طب یوسفی(?) |
خلط چار است زان یکی خون است که بود گرم و تر بسان هوا بلغم است آن دگر که آب صفت سردی و تریش بود پیدا هست آن دیگری که چون آتش گرم و خشک است نام او صفرا دیگری هست سرد وخشک چو خاک گفته اند اهل حکمتش ســــــــودا افضــل خلطها ست خونــکه از آن بیشتــــــر میرسد تنت به غذا وانگهی بلغمست و از پی آن هست صفرا و بعد از آن سودا سرخی رنگ شد علامت خون زردی آن علامـــــــت صفــــرا سر سفیـــــدی علت بلــــــــــغم تیرگی هـــم علامت ســــــــــودا بول چون ســـرخ آید از خون است ور بود زرد باشــــــــــد از صفرا ور سفید است بلغمش سبب است ورسیاه است باشــــد از ســــودا |
کلمات کلیدی: