دست لاله شهر رستاق تخار
دور گردون
صدیق ساعی
لاله از خون جگر رمز حـــکایت میـــــکند
داغ این صحرا نشین عرض شکایت میکند
کلفت آسوده گی این ساز مارا می ســرود
مــــی نداند حــــــــــال ما را نادلالت میکند
این جهان صحرای مسطور است در مینای غم
تا بنوشـــــی جرعه ی در نشه غارت میکند
کلمات کلیدی: