دو شعر از عزیزالله نهفته
من
کسی که حادثه را در طنین تنهایی
کشف نمود
من بود
حادثه از جنس دیگر بود
و سرخ مینمود
ـ زخماموج تاریخ دیگری از وقاحت بوزینه انسان
که هیچ تعریف نپذیرد به خود ـ
و
حادثه در باغ بود
«سراغ باغ مرو
سراغ پنجره هرگز!»
آنجا
روبهروی پنجره
نعش به خون افتیدة
من بود.
بیا شعری بسراییم
بیا شعری بسراییم
نه خیالانگیز و رؤیایی
پر از رنگ الفاظ
شعری با کلمات معمولی و جملات ساده
عین حرف زدن یک کودک
وقتی بادبادکش را
باد برده است
شعر متفاوتی
که نگرش دیگری از جهان
ـ از همین جهان دور و بر خودمان ـ
به دست دهد
شعری از زبان تو
برای من
شعری از برای تو
از زبان من
شعری که از التقای بالهای پروانه و نسیم
آغاز شود
شعری که مرا
از پشت کامپیوتر و
صفحههای اینترنت
بَکَند
آهسته و آرام
ببرد
به آغوش باز و خلوت جاده
که در انتظار ازدحام یک روز دیگر
تمام لحظههای شب را بیداری میکشد
شعری از واژة شبنم سبکتر
با ترکیبهای ساده
برای پیرمردی که از سر گور سه پسر جوانش
تازه برگشته است
کلمات کلیدی: