سنگسار
این شعر را به همه زنان ستمکش اهدا میکنم
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
دراینجا زاهدان از عشقبازان باج میگیرند
دراینها بوسه کردن عشق ورزیدن همه جرم است
سحرمرده است،
شبها سایه گستردهاست
دراینجا زندگی تاریک و غمگین است
سربازان الله دستشان آزاد
زمانه عاری از لطف است
هر جا عید سنگسار است
دراین بیدادگاه عصر
سراغم را گرفتند
بستگان نظم خونریزی
به دستانم زدند زنجیر
گفتند اند این گنهگاراست
مست و تشنه ای عشق است
بگیریدش
بسوزانید
ببرید بند بندش را
سنگسارش کنید دردم!
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
ر هر سو ریختند با نعره الله اکبر
پاسداران ستم بر من
اینک من زن تنها
ز هر سو سنگ میبارد
نفس با زخمها در جنگ
جسمم خیس و گلگون است
تمام هستیم مجروح و خونین است
دریغا لحظه هایم زارو سنگین است
...............................................
فغان مادرم از دور می آید به گوش من
صفیر ناله های وای دختر!
دوچشمانم دیگر اورا نمیبیند
دهانم را
لبانم را به سختی بازکردم
تا بگویم دخترت اینجاست
ولی ضربان سنگ بشکست دهان خونچکانم را
دهانم باز
زبانم لخته لخته
و پیکر در میان سنگ و خون در رقص
سرم بالاتر از خورشید!
نگاهم سردو خون آلود
خیره ام بر عشق ناکامم
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
کنون افتادهام آرام در میدان
میان آرزو سنگ و خون
میان لشکر جلاد
تنم رنگین ز فریاد است
.....................................................
ز زخمانم خروش عشق و عصیان باز میخیزد
تنم با سنگ کفن از نفرت این خلق میدوزد
عجب در محضر این مردم بی رحم میسوزم
چسان با آرزو در محشر تبعیضگران با خشم میمیرم
در ین مقتلگه بیداد
کشتن جشن آزادیست
سنگسار زنان رسم است و آئین خداوندی
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
نمیخواهم بمیرم من
جوانم من
سرود جسم و جانم من
هنوز قلبم پر از صد ها بهاران است
اسیر مهر یاران است
مزار انتطاران است
نمیخواهم بمیرم من
نمیخواهم بمیرم من
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
میان زندگی مرگ
دلم گوید وداع گویم
ولی آواز میآید
صدای مادرم مظلوم
فغان مادرم ازدور.......
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
مرا انداختند درگور
جلادان پای کوبان آیه سنگسار میخوانند
زن است مدفون میان موج خون و سنگ
دلی با آرزوهای جوان در گور
تنی آلوده در سیلاب رویا ها
سر مملو ز سوداهای عشق پاک
عجب تصویر عریانی!
نمایشنامه رسوا
که عاشق میشود اعدام؟
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
دراین بیدادگاه شرع
منم قربانی دوران
بجرم عشق مِمیرم
منم غوغا منم طغیان
منم فریاد آزدی زن از قلب گورستان
سرود اعتراض نور!
از امید پیام
این شعر را به همه زنان ستمکش اهدا میکنم
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
دراینجا زاهدان از عشقبازان باج میگیرند
دراینها بوسه کردن عشق ورزیدن همه جرم است
سحرمرده است،
شبها سایه گستردهاست
دراینجا زندگی تاریک و غمگین است
سربازان الله دستشان آزاد
زمانه عاری از لطف است
هر جا عید سنگسار است
دراین بیدادگاه عصر
سراغم را گرفتند
بستگان نظم خونریزی
به دستانم زدند زنجیر
گفتند اند این گنهگاراست
مست و تشنه ای عشق است
بگیریدش
بسوزانید
ببرید بند بندش را
سنگسارش کنید دردم!
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
ر هر سو ریختند با نعره الله اکبر
پاسداران ستم بر من
اینک من زن تنها
ز هر سو سنگ میبارد
نفس با زخمها در جنگ
جسمم خیس و گلگون است
تمام هستیم مجروح و خونین است
دریغا لحظه هایم زارو سنگین است
...............................................
فغان مادرم از دور می آید به گوش من
صفیر ناله های وای دختر!
دوچشمانم دیگر اورا نمیبیند
دهانم را
لبانم را به سختی بازکردم
تا بگویم دخترت اینجاست
ولی ضربان سنگ بشکست دهان خونچکانم را
دهانم باز
زبانم لخته لخته
و پیکر در میان سنگ و خون در رقص
سرم بالاتر از خورشید!
نگاهم سردو خون آلود
خیره ام بر عشق ناکامم
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
کنون افتادهام آرام در میدان
میان آرزو سنگ و خون
میان لشکر جلاد
تنم رنگین ز فریاد است
.....................................................
ز زخمانم خروش عشق و عصیان باز میخیزد
تنم با سنگ کفن از نفرت این خلق میدوزد
عجب در محضر این مردم بی رحم میسوزم
چسان با آرزو در محشر تبعیضگران با خشم میمیرم
در ین مقتلگه بیداد
کشتن جشن آزادیست
سنگسار زنان رسم است و آئین خداوندی
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
نمیخواهم بمیرم من
جوانم من
سرود جسم و جانم من
هنوز قلبم پر از صد ها بهاران است
اسیر مهر یاران است
مزار انتطاران است
نمیخواهم بمیرم من
نمیخواهم بمیرم من
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
میان زندگی مرگ
دلم گوید وداع گویم
ولی آواز میآید
صدای مادرم مظلوم
فغان مادرم ازدور.......
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
مرا انداختند درگور
جلادان پای کوبان آیه سنگسار میخوانند
زن است مدفون میان موج خون و سنگ
دلی با آرزوهای جوان در گور
تنی آلوده در سیلاب رویا ها
سر مملو ز سوداهای عشق پاک
عجب تصویر عریانی!
نمایشنامه رسوا
که عاشق میشود اعدام؟
دراینجا عشق زیبا نیست
گناه ازرویش این غنچه در آغوش دلها نیست
گناه از عمق استبداد عریان است
دراین بیدادگاه شرع
منم قربانی دوران
بجرم عشق مِمیرم
منم غوغا منم طغیان
منم فریاد آزدی زن از قلب گورستان
سرود اعتراض نور!
از امید پیام
کلمات کلیدی: