلسوف و نابغه ای
خراسانی و از جمله شخصیت های برجسته و کم نظیری است که آثار و افکارش اثری جهانی داشته است


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 88/2/26:: 4:40 صبح     |     () نظر
 
توجانِ خراباتی، جانانِ خراباتی
توجانِ خراباتی، جانانِ خراباتی! چاپ
جاوید فرهاد   
یادنامه یی به بهانهء یاد بودازاستاد بزرگ، سرآهنگ

صدایِ نغمه وچنگی نمانده
فروغِ فرّو فرهنگی نمانده
برای شرحِ "بیدل" در"خرابات"
خدایِ من سرآهنگی نمانده
"جاوید فرهاد"

یک
استاد "ماد حسین"،" بچهء غلام حسین":
دوره، دوره صباوت بود، و هنوز پنجرهء ذهنم به سوی سر زمین های پهناور پندار کشوده نشده بود، و هنوز فاصلهء ژرفی بود میان من و دیدن و شنیدن که نخستین بار اسم " کوهِ بلندِ موسیقی " استاد محمد حسین سرآهنگ را از زبان پدر زنده یادم شنیدم. انعکاس صدای پدرم - که با حنجرهء نرمیِ سخن می گُفت، هنوز در دل و دماعم جاریست: " استاد ماد حسین، بچهء غلام حسین!"
یادنامه یی به بهانهء یاد بودازاستاد بزرگ، سرآهنگ
جاوید فرها
صدایِ نغمه وچنگی نمانده
فروغِ فرّو فرهنگی نمانده
برای شرحِ "بیدل" در"خرابات"
خدایِ من سرآهنگی نمانده
"جاوید فرهاد"

یک
استاد "ماد حسین"،" بچهء غلام حسین":
دوره، دوره صباوت بود، و هنوز پنجرهء ذهنم به سوی سر زمین های پهناور پندار کشوده نشده بود، و هنوز فاصلهء ژرفی بود میان من و دیدن و شنیدن که نخستین بار اسم " کوهِ بلندِ موسیقی " استاد محمد حسین سرآهنگ را از زبان پدر زنده یادم شنیدم. انعکاس صدای پدرم - که با حنجرهء نرمیِ سخن می گُفت، هنوز در دل و دماعم جاریست: " استاد ماد حسین، بچهء غلام حسین!"
پدر همیشه اسم " محمد حسین" را به گونهء " ماد حسین " تلفظ می کرد و "احمد ظاهر" را نیز "آمدظایر" می گُفت.
به یادم است که پدرم حین باز گویی خاطراتش از استاد مرحوم (سرآهنگ)، از فرد دیگری به اسم "غلام حسین ناتکی" نام می برد و پاره یی از خاطرات خود را به صورت پراگنده از وی نیز، نقل می کرد.
-2-
" غلام حسین ناتکی" که بود؟:
در آغاز با این اسم و لقب چندان آشنا نبودم. بعد ها، به اساس روایت های پی هم پدرم، دانستم که مر حوم استاد غلام حسین مشهور به "ناتکی "، پدر استاد بزرگ، محمدحسین سرآهنگ بوده است.
بر مبنایِ نقلِ هنرمندانِ اهلِ خرابات، استاد غلامحسین، یکی از اعجوبه های روز گار در عرصه ی موسیقی بود. تبحر و تجربه ی او در ساختنِ آهنگ و ترانه و نیز نواختنِ اسباب و آلات موسیقی غیر شرقی مانند: پیانو، سکسفون، ماندولین، گیتار و... در آن روز گار کم نظیر بوده است.
در بابِ "ناتکی" خواندنِ استاد غلام حسین در میان هنر مندانِ "خرابات"، باید گُفت که احتمال می رود کاربُرد این لقب به دلیل فعالیت هنری و همکاری وی در زمینهء ساختنِ پارچه های موسیقی در تئاتر صورت گرفته باشد. جای یاد آوری است که در آن روز گار، اهل "خرابات" و مردمِ عوامِ کابل، بر مبنایِ عدمِ شناختِ ژرفی که از مفهومِ "تئاتر" داشتند، از این هنر به عنوان "ناتک" (1)، "صحنه" و " تمثیل" نام می بردند، و گمان می رود اضافه کردن "ی نسبت" به دنبال واژهء " ناتک" (تمثیل)، نسبت دادن وی به این گونه فعالیت ها در "تئاتر" باشد.
-3-
هرچند که نا توانِ عشقم
در معرکه پهلوانِ عشقم:
خوانش این شعر با صدای استاد سرآهنگ، مصداقِ اوج شخصیتِ وی در متن " شکسته نفسی" است. پدر نازنینم قصه می کرد: هنگامی که استاد "ماد حسین" مقدماتِ آموزشِ موسیقی را از نزد پدرش ( استاد غلام حسین) فراگرفت، به درخواست پدر و با توجه به علاقه یی که به فراگیری ژرف موسیقی کلاسیک هندی داشت، به هندوستان رفت و نزد آخرین چشم و چراغ مکتب موسیقی "پتیاله"، استاد "عاشق علی خان " گُر (2) ماند و به صورتِ رسمی دانش آموز این دبستان شد.
روزگار فراگیری استاد به قول خودِ وی " با فراز و فرود های فراوان همراه بود"؛ از 6 تا 8 ساعت یاد گیریِ "تات ها، " راگ ها و " راگنی" های دشوار در فصل تموزو گرمای طاقت فرسای هند، به راستی همتی می طلبید تا از این مردِ در آغاز " ناتوان" ، "پهلوانِ معرکهء عشق" بسازد.
-4-
"بیدلی" در پرده دارم، ترجمانِ "بیدلم":
یکی از عناصرِ پذیرشِ همه گانی "بابای موسیقی" در عرصهء غزل خوانی، توجه و اشتیاق بی حدو حصر او به حضرت "ابوالمعانی میرزاعبدالقادر بیدل" بود. بی شبهه استاد سرآهنگ، ترجمانِ زخم های خودش به زبانِ "بیدل" بود و عشق به اندیشه های این شاعرِ عاشق و عارفِ شوریده دم، سبب شد تا از درونِ پردهء "دل"، ترجمانِ زبان دردِ "بیدل" باشد.
پدرم می گُفت: "ماد حسین" مقدمات شرح وتفسیر حضرت "بیدل" را از "قندی آغا" (مرحوم عبدالحمیدِ اسیر معروف به قندی آغا) فرا گرفت و همین اشتیاق به اندیشه های "بیدلانه" ومصافحه با این مرد بود که به میزان آگاهی وی افزود.
-5-
استاد، یک شب در کنارِ دریایِ کابل خواند:
" خامُش نفسم شوخیِ آهنگِ من این است
سرجوشِ بهارِ ادبم رنگِ من این است "
پدرم یک شب، ناگهان چشم به مهتاب دوخت و با حسرتِ عجیبی گُفت: "نیمه ی دهه40 بود (شاید هم سال های 45- 1346 هجری- خورشیدی) "در آن وقت، من در پایانِ چوک کابل، دوکانک رادیو سازی داشتم. یک شام، هنگامی که می خواستم دروازه ی دوکان را ببندم، سروکلهء استاد " ماد حسین "پیدا شد. به رسم احترام، از بستنِ دوکان دست کشیدم و هر دو باهم به درونِ دوکان رفتیم. " مادحسین" آن شب، بُغض گره کرده یی در گلویش داشت. هر چه پُرسیدم، پاسخی نداد. فقط گُفت: " شیرجان، طنبورت را بگیر! بیا که بریم بر لب دریایِ کابل. بی هیچ گُفت و گویی." هردو به سوی دریا رفتیم. وقتی بر لب دریا رسیدیم، شب شده بود. مهتاب قُرصش کامل بود." مادحسین" گُفت : طنبورت را سُر کن و با من بنواز!"
ناگهان به طرف مهتاب دید، گلویش را صاف نموده ، زمزمه کرد:
" خامش نفسم شوخیِ آهنگِ من این است
سرجوشِ بهارِ ادبم رنگِ مــ......مــ...مــ...
و هق هق به گریه افتاد...
-6-
" همه بردند آرزو درخاک
خاک دیگر چه آرزو دارد":
چندین سال گذشت و من شاگردِ صنفِ هشتم مکتب بودم. تازه از آهنگ های استادِ بزرگ " سرآهنگ " لذت غیر قابل وصفی برایم دست می داد. مادرم نیز به آهنگ های استاد دلچسبی اندکی پیدا کرده بود. آن شب، همه باهم به این آهنگ مشهور استاد گوش فرا داده بودیم :
" دلِ من سخت آرزو دارد میلِ پیکانِ تیرِاو دارد
ناصح از آرزو مکن عیبم هر که دل دارد آرزو دارد
همه بردند آرزو در خاک خاک دیگر چه آرزو دارد....
ناگهان پدرم وارد اُتاق شد. سیمایش افسرده بود. نوار را خاموش کردیم. پدر با چشمهای اندوهبارش به سوی تک تک مادید و با صدای خفه یی گُفت:
" ماد حسین مورد (مُرد)."
پانوشت:
1- "ناتک" واژهء اردو است که در زبانِ دری چیزی شبیه تجاهُل و تمثیل معنی می دهد.
2- "گُر" ماندن در میان هنر مندانِ اهلِ خرابات، اصطلاحاً اشاره به دانش آموزانیِ است که برای فرا گیری عرصه های فنی و تجربی نزد استاد زانو می زنند و به نامِ "شاگرد" یاد می شوند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 88/1/5:: 8:27 عصر     |     () نظر
 
یادی از سالگردوفات شخصیت آزاده ومستقل افغانستان میرغلاممحمد غبار

یادی از سالگردوفات شخصیت آزاده ومستقل افغانستان میرغلاممحمد غبار

مکثی بردموکراسی سلطنتی ودموکراسی کنونی در افغانستان:

نوشته دیپلوم انجنیر عبدالقدیر (صوفی زاده)

مبارزات سیاسی ضد سلطنتی واستبدادی مردم آزاده کشوردر زمان نادرشاه درافغانستان بنابه استبداد خاندانی تشدید یافته بود این مبارزات ضد ستم وضدارتجاع ولی مردمی علیه این رژیم مطلقه فیودالی بعد از مرگ نادر، حکومت ظاهر شاه راوادار ساخت تا اوضای جدید اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، نظامی و فرهنگی کشور را بعد از جنگ دوم جهانی و ایجاد بلاک های سیاسی و نظامی جهانی و...ادامه...

 

* دموکراسی و عدالت اجتماعی اساس عدالت انتقالی در جامعه

* دموکراسی، حل مسئله ملی وانتخابات در نظام های استبدادی و...

* دیموکراسی و جمهوری فدرال

* دیموکراسی وعدالت، مخالف استبدادو شهونیزم است

* نظام های دیموکراسی، نوع انتخابات واستبداد رژیم های سیاسی گذشته

* تمامیت گرایی قومی نقض ارزش های دیموکراسی است 

* هفتم و هشتم ثور دومیوه تلخ تاریخ و نقض حقوق بشر

* شناختن سرحد دیورندورفع بحران درنظام های استبدادی و دیموکراسی...

* آشتی ارتجاع دوسر بنام منشورمصالحه وآشتی ملی توسط پارلمان...

* رفع بحران وشناخت جمهوری متحده فدرال

* بی امنی وجنگ وپی آمدسیاسی آن در افغانستان

 

 

 

 

***************************


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/5/6:: 3:43 صبح     |     () نظر
 
صدرالدین عینی

صدرالدین عینی

استاد دانشگاه ملی تاجیکستان
فرستنده: داوُد از شهر دوشنبه

تــــاجیـک

به پــــــرده تـــــا به چـــندین راز تاجــیک،

بیا، بنشــــــین، شــــــــنو آواز تاجـــــیک.

به ذهـــــــــن صاف و اســـــتعداد فطــــــری،

بنا شـــــــد در جهـــــــان انبــــاز تاجـــــیک.

ادامه...


***************************

 

کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/5/5:: 12:23 صبح     |     () نظر
 
"نادیا با ناگفته هایش رفت
"نادیا با ناگفته هایش رفت "
 

 
 
نقیب آروین
نقیب آروین
آخرین بار که نادیا انجمن را دیدم ده روز پیش بود، در یک محفل شعرخوانی در انجمن ادبی هرات که به مناسبت ماه رمضان برگزار شده بود حاضر شد و شعر خواند.

نادیا پس از ازدواج، کمتر در محافل شعرخوانی حضور می یافت، در این محفل شاید به دلیل مناسبت ماه رمضان توانسته بود بیاید.


وقتی پشت تریبون رفت، گفت که شعر تازه ای ندارد و شعری از قهار عاصی (شاعر فقید افغان) خواند.

مجموعه شعر گل دودی نادیا که چند ماه پیش از سوی انجمن ادبی هرات منتشر شد، در محافل ادبی این شهر بحثهای زیادی را به راه انداخت، شعرهای این دفتر، پیش از ازدواج شاعر سروده شده بود.

پس از آن، با وجودی که نادیا در محافل آفتابی نمی شد، شعرهای تازه داشت که احتمالا در دفتر شعر بعدی آماده چاپ بود.

او هنوز دانشجوی ادبیات دری در دانشگاه هرات بود.

ازدواجش با یکی از کارمندان اداری دانشکده ادبیات که اکنون به اتهام قتل شاعر زندانی است، باعث شد نادیا شخصیت خود را که از دل، دل ها و دغدغه های ذاتی شاعر شیرازه یافته بود به پستوی هزار توی "زن در خانه"، آن هم هنجار زجرآوری که بافت اجتمایی هرات تعقیب می کند ببرد.

زبان جوان در شعر نادیا

"زن در خانه"
نادیا انجمن
 ازدواج نادیا با کسی که اکنون متهم به قتل اوست، باعث شد که نادیا شخصیت خود را که از دل، دل ها و دغدغه های ذاتی شاعر شیرازه یافته بود به پستوی هزار توی "زن در خانه"، آن هم هنجار زجرآوری که بافت اجتمایی هرات تعقیب می کند ببرد
 
نقیب آروین
مجموعه گل دودی نادیا انجمن، در ادبیات امروز افغانستان، به ویژه در شعر زنان معاصر یک حادثه بود.

بیشتر نادیا انجمن را با غزلهایش که هوای بسیار تازه تر از شعر هم فصلش را با خود داشت می شناختند.

او شاعری جوان بود، این جوانی در شعرش تازگی و دگرشوندگی به همراه می آورد.

زبان نوتر، برخورد صادقانه با هستی، و زبان بخشی به جهانی که گرد وجود جوانش واقعیت داشت و در این اواخر نوعی شور "مولاناوار" به اثر گذاری شعرش بر مخاطبان مختلف و متضاد کمک می کرد و شعرهای نیمایی او ذوق جوانان نوجو را با خود داشت.

باران ناگهانی

چند ساعت پیش اما تلفن ها به صدا در آمد و همه با اکراه و دو دلی خبر مرگ نادیا انجمن را میان هم رد و بدل کردند.

مدیر مبارزه با جرایم جنایی هرات گفت: "شب گذشته ساعت یازده در جاده گلستان گزارشی از یک حادثه داشتیم که بر پیشانی جسد ضربه داغ سیاه به چشم می خورد..."

چند ساعت بعد روی خاک تازه مقبره شاعر، خلاف انتظار باران بارید. چند ساعت دیگر کتابفروش های هرات به دنبال مجموعه شعر او در انجمن ادبی این شهر ردیف شدند.

شاعر جوانی به دلیل خشونت خانوادگی جان داده بود.

خبر تکراری؟

اگر نادیا، نام "همه آشنا" نمی بود، این خبر برای مخاطبان هراتی شاید خبری تکراری جلوه می کرد.

آمار بلند خود سوزی زنان در هرا ت هرکدام جدا جدا خبرهایی است که روزانه به گوش هر هراتی می رسد.

بسیار هستند زنان و دختران جوانی که خودسوزی را راه نجات می دانند، اما نادیا خودسوزی هم نکرد.

نادیا انجمن رفتار معمول دختران هم فصلش را نداشت، شخصیتی آرام و متین که بیشتر در سالخوردگان و تجربه دیدگان دیده می شود، در او بود.

جوانان اهل ادبیات در هرات هرازگاهی محفل شعر خوانی دایر می کنند و نادیا همواره اولین نامی بود که در ذهن همه برای شعر خوانی نقش می بست.

چندی پیش به مناسبت بازگشت امیر جان صبوری، آواز خوان مشهور افغان، محفلی برگزار شد اما نادیا - شاید به دلیل ممانعت احتمالی خانواده اش- حضور نیافت و شوهرش با یکی از دخترانی که از نادیا خواسته بود در این محفل حضور یابد، پرخاش کرده بود.

او رفت و ما هنوز...

اکنون بعد از نادیا، زمان ورق می خورد و مرگ این شاعر، خواب ما را آشفته تر خواهد کرد.

این را شاعران می پندارند، شاعرانی که گردش زمان و چرخش هستی را با منطقی که از شعور شاعرانه آب می خورد، محاسبه می کنند.

عینک شاعران، نادیا انجمن را در چینش کلماتی که به نام او روی کاغذ آمده و در هیات هم صدایی که بر معراج کلمه به هستی مبهم مشترک زبان می بخشد، می بیند و حس همذات پنداری ای که با شاعر دارند، شاعران پستوی پستی را که در آن چهار قد زنانگی ای شش سوی حواس شاعر را به بند می کشد، نمی بیند.

نادیا لت (کتک) خورد، نادیا شعر نگفت، نادیا رفت... و ما همچنان دوره می کنیم، شب را و روز را، هنوز را...


غزلی از نادیا انجمن

نیست شوقی که زبان باز کنم، از چه بخوانم؟
من که منفور زمانم، چه بخوانم‌ چه نخوانم

چه بگویم سخن از شهد، که زهر است به کامم
وای از مشت ستمگر که بکوبیده دهانم

نیست غمخوار مرا در همه دنیا که بنازم
چه بگریم، چه بخندم، چه بمیرم، چه بمانم

من و این کنج اسارت، غم ناکامی و حسرت
که عبث زاده‌ام و مهر بباید به دهانم

دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم

گرچه دیری است خموشم، نرود نغمه ز یادم
زان که هر لحظه به نجوا سخن از دل برهانم

یاد آن روز گرامی که قفس را بشکافم
سر برون آرم از این عزلت و مستانه بخوانم

من نه آن بید ضعیفم که ز هر باد بلرزم
دخت افغانم و برجاست که دایم به فغانم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/27:: 3:5 صبح     |     () نظر
 
براتعلی فدایی، شاعر دیروز و امروز با سبک کهن و نو
براتعلی فدایی، شاعر دیروز و امروز با سبک کهن و نو
 

 
 
براتعلی فدایی
فدایی را از معدود شاعران افغان است که در سن قریب به هشتاد سالگی‌، با همان قوت طبع جوانی شعر می‌گوید و حافظه ‌اش سرشار از شعرها و خاطراتی ماندگار است‌
مراسم نکوداشت هفتاد وهفتمین زاد روز استاد براتعلی فدایی، توسط انجمن ادبی ناظم هروی، در شهر هرات افغانستان برگزار شد.

در این مراسم که عده زیادی از شاعران و نویسندگان شرکت داشتند، پس از بیانیه انجمن ادبی ناظم هروی* که توسط محمد ناصر ناهض خوانده شد، شماری از فرهیختگان همچون استاد سعاتملوک تابش، استاد لطیف ناظمی، استاد محمد داوود منیر و شمار دیگری از شاعران و اهل قلم، نبشته ها، شعرها و بیانیه هایشان را در مورد شخصیت فرهنگی و ادبی استاد فدایی و سبک شعر وی ایراد کردند.

این نخستین بار در تاریخ افغانستان است که از یک تن از مشاهیر این کشور، در زمان حیاتش تجلیل و تقدیر می شود.

نیم قرن شاعری

استاد براتعلی فدایی، متولد سال ???? خورشیدی است‌.

 این نخستین بار در تاریخ افغانستان است که از یک تن از مشاهیر این کشور، در زمان حیاتش تجلیل و تقدیر می شود
 
او زندگی پر فراز و فرودی داشته و بخشی از عمرش را در کار عطاری یعنی شغل میراثی پدر، گذرانده و بخشی را نیز کارمند دولت بوده است‌.

گفته می شود که کار استاد فدایی در ادارات دولتی، به دلیل انتقادهایی که از بعضی نابسامانیها می‌کرد، دیری نپایید.

از استاد فدایی‌، شعرهای بسیاری در مطبوعات افغانستان چاپ شده است‌، اما به طور مستقل‌، یک گزینه شعر او با عنوان حریم راز در سال ???? خورشیدی به نشر رسید که منتخبی بود از سه دفتر چاپ‌ نشده فریاد خون‌، ،گنج اسرار و راز سخن‌.

کتاب دیگر این شاعر، چامه‌ها و چکامه‌ها است که در ???? خورشیدی منتشر شده است‌.

فدایی دارای قریحه ادبی و تسلط ستودنی بر اسلوب های شعر کهن است.

اهل ادب در افغانستان، او را شاعری آشنا به اصول و فنون سخنوری‌ می دانند، البته با همان معیارهایی که در ادب سنتی این کشور رایج بوده است‌.

از این لحاظ، فدایی را می‌توان تالی بزرگانی همچون قاری عبدالله، غلام ‌احمد نوید، غلام‌ نبی عشقری و بالاخره استاد خلیل‌ الله خلیلی دانست‌.

ولی با همه گرایش و وفاداری به قالبها و معیارهای بلاغت قدیم‌، فدایی کوشیده ‌است در محتوای آثارش پایبند مضامین مکرر و مفاهیم کهن نماند و تا حدی که سبک کار او اجازه می‌دهد، همپای تحولات زمانه حرکت کند.

شاعر دیروز و امروز
استاد فدایی
 با همه گرایش و وفاداری به قالبها و معیارهای بلاغت قدیم‌، فدایی کوشیده ‌است در محتوای آثارش پایبند مضامین مکرر و مفاهیم کهن نماند و تا حدی که سبک کار او اجازه می‌دهد، همپای تحولات زمانه حرکت کند
 
شعرهای او غالبا به مسایل و مضامین مطرح در جامعه امروز ارتباط دارد و در آنها بازتابی از حوادث هر مقطع تاریخی را می‌ توان دید.

مذهبی‌سرایی‌، یکی از دیگر زمینه‌های جدی کار استاد فدایی است‌. او شاعری است شیفته بزرگان دین‌، و در همان قالبهای سنتی‌، منقبتهای بسیاری برای آنان سروده است‌.

بسیاری از مناقب استاد فدایی نقل محافل منقبت‌خوانی افغانستان است و بسیاری از منقبت‌خوانان سنتی افغانستان‌، شعرهایی از او را در حافظه دارند.

"آزادمنش"

استاد براتعلی فدایی همچنین در میان شاعران هم عصر خویش، به "آزادمنشی" شهرت دارد که "هیچگاه در جوار مراکز قدرت نزیسته و ستایشگر هیچیک از قدرتمداران عصر نبوده است‌".

او حاکمیت حدود ده زمامدار افغانستان را تجربه کرده و به عنوان سخنوری شناخته می شود که "چه صریح و چه ضمنی‌، منتقد و یا معارض نظامهای حکومتی بوده است‌".

در سالهای دهه چهل‌، شعرهای انتقادی استاد فدایی در نشریات اتفاق اسلام‌ و ترجمان‌ چاپ می‌شد.

آثار
 از استاد فدایی‌، شعرهای بسیاری در مطبوعات افغانستان چاپ شده است‌، اما به طور مستقل‌، یک گزینه شعر او با عنوان حریم راز در سال ???? خورشیدی به نشر رسید که منتخبی بود از سه دفتر چاپ‌ نشده، فریاد خون‌، گنج اسرار و راز سخن‌. کتاب دیگر این شاعر، چامه‌ها و چکامه‌ها است که در ???? خورشیدی منتشر شده است‌
 
می گویند او شغل دولتی‌اش یعنی ریاست فواید عامه ولایت بادغیس را بر سر انتقادهایش نهاد.

در دوران اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی سابق نیز، فدایی به صف معارضان حاکمیت پیوست‌، تحت تعقیب قرار گرفت و چندین سال آوارگی در ایران را در پی آن تجربه کرد.

شعر مشهور "این بخارا نیست‌، خاک آریاست‌ -- مهد شیر و میهن شمشیرهاست‌" که در سالهای اشغال افغانستان ورد زبانها بود، اثر استاد فدایی است.

پرورش شاعران

براتعلی فدایی از نخستین بانیان و فعالان محافل ادبی هرات در عصر حاضر است و حدود نیم قرن‌، در این مجامع و محافل حضوری جدی داشته‌است‌.

حاصل این فعالیت، پرورش یک نسل از شاعران جوان آن روزگار بوده است که بعضی از آنان همچون ظاهر رستمی و نظام‌الدین شکوهی اکنون از شاعران شاخص پارسی سرای افغانستان به شمار می‌آیند.

فدایی را از معدود شاعران افغان است که در سن قریب به هشتاد سالگی‌، با همان قوت طبع جوانی شعر می‌گوید و حافظه ‌اش سرشار از شعرها و خاطراتی ماندگار است‌.

از استاد براتعلی فدایی تاکنون دو مجموعه شعر با نامهای حریم راز و چامه ها وچکامه ها به نشر رسیده است

این پاره از یک شعر براتعلی فدایی‌، گویای سلوک شعری و سبک کار اوست‌:

چامه ها و چکامه ها، اثری از استاد فدایی
شعر من تصویر است‌
شعر من آژیر است‌
شعر من چهره بغرنج گلستان من است‌
که ز بیداد خزان‌
گل و برگش همگی خشکیده است‌
رنگ بر چهره هر سرو و گلش پوسیده است‌
شعر من چهره کابوس زمان است که بس دلگیر است‌
شعر من تصویر است‌
شعر من آژیر است‌

شعر من پرده هر لولی بازاری نیست‌
که مرا حرفه شود
که مرا نان بخشد
که مرا جامه دهد
و مرا در رده مزدبگیران مقدم دارد
شعر من زاده ایمان من است‌
همه احساس‌، همه تدبیر است‌
شعر من تصویر است‌
شعر من آژیر است‌...

پیک صبح‌ نمونه ای از غزل استاد فدایی هروی است:

حریم راز، برگزیده ای از اشعار براتعلی فدایی
تا چشم دل به روی تو دلبر نظر نکرد
دل ترک جان نگفته و جان ترک سر نکرد

پروانه‌سان به شعله عشق تو تا نسوخت‌
عاشق ز حال خویش صبا را خبر نکرد

یا پیک صبح بر من مسکین نظر نداشت‌
یا بر جوار کوی تو جانا گذر نکرد

خاکت به سر، دلا! که ز هجر رخ نگار
بر سنگ خاره، شعله آهت اثر نکرد

عمری تو لاف عشق و محبت زدی و یار
غیر از حدیث صحبت اغیار سر نکرد

ای مرغ پرشکسته‌! از این دام ابتلا
کس بی وقوف‌، جان سلامت بدر نکرد

در راه عشق‌، توشه صبر و تحملی‌
آن کس که برنداشت‌، به جرأت سفر نکرد

دوشینه پیر میکده می‌گفت‌: نوش باد
آن را که باده خورد و ز مستی حذر نکرد

کو عاشقی که تن به رضای قضا نداد
وآنگاه بردباری حکم قدر نکرد

با درد و غم بساز، فدایی‌، که روزگار
جز زهر کین به کاسه اهل هنر نکرد



* انجمن ادبی ناظم هروی از سی و پنج سال پیش در عرصه ادبیات هرات فعال است که احیای مجددد آن تقریبا ار سه سال پیش صورت گرفته و کسانی مانند محمد آصف رحمانی، محمد ظاهر رستمی و نظام الدین شکوهی در آن مشغول فعالیتند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/27:: 3:0 صبح     |     () نظر
 
بزرگداشت قهار عاصی شاعر افغان، در ایران
بزرگداشت قهار عاصی شاعر افغان، در ایران
 

 
 
قهار عاصی در پای پیکره فردوسی در مشهد
قهار عاصی اجازه نیافت به اقامت در ایران ادامه دهد، روانه افغانستان شد و اندکی بعد در انفجاری در کابل کشته شد
کبوترهای سبز جنگلی در دوردست از من‌
سرود سبز می‌خواهند
من آهنگ سفر دارم‌
من و غربت‌
من و دوری‌
خداحافظ گل سوری‌!

این قطعه شعری از قهار عاصی شاعر فقید افغان است که اهل ادب افغانستان و ایران، اخیراً در مراسمی در تهران،‌ یاد او و دو شاعر فقید دیگر افغان (نادیا انجمن و لیدا امید) را گرامی داشتند.

(لیدا امید در زمان طالبان دست به خودسوزی زد و نادیا انجمن، سال گذشته براثر یک مشاجره خانوادگی درگذشت).

این جلسه، به مناسبت دوازدهمین سال درگذشت قهار عاصی، با عنوان "شاعران سوخته دیار من"، از سوی خانه هنرمندان و فرهنگیان افغانستان، با همکاری خانه ادبیات افغانستان و کانون ادبیات ایران در تالار بتهون خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

در این محفل، دکتر ابراهیم خدایار استاد دانشگاه در ایران و هادی سعیدی کیاسری شاعر معاصر ایران درباره شعر و شخصیت قهار عاصی سخن گفتند.

همچنین آرش شفاعی، سیدرضا محمدی و سیدضیاء قاسمی شاعران افغان، برای عاصی شعر خواندند و عبدالکریم تمنا شاعر پیشکسوت افغانستان نیز شعری به نادیا انجمن تقدیم کرد.

عبدالقهار عاصی‌، زاده روستای ملیمه پنجشیر بود (???? خورشیدی‌) و بزرگ ‌شده و درس‌خوانده کابل و از فعالان شعر افغانستان در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد خورشیدی‌.

عاصی شاعری بود نوگرا که حتی در قالبهای کهن نیز حرف و حدیث تازه‌ای داشت‌. پُرکار بود و با خود وعده‌ای داشت که هر سال‌، یک کتاب شعر به بازار روانه ‌کند، و تا دم مرگ به این وعده عمل کرد.

آثار عاصی
مقامه گل سوری‌
لالایی برای ملیمه‌
دیوان عاشقانه باغ
غزل من و غم من‌
تنها ولی همیشه‌
از جزیره خون
از آتش از بریشم
آغاز یک پایان‌

شعرهای عاصی غالباً از کلیشه‌ها و چارچوبهای پیش‌ساخته شاعران هم ترازش بیرون می‌زند و به همین لحاظ، کمتر می‌توان این شاعر را به هنجارهای معمول‌، وفادار دید.

اما روح ناآرام این شاعر، علاوه بر صورت‌، در سیرت شعر او نیز خودنمایی می‌کند.

"از آتش، از ابریشم"

عاصی ذاتاً شاعری بود دردمند، اهل موضع‌گیری و صراحت بیان‌. به همین لحاظ، غالباً با مسایل افغانستان درگیر بود و کمتر اتفاقی در کشورش افتاد که عاصی از کنارش با سکوت گذشته باشد.

ولی او با این همه موضع‌گیری‌، روحیه‌ای تغزلی نیز داشت‌. از او شعرهای عاشقانه لطیفی بر جای مانده است‌. گاهی در شعرش آمیختگی زیبایی از لحن حماسی و تغزلی هم دیده می‌شود که خاص خود اوست‌.

شاید تعبیر "از آتش‌، از ابریشم" که نام واپسین کتاب شعر عاصی است‌، حکایتگر خوبی از روحیه او باشد.

کتابی از قهار عاصی

عاصی به سبب همین روحیه در سالهای حاکمیت رژیم کمونیستی در افغانستان، گاه در لفافه و گاه با صراحتی شاعرانه‌، شعرهایی در تعارض با حاکمیت سرود.

همین لحن معترض‌، پس از آن هم برجای ماند و کتاب "از جزیره خون" حکایتگر اعتراض اوست نسبت به وضعیت کشورش در دوران حکومت مجاهدین و جنگهای داخلی بعد از ثور (اردیبهشت) ???? خورشیدی.

مهاجرت به ایران

ادامه این جنگها، عاصی را همچون بسیاری دیگر از افغانها وادار به مهاجرت کرد و او از میان کشورهای دور و نزدیک‌، ایران را برگزید. شاید می‌خواست حال که از میان هموطنان بیرون رفته است‌، از میان همزبانان نرود.

حضور بعضی دوستان شاعر افغان و ایرانی او در این کشور نیز این انتخاب را تقویت می‌کرد. چنین شد که در بهار ???? خورشیدی با خانواده‌اش به ایران کوچید و در مشهد اقامت گزید.

عاصی در ایران، هم برای ایجاد ارتباط میان شاعران مهاجر و مقیم آن کشور کوشید و هم آثاری تألیف کرد که به صورت کتاب و مقاله در این کشور چاپ شد و غالباً نیز با پشتکار محمدحسین جعفریان شاعر ایرانی‌‌ و دوست عاصی همراهی می شد‌.

"به شهر خود روم و شهریار خود باشم"

کتابی از قهار عاصی
اما مدت کوتاهی پس از اقامت عاصی در مشهد، مقامات ایرانی اجازه ماندن به او ندادند و شاعر آواره افغان، نومیدانه روانه کشور شد، در حالی که این بیت حافظ را به دوستش فرهاد دریا (آواز خوان افغان) نوشته بود:" غم غریبی و غربت چو برنمی‌تابم‌ -- به شهر خود روم و شهریار خود باشم‌".

(عاصی و دریا از کابل با هم رابطه‌ای نیک داشتند. فرهاد بسیاری از شعرهای عاصی را با آهنگ خوانده است و آخرین کتاب عاصی نیز به همت او چاپ شد.)

قهار عاصی مشهد را به قصد هرات و سپس کابل ترک کرد، با همسرش میترا و تنها فرزندش مهستی‌.

بسیار از آن زمان نگذشته بود که خبر درگذشت او براثر انفجار هاوان (خمپاره) در کارته پروان کابل‌، در همه جا پخش شد.

"مقامه گل سوری‌"، "لالایی برای ملیمه‌"، "دیوان عاشقانه باغ‌"، "غزل من و غم من‌"، "تنها ولی همیشه‌"، "از جزیره خون‌" و "از آتش از بریشم‌"، شش مجموعه شعر عاصی است و "آغاز یک پایان‌" خاطرات اوست از جریان سقوط کابل به دست مجاهدین و جنگهای داخلی‌ نوشته است.

از او شعرهایی چاپ‌ نشده نیز برجای مانده است که یکی از آن میان‌، سفرنامه او به ایران است که شاید نسخه‌ای از آن نزد خانواده‌اش باقی مانده باشد و این هم نمونه از شعر او:

ملت من

این ملت من است که دستان خویش را
بر گرد آفتاب کمربند کرده‌است‌
این مشتهای اوست که می‌کوبد از یقین‌
دروازه‌های بسته تردید قرن را
ایمان بیاورید!
تنهاترین پیامبر
اینک‌
ملتم‌
با آیه‌های خشم خدا قد کشیده‌است‌
این ملت من است که تکرار می‌شود
با نام انسان‌
با واژه عشق‌
این اوست‌، اوست‌، اوست‌
که شیپورهاش را
شیپورهای فتح پیام‌آشناش را
آورده در صدا
بیدار می‌کند
هشدار می‌دهد


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/27:: 2:57 صبح     |     () نظر
 
بیرنگ کوهدامنی، شاعر افغان درگذشت
بیرنگ کوهدامنی، شاعر افغان درگذشت
 
بیرنگ کوهدامنی
آقای کوهدامنی، در هنگام مرگ، ?? ساله بود
بیرنگ کوهدامنی، شاعر نامدار افغانستان، سه شنبه شب (?? دسامبر / ?? قوس) در لندن درگذشت.

آقای کوهدامنی، از یک بیماری طولانی رنج می برد و در این اواخر، به افسردگی دچار شده بود.

او از سال ???? میلادی، به همراه همسر و پنج فرزندش، در بریتانیا زندگی می کرد.

عاقل بیرنگ کوهدامنی، دانش آموخته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران و از شاعران شناخته شده افغانستان بود.

آقای کوهدامنی، در سال ???? خورشیدی، در منطقه شکردره کابل زاده شد.

او آموزشهای ابتدایی را در کابل و بلخ فراگرفت و سپس با دریافت یک بورسیه تحصیلی، به ایران رفت و در رشته زبان و ادبیات فارسی، در دانشگاه تهران به تحصیل پرداخت.

در سال ???? خورشیدی، آقای کوهدامنی دانشنامه لیسانس خود را از دانشگاه تهران به دست آورد اما به دلیل تحولات سیاسی سالهای پس از آن در افغانستان و ایران، نتوانست به تحصیل در آن دانشگاه، آنگونه که مایل بود، در سطوح بالاتر ادامه دهد.

"پیوند" در تاجیکستان

این شاعر نامدار افغان، در پایان دهه ???? میلادی، کشورش را ترک کرد و به میان همزبانانش در جمهوری تاجیکستان رفت.

آنگونه که در معرفی آقای کوهدامنی در مقدمه یک دفتر شعرش (من ناله می نویسم) آمده است، او در تاجیکستان نشریه ای به نام پیوند پایه گذاری کرد.

نشریه پیوند، به زبان و خط فارسی، به مدیرمسئولی آقای کوهدامنی در تاجیکستان منتشر می شد.

بیرنگ کوهدامنی، در بهار سال ????، تاجیکستان را ترک کرد و به بریتانیا پناهنده شد و تا هنگام مرگ در سن ?? سالگی، در آن کشور اقامت داشت.

نمونه ای از شعر عاقل بیرنگ کوهدامنی، که در سال ???? میلادی، به مناسبت پنجاه سالگی خود در شهر لندن سرود:

خورجین پر ز خورشید

از آسمان ملولم، از نقش و از نگارش
از اختران نحسش، از ابر شعله بارش

این گل قشنگ باشد، با آب و رنگ باشد
همخانه کرده یی تو، افسوس، با که خارش

نامش همیشه ماند، آن مرد حق که هر دم
دل می کشد به اوجش، سر تا به پای دارش

آن باغ سبز عاشق، ماتم گرفته اکنون
آتش زند به جانم، گل های سوگوارش

گردون همیشه باشد، آبستن حوادث
غیر از ستم نزاید، از لیل و از نهارش

یکساله هم نباشم، آمد اگر چه پنجاه
عمر سگانهء من، آری چه در شمارش

هرگز دگر نگردد، آن سرو سبز قامت
آید اگر خزانش، آید اگر بهارش

این باغ را چه آمد بر سر، که رخت بستند؟
مرغان نغمه خوانش، از گوشه و کنارش

زال زمانه هرگز، مردانگی ندارد
من آزمون نمودم، چندین هزار بارش

بیهوده دانه ها را، پنهان به خاک کردی
زین خاک بر نیامد، یک دانه از هزارش

آن تکسوار آرد، خورجینِ پر ز خورشید
در دیده می نماید، از دورها، غبارش


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/4/27:: 2:55 صبح     |     () نظر
 
شمع خاموش
شمع خاموش
 

 

 

بمناسبت شصت ودومین سالگرد تولد خجسته وبیست ونهمین سالروزمرگ نا بهنگام احمدظاهر آوازخوان حنجره زرین

بیست ونه سال قبل 24جوزاسال 1357صدای احمدظاهرآوازخوان بی رقیب کشورما خاموش شد وبا رفتن اوانگاره ای که درراستای هنرموسیقی سرزمین ما صیقل خورده وبکمال آراسته بود بخاموشی گرائید . . . او صدای رسا وفوق العاده زیبا ودلنشین داشت و بیادماندنی ترین آهنگ ها را درتاریخ موسیقی کشوراجرا کرد .
احمدظاهر فعالیت موسیقی رادرسن ?? سالگی ازدوران کنسرت ها ومحافل هنری مکتب آغاز و با نواختن اکوردیون و آلات موسیقی شرقی وغربی وباتون صدایی متفاوت واشعار ناب شاعران نامدار چون مولانای بلخ ، حافظ ، سعدی ، لاهوتی ، اقبال لاهوری ، رهی معیری ، سیمین بهبهانی ، فروغ فرخزاد، خاقانی ، عشقری ، خاقانی ، شایق جمال ، استادخلیلی ودیگران روی صحنه ظاهروباخود یک نوع طرز تفکرجدید و نگرش تازه بدنیای موسیقی به ارمغان آورد ، طرفدارانش اورا بلبل حبیبیه لقب داده بودند واما شهرت واقعی اوباپخش آهنگهای گرکنی یک نظاره ، برآمدازپس کوه آفتاب آهسته آهسته نمی خواهم ترا ، آخرای دریا و ... ازرادیوافغانستان آغاز ودرقلب ملیون ها هموطن ما جا بازکرد .

احمدظاهرآوازخوانی بود مدرن ، پیشرووجستجوگرکه زبان موسیقی را می دانست ، اعتقاد بپژوهش نوآوری وخلاقیت داشت وهمیشه برای دوستداران هنرش پیامهای تازه ارائه میکرد اگرچه گاهگاهی به کاپی خوانی هم پرداخت ولی هرگززیرسایه و نفوذ شباهت های آوازخوانان شرقی وغربی قرار نگرفت وهنرش مستقل بودومنحصربخودش .

اونتنها با سبک وشیوه آوازخوانان وتیوری ها وهارمونی های موسیقی شرقی وغربی آشایی داشت واز آن بهره ها میگرفت بلکه بموسیقی افغانی نیزمسلط بودومیدانست که موسیقی زبان شادیها ودردهای های ملت ما است ازینرو درآهنگهایش هم شوربود وهم گریه وازهمین سبب است که نامش باجان وروح ملت ما عجین شده وآنقدرعزیزاست که پیروجوان وزن ومرد دراوقات مختلف بزمزمه آ هنگ های او میپردازند ودلهای خسته خویش را با آن تسکین میدهند .

احمد ظاهر درانتخاب شعر نیز دارای ذوق عالی بود وبرای آهنگ هایش پنج تا ده شعر را درنظرمی گرفت چونکه میدانست درونمایه واسکلیت یک آهنگ درشعر آنست ، اوهیچگاهی حاضر بخواند ن اشعارمبتذل نبود و بدنبال اشعار پرمعنی ومحتوا یی می گشت که درآن واژه های بسیارقشنگ وزیبا بکاررفته باشد وتاجا ن کلام به ضمیرش رسوخ نمیکرد اجازه ورود به آوازش را نمیگرفت ، زمانیکه شعر بردلش مینشست آنرا به تارهای حنجره اش می سپرد وازدرون در آن غرق میشد وازاعماق دل میخواند .

احمدظاهربا ادب دری وپشتومسلط بود، شعرراخوب ادا میکرد ودر بیان صحیح وتکلم واضح کلمات وجملات ، کمال دقت وامانت داری را بخرچ می داد و می دانست که شاعر برای مردم شعرگفته وآوازخوان درخدمت شاعراست وشعراورا می خواند، پس شرط اول ارائه شعراست .
احمد ظاهردرطول 33 سال حیات پربارش صدها پارچه آهنگ بیادگار گذاشته ، اگرچه او سال هاست درمیان ما نیست ولی حضورش هنوزهم مطرح است ومن بی تاملم که نام او همیشه برپهنای آسمان موسیقی کشورما همراه خواهد بود .

یادش گرامی با د .

صبر بسیار بباید پدرپیر فلک را که دگر مادرگیتی چو تو فرزند بزاید


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/3/30:: 7:22 صبح     |     () نظر
   1   2   3   4   5      >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
همفکری
به سوی فردا
اگه باحالی بیاتو
حاج آقاشون
کانون فرهنگی شهدای شهریار
عاشقان
EMOZIONANTE
یا امیر المومنین روحی فداک
خورشید تابنده عشق
پرسه زن بیتوته های خیال
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
در انتظار آفتاب
.:: بوستان نماز ::.
لنگه کفش
ای لاله ی خوشبو
شین مثل شعور
upturn یعنی تغییر مطلوب
عشق و شکوفه های زندگی
دیار عاشقان
فرزانگان امیدوار
(( همیشه با تو ))
آیینه های ناگهان
تمیشه
***جزین***
همنشین
به وبلاگ بیداران خوش آمدید
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
لیلای بی مجنون
به سوی آینده
عشق سرخ من
نگاهی به اسم او
ایران
آموزه ـ AMOOZEH.IR
و رها می شوم آخر...؟!!
جلوه
بی نشانه
PARSTIN ... MUSIC
رهایی
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
پارمیدای عاشق
دلبری
نظرمن
هو اللطیف
افســـــــــــونگــــر

جاده های مه آلود
جوان ایرانی
hamidsportcars
پوکه(با شهدا باشیم)
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
جمعه های انتظار
سپیده خانم
هادرباد شناسی (روستایی در شرق شهرستان بیرجند) HADERBAD SHENASI
بندیر
شقایقهای کالپوش
د نـیـــای جـــوانـی
قلمدون
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
یه گفتگوی رودر رو
پرواز تا یکی شدن
بچه مرشد!
سکوت ابدی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
*تنهایی من*
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خاکستر سرد
شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه
شوالیه سیاه
خندون
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
ای نام توبهترین سر آغاز
هه هه هه.....
سه ثانیه سکوت
►▌ استان قدس ▌ ◄
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.

مهر بر لب زده
نغمه ی عاشقی
امُل جا مونده
هفت خط
محمد جهانی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
ارتش دلاور
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
فانوسهای خاموش
گروه تک تاز
مقاله،پایان نامه،پرو‍ژه،کتاب الکترونیک،تحقیق،جزوه،نمونه سوال و..
سیب سبز
دانشگاه آزاد الیگودرز
فریاد بی صدا
اکبر پایندان
پژواک
تخریبچی ...
عاشقانه
geleh.....
بــــــــــــــهــــــــــــار
****شهرستان بجنورد****
وبلاگ آموزش آرایشگری
یک کلمه حرف حساب
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
«حبیبی حسین»
..:.:.سانازیا..:.:.
+
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
حوض سلطون
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
دلدارا
پناه خیال
مجله اینترنتی شهر طلائی
جوک بی ادبی
عاطفانه
آقاشیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
قرآن
دریـــچـــه
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
من بی تو باز هم منم ...
عشق در کائنات
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سروش دل
تنهایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تنهایی افتاب
نمایندگی دوربین های مداربسته
کوسالان
امام مهدی (عج)
@@@گل گندم@@@
سفیر دوستی
کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
کلبه عشق
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
کربلا
جوکستان بی تربیتی
کلبهء ابابیل
وبسایت رسمی مهندس امیر مرتضی سعیدی ایلخچی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جـــیرفـــت زیـبا

سارا احمدی
مهندسی عمران آبادانی توسعه
ققنوس...
حزب الله
««« آنچه شما خواسته اید...»»»
ashegh
طاقانک
تک درخت
تراوشات یک ذهن زیبا
سکوت سبز
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
@@@این نیزبگذرد@@@
بادصبا
ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
راز رسیدن به شادی و سلامتی
معارف _ ادبیات
پوست مو زیبایی
تنهای تنها
آخرین صاحب لوا
جاده مه گرفته
دخترانی بـرتر از فــرشته
دلـتنگـ هشـیگـــــــــی
تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
مستانه
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
ناز آهو
گیسو کمند
جــــــــــــــــوک نـــــــت
عکس سرا- فقط عکس
عکس های عاشقانه
حقوق دانشگاه پیام نور ایلام
تیشه های اشک
فقط خدا رو عشقه
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
آزاد
ارمغان تنهایی
فقط عشقو لانه ها وارید شوند(منامن)
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
علی پیشتاز
تنهاترم
محمدمبین احسانی نیا
یادداشتهای فانوس
دوست یابی و ویژگی های دوست
کد تقلب و ترینر بازی ها
ستاره سهیل
داستان های جذاب و خواندنی
عاشقانه
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
یادداشتهای من
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
سرافرازان
*bad boy*
سرزمین رویا
برای اولین بار ...
خاطرات و دل نوشته های دو عاشق
چون میگذرد غمی نیست
بازگشت نیما
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
سایه سیاه
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
بچه های خدایی
مرام و معرفت
خوش آمدید
The best of the best
بوستان گل و دوستان
صفیر چشم انداز ایران
من.تو.خدا
۞ آموزش برنامه نویسی ۞
شبستان
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
یامهدی
تنها هنر
دل نوشته
صوفی نامه
har an che az del barayad
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
شجره طیّبه

دانلود هر چی بخوایی...
نور
Dark Future
مجله مدیران
S&N 0511
**عاشقانه ها**
پنجره چهارمی ها
AminA
نسیم یاران
تبیان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
اندکی صبر سحر نزدیک است....
ابهر شهر خانه های سفید
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
جزتو
ترخون
عشق پنهان
@@@باران@@@
شروق
Manna
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
پرسش مهر 8
دریایی از غم
طره آشفتگی
...ترنم...
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
کرمان

عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
قمه‏زنی سنت یا بدعت؟
سلام
عطش
حضرت فاطمه(س)
♀ ㋡ JusT fOr fuN ㋡ ♀
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
آرشیو یادداشت‌ها
دینی
گلچینی از جغرافیای طبیعی و تاریخی افغانستان
آثارتأریخی افغانستان
گلچینی از تاریخ جهان و افغانستان
میراث گرانبهای گذ شتگان چراغی است برآیند گان
کابل و ولایات افغاانستان عزیز
زبان شرین پارسی
وازه نامهء هم زبانان
ادبیات و هنر
پرواز خیال
شعر و ادب
اى الهه عشق مادر!
عاشقانه ها
موزیک و اشعار آهنگهای بهترین اوازخوان افغان احمد ظاهر و دیگران
سیاسی
جامعه شناسی -مردم شناسی
دانستنیهای جالب
طب ورزش صحت وسلامتی
مسائل جنسی خانه و خانواده
آموزش زیبایی
روانشناسی
طب سنتی و نسخه های پزشکی با گیاهان دارویی
غذا موادغذائی و اشامیدنیها
خواص میوه ها و سبزیجات
اخبار
زندگینا مه
داستانهای کوتاه و آموزنده
نجوم فضا وفضانورد ی
کمپیوتر انترنیت و وب نویسی
لطیفه ها اندرز ها و پیامهای کوتاه خواندنی و عالی
طنز
تقویم هجری شمسی اوج درایت فرهنگی ما
سرگرمی ها
معرفی کتاب
تصویر عکس ویدئو فلم
بهترین های خط
جالبترین کارتونها
طالع بیی
یادداشتها
قوانین خواب و رویا وتعبیرخواب
تبریکی و تسلیت
داغ غربت
علمی
تاریخی و اجتماعی
خانهء مشترک ما زمین
اشعار میهنی رزمی و سیاسی
هوا و هوانوردی
آموزش و پرورش
معانی اصطلاحات و تعاریف
دنیای عجاء‏بات