گه باز میکنم به طبعیت در سخن
وزانزوای تلخ زمان میشوم برون
آنسو تراز شهادت تاریخ
وانسو تر از نجابت نام و نشان و رنگ
تا پی برم به راز نهان پدیده ها
تا قصهء هبوط و سراغاز دردها
تا داستان آدم و احوا و باغ و مار
آغاز حرص و قتل و فریب و نبرد ها
گاهی زخود برامده درعشق حل شوم
گاهی چکامه برلب او گه غزل شوم
گاهی خروش گه طربم گه ترنمم
گاهی رَجَز گهی هَجَزم گه رَمَل شوم
وانگه چو جبرییل خداوند گار عقل
بر سنگ و آب و آتش و باران و باد و رود
بخشم زبان و نام
بر گل زبان عشق و به باران زبان شعر
بر خور زبان آتش و برمه زبان مهر
برجو زبان صاف و به سبزه زبان سبز
بخشم زبان آبیی شاهانه بر سپهر
وزخویشتن برامده درنفس جزء و کل
گه ریشه گاه برگ
گه باده گاه تاک
گه شعله گاه آب
گه شیشه گاه خاک گهی سنگ میشوم.
گاهی بدست خامهء اندیشه ام چو مهر
از صفحه ی سپهر
از گنج گاه بحر
از گونه ی صغیر
چند تا ستاره
چند گهر
چند قطره اشک
با هم ردیف کرده و آویزه میکنم
در گوش چشم شعر
گاهی در آبگینه ء آیینه ء خیال
بینم به چشم حال
صد گونه نقش دیگر و تصویر دیگری
ارتنگ میشوم.
القصه درکتاب بلورین اشک شعر
گاهی چکامه
گاه غزل
گه ترانه ام
گه درگلوی حنجرهء دلنواز او
آهنگ میشوم...!!!
اسماعیل خراسانپور
04/10/2008
http://khorasanpur.persianblog.ir
کلمات کلیدی: