وصف زن ایزد بانوی زیبایی در ادب فارسی دری (بخش اول) سخن نخست: وصف زن یا معشوق از کهنترین مضامین ادب فارسی دری است. این مضمون در این ادبیات، از روزگار کهن پیدایی شعر فارسی از موضوع مهم و متداول شعر آن سامان بوده است. وصف زن و توصیف زیبایی معشوق در همه آثار منظوم و منصور آن دیار جایگاه ویژه را به خود اختصاص دادهاند. به جرأت میتوان گفت که در میان سرایندگان و خوش قلمان دیار فارسی دری، توصیف جمال زن بیشتر از وصف طبیعت و مدح پادشاهان و امرا بوده است. وصف معشوق، نخست در قالبهای دو بیتی، رباعی و به صورت تشبیب و تغزل در آغاز- قصاید و سپس در همه قوالب سروده شد و بر زیبایی زیباشناختی ادب فارسی دری، دَری جدید بگشود. اما از میان قوالب مذکور، غزل در وصف معشوق جایگاه ویژه دارد. وصف زن در ادب فارسی دری به جمال باطنی و معنوی خلاصه نشد، بلکه به زیبایی ظاهری وی نیز راه گشود. این زیبایی ظاهری که اعضا و اندام معشوق را شامل میشد، عبارت بودند از ابرو، انگشت، بازو، بَر، بناگوش، دیده، خال، گونه، دهان، رخسار، خط، زلفین، زنخ، زنخدان، ساعد، ساق، طره، عذار، گیسو، لب، مژه و ... که به آراستگی تمام به توصیف در آمدهاند. در این میان الفاظ دیگری نیز در ادب فارسی دری در توصیف آمدهاند، که عضوی از اندام معشوق نیستند ولی در پیوند به اندام معشوق به کار رفتهاند؛ مانند آغوش، اندام، بالا، پیکر، تن و قد و قامت، از آغاز شعر فارسی دری که گُهرپارهی شعر زن افغانستانی کنونی و زبان فارسی دری آن سامان، رابعه بلخی، دری بگشود و خود در وصف عاشق جان باخت تا اواخر سده پنجم هجری، که هنوز عرفان و تصوف به شعر آن دیار راه نیافته بود، توصیف زن یا وصف معشوق زیبارو تنها جنبهی زمینی و ظاهری داشت. سرایندگان و توصیف کنندگان معشوق آن سامان کمتر به جنبه روحانی و ملکوتی توجه میدادند. وصف سرایندگان سده سوم و چهارم هجری، از اندام معشوق برگرفته از عناصر طبیعت است که در آن بیشتر از صور خیال تشبیه استفاده کردهاند. وصف ایزدبانوی زیبایی برای نخستین بار یا عناصر استعاره توسط منجیک ترمزی استفاده شد؛ اما بیشتر اصل بر تشبیه خیالانگیز از زیبایی اوست. شاعران سده پنجم هجری به ویژه فرخی سیستانی، عنصری بلخی و ... به دلیل ورود ترکان فرارود، غلامان و امردان بیشتر سپاهی و جنگی است؛ یعنی برای اولین توصیف اندام و زیبایی مردانه وارد زیباییشناختی وصف معشوق میگردد و معشوقان جدید بر معشوقان کهن افزوده میشود. شجاعت، بلند بالایی، وصف رزم در میدان نبرد، چابکسواری که از اوصاف مردانه است به دنیای لطیف و شاعرانهی ایزدبانوی زیبایی افزوده میشود. دلباختگیهای خیالانگیز و افسانهای محمود غزنوی به ایاز، به زیبایی این دوره را بازگو میکند. این روزگاران عاشقان و معشوقان بیشتر مردانه است و توصیف ایزدبانوی زیبایی مردانه بر وصف زنان غلبه دارد بر این اساس عنصر خیال در ادب فارسی دری آن روزگار تشبیه است و از استفاده کمتر بهره گرفته شده است. شاید دلیل این نباشد، بلکه توسعهی شعر درباری در این دوره است. مخاطب شعر درباری نیز بایست اهل جنگ، پیکار و مردانه باشد. شاید لازم بود شاعر درباری از حوزهی دلبستگیهای ممدوح خود سخن بگوید که لابد غلامان جنگجو بودهاند. شعرا در برابر اشعار مدحیشان صلههای گران از پادشاهان و امرا میگرفتند؛ تا با صلههای شان به خرید غلامان و کنیزکان مبادرت ورزند و با آنان نرد عشق ببازند. بیشتر شعرا در این روزگاران به وصف سر و صورت معشوق میپرداختند و تنها ساق پا را به آنان اضافه میکردند. اما از اوایل سده پنجم هجری با ورود تصوف به شعر فارسی دری، این شعر جان تازهای گرفت و به شدت تحول معنایی یافت. این تحول را میتوان عاشقانه خمری نامید که در آن الفاظ خراباتیان و عشاق همچون رمز و نمودگار حقایق الهی و معانی مابعدالطبیعی نمود آشکار یافت. این تحول زمینهای شد تا اندیشههای فلسفی و عرفانی وارد شعر فارسی دری شود. این الفاظ که در ان توصیف معشوق آسمانی بود، عبارت بودند از زلف، گیسو، چشم، ابرو، خدّ، خیال، لب و دندان که هر یک معنایی ضمنی و عرفانی فلسفی را با خود داشتند. این الفاظ از راه مجالس سماع وارد شعر شدند و تأثیر عمیقی بر روند شعر فارسی دری گذاشتند. دیری نپایید که به تدریج با ورود اشعار سماعی در حوزهی خراسان بزرگ خواندن اشعار عاشقانه وارد مجلس سماع شد. ابیات عاشقانه سماعی با برداشتهای عرفانی از اندام معشوق آسمانی، هنجارهای فقهی الفاظ مذکور را شکاندند و بر غنامندی ادبیات دیرپای فارسی دری کمک کردند. در سده پنجم شاعران و نیکو قلمان عارف پیشهی فارسی دری توانستند مسئله سماع اشعار عاشقانه را از راه عقلی حل کنند و در این بحث بیشتر به تحلیل روانشناختی سماع و تأثیر سماع بر دل و روان شنونده پرداختند. آنان از دو نوع سماع: درونی و بیرونی یاد میکردند که سماع الفاظ و عبارات و اشعار سماع بیرونی هستند که در ورای این سماع ادراک درونی و قلبی وجود دارند. در این روزگاران ابوسعید ابوالخیر با سرودن شعری که در وصف زلف و رخسار معشوق آورده است از نخستین کسانیاند که افکار و خیالات عارفانه را وارد شعر فارسی دری میکند: ادامه دارد...
|
کلمات کلیدی: