اثر جالب و پر احساس شاعره توانا،نویسنده موفق و گوینده شهیر کشور خانم لینا روزبه حیدری
آزمون ملی
تعداد از کسانی که لطف کرده و گاه گاهی نوشته های مرا میخوانند میپرسند که چرا در مورد مشکلات مینویسی ایا چیز بهتری در زندگی نیست از گل، بلبل، شادی و شیرینی بگو، ولی من منحیث یک افغان یا یک انسان کمتر دلیلی برای شادی یا برای شاد بودن در زندگی ما کنونی ما افغان ها و یا زندگی بشکل کل در جهان می یابم. این مرا به یاد سخنان مادر کلانم می اندازد که وقتی از وی میخواستیم تا بخندد یا شاد باشد یا کمی از حالت غمگین و مایوس خود بدر اید میگفت " از ما گذشته است" و حال هم از ما خیلی خیلی گذشته است.
* * * * * * * * * * * *
"از ما گذشت"
از گل و بلبل گذشته است
بسیار گذشته
به درازی سه قرن
و یک خط سیاه مار گونه
که احساس و شادی و خوشبختی در ان
کبود گشته است
از ما گذشت
درست همان زمانی
که پا های بریده را
بر خریطه افکندیم و
دست های بریده را با تار
بر درخت اویختیم
و به اواز چکیدن خون
و بوی خون
اقتدا کردیم
از ما
وقتی ناله ها را نوشیدیم
وقتی بغض ها را خوردیم و
وقتی مرده های کوچک را
با سنگ و بیرق
در یک حفره کوچک
میکاشتیم
میگذشت
از ما
از زندگی
که از حفره خالی و تیره
چشمان یک جمجمه
نیشخند میزند
و از مرگ که لاشخواران بر فرقش خطبه میدهند
و از یک خانه سرد بی دروازه
که در خاطراتم مثل سرطان ریشه دوانیده
گذشته است
از ما گذشت
خیلی گذشت
اب از سر
برابر سی نیزه
و یک قد ادم
درست برابر وجب های مادر
که روزی خوشبختی را اندازه میکرد
و پدر که میگفت
انسان متمدنست!
از ما میگذرد
وقتی کلمه ها
گلوله میفشانند
و حرف و لفظ
جنگ می افرید
و طایفه ها باز
کتله میگردند و
طایفه یی میشود
خلقت یک تن گوشتی و استخوانی انسان
که خون ان مثل خون یک گاو سرخست
از ما گذشت
چه بیهوده
در کنار بساط گرم افیونیان
دود شد رشته گسسته خواب های پائیزی
در عزای بلبل و صدف های شکسته
و اشک های یخ زده در چشمانی
که دار را منصور گونه میخرید
از ما گذشت
بگو که نفاق شب پایدارست
مبارکشان باد این سیاهی
که از نعش نور گذشته است
از ما گذشت
کاشک زودتر میگذشت
گذشته
کلمات کلیدی: