امشب بـــه قصه ء دل مــن گوش میکنی
فــردا مرا چو قصه فــراموش میکنـی
دستم نمیرســد که در آغــوش گیـرمـت
ای مـــاه با که دست در آغـوش میکنی
در ساغرتو چیست که با جرعه نخست
هوشیار ومست را همه مدهوش میکنی
می جوش میزنـد به دل خم بیا ببـیـــــن
یــادی اگر زخون سیاووش نمی کنـــی
گر گوش میکنی سخنی خـوش بگویمت
بهتـر زگوهری که تو در گوش میکنـی
جـام جهان زخون دل عــاشقان پراست
حرمت نگاهــدار اگرش نوش میکنـــی
سایه چو شمع شعله در افکنده به جمـع
زیــن داستان بــا لب خــاموش میکنــی