عمریک آدم درتناسب با کشف رموز و روابط اشیا و زیبایی طبیعت و هستی پایدار خیلی نا چیزو اندک است. ولی همین قلیل سالها وروزهای اندک آنگاه که جهت خودش را یافت و توانست مقطعی از آن مسیر پر پیچ و خم را بپیماید بیشک به کشف زوایای نهفتهء اسرار وجود خواهد رسید. زندگی در بستر حیات و در جاودانگی تاریخ جریان داشته است. ما درین میان میراث دار تمام تجارب اسلاف نیک و بدمان هستیم. اینک الفبای تقدیر ما را دستمایه های عمر خاک گشتهء دیگران تشکیل میدهد که بر صفحات کتاب قطور تاریخ تطور انسان حک گردیده اند. این کتاب عظیم (که هر گزوجود خارجی نخواهدیافت) مشتمل بر بخش ها و فصل های بیشماریست. فصلی از بخش های آن بنام زبور،تورات، انجیل و قرآن است. فصلی روایت استحاله حیات است و بخشی هم صرفاً نقل روایی از گذشته های ما ست البته این بخش درعین حالیکه مشحون ومتأثر از سایر فصول نیزهست بیشترینه حاوی حکایات کاروزار و تقلای جمعی ملت ها بوده است و در گذشته ها.
گذشته ها چیست؟
من هر چه بیشتر میاندیشم، منهای تز الگو پذیری وتجارب، دلیل منطقی برای ارزشمندی گذشته های محض نمیابم. گذشته ها به صورت عموم هیچ تفاخر و تذللّی برای ما نمیتواند به ارمغان آرد. گاهی اوقات فکر چسپیدن به گذشته و تجدید حیات استخوانهای پوسیدهء نیاکان مرا سخت به درد میاورد. بدینترتیب آنچه قوم گرایی شش آتشه به انسانها ارایه میدارد به هیچوجه راهی بسوی ما باز نخواهد کرد. زیرا ناسیونالیزم احیای هویت مردهء گذشتگان نیست، تزریق خون گندیده اجداد اشرافی ما و بر چسب فتوحات در فلان مقطع تاریخی هم نبایدباشد( فی المثل چنگیز خان) . بلکه ناسیو نالیزم جریان مستمر شدن و ساختن انسانها است، خط درخشان انسانیت که مر بوط به گذشته هم نمیباشدزیرا همه تاریخ مرا به امروز و به من وصل میکند.