روزی ملا نصر ا لد ین با یکی از د وستش از جا ئی عبور میکر دند وبرای رفع خستگی کنار رود خانه ای نشستند د ر همین میان بادی با صد ای بلنــد از د وستش خارج شــد فــوراً د وستش سنگی برد اشت و د ر جایی که نشسته بــــود محکم کـــوبید ـ ملا نصر الد ین گفت صدا را از بین بـــردی حالا د ر فــکر از بین بــرد ن بوی هم باش ـ
از غلام حسین چی کم د اری
معلم به حسین گفت ـ تو چــرا این قــد ر تنبل استی مگــر از غلام حسین که همیشه شاگرد اول است چی کـــم د اری ؟ حسن گفت ـ خوب این که معلو م است یک غلام را ـ
حاضر جــوابی
شخصی میگفت ـ به خانه یکی از د وستان رفته بود م ـ بچه ای د اشت چهار ساله از او پرسید م تو دختر استی یا پسر ؟ ناگهان د ید م که پطلو نش را پائین کشیـــــد ـ
گرفتن ریش شیطان
شخصی شیطان را د رخواب د ید ریش او را محکم گــرفته و چند سیلی بروی زد ه و گفت ـ ای ملعون برای فریب د اد ن مــرد م ریش خود را د راز کــرد ه ای ؟ من تورا به جــزای خود میرسانم ـ
این بگفت و خواست سیلی د یگری بزند که ناگهان از خواب بید ار شد و ریش خـــود را د ر دست خویش د یـــد و خجل شــد ـ
فیل و مورچه
روزی یک مورچه با یک فیل ازد واج کــرد چند ماه گذشت یکروز فیل و مورچه با هم اختلا ف پید ا کــر د ند ـ فیل خواست پایش را روی مورچه بگذاردکه ناگهان مورچه فریا د زد ـ اگــر به من رحــم نمی کنی به بچــه فیل د اخــــل شکمم رحـــــم کـــن ـ
تربیت سگ
یک روز د و آد م لاف زن به هم می رسنــد ـ
اولی ـــ من سگ خانه ام را طــوری تــربیت کــرد ه ام که وقتی میخوا هد وارد اطاق شود د ر میزنــد ـ
د ومــی ـــ این که چیــــزی نیست سگ خــا نه مــا کلید د ارد ـ
شکر کــرد ن
شخصی الا غش را کم کرد ه ود و گــرد شهر مگشت و شکر میکرد ـ گفتند چرا شکر میکنی ؟
گفت ـ برای اینکه اگر من روی خر ام نشسته بود م امروز چهار مین روز گم شد ن من و الاغم می بود ـ
گد ا وثروتمند
گــد ائی د ر خانه یکــی از ثروتمند ان که غلامانی د اشت رفت وچیزی خواست او شنید که صاحب خانه میگو ید ـ
ای مبارک به قنبر بگو به جوهر بگوید و جوهر به یاقوت بگوید و یاقوت به سائل بگوید که خد ا بد هد ـ
گد اچون چنین شنید د ست خود را بلند کــرد و گفت ـ
خــدایا به جبرائیل بگو به اسرافیل و میکا ئیل بگــوید تا اوهم به عزرائیل بگوید که جان این ثروتمند بخیل را بگــیرد ـ
فقیر و ثروتمند
فقیر به ثروتمند ـ سلا م علیکم کجاتشریف میبرید ؟
ثروتمند گفت ـ قد م میزنم تا اشتها پید ا کنم ـ شما کجا میروید ؟
فقیر گفت من اشتها د ارم قد م میزنم تا خوراکی پید ا کنم ـ
آرزو سخت
از یک آد م سختی پر سید ن ـ تو د ر دنیا چی آرزو د اری ؟
او جواب د اد ـ آرزو د ارم کل شوم تا د یگر پول سلما نی ند هم ـ
صفر
ما د رــ احمد جا ن اگر گفتی چی فرقی میا ن د ما سنج و پار چه ای امتحان است ؟
احمـــد ــ هیچ ما در جان چون هــر کد ام که صفر نشان بد هند تن آد م میلر زد ـ
سیب
باغبا ن ـــ ای بچه بالا ی د رخت چی کــار میکنی ؟
بچــه ـــ خیلی معذ رت میخواهم یکی از سیب ها از د رخت افتا ده بود آمد م تا آن را سر جا یش بگــذ ارم ـ
د ر شیشه
د اکتر ــــ چــرا د وا ها یتان را نمی خــور ید ؟
مر یض ــــ آخــر چیکار کنم د اکتر ؟ روی شیشه د وا نوشته است مواضب باشید د ر شیشه همیشه بسته با شد ـ
آ دم قحطی
روزی مرد ی خند ان د وستش را د ید ـ دوستش از او پرسید چرا می خنــــد ی ؟
مــر د گفت ــــ امروز که از خا نه بیرون می آمد م د ختر چها ر ساله ام از من پول خواست گفتم ند ارم ـ او خیلی عصبا نی شد ه وپیش ما د ر ش رفت وگفت ـــ آ د م قحطی بود که تو زن این گـــد ا شد ی ـ
ا صلا ح ســـر
روزی د وتا د وست باهم صحبت میکر د ند ـ اولی گفت ــ من هیچ وقت پول سلمانی نمید هم ـ
د ومی با تعجب گفت ـ به نظر من چنین چیزی غیر ممکن است ـ
اولی با خند ه گفت ـ تعجب ند ارد ـ هـــر وقت موی های سرم بلند میشود با زنم جنگ میکنم آن وقت او همه موهای سرم را میکند
کلمات کلیدی: