2001 میلادی
اسلام آباد - پاکستان
دور رفتی از برم ای پور من
ای فروغ دید? کم نور من
خاک بر سر زندگی را میکنم
گر نیایی در برم ای پور من
کرده ام شب را سحر تا بنگرم
تا شود مرهم دل ناسور من
این دل غمدیده را رحمی بکن
ای طبیب صادق فکور من
زود بخوان درست که تو دانا شوی
در نبود رهبران جمهور من
با برادر شو براه در هم رفیق
این کلام از پیامبر خبیر من
داشتم من آرزو برنا شوی
تا بگیری دست این کمروز من
مادرت یک عمر رنجور بوده است
شو و را دستیار این منظور من
زندگی پُر ازخطر است هر زمان
شو چو رستم در نبرد با تور من
با که گویم حرف دل تا وا شود
نور امید از دل چون قیر من
ایکه چشمت را بصیرت ناظر است
حق نمایی این طبع پُر شور من
میگذرد این سختی و آرام و درد
کن تو نرم پنجه را این دستور من
گرچه دورم از نظر دورم مدان
ای نظرگاه هی خدا و پیر من
? - اکتوبر ????
اسلام آباد - پاکستان
بهار من
سرود? مرحوم مسعود "نوابی"
???? میلادی
اسلام آباد - پاکستان
در انتظارت ری مه گلگون عذار من
چشمم به را? توست نگر حال زار من
شمعم از فراق چسان آب میشوم
بی تو که رفته یی کنون ار کنار من
من لاله سان ز غصه به دل داغ می برم
رویید هزار لاله از آن بر مزار من
ما تخم عشق پاش نمودیم ای دریغ
جمع کردن حاصلش بنگر اشرار من
غیر ام کشد به طعنه در این ملک بیکسی
با غصه بگذرد از آن روزگار من
یارب چه شرح دهم حال خویشتن
کس نیست بشنود سخن حال زار من
گر آن عدوی ما ز خیالش نه بگذرد
یاد آورید که بگیرد شرار من
آن آب که رفته بود ز جویبار مست ما
اندک تأملی که بیارد عیار من
کردند جفای زیاد و ندانند حکم حق
گیرد گلوی آن بفشارد عیار من
وقت است این زمان که به حق تن دهی
آهی کنار من و در بهار من
"مسعود" بی حضور عزیزان در سفر
بی رونق سیر گل و گلزار من
کلمات کلیدی: