سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر دانشجوست که نفسش را به جستجوی دانش عادت دهد و از فرا گرفتن آن ملول نگردد و آنچه را فرا گرفته بسیار نشمارد . [امام علی علیه السلام]
یادداشتها و برداشتها
 
غلام محمد میمنه گی یا نقاش افسانوی

غلام محمد میمنه گی یا نقاش افسانوی




این نگارنده خیلی خوردسال بودم که میشنیدم پروفیسور غلام محمد میمنگی مناظری را ترسیم میکند که وحوش ، سباع و حشرات در داخل منظره درحال حرکت دیده میشوند . وقتی هم شنیده بودم که پروفیسور دختری را در یک باغ میبیند و آن دختر از حیای بسیار در یک چشم زدن خود را ناپدید میسازد ، چون نگاه اول پروفیسور به دختر می افتد ، حرکات و چهره زیبای دختر به مغز او تآثیر میکند و وقتیکه به خانه میآید چهره دختر را درحال پریشانی ، ترس و وحشت چنان ترسیم مینماید که گویی دختر خودش در صحنه وجود دارد و درحال گریز میباشد و تعجب دیگر به اینکه دامن دختر به خاری بند میماند ولی دختر به هرحالت درحال گریز است .
داستان « دختر خار » در تمام کابل اندر میان خواص و عوام شهرت یافته بود و هرکس این تابلو را به شکلی از اشکال ترسیم های خیالی میکرد .
محترم نجیب الله سرخابی به نقل قول از جناب آقای الحاج عبدالقدوس بارکزی می آورد که جناب بارکزی تابلو را دیده است و گفته است « تابلو به رنگ روغنی کار شده که رسم یک خانم زیبا و قشنگ با لباس بهاری حریر نازک کم رنگ گلابی در داخل یک باغچه و گل بین شب و سحر که حین عبور از باغچه نوک دامنش به یک خار بوته بند میشود . و این خانم با چنان نگاه و تبسم دلپذیر به خار مینگرد که گویا دامن پیراهنم را رها کن ! که واقعآ از دیدن آن رسم هر بیننده را به حیرت دست آفریننده که آن تابلو را رسم کرده می اندازد و در تحت تابلو یک فرد شعر بدین مضمون به خط درشت و زیبا چنین خطاطی شده :

شبی رفتم به گل چیدن گرفت از دامنم خاری ـ ـ ـ ـ ـ فغان از بلبلان برخاست گفت مگذارید دزد ماست «

(( مصرع دوم بیت بالا را نگارنده اینطور شنیده است : فغان بلبلان برخاست که این دزد است مگذارید )) .

آقای بارکزی اظهار داشت که این تابلو در حادثه ثور توسط کسی از ارگ بیرون کشیده شده و فعلآ بدست عمر جان یکی از خویشاوندان ماست که در کالیفورنیای امریکا حیات بسر میبرد . امیدواریم این تابلوی افسانوی بدست عمر جان ویا هر کس دیگری که باشد آنرا به افغانستان و موزه کابل مسترد نماید .

داستان دیگری را بیاد دارم که میگفتند در یک هوتل اروپا مدتی را پروفیسور سپری کرد و روزی در رستورانت هوتل بالای قاب چند دانه سکه پولی مروج آنوقت را به عوض پول اصلی نقاشی کرد و گارسون میخواست آنها را بردارد ، دید که نقش هستند ونه حقیقت ، چون موضوع به آمر هوتل میرسد ، آمر هوتل از نزدیک با پروفیسور آشنا میگردد و مدتی را بخاطر بودنش در آن هوتل تقاضا مینماید و مهمان هوتل میشود . تفصیل این حکایه را در مقاله آقای رضوانقل تمنا در همین کتاب مطالعه بفرمائید .

اما گمان میرود نقاشی های پروفیسور بالای بشقاب رستوران حقیقت داشته و شاید ده ها داستان دیگر او در وقت و زمانش در میان مردم پخش شده باشد ، لیکن همه آن عاری از حقیقت نخواهد بود و بدون تردید نقاشی های دوران پختگی او به حدی بلند است که قضاوت را نشاید . تابلو های او به حدی عالی ترسیم شده اند که منظره را متحرک نشان میدهد و البته اصلآ تابلو ها متحرک نمیباشند ولی اصول رنگ آمیزی او طوری بوده که پروفیسور میدانسته که کدام رنگ را در کنار کدام رنگ بگذارد و حقیقت اینست که در علم رنگ شناسی رنگ هایی وجود دارند که اگر در کنار رنگ های دیگر گذاشته شوند متحرک به چشم میخورند .

پروفیسور که واقعآ نبوغ داشت بی تردید شاید کارهایی را انجام داده باشد که مردم مان به حیرت رفته باشند و فرخی درین باره چه زیبا گفته است که در شآن پروفیسور صدق میکند : ای امیر هنر و ای ملک روز افروز ـ ـ ـ ـ ای بفرهنگ و هنر بر همه شاهان سالار
یعنی پروفیسور هرچه را که رسم کرده و هرچند مردمیکه در مقام والا و معجزه آسای او عقیدت یافته اند اگر صد در صد حقیقت نداشته باشد عاری از حقیقت هم نمی باشد . حضرت شیخ سعدی گوید :

هرچه خواهی کن که مارا با تو روی جنگ نیست ـ ـ ـ ـ ـ پنجه با زور آزما افگندن فرهنگ نیست


یعنی نقاش ازل به پروفیسور مصور میمنگی و صورت کشی او لطف هائی را روا داشته که بر دیگران آنرا نداده است .

خیاط ازل دوخته بر قامت زیبا ـ ـ ـ ـ ـ با قد تو این جامه سبز چمنی را

چون پروفیسور غلام محمد میمنگی از اولین و مشهور ترین نقاشان افغانستان است و از جانب دیگر شهرت فامیل او ، فعالیت های سیاسی او در میان مردم مشهود بوده است . از آنرو برعلاوه اینکه پروفیسور مقتدر در هنر بوده ، بعضی کار هایش شکل افسانوی را گرفته است .
راقم این سطور به صنف دوازدهم مکتب درس میخواندم که استاد مضمون رسم مان برایم گفت که پروفیسور میمنگی از بس که از شهرت نیک برخوردار بود ، یکتعداد از شهرت مشروع او رشک و حسد میبردند و وی علاوه کرد که پروفیسور میمنگی دو تابلوی بزرگ در میان شهر کابل ترسیم کرده بود که روزانه هزاران شخص آنرا مشاهده میکردند و تحسین ها و آفرین ها و شادباش ها نثارش مینمودند و همین هزاران تماشاچی به هزاران نفر دیگر توصیف تابلو ها را میکردند ، بالآخره شخصی از میان رسامان که خیال رقابت با پروفیسور میمنگی را داشت به دسیسه های خاص توسط دادن پول تابلو ها را بصورت مخفی به زمین انداخت و خراب ساخت ، حیف که در مملکت ما کور مغزان هم وجود دارد .

بیاد دارم روزی را که گفتند « کوتی لندنی » یکی از عمارات اولیه مکتب « صنایع نفیسه » را بخاطریکه نامش کوتی لندنی بود ویا اینکه لندنی ها آنرا آباد کرده بودند خراب کردند و جایش تاهنوز باقی مانده است و درکنار آن پلی بنام « پل آرتل » وجود دارد ، آنرا خراب نکردند .
یک داستان واقعی دیگر بنام « مرغ نجات » : طوریکه گفته شد غلام محمد در حدود هفت سالگی به کابل آورده شد ، تمام دروازه های بخت بر او بسته شد ، غلام محمد و مادر رنج کشیده و در حقیقت محبوس نظربندش هردو در قسمت قتل عبدالباقی مینگ باشی چنین شنیدند : در یکی از شام های ماه عقرب سال 1301 با بیست و هشت نفر از اشخاصیکه همه شخصیت های بانفوذ و سران اقوام ولایات بودند و برضد امیر عبدالرحمن قرار داشتند ، در عقب بالاحصار کابل بصورت دسته جمعی در یک شب به قتل رسیدند که جریان کشتار شان چنین است : در زیر بالاحصار قبلگ گودالی را حفر کرده بودند ، متهمین ویا به عباره دیگر مخالفین امیر را در لب گودال حفر شده قبل از سربریدن دستان شانرا از عقب میبستند و بدو زانو در لب گودال بصورت قطار توسط محافظین می نشاندند تا دست و پا نزنند بعدگ جلاد سر متهم را به بالا می کشاند و سرش را میان دوپای خود چنان محکم میگرفت که با کش کردن یک تیغ سر بریده میشد و بعداز بریدن سر های همه کشته شدگان را با اجساد شان در گودالی که قبلآ به این منظور حفر شده بود می انداختند و توسط محافظین خاص آنها را زیر خاک پنهان میکردند تا اثری از خون وغیره نشان از مقتولین بنظر نخورد و بعدآ محافظین بالای آن گور دسته جمعی چند روز موظف گذاشته میشدند تا کسی از اقارب ویا رهگذری از کشته شدن آنها چیزی نفهمند .

چون داستان کشته شدن عبدالباقی خان مینگ باشی ورد زبانها شد و غلام محمد در پی آن شد تا به هر وسیله ایکه امکان داشته باشد با مادرش به میمنه رفته به زندگانی غریبانه ادامه داده ولی آزاد زندگی کنند . بنآ سعی کرد تا راهی پیدا کند که یک عریضه به امیر عبدالرحمن پیش کند و امر رهائی خود و فامیلش را بدست آورد . بعدآ به فکر آن می افتد که باید در کنار عریضه موضوعی را دریابد که توجه امیر خشن و مستبد را جلب کند . او یک پرنده را در یک شاخه تاک انگور سیاه بصورت رنگه به یک پارچه کاغذ زردنما به اندازه چهار ونیم ویا پنج و نیم سانتی در شش و نیم سانتی نقش می بندد . در بالای سر پرنده میر غلام محمد را برنگ آبی و در حاشیه دست چپ کاغذ تاریخ (( 1301 هجری قمری )) را به قلم پنسل تحریر داشته و حالا که تابلو جهت جلب توجه امیر آماده شده باید راهی پیدا کند که به دربار امیر رفته ضم عریضه تابلوی پرنده را نیز ببرد . بعداز پرس و پال زیاد درمیآبد که یکی از کارمندان مقتدر دربار سردار عبدالقدوس خان همه روزه توسط گادی به دربار امیر از شهر روانه باغ بالا میباشد .

بنآ در فرصت مناسب وقت صبح در یکی از روز ها در مسیر راه مذکور بطرف باغ بالا خود را آماده میسازد و بطرف گادی سردار مذکور دست هایش را بالا میکند . سردار عبدالقدوس خان متوجه میشود که این پسر قیافه و لباس کابلیان را ندارد و بگونه دیگری نمایان است ، لذا گادی را امر میدهد که توقف نماید . غلام محمد با چپن و سله « لنگی ویا لنگوته » و پیراهن تنبان اوزبیکی بطرف سردار نزدیک شده و احترام مینماید و عریضه و رسم را برایش تقدیم میدارد . و میگوید که من پسر عبدالباقی مینگ باشی میباشم . سردار مذکور با خواندن عریضه و دیدن تابلو برایش میگوید که به گادی بالا شود . بعداز آن از او میپرسد ، بچیم این رسم را خودت کشیدی ؟ غلام محمد در جواب میگوید بلی ! و درین حال به باغ بالا در ارگ عمارت امیر عبدالرحمن میرسند .
واقعآ وقتیکه عبدالقدوس خان تابلو را میبیند تعجب میکند و سپس بعداز فرود آمدن عریضه و تابلوی کوچک پرنده را بحضور امیر عبدالرحمن پیش میکند و میگوید که این عریضه از پسر عبدالباقی مینگ باشی است و تقاضا دارد که میمنه برود .

امیر عبدالرحمن بعداز مشاهده رسم متحیر شده که اثری بدین ظرافت و زیبائی و تناسب چگونه میتواند کار پسر خوردسالی چون غلام محمد باشد ؟ فورآ امر میکند که غلام محمد را به حضورش حضار بدارند .

غلام محمد داخل اطاق امیر میشود و احترام را بجا آورده در مقابلش می ایستد . امیر سه بار برای آزمایش از غلام محمد می پرسد که این رسم را خودت کشیدی ویا کس دیگر ! او میگوید که بلی خودم کشیدم و رسم از من است .

امیر عبدالرحمن که شخص شکاک بود باور نمیکند و میگوید قلم ، کاغذ و پنسل بیآورند تا آن رسم را در پیش چشمش رسامی و تهیه بدارد ، غلام محمد در گوشه از اطاق نشسته بار دوم به همان ظرافت و تناسب عالی ترسیم نموده و به حضور امیر آنرا تقدیم میدارد ، آنگاه اطمینان امیر حاصل میشود و بیدرنگ دستور میدهد که بعداز آن دقیقه غلام محمد را در اوقات معینه برای نقاشی حاضر سازند .

مگر غلام محمد که از روش زمانه و از قیود و سختی های دربار بی خبر است ، موضوع را جدی نگرفته ازین امر که هر روز با طی مسافه دور پای پیاده از شهر کهنه الی باغ بالا بیاید سرپیچی میکند . این عدم علاقمندی او نسبت به دربار امیر سرانجام امیر را وامیدارد که برایش فرمان تحریری صادر کند و غلام محمد را نشان دهد که این امر ، امر امیر عبدالرحمن است و باید از اوامر وی تابعیت نماید . چنانچه که از جوابیه امیر به کارمندان دولت که درینجا آورده میشود غلام محمد خبر ندارد .

باری امیر در جواب عریضه کارمندانش بقلم خود اینطور تحریر کرده بود : » بر پدر همه شما میرزاهاییکه درین کاغذ مهر و دست خط کرده اید لعنت و بر شما ها هزار لعنت بر هر کدام شما باد . به برکت ارواح پاکان در راه خدا دل شما ها هرگز کار نمیخاهد (( نمیخواهد )) . همه شما مردار و پدرآزار و مادرآزار هستید . تمام مرداری دفتر ها از شمایان است . فقط امیر عبدالرحمن بقلم خد (( خود )) نوشتم فقط « ص 657 افغانستان در مسیر تاریخ » .

امریه و فرمان امیر عبدالرحمن بخاطر بی پروائی و سهل انگاری غلام محمد درین کتاب به شکل اصلی آورده شده است که نوشته است : « غلام محمد میمنگی بداند که شما به دروغ خود را از کارکوتی باغچه ارگ کشیده بهانه میکنید خورد اید که کار نقشه این قدر بود که شما یله گردی میکنید بزودی بالای کار خود بروید فقط دستخط کردم امیر عبدالرحمن فقط » .

از همین جاست که نقاش افسانوی مان مانی و بهزاد ثانی غلام محمد به دربار راه میآبد و با نقاشان دربار آشنا و با جان گری انگلیسی و راهنمائی های او به کار های مسلکی نقاشی آشنائی حاصل میکند و ازآن به بعد در قسمت یافتن شهرت با غلام محمد بخت یاری میکند ولی او را نمیگذارند که به زادگاهش میمنه برود و تا اینکه این اسطوره زمانه و نادره دوران وقت اساس یک حرکت بزرگ هنری را در افغانستان پایه گذاری میکند و خود با همه افسردگی ها و علالت ها و مآیوسیت ها بدار بقآ می شتابد و پیش از مرگ یگانه تسلی خاطرش همین فرد بیدل بود و بس : ـ

نشته آسودگی در ساغر یآس است و بس ـ ـ ـ ـ ـ راحت جاوید دارد ، هرکه بیدل میشود

دو داستان دیگر از غلام محمد میمنگی :
ـ
در متن این کتاب از فقر و تنگدستی غلام محمد در کابل حکایه شد ، دوستان و آشنایان در میمنه بوده و به داد شان نمیتوانند رسیدگی نمایند . کسانیکه در کابل تشریف دارند از واهمه و ترس امیر ظالم نمیتوانستند با فامیل عبدالباقی مینگ باشی تماس حاصل دارند . لذا غلام محمد بخاطر قوت ولایموت یگان یگان قلمدانی و سگرت دانی و آثار دیگر را در خانه ساخته و در بازار عرضه میکند . اما متاع هنر در نزد مردم چندان نبود که از آن عاید یک زنده گانی مرفه را بدست آورد . روزها و ماه ها مادر و پسر از آرامی هایشان در شهر میمنه حکایت میکردند و اشک های حسرت میریختند ، گاهگاهی هم از خوراک ها و نعمات وطنی یاد کرده از گوشت های گوسفندان محیط میمنه که دارای لذیذترین گوشت های وطن میباشد یاد نموده و ارمان رسیدن به آنرا می کردند .

غلام محمد که جوانک تیزهوش و بیدار بود یا اینکه میخواست مادر مهربانش را آزار و و خنده دهد ویا اینکه مادرش را امتحان نموده و انعکاس مشروط روانی را بر او تطبیق نماید . لذا در خفآ تابلوی یک ران گوسفند را طوری نقاشی و ترسیم نمود که گویی رسم نیست و اصل جنس بصورت برجسته است . سپس تابلو را در جایی قرار میدهد که چشم مادرش به آن بافتد ع همینکه مادر آنرا می بیند ، شکر خدا را بجا آورده به غلام محمد میگوید که اینک بچیم خیر ببینی که امشب یک خوراک خوب میمنگی ازآن برایت تهیه میدارم . همین کلمات را ادآ میکند میخواهد آن گوشت را بردارد که می بیند اصل گوشت نیست و رسم است و به تورکی میگوید « ای بلم بونی قندای توزت تینگ ؟ » یعنی ـ ای بچیم اینرا چطور ساختی ؟

حکایت دوم اینکه گفته بودیم که نقاش باید ذکاوت خوب داشته و درجه ذکاوت (( I Q آی کیو )) یک رسام بلندتر از اشخاص عادی باشد زیراکه ازین نعمت الهی برخوردار نباشد ، نمیتواند موضوعات و مسائل عاجل را بروی صفحه کاغذ انعکاس دهد ببینید که (( خدای هنر )) استاد میمنگی چه شهکاری را در جرمنی انجام میدهد . وی یکی از روزها از شهر برلین ، آهنگ شهر دیگر کرده و به ترین (( ریل یا پایزد )) می نشیند ، با خود یک بکس دستی دارد که پاسپورت و همه اسناد او بداخل آن است .

بداخل ریل دو جوان جرمن در چوکی مقابل غلام محمد میمنگی قرار دارند و غلام محمد تنها در مقابل شان نشسته و بکس خویش را در کنارش مانده است .
ساعتی بعد خواب بالای غلام محمد غلبه میکند و بعدازآنکه بیدار میشود میبیند که بکس مفقود شده و دو جوان هم در کدام ایستگاهی پایین شده اند . غلام محمد خان موضوع را به پولیس اطلاع میدهند و پولیس هم به آن دونفر جرمن که به مقابلش نشسته بودند اشتباه مینماید . از غلام محمد میپرسد که آیا میتوانی چهره های آنها را بیاد بیاوری ؟ در جواب میگوید که بلی حتی میتوانم که چهره هایشان را نقش بندم . فورآ از حافظه محیرالعقول خود کار گرفته هردو را از یاد رسم میکند و پولیس آنرا با خود برده بعداز چندی بکس را از دست آنها میگیرد و این موضوع در یکی از اخبار های مشهور آلمان به چاپ میرسد .


داکتر عنایت الله شهرانی


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط سخی فرهادی 87/3/22:: 5:10 صبح     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
حاج آقاشون
EMOZIONANTE
upturn یعنی تغییر مطلوب
همفکری
عاشقان
به سوی فردا
عشق و شکوفه های زندگی
اگه باحالی بیاتو
دیار عاشقان
فرزانگان امیدوار
شین مثل شعور
(( همیشه با تو ))
در انتظار آفتاب
خورشید تابنده عشق
آیینه های ناگهان
تمیشه
***جزین***
((( لــبــخــنــد قـــلـــم (((
پرسه زن بیتوته های خیال
ای لاله ی خوشبو
همنشین
به وبلاگ بیداران خوش آمدید
گل رازقی
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی
وبلاگ شخصی محمدعلی مقامی
مذهبی فرهنگی سیاسی عاطفی اکبریان
آخرالزمان و منتظران ظهور
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
لیلای بی مجنون
به سوی آینده
عشق سرخ من
یا امیر المومنین روحی فداک
نگاهی به اسم او
ایران
آموزه ـ AMOOZEH.IR
و رها می شوم آخر...؟!!
جلوه
بی نشانه
PARSTIN ... MUSIC
رهایی
قعله
دارالقران الکریم جرقویه علیا
alone
منتظر ظهور
علی اصغربامری
پارمیدای عاشق
دلبری
نظرمن
هو اللطیف
افســـــــــــونگــــر

جاده های مه آلود
جوان ایرانی
hamidsportcars
پوکه(با شهدا باشیم)
*پرواز روح*
عصر پادشاهان
جمعه های انتظار
سپیده خانم
هادرباد شناسی (روستایی در شرق شهرستان بیرجند) HADERBAD SHENASI
بندیر
شقایقهای کالپوش
لنگه کفش
د نـیـــای جـــوانـی
قلمدون
نهان خانه ی دل
مهندسی مکانیک ( حرارت و سیالات)-محی الدین اله دادی
گل باغ آشنایی
یه گفتگوی رودر رو
پرواز تا یکی شدن
بچه مرشد!
سکوت ابدی
وبلاگ عقل وعاقل شمارادعوت میکند(بخوانیدوبحث کنیدانگاه قبول کنید)
*تنهایی من*
سرای اندیشه
SIAH POOSH
بلوچستان
خاکستر سرد
شجره طیبه صالحین ،حلقه ریحانه
شوالیه سیاه
خندون
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
محفل آشنایان((IMAN))
.:: بوستان نماز ::.
ای نام توبهترین سر آغاز
هه هه هه.....
سه ثانیه سکوت
►▌ استان قدس ▌ ◄
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد.

مهر بر لب زده
نغمه ی عاشقی
امُل جا مونده
هفت خط
محمد جهانی
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
ارتش دلاور
نگاهی نو به مشاوره
طب سنتی@
فانوسهای خاموش
گروه تک تاز
مقاله،پایان نامه،پرو‍ژه،کتاب الکترونیک،تحقیق،جزوه،نمونه سوال و..
سیب سبز
دانشگاه آزاد الیگودرز
فریاد بی صدا
اکبر پایندان
کانون فرهنگی شهدای شهریار
پژواک
تخریبچی ...
عاشقانه
geleh.....
بــــــــــــــهــــــــــــار
****شهرستان بجنورد****
وبلاگ آموزش آرایشگری
یک کلمه حرف حساب
پلاک آسمانی،دل نوشته شهدا،اهل بیت ،و ...
«حبیبی حسین»
..:.:.سانازیا..:.:.
+
یــــــــــــــــاســــــــــــــــــــمـــــــنــــ
حوض سلطون
شب و تنهایی عشق
داستانهای واقعی روابط عمومی Dr.Rahmat Sokhani
دلدارا
پناه خیال
مجله اینترنتی شهر طلائی
جوک بی ادبی
عاطفانه
آقاشیر
امامزاده میر عبداله بزناباد
قرآن
دریـــچـــه
بـــــاغ آرزوهــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
من بی تو باز هم منم ...
عشق در کائنات
ماییم ونوای بینوایی.....بسم الله اگرحریف مایی
سروش دل
تنهایی
روانشناسی آیناز
کـــــلام نـــو
جبهه مقاومت وبیداری اسلامی
بصیرت مطهر
سایت جامع اطلاع رسانی برای جوانان ایرانی
آوای قلبها...
اَللهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
تنهایی افتاب
نمایندگی دوربین های مداربسته
کوسالان
امام مهدی (عج)
@@@گل گندم@@@
سفیر دوستی
کافه محلی است برای جمع شدن وسرچشمه آغاز زایش هرچشمه است
کلبه عشق
تنهایی......!!!!!!
دریــــــــای نـــور
کربلا
جوکستان بی تربیتی
کلبهء ابابیل
وبسایت رسمی مهندس امیر مرتضی سعیدی ایلخچی
تعمیرات تخصصی انواع پرینتر لیزری اچ پی HP رنگی و تک رنگ و اسکنر
جـــیرفـــت زیـبا

سارا احمدی
مهندسی عمران آبادانی توسعه
ققنوس...
حزب الله
««« آنچه شما خواسته اید...»»»
ashegh
طاقانک
تک درخت
تراوشات یک ذهن زیبا
سکوت سبز
هر چی بخوای
پیامنمای جامع
پرنسس زیبایی
بوی سیب BOUYE SIB
@@@این نیزبگذرد@@@
بادصبا
ಌಌتنهاترین عشق یه عاشق دل شکستهಌ᠐
راز رسیدن به شادی و سلامتی
معارف _ ادبیات
پوست مو زیبایی
تنهای تنها
آخرین صاحب لوا
جاده مه گرفته
دخترانی بـرتر از فــرشته
دلـتنگـ هشـیگـــــــــی
تبسمـــــــــــــــی به ناچار
ماتاآخرایستاده ایم
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
مستانه
وبلاگ گروهیِ تَیسیر
ناز آهو
گیسو کمند
جــــــــــــــــوک نـــــــت
عکس سرا- فقط عکس
عکس های عاشقانه
حقوق دانشگاه پیام نور ایلام
تیشه های اشک
فقط خدا رو عشقه
پاتوق دوستان
بنده ی ناچیز خدا
آزاد
ارمغان تنهایی
فقط عشقو لانه ها وارید شوند(منامن)
سلام آقاجان
ردِ پای خط خطی های من
منطقه آزاد
علی پیشتاز
تنهاترم
محمدمبین احسانی نیا
یادداشتهای فانوس
دوست یابی و ویژگی های دوست
کد تقلب و ترینر بازی ها
ستاره سهیل
داستان های جذاب و خواندنی
عاشقانه
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
یادداشتهای من
شــــــهدای روستای مـــکـــی کوهسرخ
سرافرازان
*bad boy*
سرزمین رویا
برای اولین بار ...
خاطرات و دل نوشته های دو عاشق
چون میگذرد غمی نیست
بازگشت نیما
دهیاری روستای آبینه(آبنیه)
روستای زیارتی وسیاحتی آبینه(آبنیه)باخرز
سایه سیاه
رازهای موفقیت زندگی
دوره گرد...طبیب دوار بطبه...
* ^ــ^ * تسنیم * ^ــ^ *
بچه های خدایی
مرام و معرفت
خوش آمدید
The best of the best
بوستان گل و دوستان
صفیر چشم انداز ایران
من.تو.خدا
۞ آموزش برنامه نویسی ۞
شبستان
دل شکســــته
یکی هست تو قلبم....
برادران شهید هاشمی
شهداشرمنده ایم _شهرستان بجنورد
یامهدی
تنها هنر
دل نوشته
صوفی نامه
har an che az del barayad
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
شجره طیّبه

دانلود هر چی بخوایی...
نور
Dark Future
مجله مدیران
S&N 0511
**عاشقانه ها**
پنجره چهارمی ها
AminA
نسیم یاران
تبیان
صدای سکوت
(بنفشه ی صحرا)
اندکی صبر سحر نزدیک است....
ابهر شهر خانه های سفید
عشق
ترانه ی زندگیم (Loyal)
توشه آخرت
قـــ❤ــلـــــب هـــــای آبـــــی انــ❤ـــاری
جزتو
ترخون
عشق پنهان
@@@باران@@@
شروق
Manna
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
پرسش مهر 8
دریایی از غم
طره آشفتگی
...ترنم...
Deltangi
زیبا ترین وبلاگ
ارواحنا فداک یا زینب
علمدار بصیر
کرمان

عشق الهی: نگاه به دین با عینک محبت، اخلاق، عرفان، وحدت مسلمین
عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر)
قمه‏زنی سنت یا بدعت؟
سلام
عطش
حضرت فاطمه(س)
♀ ㋡ JusT fOr fuN ㋡ ♀
اواز قطره
محمد قدرتی Mohammad Ghodrati
آرشیو یادداشت‌ها
دینی
گلچینی از جغرافیای طبیعی و تاریخی افغانستان
آثارتأریخی افغانستان
گلچینی از تاریخ جهان و افغانستان
میراث گرانبهای گذ شتگان چراغی است برآیند گان
کابل و ولایات افغاانستان عزیز
زبان شرین پارسی
وازه نامهء هم زبانان
ادبیات و هنر
پرواز خیال
شعر و ادب
اى الهه عشق مادر!
عاشقانه ها
موزیک و اشعار آهنگهای بهترین اوازخوان افغان احمد ظاهر و دیگران
سیاسی
جامعه شناسی -مردم شناسی
دانستنیهای جالب
طب ورزش صحت وسلامتی
مسائل جنسی خانه و خانواده
آموزش زیبایی
روانشناسی
طب سنتی و نسخه های پزشکی با گیاهان دارویی
غذا موادغذائی و اشامیدنیها
خواص میوه ها و سبزیجات
اخبار
زندگینا مه
داستانهای کوتاه و آموزنده
نجوم فضا وفضانورد ی
کمپیوتر انترنیت و وب نویسی
لطیفه ها اندرز ها و پیامهای کوتاه خواندنی و عالی
طنز
تقویم هجری شمسی اوج درایت فرهنگی ما
سرگرمی ها
معرفی کتاب
تصویر عکس ویدئو فلم
بهترین های خط
جالبترین کارتونها
طالع بیی
یادداشتها
قوانین خواب و رویا وتعبیرخواب
تبریکی و تسلیت
داغ غربت
علمی
تاریخی و اجتماعی
خانهء مشترک ما زمین
اشعار میهنی رزمی و سیاسی
هوا و هوانوردی
آموزش و پرورش
معانی اصطلاحات و تعاریف
دنیای عجاء‏بات