پوهاند جنرال عبدالعزیز عازم
روشنفکری چیست و روشنفکر کیست؟؟!!
اصطلاح روشنفکر در کشور ما تقریباً از چهل سال بدینسو خیلیها رواج یافته و بر سر زبانهاست و سوگمندانه که خیلی ها نابجا بکار برده میشود. کلمة روشنفکر را همانطوریکه یک متفکر بزرگ معاصر تذکر داده از کلمة انتلکتوئل به دری ترجمه کرده اند که یقیناً این یک ترجمة نادرست است. انتلکتوئل عبارت از کار گر مغزی و فکری است و بمعنی دیگر تحصیل کرده ها را انتلکتوئل مینامند در جامعة افغانی به نظر نگارنده دو دسته از تحصیل کرده ها که مشخصات از هم جدا یافته اند وجود داشته اند: یکی تحصیل کرده های علوم معاصر و دیگری تحصیل کرده های علوم دینی.
تحصیل کرده های علوم معاصر همان تحصیل کرده هایی اند که در داخل و در خارج از کشور در مکاتب رسمی و مؤسسات تحصیلی عالی دولتی تحصیل کرده اند. تحصیل کرده های علوم دینی همانهایی اند که در مدارس و حوزه های درسی رسمی و غیر رسمی در داخل و خارج و یا در مساجد بطور انفرادی کسب دانش های دینی (فقه، اصول، صرف و نحو عربئ، تفسیر، حدیث، عقاید، منطق و ...) نموده اند. تا دهة چهارم قرن بیستم فارغان همین مدرسه های دینی بودند که در دفاتر و دیوانهای دولتی شامل خدمت می شدند و اما در دهه های سوم و چهارم قرن بیستم میلادی مکاتب رسمی دولتی ایجاد و آهسته آهسته توسعه پیدا کرد و به این ترتیب تمام تحصیل کرده های مذهبی جای خود را در دیوانها و دفاتر دولتی به فارغان مکاتب رسمی و پوهنتون های دولتی دادند و در طول سالیان دراز در رژیم های مختلف چرخ امور دولتی عمدتاً توسط همینها در حرکت بود، در حالیکه تحصیل کرده های مذهبی چرخهای امور مذهبی را منحصراً در دست داشتند. این رده بندی چرا و چگونه در میان تحصیل کرده های جامعة ما به میان آمد؟! پاسخ بدین سوال تا حدودی ما را به درک حقایقی که می خواهم درین بحث بدانها اشاره کنم، کمک میکند.
بعد از قیام پیروزمند ملی در سال 1357 ما فرصت آنرا یافتیم که دست آوردهای مثبت تمدن جدید غرب را در وطن خود با اصول اعتقادی و معارف دینی و سنن پسندیدة ملی مان همآهنگ سازیم و استقلالیت فرهنگی خود را حفظ کنیم و...
درست در همین فرصت دشمنان، یکی پی دیگر ماهرانه پیشدستی کرده ایادی خود را بر امور معارفی، فرهنگی و کلتوری و نهاد های سنتی کشور ما مسلط ساختند و سمت حرکت معارفی کشور ما را طبق دلخواه و پروگرامهای تجاوزگرانة شان به کجراه سوق دادند. بعد ها با استفاده از نفوذ سیاسی خود سازمانهای اجتماعی و سیاسی وابسته بخود را نیز ایجاد کردند. بدینترتیب میان تحصیل کرده های مذهبی از یکسو و تحصیل کرده های علوم و معارف عصری از سوی دیگر فاصله ایجاد نمودند و این فاصله را روز بروز بیشتر ساختند تا اینکه حوزه های درسی علوم دینی در نیم قارة هند از طریق تاریک نگهداشتن دانشمندان علوم دینی ما، نسبت به هستی مادی و معنوی و تاریخ وطن شان افغانستان و جهان، آنها را یکسره در انزوا از حرکت زمان قرار دادند. از آن زمانیکه علامه سید جمال الدین افغان، شیپور آزادی و بیداری ملل شرق و مسلمان را بصدا در آورد، ارتجاع داخلی و جهانی متوجه شد که منبع اصلی و نیرومند انرژی مبارزه علیه غارتگران همانا فرهنگ اسلامی و ایمان ملت افغان است، لهذا دست بکار شدند و با دسایس و حیل نگذاشتند در افغانستان روشنفکران بحیث یک طبقه و یا یک قشر رادیکال اجتماعی از متن معارف و فرهنگ اسلامی ظهور نمایند و وحدت اندیشة روشنفکران تأمین شود. و داخل در حریم تمدن جدید گردند و آنرا به سود ملت آزادة خود بکار گیرند.
ارتجاع هرچه در توان داشت بکار برد تا در میان تحصیل کرده های علوم دینی و علوم مکتبی معاصر جهیل ایجاد نماید. فعالیت های شوم ارتجاع درین زمینه در طول قرن بیست ادامه داشته و تا کنون به شیوه های گوناگون ادامه دارد. سر انجام هردو بخش تحصیل کرده ها را بجان هم انداختند و آنچنان تخم جدایی، بیگانگی و نفاق و خصومت را میان شان کاشتند که به آسانی در هردو طرف توانستند آیادی خود را جا دهند. و بدینوسیله هردو طرف را از فرهنگ غنی جهان اسلام و از دست آورد های مثبت علوم و معارف معاصر بی نصیب سازند. متجددین را دشمن معارف دینی، کلتور و سنن پر افتخار ملی و تاریخی شان بار آوردند و از معنویت تهی ساختند و تحصیل کرده های علوم دینی را از حقایق تاریخی جهان اسلام و تمدن پر بار اسلامی و از اهداف مقدس بزرگمردان عالم اسلام از آثار و کارنامه های آنها از اهداف و آرمانهای آنها، از تجارب گرانبهای مبارزات آنها و ...، بیخبر و نا آگاه حفظ نمودند و در عین حال از تمدن معاصر بصورت کلی بیگانه نگهداشتند. بزرگترین استعداد ها در هردو طرف یا خریداری و مسخ شدند و یا بصورت مرموز از بین رفتند و با مهارت جلو رشد استعداد هایی که میتوانستند در سطح روشنفکران حقیقی جامعه صعود کنند، گرفته شد.
این حالت دردناک سبب شد تا در راْس هرم جامعة افغانی از نظر فرهنگی ستاره های درخشانی که زمینة ایجاد یک طبقه پیش آهنگ جدید را برای رهبری توده های مردم فراهم آورده بتواند، به تعداد قابل ملاحظه و مؤثر در سرنوشت جامعه، از لحاظ فرهنگی، طلوع نکردند.
مشخصات عمدة تحصیل کرده های متجدد:
1- سیانتیسم یا به عبارت دیگر علم پرستی، آنهم خیلی سطحی و بعضاً تفننی.
2- مخالفت با سنن قومی و اجتماعی
3- با گذشته کلاً در جنگ و عناد بودن
4- آینده گرائی، نو پذیری و نو پرستی (مدرنیزم)
5- بصورت طبیعی مخالفت با مذهب (زیرا مذهب دارای اصولی است که علم (ساینس) از تبیین آن عاجز است، خاصتاً علم این عالم نمایان متجدد ما.)
6- مخالفت با احساس زائیده از اشراق و احساس دل و تنها به دماغ و منطق خشک به ظاهر علمی متکی بودن.
اما تحصیل کرده های علوم دینی در کشور ما که از جوشا جوش زندهگی در شهر ها کنار انداخته شدند و در روستا ها نیز روز بروز مقام اجتماعی شان خدشه دار شده می رفت. جای خود را یکسره در جامعه به تحصیل کرده های متجدد گذاشتند ولی وجود آنها بحیث طبقة تحصیل کردة علوم دینی و عربی و گردانندگان چرخ امور مذهبی در جامعه باقی بود.
باید در تحلیل طبقات جامعة افغانی از لحاظ فرهنگی مانند هر جامعة دیگر از وجود ستاره هائی یاد آور شد که در قلة هرم جامعه در حال ظهور اند و این ستاره های منفرد رفته رفته زیاد شده میروند و مانند دوره های گذشته که در سلسله توالی زمان، تاریخ حقیقی کشور ما را ساخته اند، جای طبقة تحصیل کردة کهنه شده و فاسد شده و فاقد رسالت را میگیرند و آنها را از میدان زندهگی اجتماعی بدور خواهند کرد.
این ستاره ها در آغاز از موقعیت های ضعیف برخوردار اند ولی بی تردید چون از عمق جامعه یعنی از تودة مردم برخاسته و از پیچاپیچ هستی طبقة تحصیل کرده گذشته و با احساس بلند مسؤولیت انسانی در راْس هرم جامعة افغانی از لحاظ فرهنگی قرار میگیرند، به زودی از پشتیبانی مردم برخوردار می شوند. اینها مقام فوق علم (ساینس) را با داشتن دین فوق علم نه دون علم یعنی درک بلند و فوق علوم مشخص طبیعی از دین و دور بودن از عامیانه گری و خرافات را احراز کرده اند.
مسلماً همین ها اند که سمت اصلی تکامل جامعة افغانی را نشان میدهند.
اینها کشافان راه های نامنکشف اند و این ها پیشآهنگ و رهنما در عمل و نظر برای لایههای اجتماعی پائینتر از خود یعنی طبقة تحصیل کردههای متجدد غیر روشنفکر و تحصیل کردههای علوم دینی غیر روشنفکر و طبقة عوام و تودههای مردم اند.
اکنون دیگر تودههای مردم برای پذیرش روشنفکران حقیقی یعنی ستاره های قلة هرم جامعه آماده اند، زیرا طبقة تحصیل کردة خودخواه و جاه طلب جامعة افغانی در هردو بخش یاد شده، از نیروی جاذبة لازم در بین مردم، محروم شده اند و سخنان شان در میان اکثر افراد چیز فهم طبقة خود شان نیز چسپ و جاذبه ندارد.
روشنفکران، این ستاره های قلة هرم جامعه، تحصیل کرده های فاقد رسالت را که صرفاً کتاب ها بالای شان بار است و در نفس پرستی غرق اند، به سرعت از میدان پر تحرک زندهگی اجتماعی به انزوا و نابودی معنوی می رانند. این تحصیل کرده های مغرور و استفاده جو هرچند مدتی مردم را اغوا کرده و خود را عناصر محوری جامعه جا بزنند در فرجام به رسوائی و شکست قطعی مواجه اند
اکنون ببینیم! این روشنفکران چگونه آدمها اند که اینهمه توانمندی ها دارند و از آنها انتظارات بزرگی میتوان داشت و آنها اند که اگر دنیائیان بخواهند یا نخواهند به دمیدن روح نو در کالبد خستة مردن وطن خود سهم بزرگ دارند و خداوند این رسالت تغییر جامعه را بسوی رستگاری حقیقی سیر به سوی صعود حیات مادی و معنوی درین مرحلة تاریخی بدوش آنها گذاشته است. گفتیم اینها، این روشنفکران، این پیشتازان و پیشکسوتان جامعة ما، کیانند؟
پاسخ این را در خصوصیات روشنکفر می یابیم:
خصوصیات روشنفکر:
1- روشنفکر دارای بینش جدید است که گاه بطور مستقیم و گاه بطور غیر مستقیم آنرا اعلام می نماید.
2- بینش روشنفکر بازگشت نه، بلکه رفتن است بطرف یک احساس عرفانی و معنوی و حقیقتاً علمی، این احساس معنوی را نمیشود گفت بازگشتی است به کهنه گرائی. زیرا از معتقداتی که بصورت عامیانه در طبقة تودة عوام وجود دارد، بسیار دور و از قشری گری و خشکی طبقات تحصیل کردة روبزوال خیلی ها بلند است.
روشنفکر نصب العین عالی به اندازة درک و کمالش را دارد.
3- در حفظ پیوند معنوی با همفکرانش قویاً پایدار و با ثبات است.
4- شخصیت سیاسی است، سیاسی بودن شاخصة خاص روشنفکر است.
5- اساسی ترین و عمده ترین خصوصیت روشنفکر حقیقی، روشنگری است. روشنفکر حقیقی یک روشنگر است. با این صفت روشنگری روشنفکری حقیقی بودنش را ثابت می سازد.
باید گفت: سیاست را نباید به معنی متداول گرفت بلکه سیاست عبارت است از خود آگاهی نسبت به محیط و جامعه و سرنوشت مشترک و درد مشترک و زندهگی مشترک انسان و جامعه ایکه در آن زندهگی می کند و بآن وابسته است.
البته انسانهائی هستند که این خود آگاهی را احساس نمی کنند، آنها انسانهای فلج اند.
6- عصیان کننده است، یکی از بارزترین و پر ارزش ترین صفات انسانی یک روشنفکر، عصیان او است. هر کس به میزان عصیان که دارد ارزش دارد و به میزان که عصیان در او کم است، بحالت جانوری و گیاهی نزدیک است. عصیان روشنفکر در برابر بدی ها، جهل ها و ظلم ها، در برابر فساد ها و پستی ها، در برابر یکنواختی ها و رکود ها و رخوت ها و سرانجام در برابر استعمار و تجاوز بیگانگان تجاوز گر بر حریم وطن مقدس و عزیزش.
این همه عصیان های اوست که روشنفکر را از معاصی در برابر اوامر الله (ج) پاک میسازد و او را به خدای بزرگ و قدوس السلام نزدیک میکند و انسانیتش را جلا و صفا می بخشد، فکرش را روشن مینماید و او را به اعمال مفید و ابتکارات عظیم در عرصه های مختلف زندهگی اجتماعی قادر میسازد.
از فکر و عمل روشنفکر نور میبارد. چنین انسان را به معنی دقیق کلمه روشنفکر مینامیم.
* * *
ملت ما به روشنفکر احتیاج دارد و همه یکصدا میگویند: هر تحصیل کرده و فارغ از مدارس و مکاتب و حوزه های علمی و دانشگاه ها، روشنفکر نیست.
روشنفکر ممکن است تحصیل کرده باشد و یا تحصیل کرده نباشد و یا دارای تعلیمات و تحصیلات نا تمام باشد. در هر حال چون رهیاب شده است، خود و مردم خود و راه خدای عزوجل را بدرستی شناخته است، جای خود را در چهار راه زندهگی، و سمت حرکت خود را در مسیر تاریخ و زمان به روشنی تشخیص داده است، هدفش روشن و معلوم است، بسوی هدف نورانی و مقدسش پیوسته در حرکت است.
روشنفکر همیشه در میان جمع است و در عین حال تنها است. این تنهایی و این با جمع بودن اوست که او را قادر به گام زدن در جادة کمال انسانیت ساخته است.
و وقتی از مردم تنها میباشد با پروردگاه خود در راز و نیاز است و وقتی در میان جمع (مردم) است، خودش را و منافع فردی اش را فراموش میکند، همه اش در فکر خیر و سعادت مردم خود است.
روشنفکران، این ستاره های درخشان، از متن جامعه روی نیاز جامعه و عوامل عینی جامعه در مرحلة معینی از تکامل جامعه ظهور میکنند اما نقش آنها بدون شک تعیین کننده در ایجاد تاریخ است.
روشنفکران، داهیانه گرایش عام و روح مشترک اجتماعی را تنظیم می کنند و سمت میدهند.
داکتر شریعتی دانشمند و محقق بزرگ می گوید:
بنابرین گرایش عام و روح مشترک اجتماع مبنای یک دوره را تشکیل میدهد و همان است که منتسیکو آنرا روح عصر میگوید. بنابرین تاریخ یعنی توالی دوره های گوناگون که هر یک را سیمای ویژه و روحیة مشخص است".
شاخص این سیما و روحیة مشخص همانا روشنفکران اند که در قلة هرم جامعه جا میگیرند و علیه هر آنچه که باطل و نادرست است، به وسیلة قلم و زبان مبارزه می کنند و سر انجام طبقة جدیدی از انتلکتوئل و اشخاص و افراد دارای تحصیلات ناتمام و یا فاقد تحصیلات اکادمیک را که مشخص سیمای ویژه و روحیة جدید و پیشرفته و تکامل یافته جامعه باشد، میسازد و بدینترتیب عامل دگرگونی عظیم و دیر پا در سراسر اندام و هستی هرم جامعة افغانی می گردند.
در یک جمله: هر روشنفکر کم سواد و حتی بی سواد میتواند بزودی و بخوبی تحصیل کرده و دانشمند شود ولی هر تحصیل کرده و دانشمند نمیتواند به آسانی روشنفکر شود.
روشنفکر همواره از وضع زندهگی شخصی خود راضی بوده و هیچگاه و به هیچ نحوی از آن شاکی نیست.
او برخود کاملاً مسلط است. روشنفکر توانسته است تا آخرین سرحد امکان از ذمایم اخلاقی و عادات رذیلانه خود را پاک سازد. کینه و بخل و حسد، بلند پروازی، خود خواهی، ریا و چاپلوسی، ترس و تشویش، پیشداوری های ذهنی گرانه در حریم روح، فکر و قلبش راه ندارد.
روشنفکر جز به حضرت خالق بی نیاز ج به هیچ موجود دیگر سر تسلیم خم نمی کند و خود را به قدرتهای مؤقتی عالم نمی فروشد روشنفکر خود را مصداق این سخنان گهر بار ساخته است، آنجا که مولینا جلال الدین محمد بلخی می فرماید:
من فدای آنکه نفروشد وجود
جز به آن سلطان با افضال وجود
و هم آنجا که علامه اقبال می فرماید:
هـرکه پیمان با هوالموجود بست
گردنش از بند هر معبود رست
روشنفکر به این گفته معتقد است:
"آنکه آزادی را از من میگیرد دیگر هیچ چیزی ندارد که عزیز تر از آن به من ارمغان دهد."
روشنفکر عاشق است، عاشق حقیقت!
پس بیایید بخاطر حقیقت در جستجوی روشنفکران وطن آفت زدة خود شویم و به پیام آنها گوش دهیم و بدانها دل نهیم!
خوانندگان گرامی!
با نشر این مقالة تحقیقی دیگر برای جامعة ما بجای مفهوم سطحی و نادرست از روشنفکری و روشنفکر تعریف دقیق آن مفهوم شده خواهد بود.
روشنفکر حقیقی به مثابة صدای رسای ملت افغان وظیفة خود را با داشتن همة آن خصوصیات که در متن مقاله بدان اشاره شده است، ادامه خواهد داد.
غایه و هدف حیاتی روشنفکر حقیقی روشنگری است و بس.
کلمات کلیدی: