باوجود آنکه بیش از یکهزار ویکصد سال از مرگ این شاعر بزرگ میگذرد، هنوز که هنوز است معمای مرگ وخم وپیچ زندگی اش را، با درنظرداشت اظهارات گراسیموف، به درستی روشن ندانسته اند وابهامات زیادی بران سایه افگنده است.
رودکی در شب و روز پیری دست به نگارش اشعار باشکوهی زد ، که نشانگر تجارب روزگار جوانی و عشق بی کرانش به زبان فارسی وپختگی او در برخورد با سرد وگرم وناملایمات زمانش بود. رودکی از زمر? شاعران سبک خراسانی بوده واشعارش مالامال ازپند ، اندرز وزیبائیهای طبیعت وناشی ازروان هنوزهم بزرگتر ازقیاسش درین بُرهه ای ازحیاتش میباشد. رودکی عروض را در اوج کمال و اوزان شعری را به سی وپنج وزن پهنا بخشید. دانش دوستی ، سادگی وصفائی ، پند وجهت داری راه راست در اشعارش، چون روز روشن است. شادی گرائی وروح افزائی جوهرگفتار لذت بخش او بوده ، وبی اعتباری دنیا را کمتر ازخیام دراشعارش تجلی نداده است.
رودکی تمثال روشن یک شاعر دوران سامانی بوده ومراداز سامانی بودن مشخص اش اینست که حتی قرآن را درین بحبوح? گرم ادبی ، به روایتی به فارسی ترجمه کردند، سبک شعرورزی اش نمونه ای ازسبک اشعار سد? چهارم میباشد. پیدایش وکشف اسلوب رباعی را به او نسبت میدهند. از بیتها ، قصیده ها ،قطعات وغزلهایش پیداست که او در انواع اوزان شعری، استاد زمان خود چه که حتی در زمانه های بعد از خود الهام بخش شعرأ ی بعد ازخود بوده وهنوزهم میباشد . در هشت سالگی قرآن مجید را حفظ نمود ، شعر سرود وبیان خردمندانه داشت ، درسالهای (301 ـــ 331 ق ) مفتخر به جوائز فراوانی از جانب امیر نصر بن احمد سامانی گردید ، میگویند دربار بی وجود رودکی ورودکی بدون درباربرای شاه ودرباریان قابل تحمل نبود وزیب وزینت وذوق ادبی دربار از صدا ، ساز وآوای رودکی رونق می گرفت وتن وروان آدمان را به شور وهیجان می آورد . پایه ومقام سخنوری رودکی تا به آنجا رسید که حتی مورد ستایش ،تعظیم واحترام شعرأی بزرگ زمان خود چون شهیدبلخی و معروفی بلخی قرار گرفت، شعرأی بعد از رودکی بهر? فراوانی از اشعارش برده اند وپله های شعرفارسی را به عشق تقویت وگسترش هرچه بالاتر ِ مقامش تا نُه کرسی فلک رسائی وقامت بخشیدند. لطافت، پختگی وزیبائی درکلامش آمیخته با الهام از طبیعت، پیوستگی دائمی داشت ، سستی و بدبینی در کلامش جائی نداشت، هر ورق شعرش چون گوشه ای ازیک گلستان نشاط اگیز ، دل آرا وبدون هرگونه پیچیدگی وابهام بود، ژرف اندیشی واحساس در اشعارش جوره و مانند نداشت.
عشق وعلاق? رودکی وسعی بلیغش دربیان اشعار فارسی به این صافی و روانی که، نمایانگر عشق ومحبت بیکران او ودرباریان سامانی به فرهنگ به میراث رسیده از نیاکان ایشان میباشد ،بدون مبالغه که به هرگوینده وعاشق این زبان ِعشق ومعرفت ، در سراسرجهان قوت واراده ای می بخشد که تا آخرین نفس ، از حمایت وپرورش این معشوق بی همتا دست از پا نشناسند وجان وتوان خودرا در راه انکشاف وغنامندی این میراث ارزنده ومقدس ،عاشقانه بسپارند وازآن دلسوزانه، ضرورتمندانه وعاشقانه پاسداری نمایند. عاشقان این زبان خدائی اینجا وآنجا کم نبوده اند وگاهی لب وقلم از ادای این دین باز نداشته اندوبیجا نخواهد بود که عشق ومحبت بی همتای لایق شیرعلی شاعر ونویسند? دوران حاضر را به گون? مثال این عشق عظیم دراهمیت زبان ازقلمش به عرض برسانم :
« آن یکی قدر سخن گم کرده ای
دیگری باغ وچمن گم کرده ای
از زبان مادری گم کرده لیک
میرسد روزی وطن گم کرده ای »
( لایق شیرعلی شاعر معروف تاجیک )
نمونه هائی از اشعار رودکی بزرگ :
زمــــــانه پنــــــــــدِ آزادوار داد مرا
زمانه را چو نیکوبنگری همه پند است
به روزنیکِ کسان گفت تا تو غم نخوری
بسا کسان که به روز تو آرزومند است
زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه
کرا زبان نه به بنداست پای در بند است
ـــــــــــــــــــ
ای آنکه غمگنی وسزاواری وندرنهان سرشک همی باری
رفت آنکه رفت وآمد آنکه آمد بودآنچه بود، خیره چه غم داری
هموار خواهی کرد گیتی را؟ گیتی ست کی پذیرد همواری
مستی نکن که اونشنود مستی زاری مکن که نشنود او زاری
شو ! تاقیامت آید زاری کن ! کی رفته را به زاری باز آری
آزار بیش بینی ، زین گردون گر تو به هر بهانه بیازاری
گوئی گماشته هاست بلای او برهرکه تو بر او دل بگماری
ابری پدیدنی وکسوفی نی بگرفت ماه وگشت جهان تاری
فرمان کنی یا نکنی ترسم برخویشتن ظفر ندهی باری
اندر بلای سخت پدید آید فضل وبزرگمردی وسالاری
از غزل مشهور وتاریخی بوی جوی مولیانش درینجا نه آوردم ، چه میدانم که کسی نیست که این غزل را نداند واز بر نداشته باشد .
دلا تاکی همی جوئی منی را چه کوبی بیهده سرد آهنی را
دلم چون ارزنی، عشق تو کوهی چه سائی زیر کوهی ارزنی را
بیا اینک نگاه کن رودکی را اگر بی جان روان خواهی تنی را
ـــــــــــــــــــــ
من موی خویش را نه ازآن میکنم سیاه
تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه
چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند
من موی از مصیبت پیری ، کنم سیاه
آقای نصرت الله نوح نویسند? مقدم? « دیوان کامل رودکی سمرقندی » در مقدمه کتاب،خودرا مکلف به این توضیح دانسته است که :
ازهنرهای دیگر رودکی که مورد تاًئید تذکره نویسان ومؤرخین است چنگ نوازی او میباشد، و برخی عقیده دارند که چون رودکی چنگ ورودنیکو می نواخته، بدین سبب تخلص خودرا رودکی برگزیده است.
بیهوده نیست وخود درین مورد چنین میگوید :
رودکی چنگ برگرفت ونواخت باده انداز کو، سرود انداخت
آن عقیقین می ای که هرکه بدید ازعقیق گداخته ، نشناخت
هردو یک گوهرند ولیک، به طبع این بِیفسرد وآن دگر بگداخت
نابسوده ، دودست رنگین کرد ناچشیده به تارک اندر تاخت
قابل یادآور میدانم که از جمل? صدها تألیف حیف وتلف شد? این نابغ? دوران وسرتاج بی بدیل ادب فارسی، که الحق اورا سلطان شعراً زبان فارسی گفته اند، یکی هم به حریر شعر درآوردن کلیله ودمنه بوده است که آنهم در کام دژخیمان وقت فرورفته و طعم? امیال حیوانی متعصبین بی خرد وخشمگین گردیده است. شاد وپیروز باشید
ازاریایی
بالا
کلمات کلیدی: