پایگاه خبری ضد جنگ آمریکا هشدار داد که ادعای اخیر دولت آمریکا مبنی بر استراتژی جدید در افغانستان چیزی جز تخریب وسیع این کشور و کشتار گسترده شهروندان افغان نیست .
دولت آمریکا اعلام کرده است که استراتژی جدیدی در افغانستان بهکار خواهد گرفت که با تمام استراتژیهای 8 سال گذشته متفاوت است و حمله صبح روز جمعه ناتو به دو تانکر حامل سوخت در ولایت قندوز که در نتیجه آن بیش از 90 تن از شهروندان افغانی که اطراف این تانکر جمعشده بودند کشته شدند، استراتژی جدید آمریکا را نمایان میکند.
این پایگاه خبری نوشته است که علی رغم اینکه ژنرال مک کریستال، فرمانده نظامیان آمریکا و ناتو در افغانستان تاکید کرده بود که برای بهبود شرایط زندگی مردم افغانستان و دور شدن آنها از تنش، تمرکز حمله بر مواضع طالبان متوقف خواهد شد، حملات موشکی به دو تانکر حامل سوخت رخ داد که باعث کشته شدن 95 تن از غیرنظامیان شد که به هیچ وجه قابل چشمپوشی نیست.
آنتیوار تاکید کرده است که استراتژی آمریکا در افغانستان تغییر کرده است اما این تغییر بدین صورت است که شمار نظامیان زمینی افزایش یافته، طالبان قدرتمندتر شده و شمار تلفات غیرنظامیان نیز افزایش یافته است.
یعنی این همان استراتژی جدید در افغانستان است که مقامات آمریکایی از آن صحبت نمودند؟! واقعا هدف حضور آمریکا در کشور چیست؟؟ اینکه با حملات هوایی گسترده، شمار زیادی از مردم را کشته و بخش وسیعی از کشور را تخریب کند؟!
مردم ما تا کی باید در پی این حملاتی که هیچ نقشی در آن ندارند کشته شوند؟ ما تا کی باید شاهد کشتار جوانان و کودکان خود باشیم؟
دولت افغان و مردم آن به آمریکا اطمینان کرده بودند، اطمینان کرده بودند که حتما کشور به دست آنها ترمیم و تجهیز خواهد شد.
اگر مردم می دانستند که آمریکا نیز چنین خواهد کرد هیچ زمانی با حضور آنان در افغانستان موافقت نمی کردند.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی افغانستان (afghanpaper)، آمریکا باید بداند که از پشت خنجر زدن آنقدرهم سخت نیست، مردم کشور ما ساده نیستند که به سادگی از کنار حوادثی که آمریکا مسببش بوده است بگذرند. اکنون نیز آنقدر آمریکا به کشور مسلط شده است که متاسفانه بیرون کردنش کار حضرت فیل است.
کلمات کلیدی:
ا سکندر کبیردر حمله به خراسا ن یعنی افغانستان امروز درگیرنبردی شد طولانی و جانفرسا . مادر اسکندربه فرزندش نوشت که « در خراسان » گور شدی مگر؟؟؟ اسکندر خریطه خاک فرستاد و گفت ، به مادر بگو ... این خاک در زیر فرش مهمان خانه بپاشند ... و مادر اسکندر چنین کرد . و از آن روزبه بعد ، در مهمان خانه هر روز جنگ بود و جنگ ....
کابلشاهان بیست و هفت حمله اعراب را دفع کردند تا خلیفه سپاه عظیم هفتاد هزار از عرب و عجم جمع کرد به قصد فتح الفتوح ، و شنیدیم و خواندیم که در دشت سیستان و لشکرگاه فروماندند وجمله همه مردند و « جیش الفنا » نام گرفتند . بلاذری از شاعرعرب بنام اعشی همدان کوفی یاد میکند که با سپاه عبیدالله در حمله بر رتبیل شاه کابلیان با سپاه طاووسان همراه بوده است در ارتباط شکست سپاه عبیدالله از کابلیان سوگنامه ای دارد با سرآغاز چنین :
* این اندوه سوزان در سینه چیست، وچرا سیل اشک فرومی باری؟
* هیچ از سپاهی شنیده ای که بکلی در هم شکست و به نگون بختی بسیار گرفتار آمد ؟
" درکابل برای ایشان بسیارسخت گرفتند وآنان را واداشتند که ازسربیچارگی ، ازگوشت اسپان خود بخورند ودر بد ترین جا ها لشکرگاه بسازند ؟
" هیچ سپاهی درآن سرزمین به چنین سرنوشتی شوم گرفتار نیامده است .
" به زنان نوحه گر بگویید که برای چنان قربانیانی ، چنان بگریند که راه گلوی شان بگیرد .
" ازعبیدالله بپرسید : چگونه ازاین مردان ، ازین بیست هزار مرد که اسپان زرهپوش داشتند وغرق درسلاح بودند حراست کرده ای ؟
" سپاهیان گزیده که امیری آنان را بخاطرپایداریشان درنبرد برگزیده بود ؟
" سپاهیانی با ارواح شریف از دوشهرنیرومند (کوفه وبصره) پا درراه نها د ند .
" ترا سالاری ایشان داده اند وبرایشان امیرکرده اند ، اما تو نا بودشان کرده ای ، درحالیکه آتش جنگ هنوزبا تندی فروان زبانه میکشد " ....
سه جنگ افغان و انگریز و شکست روس را که همه بخاطر داریم ....
و این بار .... ؟ خد ا خیر را پیش کند ....
در حدیث آمده است که « الملک یبقی مع الکفرولا یبقی مع الظلم . » با کفرمیتوان ملک را اداره کرد ولیکن با ظلم نه . چگونه ممکن است ملتی تجاوزگران به ناموس وغارتگران « تاراج کبیر » و قا تلین فرزندانش را ببخشد ؟؟؟ اگر حکومت مزدور و دست نشانده اجنبی از کیسه خلیفه میبخشد ، جهان که نباید به ندای وجدانش از روی مصلحت پاسخ دهد و حکومت طالب و قالب و غالب را ، حکومت منتخب از نخبگان جامعه پندارد که امروزهمه بی هراس از عدالت ، به باند بین المللی مافیای مواد مخدربدل شده اند . ما فیا ی ثروت و قدرت در حاکمیت ودر کرسی های وزارت ولایت ها و مجلس شورا ها لمیده اند و د یر نخواهد بود که قوای بین المللی را به مصاف طلبند . وآنوقت ، زمستان خواهد رفت و رو سیاهی به ذغال خواهد ماند ... 2.7 میلیارد دالرپول از فروش تریاک و قدرت دولتی و اسلحه و ایتلاف مافیای بین المللی و وضع « خواب خرگوشی » ای چنین ، میتواند به ذات خود دولتی خلق کند که جهان را به مصا ف طلبد ...
خانه از پای بست ویران است ... خواجه در فکر نقش ایوان است .
کلمات کلیدی:
مهمترین نوآوری علمی استاد مطهری در حوزه معرفت شناسی، ارایه نظریه اجتماعی در باب فلسفه اسلامی است، که در آن علاوه بر واقعیت فردی یک واقعیت دیگری به نام جامعه وجود دارد که در برگیرنده قواعد و قوانین مستقل از فرد است. به گزارش «تابناک» به نقل از پایگاه اینترنتی دکتر محسن رضایی، وی در همایش نگاه مطهر با تبیین اندیشه اجتماعی شهید مطهری که در دانشکده علوم حدیث برگزار میشد، با بیان مطلب بالا گفت: «مهمترین نوآوری علمی استاد مطهری در حوزه معرفت شناسی ارایه نظریه اجتماعی در باب فلسفه اسلامی است که در آن علاوه بر واقعیت فردی یک واقعیت دیگری به نام جامعه وجود دارد که در برگیرنده قواعد و قوانین مستقل از فرد است.» دکتر رضایی افزود: «اگر این دیدگاه شهید مطهری را بپذیریم آنگاه ما با سه واقعیت در زندگی خود روبهرو هستیم: واقعیت فردی، اجتماعی و دولت. چنین بینشی به ما کمک میکند که ساخت جامعه اسلامی را بر اساس این سه واقعیت طراحی کنیم.» وی ادامه داد: «جامعه اسلامی بر اساس اصالت فرد یا بر اساس اصالت دولت شکل نمیگیرد و حتی اگر دولت یک دولت اسلامی باشد و بخواهد جامعه را بر اساس اصالت دولت و دولت محوری ساماندهی کند یا به سوسیالیسم دینی کشیده میشود یا به استبداد دینی که خطر آنها کمتر از غربزدگی نیست». دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه سخنان خود با تاکید بر اینکه استاد مطهری متخصص جریان شناسی سیاسی بود اظهار داشت: «من به جرات میتوانم بگویم که قویترین شاگرد امام(ره)در شناخت جریانات سیاسی، استاد مطهری بودند، ایشان در برخورد با افراد و گروههای سیاسی به راحتی میتوانست تشخیص دهد، این افراد و گروهها دچار چه انحرافاتی در حوزه معرفتی و اعتقادی هستند و البته امروز ما نیازمند افرادی چون شهید مطهری هستیم.» رضایی در پاسخ به سوالی درباره الگوی فعلی جامعه ایران گفت: «متاسفانه دولتها، پس از انقلاب اسلامی تاکنون یا اداره جامعه را بر اساس جامعه مدنی و یا بر اساس جامعه دولتی پیگیری کردهاند که اولی به غرب زدگی و دومی یا به سوسیالیسم کشیده میشود و یا به استبداد دینی که خطر آنها کمتر از غربزدگی نیست.» وی تاکید کرد: «در جامعه اسلامی هم بعد مدنی وجود دارد، یعنی آزادیها و حقوق شهروندی در حد اعلاء آن محترم است ،و هم بعد اخلاقی و اعتقادی، در حالی که جامعه مدنی خالی از بعد اخلاقی و اعتقادی است و جامعه دولتی خالی از آزادی و اخلاق است ،اگرچه در برخی از اشکال آن خالی از اعتقادات هم خواهد بود.» | |
|
کلمات کلیدی:
نشریه افق نوین | |
نوشته شده توسط محراب علی صفدری
| |
مقدمه:
با نگاهی گذرا به تاریخ گذشت? افغانستان، در مییابیم که: یکی از عوامل مهم عقب ماندگی درکشور، قشریگری و افراط گراییها بوده است که باعث منازعات و تعارضات اجتماعی فراوان شده است. جلودار آن، دو جریان «دین ستیز» و «دگم اندیش» بودهاند که هرگاه حاکمیت و زمامداری کشور را به دست گرفتند، جامعه را از مسیر اصلی و تعادل باز داشته و به سمت بیثباتی و نا امنی سوق دادهاند. هر زمان که جریان سکولار برکشور حاکم شد، به تمامی باورها و سنتها، پشت کرده و در برابر اعتقادات مردم قرارگرفته، نزاع و درگیری را در جامعه تشدید کرد. همین طور هرزمان جریان واپسگرا، به قدرت رسید، باز رفتاری بدتر ازگروهی اول را به نمایش گذاشته و تلاش نمود، تا اندیشه و رفتارهای نابخردانه خویش را بر مردم تحمیل کند. در نتیجه، عملکرد و رفتارهای این دو جریان، باعث ضرر و زیان فراوان گردیده و مانع بزرگ بر سر راه ترقی، پیشرفت و شکوفایی کشور به شمار میآیند.
متأسفانه در شرایط کنونی، باز گرفتار این دو جریان هستیم؛ از یکسو، سکولارها میکوشند تا قدرت را به دست آورده، با پیروی از غرب، فرهنگ بیگانه را گسترش داده و به فرهنگ و باورهای خودی پشت کنند. ازطرفی دیگر، گروهکهای تروریستی و طالبانیسم در گوشه و کناری کشور هر روز مقتدرتر شده و با عملکردهای تروریستی و نابخردانه خود، به کشور و مردم مظلوم افغانستان صدمه وارد میکنند. در این نوشتار تلاش میشود تا این دو جریان مورد بررسی قرار گیرد.
الف) معنا و مفهوم سکولاریسم
برای سکولاریسم تعریفهای متعدد ارائه شده است. اما یک تعریف جامع در زبان فارسی که در بردارنده تمام مفهوم سکولاریسم باشد، وجود ندارد. تعریفهای موجود، برخی ناظر بر بعد عملی بوده و برخی ناظر به بعد فکری، مانند این تعریف: «سکولاریسم نظام عام عقلانی است که در آن، روابط میان افراد، گروهها و دولت بر مبنای عقل تنظیم میگردد.»[1] دین ستیزی و یا «سکولاریسم به عنوان نوعی رویکرد و نگرش فکری خاص، در زبان فارسی به دنیوی، عرفی و زمینی ترجمه شده است و در زبان عربی دو واژه «العِلمانیه» و «العَلمانیه» را برای ترجمه سکولاریسم انتخاب کردهاند. کسانی که سکولاریسم را العِلمانیه ترجمه کردهاند، آن را مشتق از عِلم دانسته و سکولاریسم را دعوت به علم گرایی قلمداد کردهاند، و کسانی که واژه العَلمانیه را برای ترجمه آن برگزیدهاند آن را مشتق از عالم گرفته و سکولاریسم را ترویج دنیاگرایی به جای آخرت گرایی و توجه به تواناییهای دنیوی بشری از قبیل عقل و دانش بشری به جای استمداد از وحی دانستهاند.»[2]
سکولاریسم، اشاره به تحولاتی دارد که پس از عصر نوزایی در مغرب زمین به وقوع پیوست و منجر به جدایی دیانت از سیاست گردید، و پس از آن، در جهان اسلام رسوخ پیدا کرد :«سکولارها، در غرب نخست بر جدا انگاری دانش و ایمان تأکید کردند. بدین ترتیب، تمام علوم و دانش بشری حتی آنها که در بار? موضوعات فلسفی و فرا طبیعی بودند، خارج از قلمرو و نفوذ دین و تجربه مذهبی قرار گرفتند. این حرکت سکولارها، بازتابی در مقابل سختگیری کلیسای مذهبی بود که دانش و معرفت را در چارچوب تفسیر رسمی خویش از کتب مقدس مسیحی، محصور و آزادی تحقیقات و اظهار نظرهای علمی دانشمندان را سلب کرده بود. کلیسای مسیحی، مرجعیت خویش و مرجعیت کتب مقدس را بر همه شئون علمی، ادبی و هنری قرون وسطی تحمیل کرده بود. از این رو، حرکت سکولارها در دفاع از دانش و علم سکولار و علمی که رها از مرجعیت دین و کلیسا باشد، عکس العملی در مقابل این تحمیل بوده است.»[3] امروزه در غرب شاهدیم (که بر اثر تحجرگرایی و انحصار گراییهای به دور از عقل و منطق کلیسا و رجال مذهبی آن) دین محصور سکولارها واقع شده است و آنان سعی دارند، تا همه چیز را جدا از دین تعریف کنند؛ زیرا «اساسا سکولاریزم خواهان سکولار شدن و غیر دینی شدن همه اموری است که منهای دین، توان ماندگاری و برپایی دارند.»[4] این وضعیت تنها در غرب تأثیر گذار نبوده است، بلکه به مرور زمان، تفکر سکولاریستی همزمان با نفوذ غرب بر مشرق زمین و کشورهای اسلامی، روشنفکران این خطه را هم مجذوب خود ساخت. «فرهنگ جدید غرب پس از شکل گیری و همراه با سیطر? اقتصادی و زرق و برق تمدنش، مشرق زمین را مورد هجوم خود قرار داد. مجاری نفوذ و گسترش سکولاریسم در جهان اسلام از طریق گوناگون بود.»[5]
«نخستین برخورد غرب با جهان اسلام، درگیری نظامی بود، اشغال نظامی مصر توسط ناپلئون در سال (1798) به دنبال آن، نفوذ غرب در سراسر جهان اسلام گسترش یافت. به تدریج گروهی طرفدار فرهنگ و اخلاق مهاجمان شده و جریانیهمسو و مروج فرهنگ آن سامان به نام غربزدگان، شکل گرفت. غربزدگان برتری و سیادت غرب را پذیرفتند و تسهیل کننده نفوذ آنان در جامعه شدند.»[6] به هرحال، یکی از موانع جدی در جامعه و تحقق هویت ملی خودآگاهانه، روشنفکران غربزده و از خود بیگانه و نیروهای سکولار میباشند. وابستگان به این گرایش و طرز تفکر همواره تلاش کردهاند که با تبلیغ جدایی دین از سیاست، در جامع? دینی مانع و مشکل ایجاد نمایند.
1) تبدیل اصلاحات به سکولاریزاسیون در افغانستان
معمولاً جریان روشن فکری دین مدارانه و آزادی خواهی اصلاح طلبانه در جامعه افغانستان، بعد از روی کار آمدن حبیب الله خان، آغاز شده است که این روشنفکری و اصلاح طلبی به اسم مشروطه اول و دوم یاد میشود. در ابتدا این حرکت یک جنبش آگاهانه علیه ظلم، استبداد و... بوده است. در این جنبش اصلاح طلبی، روحانیت آگاه و روشنگر، از جمله «ملا فیض محمد کاتب هزاره» سهم عمده داشت. همچنین این جنبش سهم عمده در آزادی خواهی مردم داشت که توسط امان الله خان شتاب بیشتر یافت، وی در ابتدای زمامداری، در ظاهر اصلاح طلبی و استقلال خواهی را در پیش گرفته بود. در واقع این اصلاح طلبی ادامهی حرکت مشروطه خواهانی بود که: «امان الله برخلاف روش حکومت داری پدران و اسلاف خود، شیو? به ظاهر مردمی و پیشرفتهای را در پیش گرفت. او با حضور در برابر انبوه مردم، سیاست آیند? خود را اعلام داشت و بر استقلال خارجی، آزادی داخلی، برابری اجتماعی و رفع مظالم گذشته تأکید کرد»[7] ؛ ولی در ادامه حرکت و مسیر و به خصوص در اواخر حکومت، این حرکت به سوی انحراف و غربزدگی سوق داده شد.
1-1) اصلاحات لیبرالیستی
امان الله خان که لقب غازی افغانستان را کسب کرده بود،[8] با یک سفر طولانی در کشورهای غربی برای اولین بار طرح دین زدایی و دین ستیزی را در جامع? دینی و مذهبی افغانستان به اجرا گذاشت «در سال(1927) 1306 شمسی، امان الله خان همراه با همسرش از اروپا، مصر، ترکیه و ایران دیدن کرد. وی که از دیدن تحولات رخ داده در جهان و خصوصاً در کشورهای مسلمان و همسایه افغانستان؛ یعنی ترکیه و ایران، سخت به شگفت آمده بود برای تأسی به آنها دستور داد که هرچه زودتر یک سلسله اصلاحات اساسی در این کشور به اجرا درآید. تحمیل لباسهای اروپایی به مردم و کشف حجاب ناگهانی از جمله اقدامات او بود.»[9]
امان الله خان، بعد از مسافرت تاریخی خود به اروپا و کشورهای منطقه از برنامهها و اصلاحاتی که دارای هویت ملی و اسلامی بود دست کشید و به آن رنگ و بوی غربی داد. او در برابر تمدن و فرهنگ غرب خود را باخته و معتقد شده بود که برای رسیدن به تمدن جدید باید اول غربی شد. ازاینرو، دست به اقداماتی بسیار مسخره آمیز زد که با آرمانهای قبلی او در تضاد بود. این اصلاحات سکولاریستی عبارتاند از: 1) آزادی حقوق زن، کشف حجاب و راه اندازی مجالس شبانه. 2) برداشتن کلاه به جای سلام دادن. 3) مطلقه کردن زنان (کسانی که بیش از یک زن داشتند)، اختلاط دختر و پسر در مدارس و فرستادن دختران در خارج برای تحصیل، تغییر تعطیلی از جمعه به پنجشنبه و ...[10]. این اصلاحات غیر واقعی و دین زدایی شاه امان الله بدون در نظر داشت جامعه و مردم افغانستان بود. امان الله خان طی یک سفر طولانی تحت تأثیر رفتارهای بیگانگان قرار گرفت و یکباره از فرهنگ اصیل خودی و غرور ملی دست برداشت. گرچه شعارها و عملکردهای شاه در ابتدای زمامداری شان اصلاح طلبانه و به نفع مردم بوده است و ازهمینرو مورد استقبال روشن فکران واقعی و آحاد مردم افعانستان قرار گرفت.
1-2) اصلاحات کمونیستی
جریان منحرف و وابسته دیگری که تلاش نمود تا جامع? افغانستان را به سوی سکولاریسم سوق دهد، دولت کمونیستی وابسته به حزب خلق و پرچم بود. این گروه های دین ستیز و گوش به فرمان امپریالیسم شوروی با یک کودتای خونین، ظاهر شد و با کشتار بیرحمانهای اقشار مردم و با ایجاد ترس و وحشت قدرت را در کشور بدست آورد. در همان ابتدای کار، با تبلیغات دروغین سعی نمود، مردم افغانستان را به انحراف بکشاند و افکار مارکسیستی را در جامعه پیاده نماید. احزاب الحادی خلق و پرچم در کنار ترویج سایر شعارهای مارکسیستی برای مبارزه با مذهب و باورهای دینی جامعه که سدی در مقابل افکار و عقاید آنها بود، به ترویج فحشا، کشف حجاب، کلوپهای شبانه و ولنگاری اخلاقی دست میزدند.
دوران گروههای وابسته به کمونیسم، به خصوص گروه سفاک خلق و پرچم، یکی از دورانهای سیاه افغانستان به شمار میرود. این جریان سنگدل با پیروی از اربابان کمونیست خود، با شعارهای واهی و فریبنده و مبارز? آشکار و پنهان با اسلام در قالبهای گوناگون، حرکت سکولاریستی را در پیش گرفتند.
«تنگ مایگی و بیدانشی مزدوران روس، بسیار زود و سریع نقاب از چهر? آنان بر افکند و مردم دریافتند که آنچه ترهکی و اطرافیانش میخواهند، حرکت و اقداماتی مزورانه و قبای نامیمونی است که بر پیکر ملت افغانستان نازیباست و با فرهنگ و ارزشهای سنتی و ملی کشور منافات دارد. رقص و پایکوبی دختران و پسران درجادهها و مکاتب و آغاز فعالیتهای نشر و اشاعه برنامهای کمونیزم در مطبوعات و معارف و شناخت و تشخیص چهرههای کودتا و دست اندرکاران رژیم، نفرت و انزجار مردم را علیه آنان بر انگیخت و عکس العملهای را در گوشه و کنار کشور آشکار ساخت.»[11]
2) تلاش سکولاریستی
در شرایط حساس فعلی که مردم مسلمان افغانستان بعد از رنج و گرفتاریهای گذشته، با آگاهی کامل میخواهند خود سر نوشت شان را تغییر داده و یک نظام دینی عادلانه را بر سر کار آورند که در چار چوب قانون اسلام و باورهای اعتقادی مردم حرکت نماید، برخی از روشنفکران وابسته با پشتیبانی وسیع و همه جانبه کشورهای غربی تلاش دارند، تا با برنامههای بسیار دقیق و حساب شده، جامعهای نوپای افغانستان را به سوی سکولاریزیسیون و عاری از دینباوریخودی سوق دهند.
سکولارها با دو راهکار و شعار مشخص وارد جامعه شدهاند و سعی دارند تا جامعهای نوین افغانستان را به سوی اهداف و آرمانهای سکولاریستی سوق دهند:
2-1) تخریب اسلام
جریان سکولار میداند تا عقیدهی مردم مسلمان کشور به اسلام محکم و استوار باشد، نمیتواند کاری را از پیش ببرد. از اینرو، تلاش میکند تا اسلام را با دلایل واهی خدشه دار نماید، یکی از دلایلی را که مطرح میکند این است که عملکردهای گذشته اسلام گرایان را (که نتوانستند درست عمل کنند) به اسلام منتسب نموده و سعی میکند تا با این اتهامات مردم را به اسلام دل سرد کند.
2-2) گسترش فرهنگ بیگانه
با توجه به فضای باز و آزادی که در جامعه به وجود آمده است، دین ستیزان با سوء استفاده از آزادی و با امکانات و حمایتهای غرب وارد صحنه شدهاند، و تلاش دارند که فرهنگ لا ابالیگری و نا مأنوس بیگانه را در جامعه گسترش بدهند، و از این طریق تلاش دارند تا عقاید و باورهای مردم و جوانان مؤمن کشور را تضعیف کنند. پرواضح است که اگر یک ملت را از خود و باورهایشان بیگانه نماید، به راحتی به قید و بند میکشاند و به راحتی میتواند برنامههای خود را بر آنها اجرا و اعمال کنند بدون اینکه آن ملت از خود اختیار داشته باشد.
در مجموع، آنچه از تجارب گذشته به دست میآید این است که روشنفکران از خود بیگانه و سکولارهای وابسته، در تاریخ گذشته کشور مشکلات و موانع زیادی بر سر راه پیشرفت و تکامل جامعه پدید آوردهاند. عملکرد ضد دینی امان الله خان و اطرافیانش موجب گردید تا حرکت اصلاحی که اندیشمندان متعهد کشور، آغاز کرده بودند، متوقف گردد و یک بار دیگر جامعه افغانستان به تاریکی، وحشت و خفقان فرو رفته و نیم قرن به عقب برگردد و حاکمان خود محور مانند نادرخان بر سر کار آمده با سوء استفاده از نقاب دین به ظلم و ستمگری بپردازد. از عملکردهای او و فرزندش بود که عدهای به دام کمونیسم گرفتار شدند، و عدهای از روشنفکران راستین را، یاشهید کردند و یا در پشت میلههای زندان محبوس نمودند و جامعه از پیشرفت و ترقی باز مانده و بار آن حرکت ناسنجیده را تا به امروز مردم مظلوم افغانستان به دوش می کشند.
نتیج? حرکت دین ستیزی وابسته به امپریالیسم شوروی نیز روشن است. از سال 57 به بعد تا کنون تمامی مشکلات و گرفتاریهای که بر مردم و جامعه افغانستان تحمیل شده است، ریشه در عملکردهای این جریان خود باخته و اربابان خارجی آنها دارند.
ب) متحجران
1) مفهوم شناسی
تحجر از مصادر جعلی، و از مصدر باب تفعل است. تحجر یعنی «حالت سنگ داشتن و به خود گرفتن، سخت شدن مانند سنگ»[12]همان گونه که خاصیت «حجر» غیر قابل نفوذ و غیر قابل خلل میباشد، انسان متحجر نیز چنین خصوصیتی پیدا میکند و همواره بر حرفهای خود اصرار دارد. تحجر موجب جهل و حماقت میگردد؛ چون مغز انسان متحجر چیزی از حقایق را نمیتواند جلب و جذب نماید.[13] برای اینکه به افکار و گفتههای دیگران توجه نداشته و فقط حرفهای خود را میگوید و آن را مطابق با واقعیت و حقیقت میپندارد.
یکی از مشکلات جوامع اسلامی و نیز جامعه افغانستان که همیشه درگیر فرقه گرایی، قوم مداری و اختلافات گوناگون دیگر بوده است؛ به خاطر وجود نیروهای متحجر و جاهل در جامعه است. این جریان سطحینگر، فهم سطحی خویش از دین و شریعت را عین دین می پندارند. این نوع طرز تفکر، معمولا از کج فهمی برخی افراد به وجود میآید که ریشه در تعصب، جهل و گرایش به برخی از مکاتب دینی سطحینگر دارد.
امام خمینی در بار? متحجران میگوید: «امروز جامع? مسلمین طوری شده که مقدسین ساختگی جلو نفوذ اسلام و مسلمین را میگیرند و به اسم اسلام به اسلام صدمه میزنند. ریشه این جماعت که در جامعه و جود دارد ... افرادی هستند که روحیه مقدس نمای دارند و از اینجا روحیه و افکار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرایت میدهند.»[14]
2) تحجرگرایی در افغانستان
همان طور که جامعه افغانستان از سوی گروه های چپی و روشنفکران وابسته، ضرر و زیان فراوان دیده است از ناحیه جریان متحجر و واپسگرا نیز ضربات زیادی به این کشور وارد شده است، این جریان متحجر در طول تاریخ سیاسی افغانستان ضربات سنگین را در این کشور وارد کردهاند و با تفکر ظاهر اندیشی و روحیه تحجر گراییشان موجب عقب ماندگیهای زیادی در حوزههای مختلف گردیدهاند.
در عصر حاضر یکبار دیگر متحجران با حرکت ناآگاهانهشان ثابت کردند که چه اندازه خطرناک بوده و جامعه را دچار مشکلات وتنش میکند.
3) طالبانیسم نماد تحجر
برخی از ملاهای واپسگرا که سالها در مدارس پاکستان (که وابسته به افکار مکتب دیوبندیهند، و وهابیت که بستری رشد آن در عربستان است) تحت تربیت و آموزش قرارگرفتهاند. با شرایط مناسبی که برای این گروه به وجود آمد، استعمارگران زمینه را برای ورود این افکار مناسب تشخیص دادند و این جریان متحجر را با پشتیبانی همه جانبه در قالب تحریک طالبان وارد افغانستان کردند. و از آنجایی که مردم افغانستان تشن? امنیت، صلح و آرامش در کشورشان بودند، این جریان با بهرهگیری ازضعف موجود، سعی کردند افکار مردم را به سوی خود جلب و حمایت آنها را به دست آورند.
طالبان در ابتدای ورود با شعارهای حساب شد? عدالت گستری، برابری و امنیت که با افکار و باورهای مردم مسلمان افغانستان سازگاری داشت، وارد میدان شدند. ولی بعد از مدتی عملکردهایشان کاملاً تغییریافت و با قشریگری، تحجرگرایی و سخت گیریهای غیر واقع بینانه به دور از شرایط و موقعیت زمان و جامعه افغانستان و حتی در برخی عملکردها مخالف با اسلام ظاهر شدند.
3-1) تضعیف اسلام اصیل
طالبان که با شعارهای دین مدارانه به موفقیت های برق آسایی نایل شدند و در زمان کوتاهی بر بیشتر خاک افغانستان سلطه یافتند؛ اما در مرحل? عمل، بسیاری از برخوردهای شان غیر دینی و متحجرانه بوده و با هیچ یک از معیارهای اسلام واقعی سازگاری نداشت.
طالبان در رفتارهایی عملیشان دست به هر جنایتی که آنها را به اهداف شان میرساند، زدند. قتل عام مردم بیگناه، آواره ساختن آنان، ویرانی شهرها و مزارع، منع زنان از کلیه امور اجتماعی ازجمله تحصیل، محاکمات ناعادلانه و متعصبانه و ... تأسف ودرد، این است که این مقدسنماها تمامی اعمال ناشایست خویش را زیر پوشش دین اسلام انجام داده و با تمسک به شرع و شریعت توجیه مینمودند. رفتارهای ظالمانه شان را مطابق سیر? رسول الله عنوان میکردند و به هیچ کسی حق نمیداد علیه اعمال جاهلان? آنان اعتراض نموده و سخنی بگوید، چون به زعم خودشان رفتار و گفتار آنان برگرفته از دستورات الهی و سنت پیامبر(ص) بوده و آنچه را که طالبان انجام میدهند، احکام شریعت است. بنا به گفت? یکی از رهبران این گروه: «بدبینی و بدگویی علیه ما چنانکه علما میگویند کفر است، چون ما دین خدا و اطاعت از احکام و دستورات او را میخواهیم. ما در صدد بیان سیره و سنت رسول الله هستیم. بنابراین، بدگویی نسبت به ما کفر است؛ زیرا این امر بدبینی نسبت به سنت و طریقه رسول الله است.»[15] طالب یا به قول غربیها پلیس مذهبی هرچه دستور بدهد باید افراد جامعه بدون چون و چرا از آن اطاعت مطلق نمایند چون به تعبیر طالبان، این دستور از طرف طالب نیست، بلکه دستور، دستور اسلام است، دستور قرآن است، پیاده کردن شریعت است، و امر به معروف و نهی از منکر است. در هر وضعیتی، جامعه و مردم در هیچ یک از مسایل فردی و اجتماعی، با توجه به همه گونههای آن که در ذهن متصور است، در مقابل عمل طالبان حق اعتراض ندارند. چنانچه اعتراض کنند، اعتراض آنها در مقابله با پیاده کردن شریعت اسلام و قرآن میباشد و اعتراضکننده به مصیبت بسیار بسیار سختی دچار خواهد شد. [16]
4) خطر واپسگرایی
آنچه بیان شد، راجع به متحجران در جامع? افغانستان بود، نگارنده معتقد است که: خطر این قشر واپسگرا در جامعه، از هر خطر و قدرتی دیگری بیشتراست. این جریان مقدسنما، ممکن است با رنگ و لعابی خاصی در جامعه ظهور و بروز نموده، مانع اصلی پیشرفت و ترقی درجامعه گردد.
با عملکردهای نابخردان? که هر روز شاهد آن هستیم، ما را به این باور هدایت میکند که خطر متحجران ناآگاه همچنان به قوت خود باقی است. نه تنها تضعیف نشده بلکه هر روز بر قدرت شان افزوده میشود و تلاش دارند که حضور فیزیکی منظم و سازماندهی شده در جامعه داشته باشند. افرادی که تحت تعلیم و تربیت افراطیون وهابیمسلک و دیوبندیمشرب قرار داشتهاند، کماکان خطر آفرین بوده، و جامعه را با مشکلات و چالشهای فراوانی مواجه ساختهاند. متحجران کژاندیش ازهیچ تلاشی برای رسیدن به اهداف متعصبان? خویش دریغ نمیورزند، و سعی دارند از طروق مختلف نقش منفیشان را در جامعه گسترش دهند ولو از راه دامن زدن به مسایل قومی، مذهبی و لسانی باشد. ملت فهیم افغانستان براساس تجربهای که از گذشته دارد، به خوبی میداند که افتادن به دام متحجران و روشنفکران از خود بیگانه که هرکدام خطر و مانعی در جامعه هستند، آنان را به سوی نابودی وهلاکت ابدی سوق میدهد؛ زیرا متحجر به خیال تعبدوتقدس، عقلانیت و خلّاقیّت را به بند کشیده آن را خلاف اسلام و دین میداند و مخالف هرگونه تجدد و پیشرفت جامعه و مردم است. ولی روشنفکران سکولار، تمام قیود و بندها را میگشایند، گرچه قید الهی و تعبد به خالق و دین باشد و دلیلی جز مطابقت با غرب صنعتگر و پیروی محض از آن ندارند.
پی نوشتها:
[1]- نوروزی، محمد جواد، فلسفه سیاست، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، چاپ باقری، چاپهفتم، 1380. ص 46.
[2]- واعظی، احمد، حکومت اسلامی، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، چاپ سوم، 1383.ص47.
[3]- همان، ص 49.
[4]- همان ص49.
[5]- همان،ص49
[6]- نوروزی، محمد جواد، فلسفه سیاست، مؤسس? آموزشی- پژوهشی امام خمینی، ص 54.
[7]- سجادی، عبدالقیوم، جامعه شناسی سیاسی افغانستان، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول 1380، ص72.
[8]- (این لقب را پس ازجنگ سوم افغانستان و انگلیس و استقلال افغانستان بدست آورده است.)
[9]- مری لوئیس کلیفورد، سرزمین و مردم افغانستان، مترجم: مرتضی اسعدی، شرکت علمی و فرهنگی، چاپ دوم 1371، ص 177.
[10]- فرهنگ، محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، ج2، قم: وفایی، 1374، ص546.
11]- حق شناس، ش.ن، دسایس و جنایات روس در افغانستان، تهران: جمعیت اسلامی افغانستان، 1363، ص383.
[12]- عمید، حسن، فرهنگ فارسی، تهران: امیر کبیر، 1378.
[13]- آذری قمی،روزنامه رسالت، 11مهر 1370، ص3.
[14]- امام خمینی، روح الله، روحانیت، امیر کبیر،1362، ص349.
[15]- سجادی، سید عبدالقیوم، جامعه شناسی سیاسی، دفترتبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1380، ص227.
[16]- عظیمی، محمد ظاهر، افغانستان، ریشه دردها، بینا، 1377، ص17. |
کلمات کلیدی:
دکتر صاحبنظر مرادی
سلام ودرود آشنایی برآنانیکه توجه کریمانه شان باین نبشته ایکه ازدیروزتا امروز پیام سبز نیاکان دارد، مبذول میگردد. از افغانستان غرقه بخون، که مردمش بانعشهای خونچکان فرزندان نوباوه وجوان خویش که هماره بر بردوش دارند، سنگر آزادی را رها نمیکنند. فراموش نکنیم که افغانستان وایران دوکشور همسایه ای نیستند که تمامت اشتراک آنان راموجودیت چند فرسنگ مرز بیروح متشکل از سنگ وکوه تعیین نماید، بلکه مردم این دوکشور فرزندان سرزمین رازها وحماسه های تاریخ وفرهنگ پنجهزار ساله ای اند، که در بستر تاریخی آریانا یاایران بزرگ پرورش یافته است. برادرانی هستند که دفترچه حوادث زمان گنجایش ثبت میراثهای معنوی پدران شان را ندارد.
اگر لازم باشد تا بدانیم که افغانستان وایران در گستره طولانیی تاریخ چگونه پیوندها وکار کردهای مشترک تاریخی وفرهنگی دارند، یقینا ذهن مابرای سنجش این ماموریت بزرگ در پهنای تاریخ سرگردان خواهد بود. زیرا ابعاد جغرافیایی وتاریخی این سرزمین دراز دامن را در میان انبوه تحولات ژرف وشگرف تاریخی وفرهنگی درین فرصت کم وکوتاه نمیتوان پیمود. زیرا تا آنجاکه میدانیم مردمان ایران وافغانستان در درازنای تاریخ تحت نام "آریاییان" در تمام شادیها ومصیبتهای هستی در کنار هم بوده اند. این مردم با استعداد ومحنت دوست از لحظات مساعد در فراهم آوری زمینه های سود مند کار وآفرینش سود برده اند، وهمینطور به حکم رخداد های شاهنامه در مقابل حوادث یکجا سنگر گرفته وازآزادی" ایران بزرگ" دفاع کرده اند ویکجا زیان دیده اند.تاخت وتازهای اسکندر مقدونی، چنگیز مغول، امیر تیموروسایررخدادهای جنگی علاوه برقتل وکشتار فزیکی، میراثهای بیش بهای فرهنگی آنانرا با به آتش کشیدن شهر پرسیپولیس (تخت جمشید) ، نسخه های اوستا وهزاران ره آورد تاریخی دیگر یکجادر کام خود بلعیده است.
به گواهی تاریخ زندگی باهمی (اجتماعی، تاریخی وفرهنگی) مردمان" ایران بزرگ" از همان مهد اولیه آریاییان یعنی "ایریانا ویجه" در هزاره های پیش از میلاد مسیح آغاز میابد. در همین پهنه که بنا بر روایات ونشاندادهای تاریخی بخشی از سرزمین حوزه رود آمو وسیر دریابوده وهنوز بحث بر سر تثبیت حدود مشخص آن جریان دارد. اولین نظام حکومتی، آنهم مطابق عرف سیاسی امروزی نظام مشروطه ومبتنی بر شرط دادگری وعدم صدور هیچگونه ستمکاری وبدرفتاری با مردم ومتکی به احکام الهی "اهورا مزدای واحد" تاسیس گردید.
اسناد کهنسال زیادی وجود دارد که این کشور وقتی در زمان "مه آباد" بزرگ، سر سلسله آبادیان بیش از یازده هزار سال پیش بصورت یک کشور قانون دار تاسیس گردید. در آنوقت نه تنها در پیرامون ایریانا ویجه، بلکه در سرتاسر گیتی هیچگونه تجمع منظم ودارای سازمان حکومتی که بتوان آنرا حتی یک دهکده نامید، وجود نداشت. درین زمان آدمهای آریانی دوره بیشتر از ملیون سال را از زمان "کیومرث" تا زمان "مه آباد" در بین رود های سیحون وجیحون (1) سپری نموده بودند. بناء مه آباد بزرگ اولین فرمانروای جهانست که در ایرانویچ بر اساس نظام مه سالاری حکومت تاسیس نمود ویک قانون اساسی مشروطه بنام "میترادات" تدوین کرد، که تمام موضوعات مدنی، حقوقی وجزایی جامعه آنروز را در برمیگرفت. وی مجلسی از بزرگان را که شامل هفت نفر عضو بود، بنام مجلس "مهستان" برپا نمود، که تمام اعضای این مجلس از فرهیخته گان ودارای مقام دینی وفره ایزدی بودند (2 ) . این مجلس فرمانروا مقرر میکرد ودر صورت لزوم اورا عزل مینمود. "یما" یا "جمشید" سر سلسله دودمان پیشدادی با "لهراسب" ازطریق همین مجلس برگزیده شدند که "شاهنامه" جاودان ابوالقاسم فردوسی بصورت مفصل بدان پرداخته است. بنا بر توضیحات "تاریخ الرسل والملوک" از محمد بن جریر طبری، ایرانویچ یعنی تخمگاه ایرانیان (اریاییان) با همت مردان بزرگی چون "مه آباد"، "یاسان آجام" وبعدا هوشنگ وجمشید پیشدادی تمدن بشری را پایه گزاری نموده اند، واصلی ترین بنیاد تمدن یعنی شهر نشینی، تدوین قانون اساسی (میترادات) ، تاسیس مجلس مهستان، تشکیل نظام حکومتی وتاسیس نخستین دین توحیدی بشر را برپا داشتند. تشکیل چنین نظامی سر آغاز تشکیل تمدن آریایی گردید (3) .
بنابرین ایرانویچ، سرزمین مادر، یعنی مهد اولیه خیزش آریایی تباران، سر زمینی میان آمو دریا وسیر دریا برای تمام ایرانیان اعم از آسیایی، اروپایی وغیره سر زمین اجدادی ایشانست، واین سرزمین بدون تردید یکی ازگهواره های درخشان تمدن تمام بشریت میباشد.
سوگمندانه فرزندان این سرزمین وفرهنگ خجسته آنان در تمام ادوار تاریخ با دستان غرض آلودی زخم زده شده اند، وبمنظور جدا ساختن و جدا جلوه دادن آنهابا یکدیگر، ایشان را به شجره ها واتنیکهای متعددی آنهم با تحریف هویت آبایی شان تقسیم کرده اند. در گام اول این اقوام را بنامهای ایرانی، افغانی، تاجیکی و...جدا کردند، وباز در داخل این کشور ها بنامهای فارس، کرد بلوچ، لری وآذری، تاجیک، پشتون (افغان) نورستانی، پشه ای وپامیری وبازهم این واحدهای قومی را دربین خودشان به دهها عشیره وعرق جداگانه تقسیم نموده اند.مثل تقسیم تاجیکان (فارسی زبانان) افغانستان بنامهای جمشیدی، فیروز کوهی، اورمری، تایمنی، تیموری، فرمولی، چار ایماق، صافی وغیره. در بسا حالات بین این فرقه های خود ساخته ومصنوعی آریایی جنگهای تباه کنی را راه اندازی نموده اند. این دستان غرض آلود کسانی اند که از قوت فرهنگ آریاییان (ایرانیان) وایستایی آنان در جبهه واحد فرهنگی در حرکت بسوی آینده بمنظور تقویت پایگاه تمدنی ما میترسند. بنابرین در عراق، کرد مادی ایرانی را که همواره با قوم پارس تولیت فلات ایران راداشته اند، به طالبانی وبارزانی وسومری ودهها طایفه دیگر تجزیه نموده اند.در قفقاز که نیز جزوی قلمرو آریایی میباشد، مردمان آنرابه ارمنی، آرانی، گرجی، آذری واوسیتی تقسیم کرده اند.حالانکه همه این اقوام آریایی تبار وازیک منشای انسانی هستند.
تمام اقوام نامبرده از مه آباد تا جمشید ودود مانهای پیشدادی وکیانی را با آیین دینی آشو زردشت وکتاب مقدس آن "اوستا" را با مجموعه هنر، استعداد وفضل وکمالاتی که آریاییان بر اثر مهاجرتهای گسترده با خود به سایر نقاط جهان برده اند، افتخار نموده وباین تحولات فرهنگی وبشری عمیقا احساس همپیوندی مینمایند.
زندگی مشترک آریاییان که پس از مهاجرتهای وسیع به شرق، غرب وجنوب ساحه مسکونی خود را توسعه بخشیدند، در کار کردهای فرهنگی وانسانی بعدی آنان نتوانست رخنه ای ایجاد نماید.آنها علی رغم بمیان آمدن فاصله های طولانی در ساحه حیات مادی شان بازهم مساعی مشترک وهمدلی خودرا در آفرینشهای بی بدیل معنوی خویش ادامه دادند. بگونه ایکه زمانی آیین زردشتی وکتاب اوستا پس از برقراری نخستین نطفه های دولتداری آریاییان در ایریانا ویجه یا سرزمین باختردر آریانای شرقی بوجود آمد. زبان اوستایی آریایی در باختر که بنامهای فرضی باختری وتخاری خوانده شده است، تدریجا به زبان فارسی کنونی تحول یافت وبسوی غرب راه تکامل خویش را برگرفت ودر گویش ایرانیان غربی بنامهای فارسی پهلوی وفارسی میانه شهرت گرفت ودر ادب وگویش ایرانیان غربی تا امروز بنام فارسی ادامه یافت.شهر بلخ که ازآن بنامهای (بکتریا- باختر، بکتریش، بلهیکه وبخدی) ونخستین شهرآریایی وپایتخت پیشدادیان وکیانیان یاد شده است، تحولات ورخدادی درخور توجهی دارد، که شهرهای قدیم آریایی درمحوریت باختر مثل آی خانم، قلعه زال، تخت قباد، سمنگان، کهندیژ (قندوز) ، بغالغان (بغلان) ، بامیان، بدخشان وتخارستان هرکدام رازهای فراوان ناگفته تاریخی را درمتن خویش پنهان دارند.
در ایران کنونی (آریانای غربی) ظهور دولت هخامنشیها پدیده شگرف تاریخی بود. ظهورپر قدرت هخامنشیها آغازتولد دیگری درساحه علم وفرهنگ بود. هخامنشیها قلمروفرهنگ وخردآریاییان را تا اروپای شرقی (کشورهای حوزه بالقان) ، ساحات شمالشرق افریقا، بین النهرین ودر شرق تا هندوچین توسعه بخشیدند. سازمان دولتی نیرومند هخامنشیان که در مرکز پرشیا (فارس) متمرکزگردیدوشخصیتهای برازنده ای چون کوروش کبیر، داریوش، خشایارشاه، کمبوجیه و... در صحنه دولتداری تبحر نبوغ آوری را بجا گذاشته اند که عظمت وشکوه دولتداری آنان رامیتوان درآثار بجا مانده پاسارگاد وتخت جمشید بوضاحت مشاهده نمود. در همین دوره که مصادف به سالهای پنجصدم پیش از میلاد عیسی ناصری میباشد، اعلامیه مشهور وجهانی کوروش کبیر بنام "اعلامیه حقوق بشر" بحیث ره آورد ژرف وبا اهمیت این دودمان تدوین گردید. این اعلامیه پابپای لشکر کشیهای امپراتوران هخامنشی به قلمرو های جدیدی راه یافت وانسانها در برهه های مختلف تاریخ با درجات متفاوتی از رشد وتکامل تاریخی ودر جغرافیای دور ونزدیک دنیا با خوانش این اعلامیه نسیم معطرآزادی انسانرا استشمام کردند و تعریف روشنی از مقام ستوده خویش دریافتند.بگفته استاد مهرداد بهار گشوده شدن آسیای میانه بدست هخامشیان شکست برای آسیای میانه نبود، بلکه امکان تازه ووسیع فراهم آورد تاسیل فرهنگ آریایی آسیای میانه به نجد ایران جاری شود، که این ابتکار عظیم به آریاییان خرد پرورما در دوهزارو پنجصد سال قبل از اروپاییان تعلق دارد.
در قرن هفتم میلادی سپاهیان اسلام وارد سرزمین آریانا شدند. درین دوره غالبا بربخش غربی آریانا کلمه "ایران" را که همانا تلفظ واژه "آریان" در گویش فارسی پهلوی میباشد، بکار میبردند.حالانکه بربخش شرقی آن نام "خراسان" را غالبا پس از دوره اشکانیان استفاده میکرده اند (4) . کارنامه ملی آریاییان (ایران وخراسان) درین دوره نهایت گسترده، متراکم، گشن ساحه وافتخار آفرین بوده است. ازنخستین شخصیتهای صدر اسلام میتوان از مقامهای شامخ وبرازنده سلمان فارسی وامام اعظم ابو حنیفه بن نعمان زوطی (مرزبان) کابلی وصدها چهره دینی وعلمی یاد کرد. این شخصیتها با شنیدن پیامهای لاهوتی بدورفرهنگ ومرکزیت خلافت اسلامی تجمع نموده ودر راه گسترش قلمرودین مبین اسلام وتقویه پایگاه دینی خود مجاهدتهای عظیمی را انجام داده اند. حضرت سلمان فارسی (رض) که از کندن خندق وسنگر تا ماموریتهای بزرگ سیاسی وتبلیغی پیامبر اسلام (ص) را درمقام "صحابه" قدم بقدم یاری رسانید، وحضرت امام اعظم (رح) نیز اندی بعد وارد میدان گردید وبا مطالعه ونگارش مضامین عمیق فکری وفرهنگی مثل" فقه اکبر"به مبادی فقهی اسلام درنقش "تابعین" خدمات ارزشمندی را انجام داد (5) .
با طلوع خورشید معرفت پرور اسلام فرهیخته گان ایرانی وخراسانی مرکز خلافت اسلامی را به کانون پر جذبه فرهنگ ومعرفت توحید گرایانه مبدل نمودند. بی سبب نخواهد بود که از شمار صحاح سته یعنی شش تن از محدثین زبده پیامبر اسلام چهار تن آنها بقول الحافظ ابی عبدالله بن نصر مروزی که بعد از صحابه کرام "اجمع واضبط" احادیث است اینها بوده اند: امام محمد اسماعیل بخاری (وفات870 ) ابو الحسن مسلم نیشاپوری (وفات 875 ) امام الترمذی (وفات 892 ) وعبدالرحمن احمد نسایی (وفات914 ) . (6) آنها توانستند با کار کرد های ارزشمند شان مقام زبان فارسی را در نزد خلافت اسلامی ودر قلمرو جهان اسلام بحیث زبان دوم اسلام وبقولی" اللغه اهل الجنه" معرفی وتثبیت نمایند. حتی پیش ازینها بنا بر بروایت محدث مشهورعبدالله بن جعفر بن حیان در اخلاق النبی وآدابه وطبقات المحدثین احادیثی را آورده که در آنها پیامبر اسلام (ص) از کلمات وعبارات زیاد فارسی استفاده نموده اند (7) .
شیخ الاسلام صفی الملت والدین ابوعبدالله بن عمر بن داوود واعظی بلخی در کتاب "فضایل بلخ" (8) با ذکر مثالی از دیدار امیر المومنین (احتمالاً علی (علیه السلام) ) با یکی از اتباع خراسان مامولش را چنین بیان میدارد: "مردی به حضرت امیر المومنین (ع) درآمد، پرسید از کجا میایی؟ گفت: از خراسان. گفت: از کدام شهر؟ گفت: از شهر بلخ. حضرت فرمود: خوش و خرم باد به آب و گیاه آن شهر، که به علم و علما چنان آگنده است که انار به دانه های او"
با همت بزرگ مردان سرزمین ما در دوره اسلامی زبان فارسی بحیث مناسب ترین کار افزار فرهنگی مشترک دانشمندان حوزه ایران بزرگ قامت بر افراشت وسهم بزرگتری را در باروری فقه، فلسفه، فرهنگ وفکر اسلامی بجا گذاشت.
همینطور مجاهدتهای چشمگیر شخصیتهای بزرگ ایرانی وخراسانی چون:جنبش قارن، سوری، نیزک تخارستانی، بازان، حیان، سنباد، استاد سیس بادغیسی، آذرویه، ابرم، ابومسلم خراسانی، برمکیان بلخ، آل سهل مروزی، حمزه اصفهانی، طاهر پوشنجی ویعقوب لیث صفاری با راه اندازی قیامهای ملی نه تنها توانست موجب بر اندازی خلافت نامنهاد فرو رفته در گند تجمل وعیاشی اموی گردید، وبه دین مبین اسلام رمق تازه ای بخشید، بلکه خود موجب پیریزی دولتهای ملی طاهریان، صفاریان وسامانیان گردید که هر کدام بازهم در تولید وتوسعه فرهنگ بالنده اسلامی وزبان فارسی خدمات قابل قدری انجام داده اند.
تجمع چهارصد شاعر دست اول زبان فارسی در هزارسال واندی در دربار سلطنت غزنویان وکمالیابی وعروج شعر وادبیات زبان فارسی درین دوره نیز از صفحات تاریخ تابناک ایران وخراسان (افغانستان امروزی) به شمار میرود.در همین دوره زبان فارسی توسط محمود غزنوی بسوی نیمقاره هند راه یافت وکم ازکم حدود هزارسال در هندوستان نقش ارزشمندی رادر آفرینش فرهنگ وتمدن فارسی ایفا نمود، ودر دوره بعدتر این زبان بوسیله غزان سلجوقی به آسیای صغیر، مهد تمدن خلافت عثمانیها برده شد که تا نفوذ استعمار انگلیس درآن سرزمین دستاوردهای درخشانی بجا گذاشت. در دوره غزنویان "شاهنامه" جاودان فردوسی با سختکوشی دانای توس ابوالقاسم فردوسی بحیث وثیقه با اعتبار ملی وفرهنگی مردمان مانیز سروده شد، وصفحات گنگ ونا خوانده تاریخ واساطیر ملی مارا با اهتمام و فرزانگی تمام مشعلداری نمود. بی تردید شاهنامه یکی از مفتخر ترین شهکار ادبی بشریت است که سوژه های آن لبریز از نوعگرایی، خرد ورزی، میهندوستی وآزادگی میباشد.
بنا بر آمار وارقام ارائه شده، زبان فارسی در دوره اسلامی دارای چهل هزار شاعر دارای دفتر ودیوان شعری میباشد. درین میان علاوه بر آثارادبی وشعری، تحقیقات ارزشمند فلسفی، ریاضی، نجومی، تاریخی، جغرافیایی وبالاتر از همه عرفانی توسط خامه بدستان زبان فارسی به نبشت آمده اند. شاید ادبیات جهان به پیمانه ادبیات زبان فارسی کثرت در آفرینشهای ادبی راباین غنامندی ومشحون از پند واندرز های حکیمانه شاهد نبوده باشد.
این آثار گرانقدر با خامه توانای مردانی چون شیخ الریس ابوعلی ابن سینا، ناصر خسرو، خواجه نصیرالدین توسی، ابو نصر فارابی، فخرالدین رازی، شیخ فرید الدین عطار نیشاپوری، حکیم ابوالمجد مجدود سنایی غزنوی، ابوریحان بیرونی، مولانا جلال الدین محمدبلخی، ملا صدرای شیرازی، مولانا نورالد ین عبدالرحمن جامی، خواجه عبدالله انصاری، میرسیدعلی همدانی وصدها چهره دیگر علمی که نمیشود ازهمه آنها نام برد، به نبشت آمده و مرواریدهای تفکر وسخن را در کارگاه اندیشه های تابناک شان استادانه صیقل داده اند.
متصوفین بزرگ این سرزمین نیز در برافراشتن پرچم علم ومعرفت دست کمی از سایر دست اندرکاران امور فرهنگ نداشته اند. تاریخ ادبیات صوفیانه ما حکایات دل انگیزوحماسه صوفیانه حسین بن منصور حلاج، شیخ شهاب الدین سهروردی، عین القضات همدانی، شیخ ابوسعید ابوالخیر، مولانای رومی وشمس تبریزی، شیخ ابوالحسن خرقانی، خواجه عبدالله انصار، علی همدانی، خواجه اسحاق ختلانی، میر غیاث الدین غیاثی جرمی وامثالهم را فراموش نمیکند، که این بزرگمردان وارسته خود درفروغ اندیشه های لاهوتی خویش سوختند وآتش بجان عاشقان راه حق وجوینده گان راه معرفت زدند..
مثنوی معنوی مولوی که بسیاری از بینشمندان جهان ازآن بنام" قرآن در زبان پهلوی" یاد کرده اند.
مثنوی معنوی مولوی است قرآن در زبان پهلوی
این گنجینه بزرگ بسان چشمه سار زلالی تشنه کامان معرفت وعرفان الهی را فیض میبخشد وسیراب میسازد، ومغزقرآن بگرفته وپوست بردیگران بگذاشته است، بی تردید یکی ازمعجزه های عرفانی دنیای اسلام به شمار میرود.
همینسان درمیان صدهاآثار حکیمانه فرهیخته گان واندیشمندان زبان فارسی، اندرز نامه های" بوستان وگلستان" سعدی بمثابه نسخه کمنظیر ادبی باپندو اندرزهای حکمت بار خود به انسان مجال مکث و فکر بازگشت به نقطه آفرینش، خویشتن شناسی و چگونه زیسن راعرضه میدارد. بایست افزود که سعدی تنها شاعر وزن وقافیه وکلام نیست، بلکه دیدگاههای وی درکلام شعری واندرزهای نثریش میرسانند که موصوف شخصیتیست بینشمند، که بر باروی بلند ذهنی خویش نشسته وبرجهان وپیوند های انسان مینگرد، واز همین قله بلند دیدبانی خویش داهیانه فریاد برمیدارد که:
بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند
این سروده والاپیام سعدی پس از گشایش سازمان ملل متحد همچون سرود بین المللی یکرنگی وهمگرایی انسانها به زبانهای مختلف جهان برپیشانی ساختمان ملل متحد نقش گردید.
خلاصه صدها وهزاران مورد ازین همپیوندی رامیتوان سراغ نمود که بر اثر عرق ریزی روانی وخلاقیتهای بی شایبه فرهیخته گان مابوجود آمده اند، و وارد کتبخانه عالم گردیدند ومحل مراجعت نسلهای فارسی دان ودری خوان امروز وآینده قرار خواهند داشت وبگفته فخرالدین عراقی مارا با "اشارات نظر نامه رسانی" نموده وما باین بیانهای ظریفانه پیامها وخواسته های همدیگررا در قبال حفظ وتوسعه این مواریث گرانسنگ ملی وبشری خویش با شفافیت تمام درک مینماییم. با توجه به سنتهای نیک پنداری واحساس اندیشه های فرهنگ گستری وهمگرایی دوده وتبارآریایی میتوان گفت که، قلمرو زبان فارسی در منطقه آسیای مرکزی از عراق عجم تا کاشغرستان واز کوهپایه های قفقاز تا آبهای گرم هندوستان قلمرو گسترش فرهنگ، دوستی، انسانگرایی، همدیگر پذیری، یکرنگی وترویج پیامهای نیک برادری وهمدلی بوده است. این قلمرو فرهنگی در ادوار معیین تاریخی با وجود قبض وبسطهای سیاسی بازهم قلمرو همدلی وتساند فرهنگی قافله های تمدنی بوده وهنوز با وجود ایجاد سیمخارهای مرزی درهییت جغرافیای سیاسی مربوط به کشورهای مختلف منطقه، گویندگان زبان وگرویدگان وهواخواهان فرهنگی بیشماری دارد، که مثل قهار عاصی شاعر جوانمرگ افغانستان در سایه این چتر سبز احساس خوشبختی.نموده وپیام روانبخشی راندا میدهد:
امروز در شیراز واصفهان، تهران وآذربایجان، کابل وبدخشان، بلخ وهرات، سمرقند وبخارا وشیروان وگنجه همگی دیوان آدم الشعراء ابو عبدالله جعفررودکی پنجرودی، تاریخ محمد بن جریر طبری، شاهنامه ابوالقاسیم فردوسی، دیوان حکیم سنایی غزنوی، مثنوی مولانا جلال الدین بلخی، دیوان حافظ لسان الغیب شمس الدین محمد شیرازی، کلیات مولانا عبدالرحمن جامی، دیوان میرزا عبدالقادر بیدل و…را بدون موجودیت کدام ابهام وبیگانگی در واژه وجمله ای این فراورده های ادبی میخوانند واز اندیشه های فیاض ادبی، اجتماعی، فلسفی، هنری و عرفانی این بزرگمردان لذت میبرند ومی آموزند.
با فهم پسمنظر طولانی این اشتراکات معنوی وروانی که به پاره ای از وجدان بلورین مردمان فرهنگمدار ما درتوالی نسلها مبدل شده است، میدانیم که عده ای با کج بحثیها وکژ اندیشیها میخواهند این میراث گران ارج تاریخی و منطقوی را در چارچوب محدودجغرافیای سیاسی کشورهای معیین خلاصه کنند وبدان نامها وهویتهای جداگانه وگمراه کننده ایرا برخلاف واقعیتها ببندند. این عده در اصل میخواهند انرژی سیال وهمکاری فعال ما را در روابط ذات البینی دارندگان این هویت تاریخی فرهنگی بخشکانند واز تبارز منبعدی آن جلو گیری نمایند. اینان شاید نه از نیروی ارتش وسپاه وپولیس، بلکه از قوت فرهنگی شاهنامه فردوسی، مثنوی مولاناوکتبخانه عالم شمول فکر وفرهنگ ما میترسند، ومیدانند که هر فرهنگ در همبستگی وهمپیوندی ارگانیکی میراث داران پاسدار، اصالت خواهان و جوامع ایجادگر آن زنده میماند وهر ملتی به نیروی فرهنگ خودی قادر خواهد بود تا توطئه های بیگانگان را درک نماید و ازعزت وناموس ملی وتاریخی خود دفاع کند.بنابران، اینها دیوارهایی برای جدایی وجلوگیری ازیکی شدن وهمگرایی مادر هیئت رژیمهای سیاسی کشیده اند.
بهر ترتیب مردمان افغانستان وایران را رشته های شفاف وظریف فرهنگی و هویتی درپویه تاریخ باهم پیوند داده است وباینحال درمیابیم که، ما تاریخ چند هزار ساله مشترک وتاریخ صد ساله جداگانه سیاسی داریم.
بیجهت نیست که ملت بزرگ ایران طی سی سال گذشته بعد از هجوم ارتش سرخ شوروی به افغانستان میزبان بی شایبه ملیونها مهاجر افغانستان یعنی همزبانان وبرادرانی بوده اند که فقط توسط سیمخارهایی از هرات تانیمروز از همدیگر جدا ساخته شده اند.باصطلاح دیکرآنان ازدیار ناصر خسرو سنایی، مولوی، خواجه انصار، جامع، رابعه، مخفی محجوبه و... به وطن حافط، سعدی، خواجو، پروین، فروغ، سیمین و...وباپیام همزبانی ویکدلی به خانه دومی خود رفته اند.دولت جمهوری اسلامی ایران در تمام دوران جهاد آزادیخواهانه ما افغانستانیهارا با جبین گشاده بروفق روحیه اسلامی پذیرفته و کمکهای مادی ومعنوی شانرا بخاطر پیروزی مجاهدین بدسترس آنها گذاشته است.. این کمکها همچنان در زمان تسلط رژیم خود خوانده ای بنام طالبان که در توامیت با نیروهای خارجی حدود 90 درصدخاک افغانستان را اشغال نموده بودند، به جبهه مقاومت ملی تحت فرماندهی قهرمان ملی افغانستان سپهسالار احمد شاه مسعود شهید ادامه یافته است. پناهنده گان افغانی هم که اکثرشان جوان بوده اند، ازنیروی جوانیشان در تکمیل پروژه های انکشافی واقتصادی ایران استفاده بعمل آمده است. همینطور جمهوری اسلامی ایران پس از تدویر کنفرانس بن در سال1380 وتاسیس اداره موقت ودولت انتقالی وبعد از آن همکار فعال بازسازی افغانستان بوده وپروژه های عام المنفعه اقتصادی را در ساحه بازسازی وانکشافی کشور تمویل نموده است. طی مدت متذکره کمیت چشمگیری از پناهنده گان افغانستان در ایران بسر برده وهنوزهم این روند ادامه دارد. نگارنده بحیث یکی از دارنده گان شناسنامه شروندی افغانستان، با استفاده ازین فرصت از حوصله مندی مردم ودولت جمهوری اسلامی ایران ابراز سپاسگزاری نموده وامید وار هستم تا برادران عزیز ایرانی با توجه به ناهنجاریهاییکه متاسفانه هنوز بر مردم افغانستان تحمیل میشود، مساله خروج مهاجرین افغانی را ازکشور خویش، تا دسترسی به فرصت منانسبی به تعطیل بیاورند. ما همچنان امید وار هستیم که دوستی وبرادری طبیعی ما با اراده مستتحکم مسئولان امور هردو کشور توسعه وتحکیم بیشتر یابد. ناگفته پیداست که روابط مودت آمیز ما با همکاریهای اقتصادی، علمی وفرهنگی بین هردو کشور سود مندی فراوان متقابل را درپی دارد. این همکاریها درروند بازسازی افغانستان، قبل از همه در سهمگیری شرکتهای ساختمانی، راه سازی، توسعه کشاورزی، سرمایه گذاری درپروژه های عام المنفعه اقتصادی، توسعه اقلام صادراتی ووارداتی متقابل، بخصوص در عرصه صدور مواد خام افغانستان وقرارداد اعزام نیروی کار به جمهوری اسلامی ایران سود مندی بزرگی را در پی دارد. معلومست که بنا بر قرب فاصله بین هردو کشور محصولات تولیدی کشاورزی وباغی بالاضافه تولیدات صنعتی وصنایع مستظرفه افغانستان وایران با مصارف مناسب ترانسپورتی وارد بازار همدیگر میشوند ودر نتیجه قیمت مواد وکالای بازاری نامبرده بصورت مناسب بدسترس مستهلکین افغانی وایرانی قرار میگیرند.همزمان سهم عمده جمهوری اسلامی ایران با توجه به بیان بالا در بازسازی فرهنگ ومعارف افغانستان کارساز خواهد بود، همه میدانیم که امروز کشورها بنام روابط فرهنگی باصرف هزینه های درشتی درکشورهای دور سرمایه گذاری میکنند وبا کشایش دانشکده ها وشعبات زبان زحماتیرا متقبل میگردند.پس اگر هدف گسترش وترویج زبان باشد، درینحال دارنده گان هویت زبانی فارسی بدون تخصیص خرچ وهزینه مصرفی ودر اتکا برهمین بعد مشترک واردکشور ایران میگردند که این مساعدت برمیگردد به نیات مسئولان امور نامبرده درجمهوری اسلامی ایران.همزمان پاسداری از ارزشهای جهانشمول فرهنگ اسلامی ما مستلزم دقت وتوجه جدی وظریفانه ما در حفظ وانکشاف مواریثی است که برشمردیم. درین خصوص ضرورت ایجاد وتوسعه موسیسات تعلیمی وتحصیلی در افغانستان بیش از هر وقت دیگر مبرم مینماید، ضمن آنکه اعطای بورسیه های تحصیلی به تحقق این مامول بیشتر یاری میرساند. واضح است که توقف وایستایی معارفی که برشمردیم از روند حرکت زمان بر اثر حوادث طولانی جنگ در افغانستان ضایعه ایست که بایست آنرا با تلاشهای عدیده تلافی جویانه جبران نمود. درینخصوص نه تنها از مظلومیت دیرپای جوانان ماکاسته خواهد شد..
پانویسها:
1- آمو دریا مرزبین افغانستان وتاجیکستان را تشکیل میدهد، که در منابع یونانی بنام (اکساس یا اکسوس) ودر منابع عربی بنام جیحون یا دشده است.سیر دریادر شمال تاجیکستان موقعیت دارد.نام آن دریونانی بنام اکسرت ودرعربی بنام سیحون یادشده است.
2- دکتر نور بخش رحیم زاده، بیاد یار ودیار، مجله فرهنگ آریانا، ش4-6 شهر دوشنبه1999
3- همان اثر
4- در اکثر سکه های اشکانیان نام پادشاهان بصورت "خوراسان خوتای" یا "خراسان خودات" آمده است.
5- رسالات تالیف نموده امام اعظم عبارتنداز:"الفقه الاکبر"، "الفقه الابسط"، "العالم والمتعلیم"، "الوصیت" وغیره میباشند.
6- الحافظ ابی عبدالله بن نصر مروزی متوفی906 میلادی اعلم اعلای حدیث که بعد از صحابه کرام "اجمع واضبط" احادیث است.
7- اخلاق النبی وآدابه والطبقات المحدثین از عبدالله بن جعفر بن حیان
8- دیده شود، فضایل بلخ، تالیف شیخ الاسلام صفی المله والدین ابو عبدالله بن عمر بن داود واعظی بلخی به تحشیه وتعلیق عبدالحی حبیبی چاپ کابل 1348.
منبع کشورهای پارسی زبان
کلمات کلیدی:
|
کلمات کلیدی:
مثلیکه پتاقی افغانی زیر پای شان ترقیده
رهبران پیمان ناتو با استراتژی جدیدی برای مقابله با طالبان موافقت کرده اند و آلمان، اسپانیا و پرتغال پیشنهاد افزایش نیروهای خود در افغانستان را داده اند.
آندره فوگ راسموسن، نخست وزیر دانمارک هم به عنوان دبیرکل جدید ناتو انتخاب شده است.
یاپ دهوپ شیفر، دبیرکل فعلی ناتو گفته این پیمان، نیروهای لازم برای پشتیبانی از انتخابات افغانستان را به این کشور اعزام می کند و برای تعلیم و آموزش پلیس و ارتش افغانستان، کمک مالی لازم را تامین خواهد کرد.
گوردون براون، نخست وزیر بریتانیا نیز گفت بسیاری از کشورها قول داده اند تا از تلاش های ناتو در افغانستان حمایت کنند.
آلمان، پرتغال و اسپانیا از جمله کشورهایی هستند که پیشنهاد افزایش نیروهای خود را دادند. این نیروها جزئی از نیروهای به رهبری ناتو در افغانستان خواهند بود.
در همین حال با وجود مخالفت های اولیه ترکیه، آندره فوگ راسموسن، نخست وزیر دانمارک به عنوان دبیرکل جدید ناتو انتخاب شده است.
با انتخاب آقای راسموسن به دبیرکلی ناتو، او جانشین یاپ دهوپ شیفر، دبیرکل فعلی خواهد شد.
اکثر اعضاء ناتو از آندرس فوگ راسموسن، نخست وزیر دانمارک برای در اختیار گرفتن سمت دبیرکلی حمایت می کردند، اما ترکیه به دلیل فعالیت یک ایستگاه تلویزیونی طرفدار کردها از خاک دانمارک، با این انتخاب مخالفت می کرد.
این در حالی است که پلیس فرانسه برای متوقف کردن معترضان که خواهان مختل کردن نشست سران ناتو بودند، از گاز اشک آور استفاده کرده است. معترضان هم به پرتاب سنگ و بمب های بنزینی دست زدند. آنها با پلیس درگیر شده و چند ساختمان را در استراسبورگ به آتش کشیدند.
رهبران پیمان آتلانتیک شمالی-ناتو- در نشست امروز خود در استراسبورگ فرانسه در پی یافتن راهی برای مقابله با افزایش نفوذ طالبان در افغانستان بودند.
آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان طی سخنانی بحران افغانستان را یک آزمایش برای تمامی اعضای ناتو خواند و گفت باید به افغانستان برای پذیرفتن مسئولیتش در تامین امنیت خود کمک کرد تا اطمینان خاطر حاصل کند که تهدیدهای تروریستی احتمالی در آینده از داخل خاک این کشور نخواهند بود.
نیکولا سارکوزی، رئیس جمهوری فرانسه نیز گفت ناتو نمی تواند در این مساله شکست بخورد، چون آزادی جهان آزاد به افغانستان ربط دارد.
باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا که برای اولین بار در اجلاس این سازمان شرکت کرده، در آستانه اجلاس، خواستار اتحاد در میان اعضاء شده بود.
او گفت احتمال بروز یک حمله تروریستی دیگر در اروپا بیشتر از آمریکا است و خواستار اختصاص دادن منابع مالی و سربازان بیشتری از سوی کشورهای عضو شد.
از جمله کشورهایی که از درخواست اقای اوباما استقبال کرده اند می توان به بریتانیا اشاره کرد که قول داد طور موقت و تا هنگام برگزاری انتخابات ریاست جمهوری افغانستان در ماه آگوست/ اوت شمار سربازانش را در افغانستان افزایش دهد.
"علایم مثبت ایران"
در همین حال جان هاتن وزیر دفاع بریتانیا در گفت و گو با کسری ناجی، خبرنگار بخش فارسی بی بی سی خواهان تقویت موضع کنونی ایران در قبال افغانستان شد و گفت: "جامعه جهانی باید موضع کنونی ایران را تقویت کند."
آقای هاتن با اشاره به شرکت ایران در اجلاس لاهه گفت "علایمی که ایران در این نشست در قبال افغانستان نشان داد، دلگرم کننده و مثبت بود."
وزیر دفاع بریتانیا افزود: "به نفع ایران است که جلو صدور تروریسم در منطقه گرفته شود. اگر ممکن باشد ما باید با ایران بنشینیم و در این خصوص صحبت کنیم."
وزیر دفاع بریتانیا در ادامه در مورد وضعیت فعلی افغانستان گفت:" سئوال این است که آیا ما باید کارهای بیشتری در این زمان انجام دهیم تا به افغانستان در مسیر رسیدن به دموکراسی کمک کند یا برای شکست تروریست ها و تندروهایی که کل منطقه را تهدید می کنند."
به گفته آقای هاتن، اروپا باید کارهای بیشتری در این زمینه انجام دهد.
"بحث ما در استراسبورگ همین است که ما اروپاییها چه کارهای بیشتری باید انجام دهیم. برای تقویت پلیس بیشتر کار کنیم یا برای ارتش یا برای بازسازی کشور. اما به هر حال برای نجات آن کشور از دام تندروها باید کار بیشتری انجام دهیم."
وزیر دفاع بریتانیا افزود او مطمئن است که اعضای دیگر ناتو نیز می خواهند کارهای بیشتر انجام دهد و آماده هستند که از دموکراسی نوپای افغانستان دفاع کنند
کلمات کلیدی:
در انبار کالایی کارگر بی سوادی کار می کرد. او موظف بود کالاهای داخل هر گونی را شمارش کرده و در صورت صحیح بودن تعداد، روی گونی بنویسد: All Correct
چون این کارگز بی سواد بود و طرز نوشتن این کلمه را بلد نبود بنابراین با استفاده از صدای اول کلمه ها، علامتی روی گونی می گذاشت. به این صورت که به جای All از O و بجای Correct از K استفاده می کرد و روی گونی ها ی نوشت OK
استفاده از کلمه OK به تدریج همه گیر شده و امروزه همه مردم دنیا این اصطلاح را بخوبی می شناسند و به کار می برند.
ما هم می توانیم استفاده از کلمه های شاد و مثبت را گسترش دهیم
استفاده از یک عبارت مثبت یعنی «هدیه دادن انرژی مثبت به اطرافیانمان!»
کلمات کلیدی:
تهران چگونه پایتخت شد؟
| ||||||||||||||
در اواخر دهه 1340 خورشیدی وقتی تهران ، تند و نفس زنان خود را به کوهپایه های البرز می رساند ، بساز و بفروش هایی که تپه های قیطریه را می خراشیدند تا به جایش خانه های ویلایی و اعیانی بسازند، به سفال ها و ابزارهایی برخوردند که پرده از راز تمدنی 3200ساله برمی داشت. تمدنی که به نام همان محل تمدن قیطریه خوانده شد.
تا آن زمان شاید باورعمومی این بود که پیشینه باستانی تهران به همان حوالی ری محدود می شود، اما این کشف و کشف آثار دیگری از هزاره های پیش از میلاد در تپه های عباس آباد، بوستان پنجم خیابان پاسداران و دروس نشان داد تمام آبادی های ناحیه تاریخی قصران که اینک در معده پراشتهای تهران هضم شده اند، دوره ای درخشان از استقرار اقوام کهن و خلاقیت های فرهنگی را پشت سر گذارده اند. با این حال در دوران اسلامی از میان روستاهایی که در قصران، پشت به البرز سترگ داده و از لار تا کن و سولقان و از دربند تا کوه بی بی شهربانو پراکنده بودند، تهران یکی از گمنام ترین ها بود و روستاهایی چون ونک و دولاب و مهران (ضرابخانه) به مراتب آبادتر و شهره تر و مهمتر بودند. در واقع نام این روستاها و بسیاری دیگر از آبادی های قصران همچون طرشت، علی آباد، فره زاد (فرح زاد) و طجرشت (تجریش) خیلی زودتر از نام تهران به منابع تاریخی راه یافت و تهران در آغاز سده های میانی اسلامی شهرتی نداشت مگر به انارش که به غایت نیکو بود. حتی وقتی نام بزرگان تهران به میان می آمد نام یکی دیگر از روستاها و شهرهای اطراف چاشنی اش می شد تا به ذهن شنونده آشنا باشد. مانند "محمد بن حماد رازی طهرانی" (متوفی 261هجری قمری) یا "محمد بن احمد بن حماد بن سعید انصاری ابوبشر دولابی طهرانی" (متوفی 224 هجری قمری) تهران که تخمین زده اند در این دوره 27 هکتار وسعت داشت، وقتی به خود بالید و رونق گرفت که مغولان بسیاری شهرهای ایران را زیر سم ستوران خویش کوفتند. از آن جمله ری باستانی بود که در اوایل سده هفتم هجری به تصرف سپاه مغول درآمد و برای همیشه شکوه دیرپای خود را از کف نهاد. ری که خراب شد، اهالی اش نیز آواره این سو و آن سو شدند و گروهی به تهران آمدند که از نزدیک ترین روستاها به ری بود. دقیقا نمی دانیم آن زمان این روستای کوچک خوش آتیه چقدرعمر کرده بود و چرا بدین نام خوانده می شد.
زیر زمین، قصبه شد برخی تهران را تغییر شکل یافته "تهرام" به معنای منطقه گرمسیر دانسته اند، در مقابل شمیرام یا شمیران که منطقه سردسیر است. پاره ای پژوهشگران "ران" را پسوندی به معنای دامنه گرفته اند و شمیران و تهران را بالادست و پایین دست خوانده اند. عده ای بر این باورند که سراسر دشت پهناوری که امروز تهران بزرگ خوانده می شود در میان کوههای اطراف، گود به نظر می رسید و بدین سبب "ته ران" نام گرفت. برخی هم گفته اند که چون اهل تهران هنگام حمله دشمن زیر زمین پنهان می شدند، اینجا به "ته ران" یعنی زیرزمین معروف شد. گواه سخن خود نیز این شعر مولوی را آورده اند که عاشقان سازیده اید از چشم بد البته جدا از این که تهران به معنای زیرزمین باشد یا نه، پناه بردن تهرانی ها به زیر زمین چیزی است که در نوشته های تاریخی از آن یاد شده است و خود بر نبود امنیت و بی پناهی اهالی دلالت دارد. برخی نوشته ها این موضوع را نیز یادآور شده اند که تهرانی ها در عصیان علیه حاکمان و خودداری از پرداخت مالیات ید طولایی داشته اند. (در نظر بیاورید که فقط در صد سال گذشته تهران خاستگاه دو انقلاب و چندین قیام و صدها مورد آشوب شهری و تظاهرات خیابانی بوده است.) به هر روی پس از حمله مغول، تهران این فرصت تاریخی را پیدا کرد که جای ری را بگیرد و رفته رفته به سوی شهر شدن گام بردارد. حالا آن روستای گمنامی که نامش برای نخستین بار (به طور مستقل) در اوایل سده ششم هجری به منابع تاریخی راه جسته بود، ذیل حکومت سلسله های محلی بادوسپانان، ایلکانان و جلایریان که خود خراجگزار ایلخانان مغول و تیموریان بودند و نیز دو سلسله قراقویونلو و آق قویونلو گسترشی روزافزون را تجربه می کرد و مساحتش به 106 هکتار رسیده بود. قصبه، بلده شد تا روی کارآمدن صفویان در سده دهم هجری، تهران دیگر روستا نبود اما شهر نیز به شمار نمی آمد. چیزی بود میان شهر و روستا و شاید حق با حمدالله مستوفی مورخ سده هشتم هجری باشد که تهران این دوره را "قصبه معتبر" می خواند. بهره زمامداری فرزندان صفی الدین اردبیلی برای ایران کم نبود و تهران نیز از خوان امنیت و رفاهی که آنها گستردند بی بهره نماند. رخت روستایی را درآورد و جامه شهری به تن کرد. قصبه بود، بلده شد . نخستین بار، شاه تهماسب اول (984-930 هجری قمری) در 944 هجری قمری هنگام گذر از تهران این قریه بزرگ با باغ و بوستان فراوانش را پسندید و بارو و خندقی به دورش کشید. این بارو که 114 برج به عدد سوره های قرآن و چهار دروازه رو به چهار سوی دنیای پیرامون داشت، از شمال به میدان توپخانه و خیابان سپه، از جنوب به خیابان مولوی، از شرق به خیابان ری و از غرب به خیابان وحدت اسلامی (شاپور) محدود می شد. هنوز هم این منطقه از بافت تاریخی تهران به وسعت 440 هکتار را محدوده حصار شاه تهماسبی می خوانند. قول معروف این است که شاه تهماسب می خواست پایتخت را که در قزوین بود به تهران بیاورد، اما یک تابستان که در تهران ماند و گرمای سوزان و آزاردهنده اش را دید، پشیمان شد. در هر صورت تهران ( و پیشتر ری) درست در نقطه اتصال شاهراه شرق به غرب و شمال به جنوب ایران قرار گرفته بود و اکنون که ری باستانی از میان رفته بود، چه جایی بهتر از تهران می توانست جایش را بگیرد؟ حصار شاه تهماسبی حدود 350 سال دوام آورد، اما وقتی در دوره ناصری (1313-1264 هجری قمری) تهران با جمعیت رو به افزایشش در پوست خود نمی گنجید، برج و باروی اولیه نیز بدست اهالی خراب شد. خاکش را مصالح خانه هایی کردند که در جایش سر برآوردند. حالا از حصاری که طولش 850 متر بود، یک وجب هم باقی نمانده است، مثل خیلی چیزهای دیگر که می توانست اوراق هویت تهران باشد و تهران همه را دور ریخت. در دوره شاه عباس اول (1038-996 هجری قمری) که هرجا می رسید یک پل یا کاروانسرا یا کاخی بنا می نهاد، دربخش شمالی برج و باروی شاه تهماسبی، چهارباغ و چنارستانی ساخته شد که بعدها دورش را دیواری کشیدند و به صورت کاخ و مقر حکومتی درآوردند. این همان کاخ گلستان معروف است که محل استقرار شاهان قاجار بود وهسته اصلی اش در شمال میدان ارگ همچنان پابرجاست. حقیقتا گلستانی است میان آن همه دود و دم و شلوغی و ترافیک.
در آنجا یک تعداد چنار قدیمی هست که احتمالا یکی دوتایش از همان دوره صفوی باقی مانده است. در دوره قاجار این چنارها در اشاره به چنارستان شاه عباس معروف به چنار عباسی بودند و ذهن خرافه گرای قجرها می پنداشت که جملگی بوسیله حضرت عباس بن علی بن ابی طالب غرس شده اند! حالا حضرت عباس در سده اول هجری چطور و برای چه به تهران آمده و چنار نشانده، الله اعلم. بگذریم، نوه شاه عباس کبیر یعنی شاه عباس دوم (1077-1052 هجری قمری) به خلاف پدربزرگش که زمانی در تهران سخت بیمارشده و گفته بود لعنت به کسی که به تهران بیاید و در آن توقف کند، به این شهر تازه پا علاقه زیادی داشت و خیلی اوقات را در تهران سپری می کرد. فرزند او شاه سلیمان (1105-1077 هجری قمری) نیز کاخی در شهر بنا کرد که نه اثری از آن به جا مانده و نه حتی می دانیم دقیقا کجا بوده. پایتخت قاجاریه شد پایان غم انگیز سلسله صفویه و هرج و مرج پس از آن برای تمام ایران مصیبت بار بود، مگر برای تهران که در آن شلوغی ها فرصت یافت تا به سوی پایتختی گام بردارد. درست مانند روزهای پس از حمله مغول که با خرابی ری مجال خودنمایی پیدا کرد. البته در شورش افغانان غلجایی که طومار سلسله صفویه را در هم پیچیدند، تهران از معدود شهرهایی بود که به سختی مقاومت کرد و سخت هم آسیب دید. در واقع همین مقاومت و نزدیکی به شهرهای شمالی که گاه و بی گاه عرصه تاخت و تاز منازعان قدرت قرار می گرفتند، اعتبار شهر را در قامت یک دژ نظامی دو چندان کرد و آن چنان شد که از چشم هیچ حاکم و منازعی به دور نماند. اما هنوز "تخت گاه شدن" برای تهران زود بود، چرا که پایتخت نادرشاه افشار (1160-1148هجری قمری) پشت زین اسبان سپاهش بود و پس آن نیز شیراز یک کریم خان زند (1193-1163هجری قمری) داشت که همه همت خود را به پایش بریزد و شهرهای دیگر را در سایه اش بگیرد. با این حال کریم خان نمی توانست چشم از تهران برگیرد. ایالات شمالی جولانگاه رقیبانش از طایفه قاجار بود و در همین شهر بود که رایت پیروزی یا همان سر بریده محمد حسن خان قاجار را به حضورش آوردند. کریم خان در تهران یک دست دیوانخانه ساخت که اکنون در محوطه کاخ گلستان باقی و به خلوت خانه کریم خانی معروف است. اما با هزار جور دخل و تصرف قاجاری. گفته اند او دو محله بزرگ عودلاجان و چالمیدان را نیز از ترکیب محله های جدید بنا نهاد که اکنون آخرین مرده ریگ بافت تاریخی تهران را به نمایش می گذارند. کریم خان که مرد، قاجارها دوباره سربرآوردند و صد البته که تهران دروازه ورودشان به مرکز و جنوب ایران بود. چند باری به فتح تهران کوشیدند و راه به جایی نبردند و سرانجام در سال 1200 هجری قمری شهر پس از چندی مقاومت گشوده شد. با این وجود، تهرانیان از دم تیغ جان بدر بردند؛ شاید از آن رو که اندکی پیش تر بیماری وبا کارشان را ساخته بود.
اینک اما، روز موعود فرا رسیده بود. روستای گمنام از منزلگاه قصبه معتبر گذر کرده و به حصار تهماسبی فرود آمده بود و اینک منتظر بود تا به حجله خواجه تاجدار درآید! روز یکشنبه 11 جمادی الثانی 1200 هجری قمری همزمان با عید نوروز آغا محمد خان قاجار به همان چنارستان شاه عباسی و خلوت خانه کریم خانی رفت تا تاج سلطنت ایران را بر سر گذارد. او تاج به سرگذاشت و تهران نیز از پس سه قرن حیات شهری، رخت پایتختی به تن کرد. آن روز شاید "گرمسیر پایین دست گودافتاده زیرزمینی" شادمان بود که در فرادست همه شهرهای ایران نشسته است. اما آیا می دانست که این فرادستی به بهای همه داشته هایش تمام می شود: چنارستان ها و انارستان هایش، کوچه باغ هایش، دشت های فراخش، چشم انداز رویایی البرزش، قریه های مصفای پیرامونش و حتی خاطره هایش. باید می دانست ؟ اصفهان را دیده بود که در لباس پایتختی، نصف جهان شد و شیراز را که از عطر بهار نارنج مست شد .... تهران اما در آن بهار مست افسون قدرت بود، از پیشانی نوشته اش چه خبر داشت؟ منبع BBC |
کلمات کلیدی:
جوامع انسانی به مثابه آزمایشگاه علوم اجتماعی
ممکن است بعضی بگویند نقل و مطالعه
آمار و ارقام مثبت یا منفی کشورهای مختلف جهان و مقایسه آن ها با یکدیگر برای ما چه فایده ای دارد؟ در پاسخ عرض می کنیم که در مدیریت یک نکته حکیمانه می گوید: «جهانی فکر کنیم ، ولی منطقه ای عمل کنیم.»ما، در منطقه خود، ایران نمی توانیم به نظریات و راهکارهای صحیح و
عملصائب برسیم، مگر این که از تجارب ملل و دول دیگر مطّلع باشیم
. بسیاری از راهکارها و راه حل هایی را که ما می خواهیم بیازماییم و تجربه کنیم . بسیاری از ملّت ها و دولت ها مکّرر آن ها را آزموده و به نتایج مثبت و منفی رسیده اند. به این مثال توجه فرمایید:دو کشور پاکستان و کره جنوبی در سال
1960 از در آمد یکسانی برخوردار بودند؛ اما میزان ثبت نام کودکان پاکستانی در مدارس ابتدایی 30 درصد و در کره 94 درصد بود. گزارش توسعه انسانی سال 1996 می گوید : این یکی از دلایلی است که به واسطه آن طی 25 سال گذشته، سرانه تولید ناخالص داخلی در کره جنوبی 3 برابر پاکستان بوده است.(سلام، ??/?/??)دانشمندان بر این باورند که علوم اجتماعی مانند علوم تجربی نیست که بتوان در یک زمان و مکان محدود و مشخص
(آزمایشگاه فیزیک و شیمی ) تئوری ها را آزمایش کرد و به یافته های قطعی علمی رسید؛ اما مثال بالا به قدری شفاف و گویاست، که گویی پاکستان و کره، آزمایشگاهی است که فراروی ما گشوده و یافته های علمی شفّافی را فریاد می زند.حال کدام عقل سلیم و انسان حکیم به ما حکم می کند که این تجارب بسیار ارزنده و پرهزینه را که حداقل عمر یک نسل فدای
آن شده، رها کنیم و خود از نو آن ها را بیازماییم. آیا حکیمان نگفته اند:« آزموده را آزمودن خطاست ؟!»
تا بال نداشتم قفس تنگ نبود!
زین پیش که دل قابل فرهنگ نبود
از پیچ و خمِ تعلّقم ننگ نبود
آ
گاهی ام از هر دو جهان وحشت دادتا بال نداشتم قفس تنگ نبود
(
بیدل دهلوی)دو نفر برای رفع اختلاف ملکی خود نزد قاضی رفتند
. یکی از آن دو با حرارت والتهاب فراوان زبان به طرح دعوا گشود و طی سخنرانی مبسوطی دلایل متعددی مبنی بر اثبات ادعای خود، از جمله کشت و کار اجداد و پدران خود در این زمین و ... گفت و گفت، تا خود خسته شد و ناگزیر زبان درکشید و دم فروبست.قاضی رو به دیگری کرد و گفت
: تو چه می گویی؟ آن مرد در کمال خونسردی و آرامش و با آرامی فقط گفت : هر که سند...حتی
آن قدر به خود زحمت نداد، تا جمله خود را با بیان یک فعل به پایان برساند.قاضی ناگزیر با استناد به سند مالکیت به نفع مالک سند رأی داد
.موافقان و مخالفان هر پدیده، تحول و نهضتی از جمله انقلاب اسلامی ایران بیش از هر چیز باید با اتکّا به اعداد، ارقام و
آمارهای مثبته مدعیات خود سخن بگویند، نه این که تنها شعار دهند.عزیزان! حق، خورشید است. آن که به خورشید پشت می کند،
ناگزیر فقط سایه خویش را می بیند!!
?? ?? ??
انسان موجودی نسبی است، نه مطلق؛ بنابراین همه اقوال و اعمال صادره از او نسبی است
. بر پایه این اصل منطقی ، هیچ شخصیت، هیچ مکتب و هیچ پدیدة بشر ساخته ای مطلق نیست . جوامع و ملّت ها هم متشکّل از انسان های نسبی هستند و به تبع آن هیچ یک از اقوال و اعمال آن ها مطلقاً خوب، یا مطلقاً بد نیست . به دیگر سخن در بهترین مدینه های فاضله هم نقص و عیب و کمبود و خطا دیده می شود و بر عکس ... بدبینی، وبه تبع
آن سیاه نمایی همه پدیده ها، و نیز خوش بینی مفرط، و به تبع آن همه چیز را مثبت دیدن، هر دو ناپسند و ضد ارزش است . بدیهی است هر کس واقع بینی را بر بدبینی و خوش بینی مفر ط ترجیح می دهد ... و واقع بینی مبتنی بر استدلال و ارائه اعداد و ارقام است.«نحن ابناءالدلیل»ما در این دفتر کوشیده ایم از همه
آمارها و ارقام، چه مثبت و چه منفی، درباره ایران و جهان بهره گیریم . چون بررسی تحولّات اجتماعی در گذر زمان مستلزم استناد به سیر تحولّات در همه زمان ها و مکان هاست، بنابراین بسیاری از اعداد و آمارها متعلّق به گذشته و سال های پیشین است . از خوانندگان فهیم و فرزانه می خواهیم هر تحول و پدیده را در ظرف زمانی و مکانی خود مورد بررسی و استنتاج قرار دهند.?? ?? ??
آ
مارها مختلف وموضوع ها گوناگون هستند؛ اما همه بیانگریک حقیقت اند . اپیکتوس می گوید:حقیقت چون نور خورشید از روزن های مختلف به مامی رسد، اما معنای
آن همیشه یکی است.من ضمن ارائه ارقام و آماری مقایسه ای از وضع ایران و جهان بر این درد مشترک تأکید می ورزم که : اگر در برنامه ریزی ها حسن تدبیر بیشتری اعمال می شد، می توانستیم ضمن کاهش خسارت ها بر میزان بهره وری و استفاده بهینه از همه ظرفیت های اقشار مختلف بیفزاییم . در این دفتر با عرضه ارقام و آماری مقایسه ای از اوضاع کشورهای فقیر و غنی جهان، همه اندیشه های تابناک و درد آشنا را به پاسخ این سوال فرا می خوانم که : آیا ما مردم جهان سوم با تکیه بر منابع فرهنگی، دینی،اجتماعی، نیروی انسانی و منابع طبیعی خود و با اعمال مدیریت بهتر، و بهره گیری از
همه ظرفیت های موجود نمی توانیم شکاف طبقاتی مردم جهان را پر کنیم؟!
یادداشی از معرفی یک کتاب بسارخوب و مفید از آقای سید علیرضا شفیعی مطهر
در وب سایت مویه های موج
کلمات کلیدی: