صلح با طالبان اکنون به مسابقه ای می ماند که هر کسی می خواهد خود را فاتح آن بداند و بدان افتخار و مباهات نماید. اما تنها مردم افغانستان هستند که نمی دانند این پروسه به کدام سو به پیش می رود.
پروسه صلح و مذاکره با طالبان از آغاز تا کنون به یک منوال پیش رفته است. تنها تفاوتی که در پروسه صلح وجود داشته آدرس ها و مکان های است که چشم ها به سوی آن ها دوخته شده است.
نهادینه شدن صلح، بدون شناخت نهاد اصلی بحران نا ممکن است. طالبان اینک به عنوان نهاد اصلی بحران به نظر می آید. ولی طالبان تنها مهره ی بحران است نه محور بحران. بی تردید محوریت بحران افغانستان را پاکستان وآمریکا بر عهده دارند. بدین ترتیب، دولت افغانستان در معادله جنگ وصلح افغانستان بدون نقش تعریف شده است. آمریکا و پاکستان در کنترل بحران افغانستان ظاهرا هماهنگ حرکت می کردند، چه آنکه هردو دارای منافع مشترک به نظر می آمدند. بحران زمانی از کنترل خارج شد که میان آمریکا وپاکستان نسبت به طالبان، اختلاف در تعریف منافع ملی به وجود آمد. با گسترش اختلاف منافع آمریکا وپاکستان، نا امنی ها در میان قبایل آن سوی خط دیورند گسترده تر شد و از اجنسی ها به دره سوات امتداد یافت. بعید نیست که بن لادن در همین آوان در ابیت آباد پاکستان رحل اقامت گسترده باشد. با دستگیری بن لادن در پاکستان اختلافات استراتژیک میان آمریکا وپاکستان برای همه نخ نماشد. ورابطه این دو متعهد دچار تنش گردید. بدین سبب طالبان هر روز قوی تر از دیروز تبارز کردند. تا آنجا که دیگر گزینه حذف طالبان از روی میز آمریکا ودولت افغانستان برداشته شد. اکنون طالبان پاکستانی در دامن پاکستان اند وپاکستان از ایجاد هر نوع مشکل برای گروه حقانی به آمریکا شدیدا هشدار داده است. آمریکا وافغانستان نیز برآن اند که طالبان افغانی را در دامن خویش بگیرند. ولی طالبان این تر دامنان را مردار می دانند وبا آنان با فاصله سخن می کنند.
با شهادت رهبر شورای عالی صلح،کارگردانی دولت افغانستان در پروژه صلح به اتمام رسید. این بار نوبت گردانندگی را آمریکا به تنهای مصادره کرد. آمریکا طالبان را به رادیکال ومیانه رو وسپس به افغانی وپاکستانی تقسیم بندی نمود و بر آن شد که طالبان افغانی را به میز مذاکره بکشاند. سخن جوبایدن مبنی بر دشمن ندانستن طالبان، همین مبنی را حکایت داشت. به هر روی، آمریکا به طور واضح از پاکستان و افغانستان بی اعتماد گردیده بود. بدینسان آمریکا برآن بود که اگر شده از پاکستان وافغانستان عبور کند. برافروخته ساختن پاکستان قبل از جلسه بن دوم توسط آمریکا، غیر مستقیم پاکستان را از پالیسی صلح به حاشیه قرار داد. سرانجام آمریکا ، افغانستان وپاکستان وحتی شرکای چون عربستان را کنار گذاشت ومیزسیاست را طوری طراحی کرد که تنها آمریکا وطالبان در آن کنارهم قرار می گرفتند. بدین ترتیب افغانستان عملا از بازی بیرون ماند، بدون اینکه جای خالی اش در فضای بازی احساس شود. ولی عدم حضور پاکستان به عنوان ضلع پنهان ، معادله بازی را کاملا بی تعادل نشان میداد. اهل سیاست نیک می دانست که بدون حضور پاکستان هیچ کاروانی صلحی به سلامت به سرانجام نخواهد رسید. چه آنکه پاکستان یگانه پناهگاه ومرجع مالی ودینی، بنیانگذار وسیاست گذار طالبان است. پاکستان از چنان سلطه ی بر طالبان برخوردار است که هرگونه حرکت خودسر از سوی طالبان سرنوشت ملا برادر وملا عبیدالله را در پی خواهد داشت.
پاکستان با اعاده روابط سیاسی ووعده همکاری افغانستان وپشتیبانی عربستان، برآن شد تا پروژه صلح را از انحصار آمریکا به در آورد. اعتماد به نفس پاکستان، دولت افغانستان را آن چنان امیدوار کرد که حامد کرزی قبل از سفرش به پاکستان رسما اعلام کرد که افغانستان با طالبان به صورت مستقیم وارد گفتگو خواهد شد. ولی دیری نگذشت که پاکستان به دولت افغانستان فهماند که بازی سیاست با پاکستان با این سادگی ها میسر نیست.
سرانجام، دولت پاکستان چند روز قبل رسما از طالبان وحزب اسلامی در خواست کرد که دست از جنگ بردارند وخواسته های سیاسی شان را در فضای صلح آمیز جستجو کنند. ناگفته برهمگان هویداست که دولت پاکستان عزم راسخ به ایجاد صلح در افغانستان ندارد. زیرا پاکستان هرچه دارد از حاصل کاروزار در افغانستان است. پس هدف اصلی پاکستان ازاین سخن چه می تواند باشد؟ بدون شک پاکستان می خواهد به اثبات برساند که معادله جنگ وصلح افغانستان در دست پاکستان است. با این مانور می خواهد تلاش ونهادینه سازی صلح با محوریت افغانستان ویا آمریکا را ناقص ونا پایدار نشان دهد وشکست آمریکا را در پروژه ی صلح با طالبان به رخ مردم وآمریکا بکشاند.
khirad va siyas at
سیدآصف حسینی
کلمات کلیدی: