داستان یک هنرپیشه افغان: گریه می کردیم و می دویدیم
پروین مشتعل، بازیگر مشهور تئاتر و سینمای افغانستان است.
او در بدل عشقی که به هنر نمایشی دارد، بهایی سنگین پرداخته است - شوهرش را کشته اند و خودش مجبور شده با دو کودک خود به طور مخفیانه زندگی کند.
به نظر می رسد، خانم مشتعل با انتخاب بازیگری به عنوان پیشه خود، طالبان و حامیان این گروه را خشمگین کرده است.
او می گوید تلفن های تهدیدآمیز دریافت کرده و حتی افرادی در خیابان ها به او هشدار داده اند که از هنرش دست بردارد.
خانم مشتعل باور دارد که بی توجهی او به این هشدارها، سبب شد تا مردان مسلح شوهرش را که راننده یک تاکسی بود، در ماه دسامبر در کابل کشتند.
پس از آن، زندگی او با نابسامانی هایی زیادی روبرو بوده است.
پروین مشتعل می گوید از زمانی که در لیسه /دبیرستان درس می خواند به تیاتر و بازیگری علاقه داشت. او تا حالا در بیش از بیست تئاتر و چندین فیلم نقش داشته و برای بیننده های تلویزیون در افغانستان، چهره آشنایی است.
او هم اکنون در سریال تلویزیونی" بابل" بازی می کند و در بسیاری از آگهی های بازرگانی در تلویزیون ها ظاهر شده است.
اتهام فحشاء
با آنکه خانم مشتعل چهره شناخته شده ای بود، اما تلاش می کرد کار خود را از خانواده شوهرش پنهان نگهدارد. چون بسیاری از مردم در افغانستان، بازی در تیاتر و سینما را برای زنان نمی پسندند و عده ای هم به سادگی زنانی را که در تئاتر و فیلم بازی می کنند، به "بد اخلاقی و فحشاء" متهم می کنند.
خانم مشتعل - 41 ساله - به بی بی سی گفت: "وقتی که برادر شوهرم از روستای دوری در کابل به خانه ما مهمانی آمد، ما تلویزیون را روشن نکردیم، چون من همواره در آگهی های تلویزیونی ظاهر می شدم."
او افزود: "من از اینکه آنان مرا در تلویزیون ببینند هراس داشتم و از این رو برای آنها فیملی گذاشتم تا ببینند و سراغ برنامه های تلویزیون نروند."
اما به هر اندازه که شهرت او بیشتر شد، تهدیدها علیه او نیز افزایش یافت. او از افرادی که با چهره اش در تلویزیون آشنا بودند، هشدارها و تهدیدهای زیادی دریافت کرد.
او گفت: "زمانی که من از خانه به دفتر می رفتم، افرادی سر راه من منتظر بودند. آنها عمدتا سوار بر موترسکلیت می شدند و به من می گفتند که زنان نباید اینجا باشند."
"به زمین خوردم"
در آغاز او این تهدیدها را جدی نگرفت، اما آرام آرام وضعیت بدتر شد.
خانم مشتعل می گوید: "شوهرم از ولایت خوست تلفن های زیادی دریافت می کرد و به او می گفتند که چرا به خانمت اجازه می دهی در تلویزیون ظاهر شود."
او در آغاز فکر کرد که شاید تهدیدها به شیوه لباس پوشیدن او ربط دارد و از این رو چادرهای بزرگ پوشید. اما می گوید: "بعدتر متوجه شدم که تهدیدها مربوط به این است که چرا من در تلویزیون کار می کنم و باید وظیفه ام را ترک کنم."
با گذشت زمان، تهدیدها جدی تر شدند.
خانم مشتعل می گوید: "یک روز به طرف خانه می رفتم که یک مرد سوار بر موترسکلیت از کنارم رد شد و با مشت به پشتم زد... من به شدت به زمین خوردم و هنوز درد آن را در پایم احساس می کنم."
او افزد: "پسر کوچکم با من بود و ما گریه می کردیم و تا خانه یک نفس دویدیم."
هوا تاریک شده بود...
بعدتر، وضعیت با هدف قرار گرفتن شوهرش، وخیم تر شد.
پروین می گوید: "آن شب، مردی که شوهرم را به قتل رساند، پی هم به شوهرم تلفن می کرد که (از خانه) بیرون شود."
او افزود: "شوهرم خیلی خسته بود و نخواست بیرون برود. روز دیگر، همان مرد دوباره به شوهرم ساعت پنج عصر تلفن کرد و از او خواست که او را ببیند."
"شوهرم بیرون رفت و من متوجه شدم که دیر وقت است و هوا کم کم تاریک می شود."
پروین می گوید خیلی انتظار کشید اما وقتی شوهرش به خانه نیامد، ابتدا تلاش کرد به تلفن همراهش زنگ بزند اما تلفنش خاموش بود. او می گوید هوا تاریک شده بود و برق هم نبود: " ساعت هشت شب صدای تیراندازی را شنیدم، چون خیلی ترسیده بودم بیرون نشدم. من با کودکانم در خانه بودیم. حس می کردم که اتفاقی افتاده است اما نمی دانستم چه اتفاقی."
"کودکانم گریه می کردند و می پرسیدند پدر کجاست. هیچ کاری نمی توانستم بکنم، کوشش کردم فرزندانم بخوابند گفتم پدر می آید."
خانم مشتعل می گوید، دروازه های خانه اش را قفل کرده و تمام شب بیدار ماند، چون می ترسید که اتفاقی برای او و کودکانش بیافتد.
"واقعا خوشحال بودیم"
صبح آن روز، خبر کوتاه و تکاندهنده ای را از پلیس دریافت کرد:" که شوهرش کشته شده است."
او گفت: "شوهرم را دیدم که روی زمین افتاده بود و رویش را خون پوشانده بود. به من اجازه ندادند که نزدیک جسد شوهرم بروم اما از دور معلوم بود که چندین گلوله به بدنش خورده است من یک سره جیغ می کشیدم و می گریستم."
"آن روز کودکانم خیلی ترسیده بودند. به من چسپیده بودند و می گفتند که از خانه بیرون نشوم چون مرا نیز خواهند کشت."
خانواده شوهرش، جسد او را برای به خاکسپاری به ولایت خوست انتقال دادند و خانم مشتعل حالا حدود سه ماه است که با دو کودکش بطور مخفیانه زندگی می کند.
او مجبور است وقتی از خانه بیرون می شود، سراپایش را با برقع پنهان کند تا کسی او را نشناسد.
او گفت: "من هنوز پنهانی زندگی می کنم و هیچ کسی نمی داند کجا هستم."
پروین می گوید: "ما در زندگی خود واقعا خوشحال بودیم. ما (پروین و شوهرش) خیلی به هم نزدیک بودیم و او واقعا مرا دوست داشت."
پروین مشتعل تنها مورد از این دست نیست.
خبرنگاران می گویند همزمان با گسترش نفوذ طالبان - گروهی که واضحا مخالفت خود را با کار زنان در بیرون از خانه ابراز کرده اند - نگرانی های عمیقی برای سایر زنانی که در کابل و دیگر شهرهای افغانستان کار می کنند نیز بوجود آمده است
کلمات کلیدی: