واژه نامهء همزبانان
تالیف محمد آصف فکرت
تالیف محمد آصف فکرت
از انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی
تهران - 1377
با تجدید نظر مؤلّف
با تجدید نظر مؤلّف
مقدمه
پس از سال 1340 خورشیدی، رفت و آمد و دید و وادید میان استادان، محققان و شخصیتهای فرهنگی ایران و افغانستان فزونی گرفت، و با این دیدارها، آنان به خصوصیتهای فرهنگی این دو جامعهء مشترک الثقافه – هم فرهنگ – که مدتی از هم بسیار دور مانده بودند، بیشتر آشنا شدند. از سال 1344ش که آغاز تحصیل نگارندهء این سطور در دانشگاه کابل بود، و در سالهای پس ار آن که در مطبوعات گذشت، با شماری از استادان و فرهنگیان ایران آشنایی حاصل شد. دریغا که بسیاری از آن بزرگان اکنون در قید حیات نیستند. آنانی که، سپاس خدای را، مانده اند، از ان روزگاران، از افغانستان خاطراتی خواهند داشت. بسیاری ار افغانان فرهیخته نیز در آن روزکاران دیدارهایی از ایران داشته اند.
این سفرها یا در چارچوب کارهای اداری بود و یا در در قالب پیمانهای مبادلهء استاد و دانشجو. ولی یکی از از مواردی که انگیزهء دیدار اهل زبان و ادب از کشورهای همسایه می شد، نشستهای ادبی – فرهنگی به مناسبت تقارن سالگرد تولّذ یا وفات بزرگان ادب و فرهنگ این جوامع بود؛ مانند نشنهای بزرگداشت هزارهء فردوسی، هزارهء شیخ طوسی، سمینارهای بزرگداشت ناصرخسرو، ابوالفضل بیهقی و دیگران در ایران و نشستهای تجلیل از بزرگانی چون بیر هرات خواجه عبدالله انصاری، مولوی، نورالدین عبدالرحمان جامی، دقیقی، سنایی، فارابی، سید جمال الدین و سمینارهای ترجمه و نسخ خطی در افغانسنان.
گاهی، در این دیدارها، مهمانان و میزبانان با دشواریهایی روبه رو می شدند، که یکی ازآنها دگرگونیهایی، هرچند اندک، در لهجه ها و کاربرد وازه ها بود ( به کونهء مثال، باری یکی از اساتید ما برای شرکت در سمیناری به تهران رفته بود. مهماندار آمده بود تا استاد را ار هتل به محل برگزاری سمینار ببرد. او که می خواسته با مدیر هتل صحبت کند، به استاد گفته بوده که "استاد! حضرت عالی تشریف ببرید توی ماشین، بنده هم الساعه خدمت می رسم." استاد مرحوم بعداً با خوش طبعی حکایت می کرد که "من بی نهایت پریشان شدم که مگر موتر پیدا نمی شود که من باید داخل ماشین و کارخانه بنشیم؟چگونه با این لباس من داخل ماشین بروم؟" استاد بعداً دریافته بود که در تهران توی ماشین رفتن همان است که در کابل داخل موتر نشستن . در کابل، ماشین یعنی موتور و دستگاه گردانندهء هر کارخانه یی، یا آنچه که در تهران به آن موتورخانه می گویند. در موردی دیگر، روزی یکی ار افاضل از بنده سؤال کرد که چار نفر آدم چگونه زیر یک صندلی می روند؟ مقصدش را که پرسیدم گفت " از فلانی پرسیدم درین زمستان سرد چگونه خانه را گرم می کنید؟ گفت: ما چار نفریم زیر یک صندلی گرم می شویم" . مشکل اینجا بود که آنچه را در ایران صندلی می گویند، در افغانستان چوکی می گویند و آنچه را در افغانستان صندلی می گویند، در ایران کرسی می گویند). ـ
این دگرگونیها گاهی موجب سوء تفاهمهایی می شد که اگرتوضیح بموقع داده نمی شد بسا که موجب آزردگی می گردید یا مسائل و دشواریهایی را به بار می آورد.
برای آسان تر ساختن افهام و تفهیم، و از میان بردن دشواریهای زبانی میان این دو جامعهء همزبان، در همان سالها چند تن از خبرگان ادب و زبانشناسی، نیاز نگارش یک واژه نامهء مختصر را بیان می کردند؛ واژه نامه یی که در آن واژه های رایج در هردو جامعه، که برای هر یک از این دو جامعه نیاز به ترجمه و توضیح دارد، گنجانده شود. البتّه در آن هنگام، برای ما، پی بردن به هدف چنان پیشنهادی و چگونگی اجرای آسان نبود، و هم رفت و آمد ها چنان محدود و کوتاه مدّت بود که نمی شد، در مدّت اقامت، با همه یا بیشتر واژه های مورد نظر آشنا شد.
بعد ازآن، احوالی پیش آمد - که یاران فراموش کردند عشق – و هر یک از گوشه یی فرا رفتند؛ و آنان که ماندند اسیر رنجهایی شدند که مجالی برای زبان و لغت نماند. بلکه بجای چاره اندیشی در بارهء لغت و زبان، همه در تدبیر چگونگی رفع خشکی لب و دهان شدند.
نگارنده همیشه در این اندیشه بود که مگر بتواند به گونه یی باب این کار را بگشاید. برای آغاز این کار، جسته گریخته، یادداشتهایی می نوشت و برگه هایی فراهم می آورد؛ نا اینکه سال گذشته - 1375خورشیدی –یکی از استادان محترم دانشگاه تهران، که از سفر فرهنگی یونسکو برگشته و، ضمن نگارش گزارش سفر خویش، از زبان دکتز روان فرهادی دانشمند، زبانشناس و دپلومات معروف افغان، بار دیگر ضرورت نگارش چنین واژه نامه یی را به میان آورده بود. نگارنده این گزارش را در مجلّهء کلک خواند. در گذشته نیز نگارنده بارها از استاد ضرورت این کار را شنیده بود. در این زمان، نگارنده یک واژه نامهء مختصر، در بردارندهء واژه های رایج در تهران و کابل را فراهم آورده بود. با این یاد آوری مجدد، یادداشتها را به صورت الفبایی تنظیم نمود و آمادهء چاپ ساخت.
این کار بسیار کوتاه و ناقص است، امّا درامدی بر نگارش آن فرهنگ مطلوب تواند بود. نگارنده تصوّر می کند همین کار به خودی خود، در کنار فوائد خاصّ خویش، نیاز یا بی نیازی نگارش چنان فرهنگی را نشان خواهد داد، و هم نمونه یی برای چگونگی این کار و گزینش واژه ها خواهد بود.
درینجا بی مورد نیست به نکته یی که، سالها پیش، یکی از درگذشتگان روانشاد یاد کرده است، اشاره یی شود:
در تابستان سال 1345 خورشیدی، سمینار یک هفته یی « ترجمه » با شرکت دانشمندان و مترجمان کشورهای فارسی زبان، در کابل برگزار شد و ما دانشجویان زبان و ادبیّات هم اجازه یافتیم که در آن سمینار حضور یابیم ؛ ببینیم و بشنویم و سود ببریم. به یاد دارم که روزی، در آن سمینار، ادیب و دانشمند افغان، شادروان سرورخان گویا اعتمادی، سخنانی خطاب به دانشمندان مهمان (خارجی) گفت که مقصود از آن سخنان جلب توجّه بیشتر دانشمندان، نویسندگان و مترجمان، به خصوص ایرانیان، به زبان و لهجه های فارسی دری در افغانستان بود. شادروان گویا اعتمادی نمونه های متعدّدی آورد؛ از جمله به یاد دارم که گفت: ما در زبان خود کلمه هایی داریم، فارسی دری، و بسیار موجز و فصیح؛ یکی از این کلمات پُرزه است که از آن پُرزه فروش و پُرزه فروشی هم ساخته شده است. همزبانان ما در ایران به جای پرزه لوازم یدکی و به جای پرزه فروشی، فروشگاه لوازم یدکی می گویند. چه عیبی دارد که از چنین کلمات، که میراث پیشینه و مشترک ماست، استفاده شود؟ ( اکنون 39 سال از آن سمینار و 38 سال از درکذشت شادزوان گویا اعتمادی می گذرد). ـ
وجود بسیاری از واژه های فارسی دری در گویش کابل – بدون این که این واژه ها به تازگی گزینش و وضع شده باشند- شایان دقّت است. از آن جمله است برخی از واژه های همین نامهء فشرده، مانندِ
آبنا (تنگهء آبی)، آرتینه (دختر جوان)، ازار (شلوار)، الماسک (صاعقه)، اندر (ناتنی)،
بادیان (رازیانه)، برفکوچ (بهمن)، بروت (سبیل)، بندی (رندانی)، پایوازی (پاگشا)، پاییدن (ماندن)، پشک (قرعه)، پیزار (کقش)، تشناب (حمام، دستشویی)، تهداب (اساس)، جزیره نما (شبه جزیره)، جواری (ذُرٌّت)، چارمغز (گردو)، خاکنا (تنگهء خاکی)، خام کوک (پرو ِ لباس)، خزه (کشو)، خُسُر (پدرزن، پدر شوهر)، خُسران (خواستگار)، خویشی (وصلت)، خویش خوری (پارتی بازی)، دستار (عمامه)، دوگانگی (دوقلو)، ریزش (گریپ)، سُتره (تمیز)، سرک (خیابان)، کژدم (عقرب)، ناجو (کاج)، هدیره (گورستان)، یله (رها).
از سوی دیگر، برخی از واژه ها که در هر دو جامعه نگارش و تلفظ یکسان دارند، در هر یک از گویشهای کابل و تهران دارای معناهای جداگانه اند؛ مانندِ
اجاره ،که در کابل رهن و در تهران کرایه معنی می دهد
تره ، که در کابل خیار چنبر و در تهران گندنا معنی می دهد
پنجره ،در کابل به روزن? مشبک و در تهران به کلکین گویند
حاضری ، در کابل به دفتر حضور وغیاب و در تهران به بغذای مختصر و آماده گویند
صندلی ، در کابل به کرسی و در تهران به چوکی گویند
کچل ،تهران کل را گویند و در کابل کج پا را
کلپوره ، در تهران مانند هرات گیاه دارویی را کلپوره و در کابل دنبلان یا خوراک خصی? گوسفند را کلپوره گویند
ما شین ، در تهران به موترماشین گویند و در کابل به ماشین موتور
صندلی ، در کابل به کرسی و در تهران به چوکی گویند
کچل ،تهران کل را گویند و در کابل کج پا را
کلپوره ، در تهران مانند هرات گیاه دارویی را کلپوره و در کابل دنبلان یا خوراک خصی? گوسفند را کلپوره گویند
ما شین ، در تهران به موترماشین گویند و در کابل به ماشین موتور
دایی، در کابل خانم قابله یا ماما را دایی گویند و در تهران برادر مادر را دایی گویند
موزه، در کابل چکمه را موزه گویند و در تهران موزیم را موزه گویند
ـبرای واژه های بالا در اصل جدولی واضح ساخته بودم که پیاده کردن آن به دلیل دشواری زبانی ممکن نشد و ناگزیر به گونه یی که ملاحظه فرمودید شرح دادم.
امید است این واژه نامهء مختصر، هم برای پژوهشگران زبان و لغت و هم دیپلماتها ، بازرگانان و دیگر مسافران دو کشور همزبان مفید آید.
این واژه نامه دو سویه تنظیم شده است؛ یعنی نخست بر اساس واژه های متداول در کابل و در بخش دوم بر اساس واژه های رایج در تهران آمده است.
در سالهای 1340-1350 که «دری» در افغانستان به جای «فارسی» تثبیت گردید، برخی از صاحب نظران زبان و ادب در ایران همواره با کاربرد دری به جای فارسی مخالفت کرده اند؛ اما اکنون دیگر این نام تثبیت شده است و چندین کشور، از جمله ایران، برنامه های رادیویی برای شنوندگان افغان با نام« برنامهء دری» پخش می کنند.
ـبرای واژه های بالا در اصل جدولی واضح ساخته بودم که پیاده کردن آن به دلیل دشواری زبانی ممکن نشد و ناگزیر به گونه یی که ملاحظه فرمودید شرح دادم.
امید است این واژه نامهء مختصر، هم برای پژوهشگران زبان و لغت و هم دیپلماتها ، بازرگانان و دیگر مسافران دو کشور همزبان مفید آید.
این واژه نامه دو سویه تنظیم شده است؛ یعنی نخست بر اساس واژه های متداول در کابل و در بخش دوم بر اساس واژه های رایج در تهران آمده است.
در سالهای 1340-1350 که «دری» در افغانستان به جای «فارسی» تثبیت گردید، برخی از صاحب نظران زبان و ادب در ایران همواره با کاربرد دری به جای فارسی مخالفت کرده اند؛ اما اکنون دیگر این نام تثبیت شده است و چندین کشور، از جمله ایران، برنامه های رادیویی برای شنوندگان افغان با نام« برنامهء دری» پخش می کنند.
کلمات کلیدی: