ایران وموقعیت آن:
کلمه "ایران" نخستین باردرقصیده رودکی دیده میشود (3):
زان می خوشبوی ساغری بستاند یاد کند روی شهریار سجستان
شادی بوجعفراحمد بن محمد آن مه آزادگان و مفخر ایران
ابوشکوربلخی شاعرقرن چهارم، شاه سامانی دربخارا را شه ایران خوانده است:
خداوند ما نوح فرخ نژاد که برشهر ایران بگسترد داد
درشاهنامه از پادشاهان ایران باستان چهارسلسله ذکرشده است: پیشدادیان، کیانیان، اشکانیان و ساسانیان. وقایعی که راجع به دوسلسل? پیشدادی وکیانی نقل شده تقریبا افسانه ویا حقایقی تاریخی پنهان است، اما تاریخ اشکانیان درشاهنامه تا انداز? واقعی است ولی فقط چند اسم از سلاطین آن سلسله راشمرده وذکری ازوقایع مهم آنزمان نکرده است. آنچه مربوط بساسانیان است مطابق با تاریخ است، بدینمعنی که اسامی پادشاهان صحیح است ولی وقایع زندگی آنها تا انداز? مخلوط به افسانه است (15).
بنا به نوشته فردوسی درشاهنامه، درعهد زرتشت، ایران به چین باج میداده و زرتشت شاه را برمیانگیزد که با چین وارد جنگ شود (16):
چو چندی سرآمد بر این روزگار خجسته شد آن اختــــر شهریـــار
که در دین ما این نباشد هژیـــر به شاه جـــهان گفت زردشت پیر
که تو باژ بدهی به سالار چیـــــن نه اندر خور آید به آیین و دیــــن
نباشم بر این نیز همداستـــــــــان که شاهان ما در گه باستـــــــان
به ترکان ندادست کس باژوســـاو به ایران نبودش همه توش و تاو
پـذیرفت گشتاسپ گفتا که نیــــز نفرمایــــــمش دادن از باژچیـــــــز
فردوسی شهرهای ایران رادرضمن نامه پیران ره گودرزکشواد چنین آورده است (3) (دقت کنید، برعلاو? اینکه اکثریت مطلق این شهرها درقلمروافغانستان فعلی قراردارند، هیچیک از شهرهای ایران فعلی شامل این لست نیست!):
ازایران به کوه اندر آید نخست درغرچگان از بروبوم بست
دگرتالقان شهر تا فاریاب همیدون در بلخ تا اندراب
دگر پنجهیر و در بامیان سرمرز ایران و جای کیان
دگرگوزگانان فرخنده جای نهادست نامش جهان کدخدای
دگرمولیان تا در بدخشان همین است ازین پادشاهی نشان
فروتردگر دشت آموی وزم که با شهر ختلان برآید برم
چه شگنان وزترمذ و ویسه گرد بخارا و شهریکه هستش به گرد
همیدون برو تا درسغد نیز نجوید کس آن پادشاهی به نیز
وزانسو که شد رستم گردسوز سپارم بدو کشور نیمروز
زکوه ز هامون بخوانم سپاه سوی باختر برگشایم راه
به پردازم این تا در هندوان نداریم تاریک ازین پس روان
زکشمیر و زکابل و قندهار شما را بود آنهمه زین شمار
اما مازندران، کرمان وزابل را شامل ایران نمیداند:
بگویش که آمد به مازندران به غارت ز ایران سپاه گران
چودارا ازایران به کرمان رسید دوبهرازبزرگان لشکرندید
چو ازشهرزابل به ایران شوی به نزدیک شاه دلیران شوی
در شهنامه، رستم یعنی جهان پهلوان و یلِ تاجبخش، ابرمرد کابلی - زابلی یا هندوآریایی است. او پسر(زال) فرمانروای زابل، نیمروز، هیرمند وسیستان است. مادرش (رودابه) دخترفرمان روای کابل میباشد. سهراب پسررستم است ومادرش (تهمینه) دختر پادشاه سمنگان است (7). گشتاسب پادشاه ایران میباشد وپایتخت ایران شهربلخ است. گشتاسب دین جدیدی راکه زردشت مُـعرف آنست بحیث دین رسمی کشورش میپذیرد. آتشکدهء مشهور زردشتی بنام "نوش آذر" نیزدربلخ قرار دارد. گشتاسب با کتایون، دخترقیصرروم ازدواج کرده است (7). فریدون پیش ازوفات، پادشاهی خود را بین سه فرزند خود – روم را به سلم، توران (قلمرو پهناور واقع در شمال دریای آمو) رابه توروایران (عمدتاً شامل بلخ، هرات، سیستان، هیرمند، نیمروز، بست، زابل، کابل و . . .) را به ایرج – تقسیم میکند (7):
نخســتین به سلم اندرون بنگرید همه روم و خاور مر او را گزید
دگــــــــر تور را داد توران زمین ورا کرد سالار ترکان و چــیــن
وزان پس چو نوبت به ایرج رسید مر او را پدر شـــهر ایران گزید
پس "ایران شاهنامه" کشوریست که مرز شمالی آن را رود جیحون میسازد، درسمت جنوب تا سر زمین هند میرسد و دربرگیرند? شهرها و سرزمین هایی مانند بلخ، هری، سیستان، هیرمند، زابل، کابل و . . . بوده ... ونام امروزی این سرزمین افغانستان است (7) و تا انداز? زیادی با "آریانای یونان" مطابقت دارد.
کلمه ایران بیش از 1300 باردرشهنامه آمده است واگر نسبت ومنسوبها رانیز بآن بیفزاییم شمار آن بیشترمیگردد (3). فردوسی نخستین بارایران را درمقام ستایش محمود غزنوی بکارمیبرد:
به ایران و توران ورا بنده اند به رای و به فرمان او زنده اند
به ایران همه خوبی ازداد اوست کجا هست مردم همه یاد اوست
و او را شهنشاه ایران و زابلستان میخواند:
شهنشاه ایران و زابلستان زقنوج تا مرز کابلستان
فرخی سرزمین سلطان محمود را ایران ومردم آنرا ملت ایران خوانده است:
چه روزاست وعالی دولتست این دولت سلطان که روزافزون بدوگشته ست ملک وملت ایران
ازینکه کلمه ایران بیش ازیکی دوبار درآثار سعدی وحافظ بکارنرفته نیز قابل تامل است (3):
سعدی: بگفت ای خداوند ایران وتور که چشم بد از روزگار تو دور
اقلیم پارس راغم ازآسیب دهرنیست تا برسرش بود چو تویی سایه خدا
یارب زباد فتنه نگهدار خاک پارس چندانکه خاک را بود وباد را بقا
همانا که در پارس انشای من چومشک است کم قیمت اندر ختن
حافظ:
عراق وفارس گرفتی به شعرخوش حافظ بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
سعدی وحافظ پادشاه فارس را پادشاه ایران نخوانده اند حال آنکه شعرای غزنوی، محمود و مسعود را پادشاه ایران مخاطب ساخته اند (3):
عنصری:
دل نگهدار ای تن ازدردش که دل باید ترا تا ثنای کد خدای خسرو ایران کنی
فرخی: سرشهریاران ایران زمین که ایران بدو گشت تازه جوان
شیرنردرکشور ایران زمین ازنهیبش کرد نتواند زیان
هیچ شه را درجهان آن زهره نیست کوسخن راند زایران برزبان
میرهمه میران پسرخسرو ایران بواحمد بن محمد آن ابردرم بار
مسعود سعد سلمان:
به هرشهری که بگذشتی به آن شهراین خبرده که آمد براثراینک رکاب خسروایران
سنایی:
آنکه تا چون دست موسی طبع را پرنورکرد ملک ایران را چو هنگام تجلی طورکرد
ابوسعید ابی الخیر:
درچین وختن نقش ونگارازتو برند ایران همه فال روزگارازتو برند
سیاوش نیم و زپریزادگان ازایرانم ازشهرآزادگان
بعلاو? غزنویان، سلاله های غوری، آل کرت، تیموری، هوتکی و درانی در بسا موارد خود را پادشاهان ایران خوانده اند (3). صاحب چهارمقاله عروضی دروصف سلطان غورگوید: "چگونه پدری چون خداوند ملک، فخرالدوله والدین خسرو ایران ملک الجبال اطال الله بقا و ادام الی المعالی ارتقا که اعظم پادشاه آن وقت است و افضل شهریاران عصر".
مولف تاریخ وصاف درحق شمس الدین کرت ازسلاله های غوری آورده است (3): که مصداق این دعوی آن است که سالهاست که تا گوش جان وجان گوش به آوازه جود مخدوم ملک اسلام شهریار ایران، خسرو بر و بحر شمس الحق والدین که روزگار امرونهی اورا رام باد وجریان افلاک مطابق مرام مشنف و مروج گشته ...
درسال 818 قمری چون بنای قلعه دارالسلطنه هرات (حصار اختیارالدین) را گذاشتند برکتیبه کاشی آن قصیده ای نوشتند در مدح شاهرخ که این سه بیت ازآن است:
ایا پادشاهی که بر روی دفتر کلامی نیامد زمدح تو خوشتر
شهنشه الغ بیگ وسلطان براهیم که هستند شایسته تخت و افسر
یکی رانشانده است برتخت توران دگرکرده ازبهرش ایران مسخر
وجیه نسفی محمد کرت را سالارایران خوانده:
بسال شش صدوهفتاد و شش مه شعبان قضا زمصحف دوران چو بنگریست بفال
بنام صفدرایرانیان محمد کرت برآمد آیت الشمس کورت در حال
سجع مهرمحمود هوتکی بدینقرار است:
سکه زد ازمشرق ایران چو قرص آفتاب شاه محمود جهانگیر سیادت انتساب
دین حق را سکه برزر کرد ازحکم اله عاقبت محمود باشد پادشاه دین پناه
سجع مهردیگراو: دولت سلطان حسین نابود شد شاه ایران عاقبت محمود شد
اشرف هوتکی پس ازپیروزی برترکان (1726 م) ... اسرای آنها را آزاد ساخته و سرانجام قرار داد صلحی امضا شد و شاه اشرف بعنوان "شاه ایران" وسلطان بعنوان "خلیفه مسلمانان" شناخته شدند وهم درقرارداد صلح مقررشد که مناطق تحت اشغال ترکیه به ایران بازگردانده شود.
درسال 1726 م درعهد شاه اشرف موقعی که به ترغیب ملا زعفران کتیبه ای برمسجد اصفهان روی کاشی خشتی وبا خط نسخ نوشته شد، اشرف شاه ایران خوانده شده است:
لقد امرالسلطان خاقان عصره زصدیق است انوار صداقت
ومن فایق فی ایران عزجلاله زفاروق است اسرار عدالت
واشرف السلطان السلاطین اسمه زذی النورین نور فیض ورحمت
میرزا جعفر راهب طوسی درمورد احمدشاه درانی:
جهاندار احمد شه سرفراز که درهای دلهاست بر وی فراز
خداوند دولت بر ایرانیان در درج اقبال درانیان
احمدشاه درانی درفرمان تاریخی 16 شوال 1167 (1753 م) که درنشریه فرهنگ ایرانزمین چاپ شده است کلمه افغانستان را بکارنبرده ودرعوض آرزوکرده است تا بیاری خداوند سراسر ایران را به زیر فرمان خود آورد ... وحال قلعه مشهد را محاصره داریم، انشاالله همینکه قلعه فتح شد بکلی کل ایران به تصرف آمد..." (3).
شهاب تبریزی دررثای تیمورشاه درانی:
ملک ایران گشت ویران چون دل آشفتگان ای دریغا تاجدار خسرو ایران کجاست؟
نظامی درهفت پیکرایران را دل جهان میخواند:
همه عالم تنست و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد دل زتن به بود یقین باشد
باینترتیب مطابق تمام منابع داخلی ویا گنجین? عظیم ادب و فرهنگ فارسی – ازشروع تاریخ افسانوی شاهنشاهی گشتاسپ (دربلخ) درچندهزارسال قبل، تا پادشاهی تیمورشاه درانی دردوصد سال قبل، اکثریت مطلق زمامداران نامداراین قلمرو را شاه "ایران" خوانده اند که قلمروافغانستان کنونی درقلب آن قرارداشته و سرزمین های بلخ، غزنه وهرات ستون فقرات مفاخرفرهنگی آنرا میسازد
جهت مطالع? کامل مقاله که دربرگیرند? نقشه هامیباشد به لینک زیرمراجعه کنید:
http://archive.khawaran.com/Lalzad_Ariana-Iran-Persia-Khorasan.pdf
http://www.khorasanzameen.net/history/alalzad02.pdf
az
پروفیسوردکتورلعل زاد
کلمات کلیدی: