امیری گذ رش به آسیابی افتاد الاغی را د ید که آسیاب می چرخاند و زنگی به گـــرد ن د ارد از آسیابان پــرسید ـــاین زنگ را برای چی به گــرد ن الا غ بسته ای ؟
آسیابان گفت ــــ براینکه اگـــر ایستاد فوری بفهمم ـ
امیر گفت ــــ ا گـــر الاغ بایستد و سر خود را مانند من بجنباند چی خــواهی کـــر د ـ
آسیابان گفت ـــ اگــر خـــری پید اشود کــه عقلش مانند عقل شما باشد آن وقت تــد بیر د یگــری به کــار خــواهم بست ـ
پسر مــا گل نیست
معلمی د ید از شاگرد ی بــوی بــد می آید نامه ای به مــاد رش نوشت و از اوخواست تا د ر نظافتش د قت کنــد ـ روز بعــد نامه ای به این مضمون بایش ر سید ــــ پسر ما گل نیست که او را بوی کنید ـ
بنــد ه شــاکــر
و قتی پد ر پار چه امتحان پسرش را د ید و ملا حظه کــرد که بین 42 شاگرد نفر چهل و یکم شــد ه د ست هایش را به طــرف آسمان بلــند کــرد ه و گفت ــــ خــد ایا شکــر که فــرد کود ن تری هم د ر این د نیا بعـد از پسر من وجــود دارد
کـــلا ه
کلی از حمــام بیرون آ مـــد د ید کلاه اش را دزد ید ه اند ـ با حمامــی به بحث پر د اخت ـ حمامی گفت تو اینجا آمد ی کلا ه ند اشتی ـ
کل د اد زد ه گفت ـــ ای مـسلمان انصاف بــد ه آخـــر این سر از آن سر هاست که بتوا ن بی کلا ه ر فت ـ
نصیحت
پــد ری به فرزند خورد سال خود نصیحت می کــرد ــ که بلا خــره روزی همه مــا خــواهیم مــرد ـ
پسر گفت ـــــ پد ر پس یاد تان باشد کــه حتماً کلید الماری شیرینی هارا به من بــد هید ـ
نـــا راحتی
پسری نزد پزشک رفت ــ
پزشک از او پرسید ـــ پسرم د ر کجا احساس نا راحتی مــی کنی ؟
پسر گفت ـــ د اکتر جان د ر مکتب ـ
آزمایش
د اکتــر ـــ آزمایش خون شما نشان مید ه کــه چــربی خون شما خیلی زیاد است ـ
مــریض ـــ راست میگو ئید حالا چربی اش حیوانی است یا نباتی ـــ
نوکر خسته ناپذ یر
نوکر تازه وارد به خانم و آقا خانه روی کرد ه گفت ـــ من هیچ وقت از کار خسته نمی شوم چون د ر د ه کــه بود م از شش تا الا غ نگهــد اری می کــرد م د ر حالیکه شما د و تا هستیـــد ـ
شـــا گــرد
معلم ـــ تو چقد ر کود ن استی ـــ اسکنــد ر وقتی اند ازه تو بود نصف د نیا را میشناخت ـ
شاگـــرد ـــ آخه آقا ــــ معلم او ارسطو بود نی شما ــ
خورشت زبان
مشتری ـــ غذ ا چی د اری ؟
گار سون ـــ خورشت زبان ـ
مشتری ـــــ خورشت زبان نی من اصلاً هیچوقت چیز یکه از د هان حیوان خارج میشود نمخورم ـــ
گــارسون ـــ خوب پس تخم مــرغ میل می فـــرما ئید ـ
خــروس عاقبت اند یش
خــروس روی به ماکیان کرد ه وگفت روی تخم هــا نخواب ـ
ماکیان ـــ برای چی؟
خـــروس ـــــ براینکه خیلی زود است ما بچه د ار بشو یم ـ
نــام مبارک
شخصی به د ید ن یکی از د وستان نزد یک خود رفت اتفاقاً د وستش د ر خانه نبود لذا بر د ر خانه نوشت خـــر و رفت ـ روز بعــد د وستش را د ید به او گفت ـــ دیروز برای د ید ن شما آمــد م نبو د ید ــ
د وستش گفت ــــ بلی از تشریف فــرمائی شما مطلع شد م ـ
گفت ـــاز کجا فهمیــد ی ؟
گفت ـــ نام مبارک شما بـــر د روازه خانه نوشته شد ه بــود ـ
ســـر برید ه
روزی مـــردی به آرایشگاه رفته سلمان ناگهان دستش لرزید و سر مشتری را بــرید ـ مشتری فــریاد زد که واخ سر م را برید ی ـ
سلمان گفت ــــ خــاموش باش که سر برید ه حـــرف نمی زنـــد ـ
ریش بـــز
ملا نصرالد ین بر روی منبر موعظه می کــرد ـزنی د رپای منبر سخت می گریست ـ
مــلا گفت ـــ ای مرد م از این زن یاد بگیر ید کـــه چگونه گــریه از سر سوز می کند ـ
زن از جای بر خــواست وگفت ـــ ای ملا بزی د اشتم که ریشش شبیه ریش تو بود و د و روز پیش مــرد اکنون که تو ریش خود را می جنبانی به یاد بزم می افتم و بی اختیار گــریه ام می گیرد ـ
یک هفتـــه
قـــاضی ـــــ چـــرا پول این شخــص را نمی دهی ؟
متهم ــــــ به خد ا یک سال است که به او التماس می کنم که یک هفته مهلت بـــــد ه نمی د هـــد ـ
سا عت طــلا
قــاضی ـــ راستی موقع که ساعت طــلای این آقارا د زدی کــردی هیچ نتر سید ی ـ
د زد ـــــ چــرا جناب قــاضی تر سیــد م که نکند ساعت طــلا نبا شد ـ
بیمـــــه
د انش آموز ــــ آقا من آمد ه ام خود م را بیمه کنـــم ـ
کارمنـــد بیمه ــــــ بسیار خــوب د رمقابل چی حــوادثی ؟
د انش آمــوز ــــ د ر مقابل عوارض نــاشی از لـــت وکوب معلـــم
کلمات کلیدی: