هوالمعشوق
جایگاه زن نزد مولانا جلال الدین بلخی
مولانا، سخنور مشفق و مهربانی است که نور سخنش چون صبح صادق عالم جان را روشن میسازد و از فروغ آن مملکت دل را منور. او هم در عمل و هم در فضل دریاست.
از آنجا که میدانیم،عرفان مولانا، عرفان عشق است. یعنی برعکس عرفان خوف و عدل و فضل. در دنیای عرفان و تصوف بعضی از عرفا و متصوفین با خوف و ترس زیسته اند و همیشه اوقات را به زهد و عبادات سپری نموده اند. عرفان عشقی عالیترین نوع عرفان است. در عرفان عشقی انسان به وحدت میرسد.
اگر رنگینی سخن حاصلش درد نباشد، چه فایده؟ صفای باطن و صداقت در کلام او و از آن گذشته در راه سعادت و نجات عالم انسانیت، مولانا را در تمام دنیا محبوب ساخته است.
مولانا مظهر عشق، محبت و اخلاق است و در راه عشق ورزیدن، تحصیل معارف و عرفان و معرفت، میکوشد تا زنان همدیارش نیز مانند مردان از این نعمت و آزادی مسفید گردند. غرض از این نبشته، آوردن حکایاتی است که رفتار و سلوک عارفانهء مولانا را صریحا در برابر زنان آن عصر به نمایش میگذارد. ما از این حکایات بوضاحت درمیابیم که جایگاه و شخصیت زن نزد مولانا نهایت مقدس و بزرگ بوده، به شهامت و کردار این عارف بزرگ با در نظرداشت به شرایط سیاسی و اجتماعی آن زمان، تحسین میفرستیم.
مولانا دو زن داشت:
یکی به نام « گوهر خاتون» دختر خواجه شرف الدین لالای سمرقندی که در غایت خوبی و لطافت و در جمال و کمال خود نظیر نداشت و دومی بیوهء جوانی محمد شاه تاجر، بنام « کراخاتون قونیوی» که مولانا بعد از مرگ گوهر خاتون با او وصلت نمود. ثمرهء ازدواج مولانا با کراخاتون، دختری بنام « ملکه خاتون» بود، کراخاتون از شوهر قبلی خود یک پسر بنام « یحیی و یک دختر بنام کیمیا خاتون» هم داشت.
کراخاتون، زنی بود نهایت پارسا و به مولانا محبوب تر و مهربانتر از زن اولی. در رساله های نوشته شده در مورد او بسیار بخوبی یاد شده و در حق او، زن بسیار با معرفت و مریم ثانی گفته شده. از کراخاتون که در طهارت و پاکیزگی، یاد شده ، روایت است که:
« روزی حضرت مولانا در قلب زمستان با حضرت شمس تبریزی در خلوتی نشسته بودند و مولانا بر زانوی شمس الدین تکیه کرده و من از شکاف در ِ خلوت گوش ِ هوش فاسوی شان داده بودم، تا چه اسرار میگویند و در میانه چه حال میرود، از ناگاه دیدم که دیوار خانه گشوده شد و شش نفر مَهیب مردم غیبی درآمدند، سلام کردند و سر نهاده دستهء گل در پیش مولانا نهادند و تا قرب نماز پیشین بحضور تمام نشسته بودند، چنانک اصلا کلمهء گفته نشد. حضرت مولانا بخدمت شمس الدین اشارت کرد که نماز بگزاریم، امامتی کن. شمس الدین فرمود که با وجود شما کسی را امامتی نرسد. مولانا امامی کرده، بعد از اتمام نماز آن شش نفر کرامی اکرام کنان برخاستند و از آن دیوار باز بیرون رفتند و من از آن هیبت بیهوش شده چون خود را جمع کردم، دیدم که مولانا بیرون آمد و آن دستهء گل را بمن داد که این را نگاه دار و من برگی چند از آن گل به دوکان عطاران فرستادم که این نوع گل ما هیچ ندیده ایم، این گل از کجاست و این را چه نام است؟ تمامت عطاران بر طراوت و رنگ و بوی آن گل حیران ماندند که در قلب زمستان این چنین گل غریب از کجا آمد، مگر در آن جماعت خواجهء بود معتبر، شرف الدین عندی نام که دایم به تجارت هندوستان رفتی و متاعهای غریب و عجیب آوردی، چون گل را بر وی عرضه کردند، گفت، این گل هندوستانست و مخصوص در آن ولایت میروید، در حوالی سرندیب، این تحفه در روم چگونه آمده ؟ خادمهء کراخاتون برگها را برگرفته باز بخانه آمد و حکایت را باز گفت، حضرت کراخاتون را حیرت یکی در هزار شد، از ناگاه حضرت مولانا درآمد، فرمود که کرا « منظور از کراخاتون است» آن گل دسته را سر بسته دار و بکسی نامحرم منما که مستوران حرم کرم و باغبان خُرم اِرم که اقطاب هندوستانند، آن را جهت تو ارمغان آورده اند، تا دماغ جانت را قوت دهد و چشم جسمت را قوت بخشد. الله الله نیکو محافظت کن تا چشم زخم نرسد و گویند تا دم آخرین کراخاتون آن برگها را نگاه میداشت.»
همان طور که در ابتدا یادآور شدیم، کراخاتون اخلاص بسیار زیاد نسبت به مولانا داشت، او از روی محبت در پرستاری و مواظبت از مولانا لحظهء غفلت نمیکرد. وقتی مولانا هنگام نماز و حالات انبساط روحانی و کشف شهود عرفانی، اشک میریخت، کراخاتون که زنی با درک و معرفت بود، یکجا با مولانا گریه کنان حال مینمود و پا های مولانا را بوسه میکرد. کراخاتون با اشتیاق تام عقب مولانا نماز میخواند و شرح احادیث و تفسیر کلام خدا را از زبان او آرزو میکرد و در این بابت از مولانا سئوال ها مینمود. از خداوند هنگام دعا، برای مولانا طول عمر میطلبید تا مولانا عالم را از معارف خود غرق معانی گرداند.
در این حکایت، می بینیم که مولانا نهایت اخلاص، عشق و محبت قلبی خود را نسبت به کراخاتون نشان میدهد. مولانا، تحفه ای را به کراخاتون همسرش اهدا میکند که شش نفر اقطاب حق از هندوستان، آن گل ها را از باغ خرم اِرم چیده و به مولانا تقدیم کرده اند. این تحفهء الهی نهایت مقدس و با ارج است که حتا از چشم نامحرمان باید حفاظت شود و چه اعجازی در آن نهفته است که چشم سر و سِر را قوت می بخشد، مولانا به خانمش، کراخاتون که او را از ناز
« کرا» صدا میکند، با یک دنیا محبت و نوازش مثل این جملات: ...... آن را جهت تو ارمغان آورده اند، تا دماغ جانت را قوت دهد و چشم جسمت را قوت بخشد...، پیشکش میکند. زهی اخلاص و زهی محبت.
...................................................................................................................از استاد محترم سمیع رفیع
کلمات کلیدی: