کشوری که از سدهء نوزدهم به بعد به نام افغانستان شناخته شد، در دوره های جداگانهء تاریخ دراز مدت خـویش به نامهای مختلف یاد شـده است. بنابراین اگـر پژوهندگان در ضمن تفحص درآثار و مدارک مربوط به قرون اولی و وسطی وحتی قرون جد ید به این کلمه به عنوان نام دولت برنمی خورند نباید چنین نتیجه گیری کنند که سرزمین افغانستان سابقهء تـاریخی نـدارد یا اینکه درآن ازمنه ازتمدن و فرهنگ بی بهره بوده است، بلکه علت همان نو بودن اصطلاح افغانستان به عـنوان نـام کشور وکـاربرد کلمات دیگر دراین مورد درازمنهء قبلی می باشد.
راجع به اصطلاح آریانا که بعضأ به عنوان نام این سرزمین درعهد باستان ذکـر شـده، سـؤالاتی موجود است که چون تحقـیق آن ازموضوع کتاب حاضـر به دور می بـا شد واز وارد شـدن درآن صـرف نظر نموده وبه دوره های بعدی که با مبحث کتاب ارتـباط نزدیکـتر دارد می پـردازیم. چنانچه گفته شده، در دورهء اسلامی تا اواسط قرن نوزدهم افغانستان بیشتر به نام خـراسان یاد می شد. بعـضیها این کلمه را مـرکـب از دو جـزء شمـرده انـد : خـور در معنی آفـتاب و اسان در معنی جـای وبـرخـی گفـته انـد کـه ازصورتی ازخورایان بوده است یعنی محلی که آفتاب ازآن می آید ودر هر دو حال در معنی آفتاب برآمـد یا مطلق شرق را افاده می کند. رودکی در این باره گفته است :
مهـر دیـدم بامــدادان چـون بتافت از خراسان سوی خاور می شـتافت
از خراسان بـر وزد طاووس وش سوی خاور می شتابد شاد و خوش
همچنین فخرالدین گرگانی گفته است : « ازخوراسان آن بود کز وی خورآید »
راجع به حدود خراسان جغـرافی نـویسان نظـرهـای جداگانه اظـهار داشـته انـد . بعـضی آن را در معنی محدود گرفته اند. مثلأ دراین بیت منسوب به انوری :
چارشهراست خراسان را بر چـارطـرف که وسط شان به مسافت کم صد درصد نیست
وبعضی دیگـر درمعـنی گسترده تـر سیستان وکابلستان وبعضی حتـی ماوراء النهر راهـم جـزء خـراسان شـمرده انــد. چـنانچه رودکـی کـه در دربـار آل سامان می زیـست و شهـر بخــارا پـایتـخت آن دولــت در
ماوراء النهر واقع بود خودرا شاعر خراسان نامیده درآنجا که گوید :
شد آن زمانه که شعرش همه جهان بنوشت شد آن زمانه که اوشاعـر خـراسان بود
همچنان عنصری بلخی ملک الشعرای سلطان محمود غزنوی ، سلطان مذ کور را که پایتختـش غزنـه در قسمت شرقی فلات ایران واقع بود، با عناوین خدایگان خراسان و خسرو مشرق یاد نموده گوید :
خـدایگان خـراسان به دشت پیشاور به حمـله ای بـپـراکـند جمـع آن لـشکر
و ایا شنیده هنرهای خسروان به خبر بیا زخسرو ومشرق عیان ببین تو هنر
علی رغم اختلاف روایات دربین مؤلفان چنین برمی آید که پس ازسقوط دولت ساسانی و گشوده شدن پشـتهء ایـران به دست عـرب هـا کـه در سدهء هفــتم میلادی آغــاز گـردیـد وبـرای چند سده ادامـه یافت، این سرزمین وسیع که عرب ها آن را عجـم خـوانـدنـد، به دو حصه تقسیم شد. اول، قسمت غربی ایران ساسانی شامل عـراق، فـارس، آذربایجان وولایات واقـع درکنارهء جـنوبی دریای خـزر که هستهء مرکزی آن را ولایات عراق تشکیل می داد وبه این مناسبت غـالبأ در زیر عنوان کلی عراق یاد می شد. د وم، بخش شرقی پشته، مشتمل برافغانستان کنونی به اضـافه ء بعضی قسمتهای شـرق ایـران امــروز وصحرای ترکمن تا کنار رود جیحون که هستهء مرکزی آن خراسان بود بنأ به نام خراسان شهرت یافت. گـرچه ایـن تقسیم هم به ذات خود امرتـقریبی بود، زیـرا درآن اعصار نفـوذ شاهان وخانواده های شاهی چنان زیاد بود که نام کشورها وحتی واحدهای جغرافیایی در زیر تأثیر نام ملوک، دودمانها وعشیره های حاکم قرار می گرفت وبه آن شهرت می یافـت. مثل دولت آل سامان و آل سبکتگین ودولـتهای سلجـوقی وصـفوی وابـدالی وامثال آن . معـذالک ازشواهـد متعـدد و من جمله از داستان زیـرکه ابـوالفضل بیهقی مؤرخ پادشاهان غزنوی درتاریخ آن خاندان آورده است واضح می شود که تقسیم واحد جغرافیایی فلات ایران به دوقسمت عمدهء عراق درغرب و
کشوری که از سدهء نوزدهم به بعد به نام افغانستان شناخته شد، در دوره های جداگانهء تاریخ دراز مدت خـویش به نامهای مختلف یاد شـده است. بنابراین اگـر پژوهندگان در ضمن تفحص درآثار و مدارک مربوط به قرون اولی و وسطی وحتی قرون جد ید به این کلمه به عنوان نام دولت برنمی خورند نباید چنین نتیجه گیری کنند که سرزمین افغانستان سابقهء تـاریخی نـدارد یا اینکه درآن ازمنه ازتمدن و فرهنگ بی بهره بوده است، بلکه علت همان نو بودن اصطلاح افغانستان به عـنوان نـام کشور وکـاربرد کلمات دیگر دراین مورد درازمنهء قبلی می باشد.راجع به اصطلاح آریانا که بعضأ به عنوان نام این سرزمین درعهد باستان ذکـر شـده، سـؤالاتی موجود است که چون تحقـیق آن ازموضوع کتاب حاضـر به دور می بـا شد واز وارد شـدن درآن صـرف نظر نموده وبه دوره های بعدی که با مبحث کتاب ارتـباط نزدیکـتر دارد می پـردازیم. چنانچه گفته شده، در دورهء اسلامی تا اواسط قرن نوزدهم افغانستان بیشتر به نام خـراسان یاد می شد. بعـضیها این کلمه را مـرکـب از دو جـزء شمـرده انـد : خـور در معنی آفـتاب و اسان در معنی جـای وبـرخـی گفـته انـد کـه ازصورتی ازخورایان بوده است یعنی محلی که آفتاب ازآن می آید ودر هر دو حال در معنی آفتاب برآمـد یا مطلق شرق را افاده می کند. رودکی در این باره گفته است :
مهـر دیـدم بامــدادان چـون بتافت از خراسان سوی خاور می شـتافت
از خراسان بـر وزد طاووس وش سوی خاور می شتابد شاد و خوش
همچنین فخرالدین گرگانی گفته است : « ازخوراسان آن بود کز وی خورآید »
راجع به حدود خراسان جغـرافی نـویسان نظـرهـای جداگانه اظـهار داشـته انـد . بعـضی آن را در معنی محدود گرفته اند. مثلأ دراین بیت منسوب به انوری :
چارشهراست خراسان را بر چـارطـرف که وسط شان به مسافت کم صد درصد نیست
وبعضی دیگـر درمعـنی گسترده تـر سیستان وکابلستان وبعضی حتـی ماوراء النهر راهـم جـزء خـراسان شـمرده انــد. چـنانچه رودکـی کـه در دربـار آل سامان می زیـست و شهـر بخــارا پـایتـخت آن دولــت در
ماوراء النهر واقع بود خودرا شاعر خراسان نامیده درآنجا که گوید :
شد آن زمانه که شعرش همه جهان بنوشت شد آن زمانه که اوشاعـر خـراسان بود
همچنان عنصری بلخی ملک الشعرای سلطان محمود غزنوی ، سلطان مذ کور را که پایتختـش غزنـه در قسمت شرقی فلات ایران واقع بود، با عناوین خدایگان خراسان و خسرو مشرق یاد نموده گوید :
خـدایگان خـراسان به دشت پیشاور به حمـله ای بـپـراکـند جمـع آن لـشکر
و ایا شنیده هنرهای خسروان به خبر بیا زخسرو ومشرق عیان ببین تو هنر
کلمات کلیدی: