آزادی شاخ دارد یا دم؟
طنز از: زلمی رزمی
عجب دور وزمانه ای شده نمیدانم چرا بعضی از مردم ما دایمآ دود ازسر وکلهء شان بالا است که چرا درافغانستان آزادی نیست؟
حقوق بشرچه شد؟ آزادی های فردی وحقوق مدنی کجاست؟ وعده های امریکا چه شد؟
فلان چیز چرا اینطورشد؟ بهمان چیز چرا آنطورشد؟ وهزار ویک ایراد و بهانهء دیگری که خربیار و باقلی بارکن...
یک با انصاف پیدا نمیشه به این بی انصاف ها بگوید که همین آزادی، که اینقدر سنگ آنرا به سینه میکوبید، اول کلاه خود را قاضی بسازید وازخود حساب دهید، که شما خود تان درملک های(خارج) چقدرازنعمت آزادی برخوردارهستید؟
بیائید ازهمین جرمنی شروع کنیم:
شما را بخدا با هزارحیله و بهانه پناهندگی تان رد نشده و ازیک محکمه بدیگر محکمه سرگردان نیستید؟
هزاران نفرتان با تهدید اخراج اجباری مواجه نیستید؟ هوش وگوش تان مثل گوش روزه دار به الله اکبر، بطرف پولیس آلمان نیست؟
درلاگرها، کانتینرها، کشتی های فرسوده و ازکارافتیده، زیرزمینی های پرنم و حتی محابس و قرارگاه های نظامی دوران هیتلرسربه سرک نیفتاده اید؟
ازبیکاری و بی روزگاری مگس چرانی نمیکنید؟ جیره خور سوسیال نیستید؟ در سرک ها ودفاتر دولتی با آدم های بد قار وپیشانی ترش روبرو نمیشوید؟
صدا های ناخراش و ناتراش ( اوسلندرغوس، شایسه وشواین- خارجی خوک کثیف خارج شو) وغیره وغیره بگوش های تان نمیرسد؟ این هم شد آزادی؟
هه....هه....هه.... واقعآ که خنده آور است.
گوش شیطان کر، آزادی که بفضل ومرحمت الهی ازخیرات سر غربی ها در مملکت خود ما برقراراست، درکرهء زمین جوره نداره وهرطرف زیردست و پا ریخته.
چرا خیره خیره بطرفم سیل میکنید و زیرلب غرمیزنید؟
میگوئید نه؟ پس گوش دهید:
الف: آزادی- یعنی هرگونه آزادی، از دزدی و راهگیری وغارت وچپاول وتجاوز بشرف وناموس مردم گرفته تا قتل و آدم کشی، گروگان گیری، عملیاتهای ترورستی، کشت وقاچاق مواد مخدروهمه وهمه یک قلم آزاد است، آزاد کشمیر.
ب: فراوانی و ارزانی- رهبر و پروفیسر و امیر وملا وطالب وچلی ومجاهد و شهید و سعید وغازی وفاتح وقهرمان و... فراوان، گوله و مرمی وراکت و توپ و تانک وطیاره فراوان، دالر و پوند وکلدار پاکستانی فراوان، موترهای شش گزه فراوان، برادرهای ایرانی، پاکستانی، امریکائی، انگلیسی و شیخ های عربی فراوان، نان وتیل ونمک ارزان، مردن ارزان، تنها مرده داری وگور وکفن کردن کمی گرانست وآنهم برای آنست که مردم ما خدای نا خواسته هوس مردن نکنند وزنده وخوش وبا نشاط باشند.
از اینها گذشته چه کسی میگوید که آزادی قلم وبیان وتشکیل احزاب سیاسی وجود ندارد؟
یکبارهمین تلویزیونهای افغانی را تماشا کنید، (گلاب بروی تان) هرچه که بدهان شان برابرشد میگویند.
همینطورخدا را شکرصدها حزب، گروه، باند و گروپ سیاسی داریم که ناف مبارک هرکدام شان به ناف مبارک یکی ازکشورهای بیگانه بسته است.
ازحقوق فردی چه عرض کنم؟ هیچ چیز ناممکن نیست.
میتانی بدون اینکه یکروزهم رویت را به مسلمانی شسته باشی، خیلی مفت و ارزان عالم ومولوی، قاضی ومفتی شوی، فتوای مرگ صادرکنی، با نیروی نیرنگ وکلام حقه، حکم خود را بجای حکم خدا جاه بزنی، یکی را با گرز آتشین دوزخ خاکستربسازی و دیگری را یکراست ببهشت برین نزد فرشتگان خدا بفرستی.
میتانی چرسی و بنگی باشی، قماربزنی، بچه بازی و زن رقصانی کنی، درسن هفتاد سالگی دخترک های صغیر12 – 13 ساله را که هنوز ازدهان شان بوی شیرمی آید، عقد وصیغه کنی و زن های سیاه بخت وسفید بخت و بد بخت وکم بخت را قطار ودرجن کنی.
میتانی با عقل تنگ ودهان گشاد خودت را عقل کل جاه بزنی، درهرکارمداخله کنی، میتانی ریاکار، شریرو بدذات، فتنه خبیث، مکار و دیو واهریمن باشی ودرهر دو دنیا ازآن نفع ببری، میتانی مرتجع، سازشکار، پله بین وابن الوقت باشی و با هر کسی برسرقدرت آمد، بزنی چهچه بلبل که خرت بگذره از پل.
میتانی برده و بنده و تسلیم مطلق باشی و بازور آوران کار وغرض و مرض نداشته باشی و این سینمای بی تکت را ازدورسیل وتماشا کنی، میتانی..... لاحول والله، مه چقدر پیش کلهء تان دنبوره بزنم؟
مگر آزادی شاخ دارد یا دم؟ آخر چرا اینقدر کفران نعمت میکنید؟؟ اگرخدای نا خواسته برادران غربی ما قارشوند این آزادی ها وفراوانی ها وارزانی ها را ازدست ما بگیرند، آنوقت چه خاکی برسرخود بکنیم ودست بدامان کی شویم که نجات ما بدهد؟؟؟
والسلام
نوشته شده توسط
سخی فرهادی
87/3/30:: 7:17 صبح
|
() نظر
افغانستان، در گرداب فاشیزم قومی![i]
عصردولتشاهی
( بخش نخست)
جنگ، فقر، بی امنیتی و بی ثباتی سیاسی در یک کشور از بستر های اساسی به میان آمدن فاشیزم است. فاشیزم به مثابهء یک ایدیولوژی بیمار و فرصت طلب، تنها زمانی میتواند درجامعه یا کشوری ریشه بگیرد که عناصرثبات درساختار سیاسی جامعه یا ضعیف شده یا ازمیان برداشته شده باشند. اینجاست که فاشیزم به مثابهء ثبات دهندهء کاذب و “امنیت آور” پا به میدان میگذارد، حاکم میگردد و به ایجاد یک حکومت استبدادی میپردازد.
امروز بسیاری بدین باور رسیده اند که فاشیزم به گونهء مستمر و خزنده در افغانستان درتک وپو بوده و میرود تا نظام سیاسی را حتی به قیمت نابودی کشور قبضه کند. شنیده میشود که احزاب، حلقات و محافلی درصحنهء سیاست کشور وجود دارند که با اهداف و ابزارهای فاشیستی پا به میدان گذاشته اند. آیا این تنها یک ادعا وبرچسپ است که احزاب حریف به یکدیگر میزنند یا این که این ادعا ها برپایهء حقایقی نیز استوار اند؟
برای روشن شدن مطلب بهتر است نخست فاشیزم را بشناسیم و عناصر سازندهء آنرا دریافته به ردیابی این عناصر درجامعهء خود بپردازیم.
فاشیزم چیست؟
- فاشیزم یک ایدیولوژی اقتدار گرایانه سیاسی است که برای به دست آوردن اهداف خود به بسیج توده ها میپردازد. یعنی فاشیزم به بسیج مردم برای تامین اهداف خود تکیه میکند. یک حرکت فاشیستی همیشه با راه اندازی تبلیغات وسیع و دامنه دار پرداخته مردم و توده های مورد نظر را در خدمت اهداف خود مغز شویی میکند. یعنی فاشیزم مانند سوسیالیزم و کمونیزم به بسیج توده های مردم برای تامین اهداف خود میپردازد. پیروزی فاشیزم به بسیج توده ها نیازمند است و توده ها زمانی زیرلوای فاشیزم گرد می آیند که آنرا یگانه ناجی خود بدانند. به ویژه در زمانی که جنگ، بی امنیتی و فقر دامنگیر توده ها شود، فاشیزم میتواند ازین وضع سود برده و از درماندگی مردمی که شعور شان درگرو یک شکم نان و یا یک روز امنیت درکوچه های شان است، سود برده و آنها را زیرلوای فاشیزم گرد بیاورد. چنانچه در سال 1922 نخستین دولت فاشیستی درایتالیا درشرایط نکبتبارامنیتی و فقر
ناشی از جنگ جهانی اول، به میان آمد و موسولینی توانست برسرنوشت مردم حاکم گردد.
- فاشیزم فرد ومنافع اجتماع را پایانتراز منافع دولت یا حزب قرار میدهد. به سخن دیگر در جهانبینی فاشیستی فرد و جامعه فدای منافع دولت یا حزب می گردد.
- فاشیزم خواهان تامین "وحدت ملی" است؛ به گونه یی که مبتنی، اما نه محدود، بر گرایش های اخلاقی، فرهنگی، نژادپرستی ومذهبی باشد. گرایش کلیدی درین جهانبینی عدم تحمل دیگران است، یعنی عدم تحمل مذاهب دیگر، زبان های دیگر، دیدگاه های سیاسی دیگر، نظام های اقتصادی دیگر، آیین های فرهنگی دیگر وغیره. یعنی وحدت ملی در یک نظام فاشیستی با تامین و تحمیل یگانه اخلاق، فرهنگ و مذهبی که حزب فاشیست یا دولت فاشیست به آن وابسته و دلبسته است امکان پذیر است و بس. فاشیزم وحدت ملی را در حذف و حل نمودن تمامی فرهنگ ها، مذاهب، نژاد ها و هویت های قومی دیگر و "غیرخودی" می بیند. اینجاست که برتری جویی و خود برتربینی برذهن و روان پیروان فاشیزم حاکم میگردد. آنها خود را "وارث" کشور، برترین نژ اد، بهترین قوم، برحق ترین حزب، و حتی برگزیدهء خدا میخوانند...
واما در تعریف کلی فاشیزم در فرهنگ Merriam Webster گفته شده:
"فاشیزم اندیشه، جنبش و یا نظام سیاسی ییست که ملت، و بسیارگاهی نژاد، را بالاتر ازفرد قرار داده خواهان یک حکومت مرکزی خودکامه زیر رهبری یک دکتاتور با تحمیل یک نظام اقتصادی و اجتماعی شدیداً کنترول شده وسرکوب هرگونه مخالفت با سرنیزه میباشد. "
داکتر لارنس بریت، یکی از دانشمندان علوم سیاسی مقاله یی در مورد فاشیزم نوشته وچارده شناسه از ویژه گی های فاشیزم را ارائه کرده است. این مقاله در شماره بهاری سال 2003 مجله “Free Inquiry” زیر عنوان “Fascism Anyone?”به نشر رسیده است که جا دارد اینجا آورده شود.
داکتر لارنس بریت، به مطالعهء نظام های فاشیستی هیتلر (جرمنی)، موسولینی (ایتالیا)، فرانکو (اسپانیا)، سوهارتو (اندونیزیا)، و پینوچه (چلی) پرداخته است. او دریافته است که همهء این نظام ها چهارده شناسهء مشترک داشته اند. ازآنجایی که هنور درکشور ما فاشیزم در مراحل ابتدایی و درهیات یک حزب یا برخی حلقات سیاسی قرار داشته و ازسوی دیگر بیشتر ازان که از داخل کشور الهام بگیرد از خارج به کالبد آن دمیده میشود، بنا بران کلیه شناسه های فاشیزم را نمیتوان هنور به روشنی در کردار فاشیست های افغانی دید. ما درینجا با آوردن شناسه های چارده گانهء لارنس بریت، تنها به هسته هایی از اندیشه و کنش فاشیستی اشاره میکنیم که رشد کرده و قابل دید اند.
چارده شناسهء فاشیزم و نشانه هایی ازان در افغانستان:
"1. ملیگرایی نیرومند و متداوم: نظام های فاشیستی تلاش دارند تا از شعار ها، ضرب المثل ها، تکیه کلام ها، نماد ها، ترانه ها و دیگر ابزار وطنپرستانه پیوسته کاربگیرند. بیرق هاهرکجا به چشم میخورند و نشان های دولتی روی لباسها و جاهای دیگرپیش چشم عامهء مردم قرار داده میشوند."
این که درکشور ما نیز ملیگرایی در میان حلقات فاشیستی به شدت وجود دارد شکی نیست. اما این ملیگرایی برمحور یک قوم میچرخد. چرا که ملت در نزد اینها تعریف قومی دارد نه تعریف مدرن و امروزی. هویت ملی ومراد از آنچه ملت نامیده میشود باید از ترکیب هویت تمامی کتله های اجتماعی یی باشد که به ساختن این کشور متعهد اند یا متعهد پنداشته میشوند.
درکشور ما، در پهلوی بیرق، عکس پادشاهان نیزاز ابزاریست که با آن میخواهند ملت را تعریف و ملیگرایی را بر محور آن نیرو ببخشند. این عکس ها از دوصد و پنجاه سال پیشتر نمیرود و تنها همان هایی را در بر میگیرد که وابسته به یک قوم اند.
وقتی ملت واحدکه دربرگیرندهء تمامی احاد و اقوام باشندهء کشور باشد تعریف خود را نداشته واین مجموعه ملت نشده باشند، پس ملیگرایی در محدودهء یک قوم میماند. ازهمین روست که درکشورما حلقات پیرو فاشیزم، تلاش دارند تا تمام شعار ها، ضرب المثل ها،تکیه کلام ها، نماد ها و ترانه ها مربوط به یک قوم باشد. سرود ملی، اتن ملی، لباس ملی و هرچه نام ملی داشته باشد، به یک قوم تعلق میگیرد. پافشاری دیوانه وار برسر "حفظ اصطلاحات ملی" که همه باید به یک زبان باشد و برای تحقق آن حتی تا دستکاری در قانون اساسی پیش میروند همه ریشه در ملیگرایی برمحورفاشیزم دارد.
"2. بی میلی در به رسمیت شناختن حقوق بشر: مردم در یک نظام فاشیستی، به دلیل ترس از دشمن و نیاز به امنیت، قناعت داده میشوند که درموارد معینی از حقوق بشری شان چشم بپوشند- به خاطری که "ضرورت" است. مردم کوشش میکند که (به تلف شدن حقوق بشری شان) چشم ببندند وحتی شکنجه، اعدام های دسته جمعی، قتل های سیاسی، زندانی شدن های دراز مدت و غیره را تایید کنند."
جامعه یی که زیر تسلط فاشیزم می آید، و افسون فاشیزم چشم های شان را کور کرده باشد، حاضراند به همه حقوق انسانی خود و همنوعان خود پشت پا بزنند. درکشور ما نمونهء بسیار زندهء این روند را درنظام طالبان میشد دید و همین حالا نیز شبه حکومت و نظامی که طالبان درست کرده اند برروح وروان جوامع و حلقات فاشیزم زدهء کشور مسلط است. فاشیزم افغانی در راس آن حزب افغان ملت و شاخه های متعدد آن هیچ مشکلی با سلب و سرکوب آزادی ها وحقوق اتباع کشور چه در دوران طالبان وچه در حال حاضر توسط طالب یا حکومت ندارند. آنها برپایهء همین افکار فاشیستی به توجیه اعمال ضد بشری طالبان و اقدامات ضد آزادی رسانه ها توسط حکومت میپردازند. یعنی فاشیزم در بیرون از حکومت اقدامات ضد بشری طالبان در تایید میکنند و در برابر آن دم نمیزنند، ودر داخل حکومت نیز با ذرایع و ابزار شناخته شدهء فاشیستی به سرکوب آزادی های مردم می پردازند. دشمنی وزیر معارف و وزیر اطلاعات فرهنگ باالترتیب با حق طلبی مسالمت آمیز آموزگاران و تلویزیون های آزاد، مبین همین ادعاست که حلقات فاشیستی با آزادی و حقوق بشری دشمنی دارند.
در افغانستان، جنایات امیر عبدالرحمن خان علیه هزاره ها، سرکوب های خونین مردم توسط نادر خان و در همین پسان ها اعدام های دسته جمعی تاجک ها، هزاره، وازبک ها همراه با کوچ اجباری آنها و سوختاندن مزارع و کشتزار های شان از جانب هیچیک از سازمان هایی که تاپهء فاشیستی برپیشانی دارند محکوم نشده است. محکوم چی که حتی توجیه هم شده و برای تداوم و تکرار آن نیز پافشاری میگردد.
کتاب "دویمه سقوی" که درزمان طالبان از پایگاه اصلی آنها یعنی پاکستان به نشر رسید، همراه با سفارشات دیگر فاشیستی خویش کوچاندن مردم از نقاط معینی از کشور را نیز درج کرده است. پیروان و هواخواهان نظام فاشیستی درافغانستان به اینهمه نقض حقوق بشر چشم پوشیده اند. نظام طالبان به مثابهء دشمن قسم خوردهء آزادی و حقوق بشر، مورد تایید حلقات شناخته شده در داخل و خارج وافغانستان بود. حتی همین حالا نیز به جنایات طالبان علیه حقوق بشر توجهی ندارند، با آنها به مذاکره میپردازند، آنها را "آخند" خطاب میکنند و درحالی که طالبان بدون محاکمه سرمیبرند و شکم میدرند حکومت افغانستان زیر تاثیر سفارشات حلقات فاشیستی زندانیان طالبان را بدون محاکمه آزاد میکند. پس به خوبی میتوان دید که افغانستان آهسته آهسته درکام یک نظام فاشیستی فرو میرود.
فاشیزم را زمانی میتوان به خوبی درین خصلت خویش در افغانستان دید که چشم پوشی حلقات فاشیستی در افغانستان محدود به اقوام غیر پشتون نمیشود. امروز دهشت افگنان جنایتکار القاعده و طالبان بزرگترین ستم و وحشت ضد بشری را علیه پشتون ها روا داشته و این شهروندان پشتون این سرزمین اند که حقوق بشری خود فرزندان شان قربانی وحشیگری طالبان است. اما حلقات فاشیستی در داخل وخارج کشور با آن که در ظاهر دفاع از حقوق پشتون را پیشه ساخته اند، در برابر فجایعی که در مناطق پشتون روی میدهد خاموش اند. اگر شکایتی هم بکنند، این است که "چرا این همه وحشت تنها درمناطق پشتون است"، نه مخالفت با تداوم وحشت و ترور در کشور.
"3. بزقربانی پیدا کردن برای ایجاد وحدت ملی: مردم به دور محور یک عصبیت و غیرت وطنپرستانه (البته درفاشیزمی که پایه اش قومیت باشد، عصبیت و غیرت قومی است- عصر) برای رویارویی با دشمن یا تهدید مشترک تلقین شده گرد آ ورده میشوند ولو این دشمن نژادی، اقلیت های قومی و مذهبی، کمونیست ها، سوسیالیست ها، تروریست ها و یا دیگران باشند."
گفته میشود که دشمن مشترک مردم را متحد میسازد. فاشیزم با استفاده ازین اصل اجتماعی تلاش میکند تا با هرچه درتوان دارد مردم را ازدشمنان حقیقی یا خیالی بترساند. زمانی این دشمن مشترک یک کشور خارجی است. زمان دیگری یک قوم در داخل کشور است و زمانی هم یک حزب سیاسی. دریک نظام فاشیستی خرد مردم با تبلیغاتی کرکننده از طریق رسانه هایی که در انحصار دولت فاشیستی است تسخیر شده و تلاش صورت میگیرد تا مردم را از یکسو ازین دشمنان بترسانند و ازسوی دیگر آنها را بسیج نموده زیرعنوان جنگ با دشمن در خدمت اهداف خود قرار بدهند. دریک حکومت فاشیستی درد ها و بدبختی های اجتماعی حل نمیشوند بلکه برف انداز هایی دست وپاکرده و آنها را عامل بدبختی های جامعه میشناسانند. چنانچه در المان هیتلری یهود ها را مایهء تمام بدبختی های جامعه خوانده وازمیان برداشتن این بدبختی ها را در قلع و قمع فزیکی نسل یهود معرفی کردند. چنانچه در جای دیگر هم اشاره شد، فاشیزم دشمن تراشاست. این دشمن تراشی به هدف ایجاد غیرت ملی و قومی برای مقابله با دشمنان خیالی صورت میگیرد.
درکشور ما افغانستان نیز که فاشیزم قومی هنوز توانایی اعمال نفوذ همه جانبه در چوکات دولت را ندارد، هرچند به موفقیت هایی دست یافته، از سال ها به این طرف تبلیغات دامنه داری را علیه اقوام، مذاهب و گروه های سیاسی یی که میتوانند از ایجاد یک حکومت تک قومی و فاشیستی جلو بگیرند، به راه انداخته اند. طالبان به مثابهء امید نهایی فاشیزم که دورهء حکمرانی پنجسالهء شان نمونهء بارزی از یک حکومت فاشیستی در کشور بود و مورد تایید حزب افغان ملت سایرحلقات فاشیستی قرار داشت، به بهانهء تامین امنیت تمامی نیرو های سیاسی و اجتماعی را از صحنه راند.
تبلیغات کرکننده یی که پاکستان علیه مجاهدین به راه انداخته و همهء آنهایی راکه با طالبان به مقابله
پرداختند "ائتلاف شمال" خواند باب طبع حلقات فاشیستی نیزبود. زبانزدهایی چون "شمالی دلی تپلی"، "گلم جم"، "ائتلاف شمال"، "سقویان" و… همه به همین منظور تبلیغ و علیه آنها کینه و نفرت خلق میشود. کار فاشیزم خلق کردن کینه علیه اقوام، مذاهب و احزاب سیاسی است.
نادرخان و حکومت فاشیستی ساخته شده به دست او برای چهل سال مردم شمالی رابه نام "اشرار سقوی" سرکوب کرد. میراثخواران راستین فاشیزم عبدالرحمن خانی و نادرخانی امروز درکالبد حزب افغان ملت پا درجای پای نیاکان معنوی خود گذاشته و زیرنام "ویران کنندهء کابل"، "جنایتکاران جنگی" و بهانه هایی ازین دست در صدد سرکوب مردم اند. این راز به همه هویداست که حکومت و دستگاه های آشکار و پنهانش چگونه درتلاش بهره گیری از ماجرا های خونبار سال های نخستین دههء نود میلادی به مثابهء بهانه یی برای سرکوب اقوام است.
تازه درین روز ها حلقات فاشیستی زبانزد دیگری را ورد زبان ساخته اند که تمامی مخالفین حکومت تک قومی و تک هویتی را مزدور ایران بخوانند. درماجرای برکناری یک خبرنگار به جرم به کارگیری واژه های سچهء فارسی که زبان اکثریت مردم این کشور است، دیده شد که حدود سه صد امضا از نخبگان ادب، فرهنگ و سیاست در سایت کابلپرس و سایت برگنامهء فانوس هنر، جمع آوری گردید عمل وزیر اطلاعات و فرهنگ را محکوم کرده خواهان برکناری اش شدند. اما حلقات فاشیستی همهء این نخبگان و فرهنگیان را "جاسوس ایران" خواندند.
این کار ها همه درراستای ایجاد دشمنان خیالی صورت میگیرد. تا از یکسو مخالفین را زیرنام "کاسه لیس" دشمن با دست دراز سرکوب کنند و ازسوی دیگر مردم را ازین دشمن ترسانده نگذارند در برابر خودکامگی حکام سربلند کنند.
"4. بالادستی ارتش: حتی اگرگسترده ترین مسایل و مشکلات داخلی درکشور باشد، دریک حکومت فاشیستی برای ارتش و سپاه مبالغ نا متناسب مالی داده شده و مسایل داخلی نادیده گرفته میشود. خدمات عسکری و نظامی هرچه پرتجمل تر میشود."
نظام های فاشیستی به همان اندازه که به سرکوب آزادی و حقوق مردم باور دارند، به همان اندازه به نیروی ارتش و پلیس برای سرکوب نیاز دارند. دریک نظام فاشیستی ارتش همیشه بیشترین بخش بودجهء کشور را به مصرف میرساند.
درکشور ما که فاشیزم هنوز در حال تشکل است و به قدرت کامل سیاسی دست نیافته، تلاش میشود تا اردو را به بهانه های گونه گون "د ی دی آر" و "پی آر تی" و جذب دلخواه و افراد دارای ترکیبی بسازند که بتواند در خدمت اهداف فاشیستی درآینده به کار رود. فاشیزم افغانی درین راستا مشکلاتی دارد که درجایش به آن اشاره خواهد شد. فاشیزم افغانی یک فاشیزم معیوب الخلقه است. ازینروتحقق یا بدست آوردن برخی از امیال فاشیتی دران امکان ندارد. یکی ازین امیال ساختن اردویی است که تنها در خدمت فاشیزم قومی باشد. به ویژه درشرایط کنونی. البته فاشیست ها به طالبان به مثابهء اردوی دلخواه سرکوبگر دل بسته اند.
"5. جنسیت گرایی گسترده: حکومت های فاشیستی بیشترینه مرد سالار است. درنظام های فاشیستی نقش سنتی زن و مرد در جامعه به شدت نگهداری میشود. طلاق، سقط جنین، و همجنسگرایی سرکوب میشود و دولت بالاترین نگهبان موسسهء خانواده نمایانده میشود. "
"6. ادارهء رسانه ها: گاهی، رسانه های به گونهء مستقیم از سوی دولت اداره میشود، اما گاه دیگر، رسانه های به گونهء غیر مستقیم از سوی حکومت به وسیلهء لوایح و مقررات یا رسانه های همنوا با دولت و مجریان آن اداره میگردد. سانسور، به ویژه در دوران جنگ، بسیار معمول است."
نمونهء بارز این خصیصهء فاشیستی در کشور ما همین اکنون به بسیار روشنی نمایان است. وزارت اطلاعات و فرهنگ هم خود مستقیماً به سانسور رسانه ها پرداخته واین سانسور را امری درچوکات قانون جا میزند و هم به گونهء غیر مستقیم از شورای علما و روحانیون درین راستا استفاده میکند. اشتها و تمایل شدید فاشیست ها افغانی در دشمنی با رسانه ها سخت آشکاراست. حملهء افراد جبار ثابت لوی سارنوال کشور به تلویزیون طلوع، اعمال نفوذ غیرقانونی و در بسیاری موارد بی آزرمانهء وزیر اطلاعات وفرهنگ بر تلویزیون ملی، دشمنی با رسانه های آزاد، و حتی آزادی بیان را "حرف مفت" خواند، همه و همه مبین حاکمیت روح خبیث فاشیزم در کالبد شماری از دولتمردان افغانستان است.
"7. وسواس امنیت ملی: ترس به مثابهء ابزار انگیزه دهنده توسط حکومت بالای مردم به کارگرفته میشود."
ترس در یک کشور فاشیست زده به دو نوع برمردم سایه می افگند. یکی ترس از دشمن خیالی یی که هرروز از سوی حکومت تبلیغ میشود دیگر ترس از خود حکومت که به بهانهء تامین امنیت به سرکوب وحشیانه و بی امان مردم میپردازند.
"8. مذهب و حکومت باهم تنیده اند: حکومت در کشور های فاشیستی تلاش دارند تا عام ترین مذهب درکشور را به گونهء ابزاری برای کنترول و عقاید عامه به کار بگیرد. به کار گیری ترمینولوژی و ادبیات مذهبی از سوی رهبران حکومتی معمول است، حتی زمانی که تعالیم عمدهء دین از بنیاد با پالیسی ها یا کردارهای دولتی مخالف باشد."
درکشور ما این شناسهء فاشیزم، به خوبی آشکاراست. رهبرحزب افغان ملت داماد یکی از خانواده های مذهبی –روحانی کشور است. آیا این ازدواج تصادفی است؟ با درنظرداشت موجودیت استفاده از مذهب برای تامین اهداف سیاسی دریک نظام فکری فاشیستی، به مشکل میتوان پذیرفت که پایه پیوند میان رهبر حزب افغان ملت و یک خانوادهء مشهور روحانی – سیاسی درکشور تصادفی بوده باشد. مردم افغانستان شاهد اند که چگونه نظام فاشیستی و دکتاتوری نادرخان و هاشم خان، ازخانواده های روحانی و علمای دینی مزدور برای سرکوب مردم کشور تا سرحد مهر بر قرآن سود برده اند. پیوند با خانواده های روحانی و حلقات مذهبی مزدور به همین منظور از سوی فاشیست ها درنظر گرفته میشود. همین ها اند که مردم را "اشرار"، "مباح الدم" و "واجب التقتل" خوانده و تبر سرکوب نظام های فاشیستی را دستهء مشروعیت مذهبی میبخشند.
نمونهء بارزدیگر همنوایی "مذهب" و فاشیزم در افغانستان حکومت طالبان بود که از سوی حزب افغان ملت و سایر حلقات فاشیستی یی که اکنون مشاورین ارشد حکومت کرزی را میسازند حلقه زده اند حمایت میشد. البته مذهب همیشه مورد تایید فاشیزم نیست. بلکه تنها همان مذهبی را فاشیزم می پذیرد که بتواند ازان درجهت تطبیق اهداف سرکوبگرانهء خودعلیه اقوام، پیروان مذاهب، و یا گروه های سیاسی و اجتماعی "دیگر" کاربگیرد. اگر مذهب وحدت آفرین بوده و سبب همدلی و همنوایی گروه های گوناگون اجتماعی گردد، مورد تایید فاشیزم نیست. چنانچه در دوران جهاد، حزب قومپرست افغان ملت با هیچ یک از احزاب سیاسی کشور همکاری فعال نداشت و خود نیز کدام جبههء سیاسی ونظامی فعال برای مبارزه با اشغالگران روسی باز نکرده بود. اما چنانچه دیدیم، با به وجودآمدن طالبان که عنصر قومپرستی را سازندهء اصلی آنها در خمیرشان گذاشته بود، حزب افغان ملت با تمام توان در پشتیبانی ازآنها قرار گرفت و برای هر پیروزی آنها دهل ها میزدند و اتن ها میکردند.
تلاش وزیر اطلاعات و فرهنگ در استفادهء ابزاری از شورای علمای افغانستان خود مبین همین خصلت فاشیستی است. تلاش برای کشیدن عناصر مذهبی خود فروخته و یا نا آگاه از بازی های سیاسی ازسوی حلقات فاشیستی همچنان ادامه دارد. کشاندن پای برخی از علما برای غیر اسلامی خواندن نوروز ویا استفاده از ریش های دراز در
پارلمان که آنها را بلندگوی اهداف خود میسازند، از تلاش هاییست که فاشیست ها برای نیل به اهداف شان به سر میرسانند.
"9. اتحادیه های سرمایه داران حمایت میشوند: اشرافیت صنعتی و سرمایه داری دریک نظام فاشیستی آنهایی اند که رهبران فاشیست را به قدرت میرسانند و یک پیوند متقابلاَ مفید میان حکومت و سرمایه دار ایجاد میکند."
قرار گرفتن انوارالحق احدی رئیس حزب افغان ملت خود درراستای تنظیم امور مالی و سرمایداری وهمچنان تنظیم روابط آنها درخدمت آرمان های فاشیزم قومی صورت گرفته است که ایجاب تحقیق بیشتر و مفصلی را میکند.
"10. نیروی کارکران سرکوب میگردد: به خاطری که نیروی سازماندهنده کارگران یگانه تهدید راستین در برابریک نظام فاشیستی است، اتحادیه های کارگری یا به کلی ازمیان برده میشوند یا به سختی سرکوب میگردند."
"11. بدبینی نسبت به روشنفکران و هنر: کشور های فاشیست با بی پردگی، دشمنی با آموزش و پرورش عالی و کارهای اکادمیک را برمیتابد. غیرمعمول نیست که در چنین نظام هایی، کارمندان عرصهء علم و دانش و یا استادان دانشگاه ها زیرسانسور آمده و یا گرفتار شوند. آزادی بیان در هنر و نامه های آشکارا با یورش دولت روبرواست."
"12. وسواس نسبت به جنایت ومجازات: درنظام فاشیستی، برای پولیس صلاحیتی تقریباً بی مرز برای پیاده کردن قانون داده میشود. مردم بسیارگاهی راضی میشوند تا این رفتارهای نادرست را نادیده بگیرند و حتی از آزادی های مدنی خود زیرنام مهینپرستی بگذرند. درهرنظام فاشیستی اکثراً یک نیروی پلیس ملی وجود دارد که درحقیقت قدرت نامحدود دارد."
"13. فساد و بندنیشکربازی: نظام های فاشیستی تقریباً همیشه توسط دسته هایی ازهمدستان و دوستان گرمابه و گلستان اداره میشود که یکدیگر خود را در پست های دولتی مقرر کرده و از قدرت و صلاحیت دولتی برای حمایهء دوستان خود دربرابر احتساب پشتیبانی میکنند. درنظام های فاشیتستی غارت منابع و حتی پشتوانه های مالی دولت که از سوی رهبران حکومتی مورد سوء استفاده قرار گرفته ویا این که آشکارا دزدی گردد،غیرمعمول نیست."
"14. انتخابات تقلبی: گاهگاهی انتخابات در یک نظام فاشیستی به کلی تقلبی میباشد. زمانی هم، انتخابات با کمپاین پوشیده ضد کاندیدا های مخالف و حتی ترور آنها، به کارگیری قوهء مقننه برای کنترول شماررای مخالفان ویا سرحدات حوزه های رای دهی و اعمال نفوذ بر رسانه ها صورت میگیرد. درکشور های فاشیستی همیشه نظام قضایی برای کنترول یا اعمال نفوذ بر انتخابات به کار گرفته میشوند."
نوشته شده توسط
سخی فرهادی
87/3/22:: 2:1 صبح
|
() نظر