پارسی
چشمت بمن تمامت دیدار پارسیست
یاد هوای توست که در تار پارسیست
آهنگ آشناست که در ما فتاده است
آئین ما و توست که گفتار پارسیست
گه ماه و گه ستاره و گه آب میشود
در ماه و ما تو همه پندار پارسیست
خون سیاوش است که در گل فتاده است
آواز بهمنست که در دل فتاده است
این یادگار زمزمهُ آشنای ماست
این محتوای غمزدهُ سر نای ماست
امروز اگر بدست کسی کهنه و نو است
امروز اگر جدا ز سمرقند و ده نو است
این خنگ رودکیست که فرغانه میرود
این بوی جوی ماست که تا خانه میرود
این راز مولویست که در تار پارسیست
تا زنده گیست نغمهُ گیتار پارسیست
ابراهیمی
کلمات کلیدی: