جهانی شدن، روابط بین الملل و آینده افغانستان
آغاز هزاره سوم میلادی، سرآغاز دگرگونی در تصور ها و اندیشه های انسانها از جهانی که دو جنگ هولناک و نیز «جنگ سرد» را پشت سر خویش گذاشت و سرآغاز فصل جدیدی از تاریخ را رقم زد، پنداشته می شود. عده یی پیش زمینه های این دگرگونی ها را از زمان غلبهء دموکراسی، به کمک ستالین، بر فاشیسم و نازیسم هیتلری می دانند؛ و عده یی هم در پیروزی غرب در «جنگ سرد» و فروپاشی کمونیسم شوروی، که منجر به «پایان ایدئولوژی» و یا به گفته فوکویاما «پایان تاریخ» (1) شد. اما سقوط امپراتوری شوروی، که کارشناسان آنرا به «زمین لرزه» تشبیه کرده بودند، چند پدیدهء مهم را در سطح جهان زایید:
1 . خلاء ایدئولوژیکی پس از شوروی، که سبب گرایش بیشتر کشور ها و مردمان ـ به ویژه نو به استقلال رسیده ـ پس از دههء 90 به ملی گرایی گردید. اگر ما این گرایش را نوعی تلاش برای هویت یابی و خودآگاهی ملی بنامیم، در پس آن عقبگردی را میتوان دید که پارادایم تاریخی آن، به رویداد های میان دو جنگ جهانی بر میگردد ـ یعنی گرایش به ناسیونالیزم.
ساموئیل هانتینگتون، ازاین رویدادها و گرایش ها، نتیجه گیری ای را بدست داد که منجر به تقسیم بندی هشت تمدن جهانی بر پایه ای وابستگی های مذهبی گردید.
2 . بر اساس تز هانتینگتون تنش ها و رویارویی های آیندهء جهان ناشی از گوناگونی تمدن ها خواهد بود که ریشه در مذاهب دارند.
دو دیگرتعدیل جهان دو قطبی به چند قطبی و حتا یک قطبی. نظم «جدید میترنیخی» که در نتیجهء موجودیت دو نظام باهم متوازن ولی متعارض بلوک شرق و غرب برقرار گردیده بود، پس از پایان ابرقدرت شوروی منجر به ایجاد کشمکش های سیاسی و نظامی به منظور گسترش حوزه های نفوذی میان بازیگران قدیم و جدید در عرصهء بین المللی گردید.
و سه دیگر ، زمینهء رهایی مهار گسیختهء کاپیتال و رشد و تسریع پدیدهء گلوبالیسم یا جهانی شدن. با فروپاشی شوروی، کاپیتال بر حوزه هایی که قبل امکان گسترش آن ناممکن پنداشته می شد، گسترش یافت و تمام کشورهایی را که در حوزهء نفوذ اقتصاد دولتی و «سوسیالیسم واقعا موجود» قرار داشتند، درنوردید. بدینگونه کاپیتال جهانگیر شد.
موج جهانی شدن اگر از یکسو دارای جنبه های مثبت است، از سوی دیگر جهت منفی خود را نیز به سرعت در عرصه های سیاسی، اجتماعی، حقوقی وغیره متبارز ساخت. جهانی شدن، کاپیتالیسم را در جهان تا انجایی گسترش داده است که فراتر رفتن آن حداقل اکنون موجود نیست .
دانشمند ایتالیایی آنرا پایان عصر امپریالیسم و سرآغاز فصل جدیدی به نام «امپایر» خواند. عصر امپایر یا امپریال دارای یک هدف یعنی تفوق بر جهان از طریق شرکت های فراملتی است. نماد های این عصر یکی افزایش نقش غیر قابل کنترول شرکت های فراملتی و نهاد های مالی بین المللی؛ دیگر گرایش به سوی تضعیف و پایان دولت ـ ملتها و بالاخره گسترش جامعهء جهانی تا آن حدی، که شهروندان آن از حیطهء کشور های شان فراتر رفته و در فضای مجازی و نامشخص به شهروندان جهانی مبدل شوند، می باشد. این فرآیند جهان را «یکپارچه» می سازد و «دهکدهء جهانی» را پدید می آورد. برای مبانی اندیشه ای این فرآیند رویکرد های ایدئولوژیکی هم نئولیبرالیستی و هم نئوکانسرواتیستی زاده شدند، که عصر امپریال برپایه و سنگبنای آن عمل خواهد کرد.
بدینگونه ما وارد عصر پیچیده یی شده ایم که هنوز نمی دانیم آیا مایه یی پیشرفت خواهد شد یا مانع آن!؟
به هرحال ما میخواهیم با این مؤلفه ها تماس بگیریم و در همپیوندی با آن مسایل بین المللی کشوری مانرا بررسی کنیم. گرانیکای این مباحث، ایالات متحده امریکا به حیث یگانه ابر قدرت خواهد بود، که اندیشه ها و تحولات جهانی نیز برمدار خواستها و انکشاف های درونی آن کشور در حرکت اند. همچنان در تمام بحث ها کوشش خواهد شد تا از روش حرکت انتزاع به سوی مشخص و یا مجرد استفاده شود. همچنین تلاش شده تا از روش ژنتیک ـ تاریخیhistorisch – genetesche Method بهره گرفته شود، که سیر رویداد ها را از زایش تا بلوغ بررسی می کند
کلمات کلیدی: