شاید شما هم مثل من گاهی به این فکر افتاده باشید که افغانستان ما چرا این قدر عقب مانده است. چرا ما در لیست عقب افتاده ترین کشور های جهان هستیم و شاید حتی اگر لیست کشور های عقب مانده را سر چپه بگیریم ما اول باشیم.
من این سوال را از هر کسی می پرسم. هر کسی نظر خود را می گوید اما چنگی به دل من نمی زند. بعضی ها می گویند سه دهه جنگ ما را به این روز رسانده. من این استدلال را نمی پذیرم چرا که ما قبل از سه دهه جنگ هم چندان چیزی نبودیم. آن وقت هم از قافله تمدن دنیا بسیار عقب بودیم. غربی ها بیش از صد سال است که هوا پیما ساختند و ما سی سال است که در گیر جنگ هستیم. کشور های پیشرفته بیش از چهار دهه است که انسان به فضا فرستاده اند ، حدود صدو بیست سال است که تلیفون ساخته اند ، بیش از صدو پنجاه سال است که اتو موبیل ساخته اند و بیش از صد و بیست سال است که از روشنایی برق استفاده می می کنند.
ما سی سال است که دچار جنگ داخلی هستیم. آلمان در جنگ جهانی اول و سپس در جنگ جهانی دوم با خاک یکسان شد اما دو باره به پا خاست و در مدتی اندک باز به صدر کشور های پشرفته نشست و اکنون از جمله هفت کشور صنعتی جهان است. ما جنگ را بهانه می کنیم. جنگ دلیل اصلی عقب ماندگی ما نیست.
بعضی ها مسئله هوش و استعداد ملت های مختلف را مطرح می کنند اما این نظریه هم درست نیست. شما می بینید که دانشمندان بزرگ و مخترعین سر شناس دنیا همه از یک ملیت یا قوم و نژاد نبوده اند. جاپانی ها ، المان ها ، روس ها ، امریکایی ها هر کدام را که ببینید چهره های درخشان دانش و علم را به جهان عرضه کرده اند و هر گز نمی توان قضاوت کرد که مردم فلان کشور بی استعداد و کودن هستند و یا برعکس فلان کشور مردمان زرنگی دارد.
بعضی ها ریشه مشکلات و عقب ماندگی افغانستان را پادشاهان عیاش و بی فکر عنوان کرده اند. اما در واقع این ملت است که برای خود نوع حکومت را انتخاب می کند. اگر ملت های دیگر دنیا هم خودشان برای خوش بختی خود تلاش نمی کردند ، حکومت هر گز به نفع آنان کار نمی کرد. پس این رضایت و کوتاه فکری ملت است که یک رژیم پادشاهی صد ها سال بدون خدمت بر بدن های ملت حکم می راند.
من گاهی فکر می کنم که عقب ماندگی ما ریشه در معارف ( سیستم تعلیم و تربیت ) ما دارد. ریشه تمام بد بختی های ما در این است که مکتب خوب و آموزگار خوب نداریم. این مکتب است که اساس شخصیت انسانها و یک ملت را می سازد. در صورت داشتن یک نظام آموزشی خوب کم کم تبعیض نژادی، فساد اداری، بیسوادی و همه عیوب ما برطرف می شود.
اما اکنون دایره فکر خود را تنگ تر کرده ام تا دقیقاً نقطه اصلی و دقیق ترین دلیل عقب ماندگی افغانستان را بیابم. البته قبل از آنکه به آن نکته دقیق اشاره کنم دو نکته اضافی را هم باید عنوان کنم:
اولاً من چنین وظیفه ای ندارم. یعنی من نه تخصص و نه توان آن را دارم که مسئله ای به این مهمی و ظرافت را موشکافی کرده و دلیل یابی کنم. اما به اثر حس کنجکاوی و گاهی رنجی که از وضعیت کشورم می برم نا چار به این افکار غوطه ور می شوم و در باره آن فکر می کنم.
ثانیاً بنده ادعا ندارم که نظر من به طور قطع و یقین درست است بلکه این چیزی است که به عقل ناقص من رسیده است شاید به عقل ناقص شما چیز دیگری برسد!
و آن این است که یک صفت در ملت ما بسیار ضعیف است. ضعف همین صفت در این ملت باعث تمام بد بختی ها شده است. اگر این صفت را والدین به اطفال خود سفارش و تاکید می کردند و به آنها می آموختند دیگر افغانستان به کشوری تبدیل می شدکه می توانستیم به آن افتخار کنیم. آری آن صفت که در میان ما خریداری ندارد صداقت است.
معلم به شاگردان می گوید که تمام اقوام ساکن در افغانستان با هم برادر و برابرند و هیچ برتری نسبت به هم دیگر ندارند اما خودش در عمل در هنگام نمره دادن تبعیض به خرج میدهد.
وزیر در هنگام احراز پست وزارت قسم یاد می کند که به کشور خیانت نمی کند و خود را به مال اندوزی و اختلاس مشغول نمی کند اما در عمل فقط به فکر پر کردن جیب و اندوختن مال به حساب های بانکهای خارجی است.
قاضی بر مسند پیامبر تکیه می زند و آیت و حدیث می خواند و اظهار می کند که طبق حق و عدالت حکم خواهد کرد اما با گرفتن بسته های دالر گنهکار را بی گناه و بی گناه را گناهکار ثابت می کند.
اعضای کمیته گزینش و استخدام ادارات و دانشگاه ها دم از راستی و صداقت می زنند اما قوم و خویش خود را هر چند نا لایق باشد بر لایق ها و شایسته های بی واسطه ترجیح می دهند.
ترافیک رشوت می خورد، شهرداری رشوت می خورد، داکتر و انجنیر رشوت می خورد و قاضی که دیگر سر آمد رشوت خوران است.
این ها که عرض کردم فقط مصداق یک چیز است، دو رویی و عدم صداقت !
حال چنین کشوری با چنین اوضاع که همه در بی صداقتی و دروغ و نیرنگ غرقند چگونه می توان امید پیشرفت داشت؟
اصلا اگر شما تصمیم بگیرید که هر گز دروغ نگویید و همیشه صادق باشید می توانید مرتکب کار خلاف قانون و نادرست شوید؟ غیر ممکن است که یک آدم راستگو و صادق بتواند خرابکاری بکند و مرتکب تخلف شود. سرچشمه و نقطه آغاز هر گونه فسادی دروغگویی و دو رویی است. و نتیجه فساد هم عقب ماندگی است. هر چه فساد اداری در یک کشور بیشتر باشد ان کشور بیش از پیش با توسعه نیافتگی و عقب ماندگی دست به گریبان خواهد بود.
من نمیدانم که چرا. چرایش را شما پیدا کنید اما میدانم که صداقت از این ملت رخت بر بسته است. خلایی که از کوچیدن صداقت به وجود می آید توسط فساد و ظلم و تباهی و عقب ماندگی پر می شود.
فعلاً پروژه فکری من این است که چرا صداقت از میان مردم رفته و چگونه می توان آن را باز گرداند.
خیلی مشتاقم که بدانم شما در این باره چی می اندیشید.