ایرانی کیست، چگونه میتوان ایرانی بود؟
گفتاری از عبدالحسین زرینکوب
من وقتی در باب گذشتهی ایران تأمل میکنم از اینکه ایرانیها دنیا را به نام دین یا به نام آزادی به آتش و خون نکشیدهاند، از اینکه مردم سرزمینهای فتح شده را قتل عام نکردهاند و دشمنان خود را گروهگروه به اسارت نبردهاند، از اینکه در روزگار قدیم یونانیهای مطرود را پناه دادهاند؛ ارامنه را در داخل خانهی خویش پذیرفتهاند؛ جهودان و پیغمبرانشان را از اسارت بابل نجات دادهاند؛ از اینکه در قرنهای گذشته جنگ صلیبی بر ضد دنیا راه نینداختهاند و محکمهی تفتیش عقاید درست نکردهاند؛ از اینکه ماجرای سن بارتلمی نداشتهاند و با گیوتین سرهای مخالفان را درو نکردهاند؛ از اینکه جنگ گلادیاتورها و بازیهای خونین با گاو خشمآگین را وسیلهی تفریح نشمردهاند؛ از اینکه سرخپوستها را ریشهکن نکردهاند و بوئرها را به نابودی نکشانیدهاند؛ از اینکه برای آزار مخالفان ماشینهای شیطانی شکنجه اختراع نکردهاند و اگر هم بعضی عقوبتهای هولناک در بین مجازاتهای عهد ساسانیان بوده است آن را همواره به چشم یک پدیدهی اهریمنی نگریستهاند و از اینکه روی همرفته ایرانیها به اندازهی سایر اقوام کهنسال دنیا نقطهی ضعف اخلاقی نشان ندادهاند، احساس آرامش و غرور میکنم.