چهار
زبانگمکرده
هر که دارد در جهان گمکرده ای،
در زمین و در زمان گمکرده ای.
این نشان گمکرده ای و دیگری
خویشتن را بی نشان گمکرده ای.
این یکی بخت جوان گم کرده است،
دیگری گنج روان گم کرده است،
این یکی گر نیم نان گم کرده است،
دیگری نیم جهان گم کرده است.
این یکی جان و جگر گم کرده است،
آن یکی شور و شرر گم کرده است،
آن یکی گم کرده گر مال پدر،
دیگری پند پدر گم کرده است.
گر یکی بام و دری گم کرده است،
دیگری نام و فری گم کرده است.
آن زبان همدلی گم کرده است،
این زبان مادری گم کرده است.
از تمام این و آن گم کردگان
زیشتروتر نیست اندر این جهان
زان که گم کرده زباان مادری،
حرف گوید با تا با چندین زبان.
باک نه، گر داوری گم کرده است
یا امید سروری گم کرده است.
زهر بادا شیر مادر بر کسی،
کو زبان مادری گم کرده است.
آن یکی قدر سخن گم کرده ای،
دیگری باغ و چمن گم کرده ای.
از زبان مادری گم کرده لیک
می رسد روزی وطن گم کرده ای
-----------------------------------------------
کلمات کلیدی: