سیاست غیرانسانی و رقابت کثیفانهی قدرت
? عباس فراسو
اشاره: تاریخ افغانستان شاهد سیاست ورزی های غیر انسانی در قالب رقابت های کثیفانه و غیر انسانی بوده که همواره از مردم قربانی گرفته است. توسعه اجتماعی- فرهنگی- سیاسی- اقتصادی قربانی این رقابت های کثیفانه شده و تاهنوز مردم سالاری و دموکراسی نتوانسته اند که در این سرزمین پا بگیرد؛ پس مدرنیته و هیومانیزم نیز همواره مسخ شده و قربانی تمسخر بربریت شده اند.
رقابت کثیفانه فدرت
با کمی مکث به تاریخ افغانستان این مساله روشن می شود که همواره رقابت بر سر قدرت و دست یافتن به قدرت سیاسی، تا حد ممکن کثیفانه و غیر انسانی بوده است. به همین دلیل بعد از فروپاشی طالبان، بدون اینکه افغانستان در حرحله اجتماعی- اقتصادی- فرهنگی برای تجربه دموکراسی و مظاهر ان رسیده باشد، همه گی از دموکراسی و فراورده های دنیای امروز، پشتبانی کرده و برای ثبات وامنیت حضور نیروهای خارجی در افغانستان را تمکین کردند.
رقابت بر سر قدرت در افغانستان در سطوح مختلف کثیفانه بوده است؛ هم در میان خانواده های شاهی، میان اقوام، و میان طبقات واقشار مختلف اجتماعی. شعارها و گفتارهای مختلف برای کسب قدرت و ضربه زدن به رقیب، مطرح بوده اند، اکثراً برجسپ های مساعد برای یک رقابت کثیفانه بوده اند. در طی دهه های اخیر در افغانستان در زمان حکومت چپی ها، بدترین و وحشتناک ترین ابزارها برای از بین بردن و شکنجه ی حریفان سیاسی به کار برده می شد که تحت برچسپ های مختلف مستور می گردید. از جانب دیگر، نیروهای ضد روسی آن زمان که قدرت را به دست گرفتند نیز بدترین جنگ ها و کشتارها و شکنجه ها را از کسی دریغ نکردند. پشش های ایدوژیکی و قومی، سمتی و گروهی، زبانی و نژادی همواره از جمله مهم ترین سازمایه های برای کشتار و جنگ و شنکجه، و توجیهات این اعمال بوده اند. بنابراین، تاریخ افغانستان، همان تاریخ تراژیدی انسان و انسانیت در این سر زمین است که همواره تکرار شده است.
هر از گاهی که کمی روشنی در فضای این مملکت دمیده است، به زودی به خاطر مداخلات از خارج و قدرت طلبی های غم انگیز از داخل، دوباره به تاریکی گراییده است. این مساله در زمان امان الله خان تجربه شد و نشانه ها حاکی از ان است که در شرایط کنونی نیز تکرار خواهد شد. البته مساله تنها رقابت قدرت نیست؛ بلکه افغانستان در همواره تاریخ به عنوان گره گاه رقابت ها مطرح بوده که این بار نیز گره گاه رقابت ها در منطقه است. حملات انتخاری، کشته شدن صد ها انسان بی گناه، نقض گسترده حقوق بشر، ذبح انسان ها در جلو لنز دوربین های قرن بیست و یک، همه و همه نشان از وحشیانه ترین اعمال غیر انسانی برای رسیدن به قدرت و دفاع از یک حقانیت موهوم و به شدت مشکوک، است.
بدتر از آن، رقابت بر سر قدرت زمان واقعاً کثیفانه می شود که تروریزم، بنیادگرایی، طالبیزم ساختاری شده و تمام امیدها برای صلح و دموکراسی را از بین می برد. از جانب دیگر، تلاش می شود که این مفاهیم با هویت های قومی نیز گره زده شود. بعضی ها هم حاضر به حمایتِ "تهای گفتارهای" دیپلومات های بریتانیایی شده، طالبیزم را اوج و عقده ای ناسیونالیزم فلان قوم جلوه می دهند. چنین بازی سیاسی و فراموشی دموکراسی و مردم افغانستان، کثیفانه ترین شکل رقابت برای انحصار قدرت، و تداوم تراژیدی درافغانستان است. این تراژیدی نه تنها که توسعه، صلح، دموکراسی، حقوق بشر... را به نابودی می کشاند، بلکه بقا و حیات چندین ملیون انسان را در این جغرافیا به خطر و زوال مواجه می کند. چون، هرگاه تمدن، فرهنگ و ملتی فرصتی رشد و تکامل را نداشته باشند و نتوانند که خود را با جهان جدید وفق بدهند، محکوم به افول است.
مرگ مدرنیته و دموکراسی
افغانستان در تحولات و گسست های مهم و سنگین تاریخی، فرصت توسعه در ابعاد مختلف را نداشته و در یک پهنای گسترده جدل و کشمکش های سیاسی زخمی شده و به یاس فرورفته است. اولین تلاش برای مدرنیزیشن افغانستان در دوران محمود طرزی و شاه امان الله خان صورت گرفت که شکست خورد. بعد از آن، در اواخر پادشاهی ظاهر شاه، افغانستان آرامش و امنیت را برای توسعه، صلح و مدرن شدن پیدا کرد که با کودتاها و ظهور افراط گرایی های ایدولوژیکی، دوباره فرصت از دست رفت و افغانستان به عقب کشانده شد. به این ترتیب می توان گفت که تاریخ افغانستان، تاریخ بی خویشتنی و وامانده گیِ فرو رفته در یاس است.
عده ای زیاد از روشنفکران افغانستان، معتقد به "تیوری توطئه" هستند؛ یعنی معتقد به دست داشتن انگلیس و در کل خارجی ها در قضایا و شکست افغانستان هستند. حتا حادثه 11 سپتامبر را زاده توطئه خود آمریکایی ها می دانند. حال، چه به تیوری توطئه معتقد باشیم و چه نباشیم، ریشه ای بسیاری از بد بختی ها در داخل افغانستان وبافتاری اجتماعی-فرهنگی- سیاسی افغانستان نهفته است. زمینه ی رشد و جان گرفتن طالبیزم و بنیادگرایی در افغانستان وجود دارد، اما بعد از شکست طالبان و آمدن آمریکا و ناتو در افغانستان امید های تازه برای استقرار دموکراسی و حقوق بشر که برایند مدرنیته در غرب می باشند، پدید آمد. اما بعد از چند سال، اوضاع تغییر کرد. تاجای که مقامات بلند پایه بریتانیا مثل جنرال مارک کارلتون اسمیث فرمانده بلند پایه بریتانیا در افغانستان اعلان کرد که حملات نظامی علیه طالبان، به پیروزی قطعی نخواهد انجامید. مدت زیادی است که بریتانیا به همکاری عربستان تلاش می کنند تا دولت افغانستان و طالبان مذاکرده کرده وطالبان در ساختار سیاسی افغانستان سهیم شوند. این مذاکرات معمولا به شکل مخفی و اما بدون نتیجه تاکنون ادامه داشته و منجره به تقویت مواضع طالبان و سرگردانی غم انگیز دولت افغانستان در این دایره شده است.
از دید انگلیسی ها طالبان، ناسیونالیزم پشتون بوده و متفاوت از القاعده و تروریزم اند. چیزی را که بارها پدی اشداون بدان تاکید کرده و طرفدارانی در حلقات داخلی نیز دارد.
بنابراین، در این مقطه تاریخی نیز، مدرنیته، دموکراسی، حقوق بشر و صلح قربانی همان منطقی کثیفانه قدرت خواهد شد. بازی با سرنوشت دموکراسی و حقوق بشر و وحدت ملی در افغانستان، با همان منطق غیر انسانی بر سر قدرت هم چنان ادامه دارد که چشم انداز مدرنیته و دموکراسی، توسعه و مبارزه با بنیادگرایی را به سوی مرگ می برد.
ملاعمر برادر کرزی در پاکستان است
حامد کزری ریس جمهور افغانستان نیز بارها به طالبان خوش آمد گفته چراغ سبز نشان داده است. موضع گیری های چند گانه رییس جمهور کرزی در برابر طالبان و پاکستان، قبل از آن که به نفع دولت افغانستان تمام شود به قدرت موضع طالبان در افغانستان انجامیده است. طرح مذاکره با طالبان و تقسیم ان ها به نیک و بد، سبب شده طالبان از انزوای بیشتر نجات پیدا کرده عملاً در عرصه سیاسی صاحب نقش شده، وارد تعامل شود. این در حالی است که طالبان ازشرط های که در برابر دولت افغانستان داشته، هنوز انعطافی نشان نداده اند.
حامد کرزی در مصاحبه خود با شبکه تلویزیونی خصوصی پاکستانی بنام جیو، ملا عمر رهبر طالبان را برادر خود خواند و از وی خواست که بیاید و در انتخابات آینده سهم بگیرد. در حالی که ملا عمر به انتخابات و دموکراسی نه تنها که معتقد نیست بلکه به شدت برضد آن می جنگد. ملاعمر، با دموکراسی، قانون اساسی، حضور نیروهای خارجی مخالف بوده و معتقد به جهاد در برابر خارجی ها، دگراندیشان و استقرار حکومت شریعت است.
به هر صورت، در طی استراتژی غلط ناتو و امریکایی ها، و بی برنامه گی دولت افغانستان، طالبان قدرت گرفت و پاکستان نیز از آن ها حمایت بی دریغ کرد. تاجای که مذاکره با طالبان ظاهراً امر اجتناب ناپذیر می نماید و عملاً این طالبان است که در برابر دولت افغانستان و آمریکا، شرط می گذارد. در سال اخیر، رویکرد واحد بریتانیا و امریکا در مبارزه بر ضد تروریزم در منطقه و افغانستان به شدت زیر سوال رفته است. بریتانیا از مذارکره با طالبان حمایت کرده و حامد کرزی نیز برای پروژه مذاکره باطالبان، وقت زیاد را تاکنون صرف کرده و ملا عمر را بلاخره برادر خواند. پس باید منتظر باشیم که این بار بحران افغانستان را این دوبرادر چگونه حل خواهد کرد.
اولویت نان بر آزادی و تراژدی فراموشی خویشتن
بی کاری و فقر، مهاجرت های دوباره، نه تنها که کاهش نیافت بلکه دوباره افزایش نیز یافت. غرب و دولت افغانستان تنها برای مبارزه با تروزیزم شعار داند اما برای رشد اقتصادی و رفاه مردم کاری نکردند. در کنار ناامنی و قاچاق تریاک و بی قانونی ها، فقر و تنگدستی مردم را از دولت دور کرده و سبب نارضایتی مردم از دولت شد. به این اساس، مرم به فکر نان شدند تا به فکر دموکراسی و ازادی و زندگی به سبک جدید. تا زمان که مردم از نظر اقتصادی به مرحله ای نرسد، سخن گفتن از ازادی و دموکراسی، به جای نخواهد رسید واین را دولت افغانستان و جامعه جهانی به خوبی می دانند. بنابرین، تحرک و جوشش برای آزادی و دفاع از ان کاهش یافت و دوباره مردم به ساختار های کهن اجتماعی پناه برده و از دولت و پارادایم جدید، فاصله گرفتند.
فقر و نارضایتی گسترده و گسست اجتماعی سبب شدند که مردم و حلقات باسواد افغانستان، تلاش در جهت وحدت ملی و الزامات ان نکنند وبیشتر به فکر نان و بقا باشند. یعنی در طی این مدت گروه های نفوذگر کشورهای خارجی در افغانستان به شدت نفوذ کرده و به خاطرات دوران چند سال قبل را، افغانستان میدان جنگ سازمان های استخباراتی بود، دوباره زنده می کند. پس فقر و نارضایتی و بی اعتمادی چنان پیامد ناگواری به وجود اورد که برای همه نان و بقا اولویت پیدا کرد و آزادی و خلق "هویت- خویشتن" به فراموشی رفت.
حقایق دلگیر
آنچه ذکر شد حقایق دلگیر جامعه افغانستان است؛ بنیادگرایی و طالبان دوباره قدرت گرفتند، فقر و بی کاری افزایش یافت، امنیت مختل شد، مردم از دولت فاصله گرفتند، بازی های سیاسی هم چنان غیر انسانی باقی ماند، و در بین قوت های خارجی نیز چند دسته گی مزمن ظهور کرد. به این ترتیب، مذاکره با طالبان، خود به عقلانی ترین گزینه تبدیل شد. اما انچه از همه مهمتر این است که از جمله 11 شرط پیشنهادی طالبان یکی از هم کنار زدن گروه های مجاهدین وغیر پشتون از قدرت است که نگرانی های گسترده را پدید اورده است.
پس می توان چنین نتیجه گرفت که بازی برای قدرت در افغانستان پیامدهای ناگوار را تاهنوز به ارمغان اورده است؛ از جمله پیچیده تر شدن و کثیف تر شدن رقابت برای رسیدن به قدرت که منجر به کشته و شکنجه انسان های این سرزمین از سال ها قبل تا کنون به شکل های مختلف ادامه دارد. بنابراین، تازمانی که سیاست در افغانستان انسانی نشود، مبارزه سیاسی شفاف و دموکراتیک نگردد، ما هم چنان به بدترین شکل اش قربانی رقابت های کثیفانه قدرت در داخل افغانستان و منطقه خواهیم بود.
کلمات کلیدی: