بی دشمن و بی دوست
*
مگذار که دور از همه هر بار بمیرم
در صبح دروغین و شب تار بمیرم
مگذار که در گوشه ای بی دشمن بی دوست
در آتش تنهایی بسیار بمیرم
بگذار که از زخم زبان هیچ ننالم
چون طایر زخمی به تهء خار بمیرم
تا چند سر من بود و سنگ ملامت
تا چند به فتوای ریا کار بمیرم
واقف نبودم لیک به تحقیق چو دیدم
هر ثانیه در ساعت دیوار بمیرم
شاید که شبی با غزل سرو و سپیدار
در بستر دیباچهء اشعار بمیرم از محترم عباب
کلمات کلیدی: