تأملی بر جهان بینی
مولانا جلالدین محمد بلخی
به مناسبت بزرگداشت از هشتصدومین سالروز تولد مولانا
دستگیر صادقی
مولانا جلال الدین محمد بلخی ، عارف ، شاعر و متفکر بزرگ زمانه ها ، در آغاز مثنوی معنوی که به نی نامه شهرت دارد ، چنین می سراید:
بشنو از نى چون حکایت مىکند | از جداییها شکایت مىکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند | از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحهشرحه از فراق | تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسى کو دور ماند از اصل خویش | باز جوید روزگار وصل خویش
من به هر جمعیتى نالان شدم | جفت بد حالان و خوشحالان شدم
هر کسى از ظن خود شد یار من | از درون من نجست اسرار من
سرّ من از ناله من دور نیست | لیک چشم و گوش را آن نور نیست
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست | لیک کس را دید جان دستور نیست
آتش است این بانگ ناى و نیست باد | هر که این آتش ندارد نیست باد
آتش عشق است کاندر نى فتاد | جوشش عشق است کاندر مى فتاد
نى حریف هر که از یارى برید | پردههایش پردههاى ما درید
همچو نى ، زهرى و تریاقى که دید | همچو نى ، دمساز و مشتاقى که دید
نى حدیث راهِ پر خون مىکند | قصههاى عشقِ مجنون مىکند
محرم این هوش جز بیهوش نیست | مر زبان را مشترى جز گوش نیست
در غم ما روزها بیگاه شد | روزها با سوزها همراه شد
روزها گر رفت ، گو رو باک نیست | تو بمان ، اى آنک چون تو پاک نیست
هر که جز ماهى ز آبش سیر شد | هر که بىروزى است روزش دیر شد
در نیابد حال پخته هیچ خام | پس سخن کوتاه باید والسلام
نوای جانسوز مولانا ، در فراز و فرود قرنها و در وادی پر پیچ و خم عرفان ، همواره روان انسانهای شیفته و با بینش را بخود کشانیده است. این نوا ، تبلوری است از قرنها تفکر و اندیشه انسانی ، که از جدال انسان برای خود شناسی خویش ، مایه گرفته و نزج یافته است.
گفته اند که مولانا ، درهمین نی نامه ، یعنی هجده بیت اول « مثنوی معنوی مولوی ، هست قران در زبان پهلوی » ، تمام مفاهیم کلی مثنوی کبیر را بصورت بسیار فشرده گنجانیده است و یا به عبارت دیگر، مثنوی تفسیر و توضیح همین هجده بیت اول است که آن را خداوند گار بلخ به قلم خود نوشته بودند. البته، متباقی اشعار مثنوی را آنطوری که مشهور است ، مولانای ما در احوال گوناگون سروده و یار پاک نهاد وی ، حسام الدین چلبی ، آنها را با کمال اخلاص نوشته است.
عصاره کلی و جان مطلب در آثار فناناپذیر مولانا ، بخصوص در دو اثر گرانسنگ آن ، یعنی مثنوی معنوی و دیوان شمس ، صرف یک کلمه است و آنهم « عشق » است که ستون اساسی جهان بینی مولانا را میسازد. از آنرو طریقت و مکتب مولانا را مکتب عشق گفته اند ، و وی را پیامبر عشق نامیده اند. چنانچه جناب شان می فرمایند:
آتشی از عشق در جان برفروز سربه سر، فکر و عبادت را بسوز
ای خدا، جان را تو بنما آن مقام کاندرو بی حرف ، می روید کلام
گرچه تفسیر زبان ، روشنگر است لیک عشق بی زبان ، روشن تر است
کلمات کلیدی: