امروز سینما در هرکجای دنیا به عنوان یک رسانه جمعی نقش آفرینی خوبی در بخش های مختلف برای مردم دارد.
پیام سینما همانطوری که برخی ها برداشت دارند همیشه عشقی نیست امروزه سینما درکارهای زیادی درعرصه های مختلف دارند انجام میدهند.
محتوای آخرین فلم شاهرخ خان ستاره پرآوازه هند آمیزه ازموضوعات اجتماع وسیاست است . دراین فلم دیده می شود که چگونه تحولات سیاسی افکارعمومی را درغرب بعد از یازده دسمتر سال 2001 برضد مسلمانان برانگیخت ویک نگاه بد نسبت به آنها پدید آمد.
فلم تازه رضوان خان که تازه درسینمای هند به اکران رفت بیانگر این واقعیت هاست.
همین لحظه که من این خطوط را دارم سیاه می کنم، مردم هند درصف های طویل منتظر اند تا با خرید تکت برای دیدن فلم هنرپیشه محبوب شان شاهرخ خان وارد سینما ها شوند.
من به چند دلیل خواستم درکنار شهروندان هندوستان این فلم را ببینم شاید گزافه نباشد وقتی شما هم به عمق موضوع داخل شوید به من تحسین خواهید کرد.
ناگفته نماند پیش از این که فلم به اکران برود به دلیل نقش های برجسته که مسلمانان واسلام درآن دارد در هر دو کشور همسایه هند وپاکستان جنجال های زیادی به قوع پیوست.
هندوهای افراطی در هند انتقاد کردند که شاهرخ خان به مسلمانان جایگاهی بلندی دراین فلم قائل شده است وازسوی دیگر او را متهم نمودند که گویا چندی پیش به طرفداری تیم کرکت پاکستان سخنانی داشته است.
درپاکستان افراطیون انتقاد کردند که رضوان خان در برخی موارد بالای ما تاخته وتصویر بدی ازمسلمانان پاکستانی در امریکا ارائه نموده است به همین خاطر دست به تظاهرات زده تصویر خان را به آتش کشیدند.
به هر حال داستان فلم از آن جا آغاز می شود که بیوه زن مسلمان دو پسر بچه یتیم دارد، یکی از آن ها همین رضوان خان است که از طفلی مجذوف می باشد.
مادر ، اولاد های خود را درس تقوی وراستی میدهد وبه آنها تلقین می کند که ما، در کشوری زندگی می کنیم که درآن ادیان وتیره های مختلف زندگی می کنند، همه ما انسان هستیم اما معیار خوبی وبدی دین ونزاد شده نمی تواند، بلکه عملکرد ها متعلق به انسان خوب وانسان بد است.
خان کوچک مجذوف از ابتدا تا انتها دراین فلم اکت های غیر نورمال دارد اما احساس ورفتار او به عنوان یک انسان خوب خیلی از مشکلاتی را که در سرراه او درجریان داستان واقع می شود حل می کند.
گاه گاهی او از طرف هم نوعان خود درست حسابی اذیت می
شود اما حرف های مادرش به یادش می آید که گفته بود در دنیا آدم های خوب وبد وجود دارند از صبر وتحمل کار می گیرد وبه اوج می رسد.
رفتار مناسب خان درتمام صحنه ها قلب ها را شکار می کند با آن که خان دیوانه است اما زیبا ترین دختر غیر مسلمان شهر شیفته او می شود وبا وی درامریکا ازدواج می کند، ازدواج که بعدها بخاطر مسلمان بودن خان به وی آسیب های جدی می رساند ویگانه فرزند دلبندش را که از شوهری غیر مسلمان خود دارد از دست می دهد.
خان وقتی به امریکا سفر می کند پلیس بازرس، متوجه نام او می شود که یک مسلمان است، با وی رفتار خوب نمی کند دستور می دهد که او حسابی باز رسی شود، او برهنه می شود وزره زره تمام اعضای بدن او اززیر زربین گذشتانده می شود. لوازم او توسط چند آدم چشم آبی خشین درهم وبرهم می گردد.
به او دستور توقیف داده می شود مدتی کوتاهی در توقیف خانه می ماند برادر او که اکنون درامریکا است وصاحب یک کارخانه ساخت لوازم آرایش می باشد از ما جرا خبر می شود و او با قید ضمانت آزاد می گردد.
خان در کار خانه برادرش مصروف کار می شود اما از این که آدم نورمال نیست، توسط برادرش توهین می شود از خانه بیرونش می کند او باز حرف های مادرش را به یاد می آورد که گفته است دراین
دنیا آدم های خوب وبد وجود دارند.
با خانم کاجل، مندیرا (مستعار) مشتری لوازم آرایشگاه دراین کار خانه آشنا شده است و قتی به شهر می رود این خانم جوان او را به خانه خود می برد وباوی بعد ازمدتی ازدواج می کند.
در خانه زوج آزادی مذهبی به طور مطلق وجود دارد می بینی که خان در یک طرف خانه درسرسجاده نشسته به نیایش می پردازد ودریک طرف خانه مندیرا مراسم مذهبی ویزه خود را دارد انجام میدهد.
همانطور که دربالا اشاره کردم حادثه مرگ فرزند مندیرا، داستان را به اوج می رساند ما جرا طوری است که فرزند مندیرا دوست امریکایی دارد، این پسربچه پدرش را درجنگ افغانستان ازدست داده است وقتی سمیر خان یازده ساله می خواهد از رفیقش دلجویی کند با او قهر می شود ومی گوید شما مسلمان ها پدرم را کشته ایند وتو قاتل پدرم من هستید با وی درگیر می شود، دیگرانی که درمیدان فوتبال حضوردارند درطرفداری امریکایی سمیر که تنها نامش پسوند اسلامی دارد را فوتبال می کنند وبالاخره می میرد.
خان درکنار مندیرا مراسم عزا داری سمیر را می گذرانند این حادثه مندیرا را سخت تکان داده است وقتی خان با وی توصیه می کند ومی گوید ما همه از خدا هستیم وبه سوی خدا برمی گردیم، باید صبر داشته باشیم مندیرا بالای خان قهر می شود ومی گوید این همه از خاطر تو است.
اگر من با تویی که مسلمان هستی ازداواج نمی کردم فرزند کوچک ام را ازدست نمی دادم او ازخان می خواهد برای همیشه او را ترک کند.
پاسی از شب می گذرد درحالی که مندیرا درکنار خان خوابیده است او را ترک می کند می رود تا به مردم امریکا ومقامات بگوید که درست است که ما مسلمان هستیم اما همه مسلمان ها تروریست نیستند.
وقتی مندیرا ازخواب بلند می شود می بیند که او تنها ست خان درکنار اونیست او سخت از آنچه که کرده بود نا را حت می شود به یاد خان وفرزند ماتم می گیرد وعکس های هر دو را در آغوش گرفته اشک می ریزد.
درقمست این داستان می بینید که خان به مسجد پا کستانی ها می رود درآن جا گروهی از مردان دور هم حلقه زده اند. سرحلقه آنها به نام داکتر سیف الرحمن که اهل پاکستان است مردم را به جهاد وانتقام گیری ازامریکایی ها دعوت می کند او می گوید باید ما مانند حضرت ابراهیم در راه خدا قربانی بدهیم، در حمایت فلسطینی ها برضد امریکا جهاد کنیم وانتقام بگیریم وکفار را درهرجای که هستند نابود کنیم.
اما خان برعلیه داکتر موضع گیری می کند می گوید اسلام این را نمی گوید که خون بیگناهان ریخته شود او آیه های از قرآن می خواند که می گوید اگر کسی یک آدم را به نا حق بکشد گویا تمام انسان ها را کشته باشد، باید از افراط پرهیز کنیم واسلام را به عنوان یک دین معتدل ومیانه برای جهان معرفی کنیم نه یک دین خشین.
خان صحنه را ترک می کند وبه شهری ویرجینیا می رود جایی که اکثریت با شندگان آن را امریکایی های افریقایی تبار تشکیل می دهند.
دراین شهر با بازماندگان جنگ عراق وافغانستان آشنا می شود ودرمراسم ترحیم آنها شرکت می کند او عکس سمیر کوچک را در کنار عکس های قربانیان جنگ می گذارد می گوید این ها همه به ناحق کشته شده اند.
او می خواهد بوش را بیبیند تا به او بگوید که مسلمان ها همه تروریست نیستند اما موفق نمی شود وبه جرم این که سعی می کرد درمحفل سخنرانی با وی نزدیک شود زندانی می شود.
مدتی را درزندان به سرمی برد اما بعد ازتحقیقات دوباره آزاد می شود به ویرجنیا به خانه مادر خوانده اش برمی گردد.
دراین روزهاست شهر ویرجینیا طوفانی می شود او با کمال اخلاص با قربانیان طوفان همکاری می کند زنان واطفال را از زیر آوارها وازخطر سیل نجات می دهد رسانه های جمعی ازقهرمانی های او خبر تهیه می کنند واو را درتصویر نشان می دهند این جاست که مندیرا از او اطلاع حاصل می کند وبه سراغ او می رود.
درمراسم تدفین قربیانیان سیلاب ها، با هم رو برو می شوند لحظات خوشی او به غم تبدیل می شود ازیک طرف اشتیاق دیدار با خانم جوان که مدتی را از او به دور بود، از سوی دیگر همان ترورست های پاکستانی بالای اوحمله می کنند و وی را با ضرب چاقو نقش زمین می سازند.
مندیرا او را به شفاخانه انتقال می دهد اما بعد ازمدتی شفا می یابد.
این آخر کار نیست باردیگر خان می خواهد پیام خود را به رئیس جمهورامریکا آقای اوباما برساند که ما تروریست نیستیم نام من خان است اما تروریسیت نیستیم.
مندیرا مانع او می شود اما او در اراده خود مصمم است به دانشگاهی می رود که او باما در آنجا سخن رانی دارد درمیان موج عظمی از آدم ها؛ خان خود را به رئیس جمهور نزدیک می سازد مندیرا او را همرای دارد، بالآخره اوباما او را می پذیرد وبا او دست می دهد خان درحالی که صحت خوب ندارد، همان حرف های خود را تکرار می کند که نام من خان است اما تروریست نیستیم
عکس سمیر کوچک را به او نشان می دهد که چکونه درمیدان فوتبال شما امریکایی ها او را فوتبال کردید ازمن واز مادرش اشاره به مندیرا او را گرفتید.
او باما ازبابت این کار از وی معذرت می خواهد ومی گوید پیام من نیز مانند پیام شما صلح وعدالت برای جهانیان است.
به این ترتیب فلم سه ساعته به بایان می رسد.
قسمتی از یک نوشته در کوکچه
کلمات کلیدی: