شـعر قـرن
شعر ناموزون یا موزون
حرفی ازاین نیست
راز غربتبار یک تردید
گریه ً اندوهگین کودک محزون
لحظهً بدورد با مادر
شور شادیبخش یک نجوا
خنده یی از شوق یک دیدار
گریه یی در سوگ یک پندار
انهدام زنده گی در مرز یک احساس
خواهش یک لحظه تنهایی
آیه های شعر قرن ماست
***
کسوتی سد رنگ از نیرنگ
همچو برق رنگ رنگ از دور
مشتری را سوی خود خواندن
وآن اصالت های پیرا رین محکم را
یک طرف راندن
وزهیاهو های گند آلود
سینه آگندن
نسخه های شعر قرن ماست
***
لیک شعری هم
تا کنون نا گفته بر لب هاست
من نمی دانم ولی شاید
کاروانی زادهً دیگر
از تخار، از سیستان، از بلخ
از سمنگان، از بدخشان، از هریوا
میتند این حله را یک روز
***
کار شعر و شاعری اکنون
وصف کردن نیست
داغگاه بوالمظفر را
یا که پیراهن بریدن بر قد آن فاقد هر چیز
شعر ناموزون یا موزون
حرفی ازاین نیست
وزن را بایست در فریاد آهنگ دل هر واژه پیدا کرد
کلمات کلیدی: