|
ســـعدیا مرد نیکو نام نمیرد هـــــرگز مرده آنسـت که نامش به نکویی نبرند
درست 72 سال پیش از امروز در قریه ماهیگیر بگرام از توابع ولایت پروان طفلی بدنیا آمد. پدرش عبدالواحد اورا عبدالظهور نام کرد. او در آب و هوای خوشگوار و پر طراوت گلباغهای پروان به سن مکتب و مدرسه رسید. علوم دینی را در مسجد و علوم عصری را در مکتب ابتدایه قریه و ثانوی را درزادگاهش پروان به پایان رساند. استعداد خداداد و قدرت فکری عظیمش اورا در سلک شاگردان ممتاز لیسه نعمان درآورد و به فاکولته طب دانشگاه کابل معرفی کرد. او فاکولته و دروس اختصاصی طبی را با مؤفقیت کامل تکمیل نمود. از آنجائیکه صاحب استعداد قوی و نیروی فکری عظیم بود, بعد از فراغت از فاکولته در سال1963 از جانب شورای علمی فاکولته طب, بحیث استاد در کدر علمی فاکولته طب دانشگاه کابل انتخاب گردید مرحوم دکتور عبدالظهور پروانی در جریان تدریس و دوره اسیستانتی خوش درخشید و از خود سجایایی نشان داد که یک استاد دانشگاهی میداشته باشد. او بکرات از جانب استادان بالایی تقدیر و تشویق شد. رهبری فاکولته برای رشد بیشتر این دانشمند ارجمند در سال 1967م اورا به اکادمی علوم قضایی و حقوقی طبی انگلستان معرفی کردند. درسال 1972 از جانب مؤسسه دواسازی برتانوی دیپلوم قضایی وحقوق طبی را حاصل کرد. شادروان پروانی بعد از مراجعت بوطن در 11 جون 1972 به صفت آمر دیپارتمنت طب عدلی فاکولته طب دانشگاه کابل مقرر گردید. شادروان این وظیفه پر از مسؤلیت را سر بلند انه به پیش برد, تا آنجا که ممکن بود در تحلیل و تجزیه و بررسی جرایم و قضایای مربوط بآن کوشید. شادروان همیشه تلاش میکرد مجرمین حقیقی به پنجه قانون و عدالت سپرده شوند. جناب شان درین راستا ایمان ووجدان خودرا منزه و پاک حفظ کردند که برای افرادعادی کشور میسر نبود. با کار پر ثمر و پر نتیجه شان رهبری انستیتوت طب کابل مکلفیت احساس کرد تابار دیگر شادروان را به تحصیل بیشتر و حصول تخصص در رشته حقوق طبی و قضایی بخارج کشور بفرستد. چنانچه جناب شان در نوامبر سال 1974 دوباره عازم انگلستان گردیده و در مدیکل کالج, یونورستی لندن به اکمال تخصص پرداختند. شادروان در می 1975 کارتخصصی را در دیپارتمنت پتالوجی شفاخانه شاهی لندن گذشتاندند. شادروان در نوامبر سال 1975 بوطن برگشت و بحیث پروفیسور طب عدلی در دیپارتمنت طب عدلی انستیتوت طب کابل و فاکولته حقوق دانشگاه کابل به وظیفه تدریس مضامین طب عدلی و جرمشناسی آغازکردند. استاد پروانی این وظیفه را تا فبروری 1989 به وجه احسن و شایسته پیش برد. شادروان پروانی در دهم فبروری سال 1989 مانند سایر هموطنان عزیز, مجبور به ترک وطن شد. او بعد از مدتی سرگردانی وارد لندن گردیده و تا سال 1994 در لندن زندگی کرد. ولی بخاطر پیوستن به خانواده نتوانست تا آخر در لندن بماند, ناگزیر در سال 1994 بجانب سویدن عزیمت کرد و تا شب پانزدهم نوامبر سال 2005 در استوکهولم با خانواده به زندگی با عزت خود ادامه دادند. شادروان پروفیسور عبدالظهورپروانی در دوران 45 سال خدمت در در دانشگاه طبی کابل و اقامت در خارج کشور در پهلوی تقویه و انکشاف رشته تخصصی طبی بکارهای فرهنگی نیز دست یازیدند. از ایشان چندین مقاله در نشریه های داخلی و چندین مقاله تحقیقی در جورنالهای بین المللی بچاپ رسیده است. شادروان چندین کتاب درسی در رشته طب عدلی تألیف کرده اند که تا امروز بحیث متن درسی از جانب استادان همردیفش در صنوف مختلف دانشگاه طبی کابل و دانشگاه طبی تاجیکستان تدریس میگردد. بر علاوه چند کتاب ممددرسی در باره طب حقوقی و جرمشناسی دارند. این کتب در دیپارتمنتهای اختصاصی اکادمی پولیس افغانستان هواداران زیادی داشته و چند مرتبه زیر طبع دوباره رفته است. شادروان پروفیسور پروانی دردوران اقامت خود در لندن به تأسیس انجمن افغانهای لندن دست زد. اولین شخصیت پیشتاز و پیشآهنگی بود که جامعه افغانهای برون مرزی را تأسیس کرد و اولین شخصیتی بود که بحیث اولین رئیس انجمن افغانها در لندن انتخاب گردید. انسان دوستی و میهن پرستی پروفیسور پروانی تنها به لندن محدود نماند بلکه بمجرد قایم شدن ریشه اقامتش, در استوکهولم, سویدن نیزدست به جمع آوری و نزدیک سازی افغانان زد. بزودی وحدت ویگانگی افغانان را تأمین و انجمن افغانان شهر استو کهولم را تأسیس کرد. جناب شان باز بحیث مؤسس و بحیث اولین رئیس این انجمن انتخاب گردیدند. شادروان در تأسیس و نشر و طبع نشریه تحقیقی, ادبی و فرهنگی آریانای برونمرزی نقش تعیین کننده داشته در تقویه نیروی مادی و معنوی آریانای برونمرزی وظیفه عمده و اساسی ایفا کردند. مصرانه باید گفت که تشویق, رهبری و رهنمایی های پیگیر و دلسوزانه پروفیسور پروانی در قدمهای اولین و ناپخته نشریه آریانای برونمرزی بود که نشریه جان گرفت وبه شاهرای انکشاف تدریجی سوق گردید. شادروان با شوق و علاقه سر شار از صمیمیت, بیشترین بخش کتاب "ضرب المثلهای فارسی دری افغانستان" را ثبت کمپیوتر کردند. ایشان همیشه آخرین پروف شماره های آریانای برونمرزی را میخواندند و نظر خردمندانه خودرا ارائه میکردند. پروفیسور پروانی چهره گندم گون, چشم های میشی, جبین گشاده روی خندان داشت. در هیچ زمان علایم کدورت در چهره او مشاهده نمیشد. با دوستان خود دوست صمیمی و بر نامهربانان خود رحیم بود. هر گز کینه ورز نبود و نمیتوانست چند روز پیهم درعین عصبانیت ازیاران و دوستان خود کناره باشد. او همیشه حضوری ویا تلفونی از دوستان خبر گیری میکرد. بسیار علاقه داشت همه افغانان شهرخودرا یکجا ببیند و همه را دوست یکدیگر. شکر رنجیهای هموطنان اورا می رنجاند و سعی میکرد فاصله های ایجاد شده بین افغانان را برطرف کند. شادروان پروانی یک غنیمت بزرگ یک برکت ویک شخصیت نمادین در حلقه های فرهنگی, اجتماعی و ادبی شهر استوکهولم بود. هیچ محفل عروسی را درین شهر سراغ کرده نمیتوانیم که شاروان خطبه نکاح عروس و داماد را نخوانده باشد ویا وکیل یکی از جوانب معقدین نبوده باشد. هیج مراسم سواگواری را در شهر استو کهولم نمی شناسیم که شادروان پروانی در پهلوی عزا داران نبوده باشد. بالاخره هیچ محل اجتماعی, ادبی و فرهنگی, مشاعره ها , سالگرد شخصیت های بزرگ ادبی, اجتماعی و فرهنگی را سراغ نداریم که شادروان بگونه ای در آن سهم فعال نگرفته و دین وطنی و ملی خودرا ادا نکرده باشند. حیفا و دردا که این شخصیت بزرگ, این بابای جوان پسران و جوان دختران افغان شهر استوکهم در تند باد زندگی مانند تمام بزرگ مردان و بزرگ فرزندان افغانستان عزیز در امان ابدی نماند. باد خزانی بر وجود شریفش وزید و بزودی سرطان خانمانسوز جگر وسینه, ستونهای چوکات وجود اورا بوسید. نیروی قوی و توانمند اورا به تحلیل برد. تا آنکه در آن شب عجیب, در حالیکه مهتاب و ستارگان با ابرهای سیا ی شرم و خجالت روی خودرا پوشیده بودند, کهکشان شهر زیبای استوکهولم از بیداد آشوبگران زمینیان در دورترها کارکردهای زمینیان رانظاره میکرد و نورافگنان شهر استوکهولم داشتند نورخودها را کمرنگتر سازند تاکه حادثه دلخراش در حال وقوع را درشهر پرهیجان شان نبینند. زیراآنها نمیتوانستند ضجه و ناله یکتعداد فرزندان آدم را در دهلیز ها و کوریدورهای شفاخانه شهر استوکهم که عمیقاً اندهناک نشسته بودند وبه یاد عزیزی گریه و مویه میکردند ببینند. این عزیز فرزند آدم, داشت آخرین نفس های خودرا در دنیای بزرگ و کلان ما میکشید. وآخرین پیام حیات خودرا به جهان ما میداد. آمدآمد جوقه جوقه افغانان شهر استو کهولم و تقدیم آخرین احترام به سیمای پر از شهامت و نمکین و گونه های خوشریخت و مردانه استاد پروانی میفهماند که این افغانان خواهی نخواهی چیزی مـــــــیدانند. ایشان احساس کرده بودند که چیز بزرگی ازدست میدهند. همه خسته و ماتمزده می نشستند. تا آنکه تک تک عقربه ساعت گذشت سکون ناپذیر زمان را در هم شکست. در حالیکه چشمان بهم بسته استادعبدالظهور پروانی از کنار پنجره مشرف به بیرون بیمارستان به کهکشانها دوخته شده بود, تک تک عقربه وقت نما, ساعت 9 و چهل هشت دقیقه شب را اعلان کرد. اما اینبار زنگ ساعت تنها آمد آمد شب را اعلان نکرد بلکه پایان زندگی پرآرزوی یکی از فرزندان بلــــــند جایگاه فرهنـــگی, اجتماعی و درمانی میهـــن ما را اعلان داشــــت. آری ساعت 9 و 48 دقیقه شب 15 نومبر, طومار زندگی استاد عبدالظهور پروانی پیچیده شد. محشر کبرا در بین نشستگان اطراف چپرکت او برپا شد. دهلیز های بیمارستان شهر استوکهولم به نوا در آمد, پرستاران و شب زنده داران شفاخانه, فغانی باین سوز وساز هرگز ندیده و نه شنیده بودند. آری فغان بخاطری بود که افغانان فرشته روح استاد عبدالظهور پروانی را دیدند که بآسمانها وبه کهکشانهارفت و آنان را در سوگ نشاند. یاد این شخصیت فرشته خو جاویدان باد و جایش خلد برین. افسوس که زندگی دمی بود و غمی قلبی و شکنجه ای و چشمی و نمی یا جور ستمگری کشـــیدن هر روز یا خود به ستمکشی رساندن ستمی وسلام |
کلمات کلیدی: