اگه یه خودکار داشتی که فقط اندازه ی نوشتن یک جمله جوهر داشت باهاش چی مینوشتی؟؟؟ خدایا دوست دارم
ترکه از آسمون خراش میفته پایین مردم دورش جمع میشن میگن چی شده ترکه میگه :هیچی بابا پوزه آسانسورمونو زدم
یه بار یه خیارو خیارشور باهم میرفتند یه نفر از خیاره میپرسه این کیه باها ت میگه خواهرمه ترشیده
در زمانی که وفا قصهی برف در تابستان است و صداقت گل نایابیست به که باید گفت با تو خوشبختترین انسانم
خون که قرمزه رنگ عشقه اما اشک که بیرنگه درد عشقه
کلمات کلیدی: