از وقتی سر و کله کلاس و تمدن بدشگون پیدا شده .... بدبختی و بی غیرتی همه رو گرفته ... اگه (خیلی عذر می خوام ) بامانتوهای آنچنانی و هفت قلم آرایش کرده دختر مسلمون بره خیابونا رو متر کنه کلاس داره ..... اگه تو سفره های میهمانی بیشتر از 10 جور غذا باشه کلاس داره ...... اگه تو حرف زدنت سه چهار تا کلمه اجنبی نگی اوج بی کلاسیه ..... اگر رفت و آمد دختر وپسرمون رو کنترل کنیم بی کلاسیه (یعنی که چی؟؟ تو کارای شخصیشون دخالت می کنیم !!!).... خلاصه خودمونو زدیم به کوچه ... چپ و در مسیر استحاله گی پیش می ریم تا از قافله مسترتمدن عقب نمونیم ......
تا کجا.... دیگه من نمی دونم .....
حالا عجله ای نیست ....
صبر کنید .....
هنوز بلاهایی که تمدن وکلاس باید به سرمون بیارن ادامه داره .....
......
...
آسمون شدیدا ابریه .... اما از بارون خبری نیست ...... خیلی وقته که بارون نیومده ...... همه ته ته ته غصه هاشون برای خشکسالی امسال نگرانن .....
....
اتوبوس هنوز راه نیفتاده ..... پیرمردی هفتاد ، هشتاد ساله ... با چند تا سنگگک اومد تو قسمت زنا(ن) ... خانم سنگک نمیخواین .... کی جواب میده؟ هر کی تو فکر غصه های خودشه ...... پیرمرد ناامید و خمیده تر از اتوبوس پیاده شد.....
.......
به ما چه این پیرمرد با این سنش میاد سنگگک می فروشه ......
به ما چه یه نفر برای پانصد تومن مونده که بده ودیعه تا تو این اجاره های سر سام آور دنبال خونه نباشه ..... از اون طرف پنج میلیون باید خرج یه عروسی رفتن بشه ..... به قول ؟ مگه میشه با اون لباسی که رفته عروسی دختر خاله اش با همون لباس بره عروسی پسر عموش ..... مگه میشه شوهرش کت وشلوار بی مارک بپوشه ..... اونوقت نمی گن چی بی کلاسن !!.....
به ما چه که خانم ع پول نداره پسرشو که ناراحتی قلبی داره عمل کنه ....... از اون طرف اگه برای یه مهمونی عصرونه 15 نفره سیصد تومن خرج شه لازمه ..... یعنی اگه اون جوری نباشه بی کلاسیه .....
به آقایی که مسئول استخدامه چه ربطی داره فلان دختر باید خرج خونواده شو بده اما از کار خبری نیست ...... از اون طرف به واسطه آشنایی با پدر فلان دختر که پدرش میلیاردره و فقط برای سرگرمی می ره سر کار ........ همیشه کار هست در هر سمتی که بخواد ....
به خانم فلانی (که غالب بر 50 سرویس طلا داره وهر سرویشش حداقل 10 میلیونه و براش حکم یه بار مصرف رو داره چون تکراریه ... و نمی تونه بفروشه چون از هر کدومش یه خاطره داره ) چه ......که دو تا جوان می خوان زندگیشون رو شروع کنن و برای هزینه اولیه شون موندن ...... البته ما که بخیل نیستیم خدا بیشتر بده ...... ولی شما بگین جای فکر کردن نداره .... حرص خوردن نداره ..... البته فکر نکنین طرف مسلمونی حالیش نیس ..... برعکس !!!!!!.....
به ماچه!!!! .....
....... به ما چه ..... !!!!
.....
............ به ما چه متراژ خیابونا و پیاده روها با دختراست ...... اونوقت پسرا مسئول ناظر این متراژهان ....(اگه این جمله رو نمی گفتم.....!!!
...... بگذریم ...
ایستگاه مقصد .....
هنوز آسمون ابریه .... این قسمت از شهر هم بارون نیومده ......
چقدر دلم می خواست بارون بیاد و راه برم زیر بارون ......
احساس می کنم کله ام داغ کرده ......
خدایا نکنه ......نکنه دیگه صدای بارونو نشنویم..........
......
نوشته شده توسط : زهرا
کلمات کلیدی: